شعار سال: در ايران هم از زماني که رسانه موضوعيت
پيدا کرد تا امروز اين شيوه در ادارهکردن رسانههاي دولتي وجود داشته است.
نگارنده نميخواهد در اين يادداشت کوتاه شرح وظايف قانوني رسانه ملي را برشمرد و
به ياد مديران آن بياورد؛ اما بايد بدانند که هرگز قانونگذار بر تکصدايي مجموعه
وسايل ديداري و شنيداري متعددي که در اختيار يک مديريت قرار دارد، صحه نگذاشته و
حتي تأكيد کرده که: «وسايل ارتباط جمعي (راديو - تلويزيون) بايد در راستای روند
تکامل انقلاب اسلامي در خدمت اشاعه فرهنگ اسلامي قرار گيرد و در اين زمينه از
برخورد سالم انديشههاي متفاوت بهره جويد» (مقدمه قانون اساسي جمهوري اسلامي
ايران) و نيز مديران رسانه ملي را مکلف کرده است که: «در صداوسيماي جمهوري اسلامي
ايران، آزادي بيان و نشر افکار با رعايت موازين اسلامي و مصالح کشور بايد تأمين
شود.» (فصل دوازدهم قانون اساسي، اصل صدوهفتادوپنجم).آيا
امروزه رسانه ملي از برخورد سالم انديشههاي متفاوت بهره ميجويند؟ شايد همه تقصير
به گردن مديران اين رسانه نباشد و کساني هم که اجازه ايجاد رقيب براي رسانه ملي
نميدهند، در اين وضع شريکاند. هر آنچه را قانون اساسي درباره صداوسيما نوشته،
اين است: «در صداوسيماي جمهوري اسلامي ايران آزادي بيان و نشر افکار با رعايت
موازين اسلامي و مصالح کشور بايد تأمين شود. نصب و عزل رئيس سازمان صداوسيماي
جمهوري اسلامي ايران با مقام رهبري است و شورایي مرکب از نمايندگان رئيسجمهور و
رئيس قوه قضائيه و رئيس مجلس شوراي اسلامي (هرکدام دو نفر) نظارت بر اين سازمان
خواهند داشت. خطمشي و ترتيب اداره سازمان و نظارت بر آن را قانون معين ميکند»؛
تمام.شما با دهها ذرهبين، لابهلاي اين متن روشن قانون اساسي را کاوش کنيد، آيا
ميتوانيد استنباط کنيد که در ايران به جز سازمان صداوسيما، هيچ شخص حقيقي و حقوقي
ديگري نميتواند راديو و تلويزيون داشته باشد؟ وقتي در عصر رسانه و در زمان گسترش
تکنولوژي ديجيتال و فراگيرشدن فضاي مجازي، اجازه هيچ رقابت قانوني با صداوسيما به
مردم ايران داده نميشود، چه اتفاقي ميافتد؟ اين اتفاقات: 1 – تکصدايي
همه زواياي صداوسيما را فرا ميگيرد و مديران رسانه ملي با دست باز هر رفتاري را
در حق رقباي سياسي خود روا ميدارند. 2 – اين
تکصدايي سليقهاي، حق انتخاب را از مردم ميگيرد که بدانند در دنيا و در ايران چه
خبر است؟ 3 – گرايش عام مردم به رسانههاي
فارسيزبان خارجي روزبهروز افزايش مييابد؛ تاجایيکه ديدن و شنيدن بعضي از
آنها بسيار بيشتر از رسانه ملي ميشود. 4 – فرهيختگان
جامعه که از تكصدايي سازمان صداوسيما ناراحت هستند؛ يا به سکوت تن ميدهند يا
براي انتقال نقطه نظرات خود به شيوههاي ديگر؛ ازجمله انعکاس نظراتشان از رسانههاي
خارجي، متوسل ميشوند. 5– فرهنگ
جامعه تحت تأثير رسانه دامنگستر و تعيينکنندهاي به نام فضاي مجازي قرار ميگيرد.
6 – تنگنظري، بداخلاقي و دهها عارضه فرهنگي
ديگر در ميان مردم گسترش پيدا ميکند.
7 – و 8 – و... .
در چنين شرايطي، مديريت صداوسيما اگر خواست که دولتهاي منتخب مردم را
تضعيف کند، به آساني چنين ميکند. اگر خواست تمامي برنامهها را در تبليغ افکار يک
جناح سامان بدهد، همين کار را ميکند. فرقي هم نميکند چه کسي برود و چه کسي
بيايد. سه سال پيش يکي از مديران سازمان صداوسيما به دلايل نامعلومي جاي خود را به
عبدالعلي عليعسگري داد. هنگامي که محمد سرافراز ارتقای مقام يافت و از معاونت
برونمرزي صداوسيما به رياست سازمان رسيد، بعضيها تصور کردند دگرگونيهايي در
شرايط حاکم بر رسانه ملي ايجاد خواهد شد؛ چراکه تجربه بيش از 30ساله سرافراز در
اين سازمان و آگاهي از زواياي آن کافي است که اين مدير جاافتاده، مشکلات دروني و
بيروني حوزه تحت امر خود را بشناسد و به اصلاح آن بپردازد. گستردگي بيشازحد و
بيش از نياز شبکههاي راديویي و تلويزيوني، تعداد بيشازحد و بيش از نياز پرسنل و
هزينههاي هنگفت جاري، کيفيت پايين برنامههاي رسانه ملي خصوصا در بخش سيما، جناحبندي
درونتشکيلاتي و تكصدايي در برنامههاي سياسي و فرهنگي و اجتماعي، افت شديد رسالت
فرهنگسازي رسانه ملي و تبديل آن به يک بنگاه تبليغاتي، عدم جامعنگري در برنامهريزيهايي
که تحت عنوان افق رسانه مطرح ميشد...
بياعتمادي متقابل بين مردم و رسانه ملي، به اضافه موارد
ديگري از اشکالات و معايب کلان که در مقابل مدير باتجربه و جديد سازمان خودنمايي
ميکرد، همه را به اين انتظار گذاشت که محمد سرافراز آستينها را بالا بزند و گامي
به پيش نهد. سرافراز البته براي کوچککردن بدنه فربه سازمان و چابکسازي آن دستبهکار
شد، اما نتوانست کار شايسته و بايستهاي انجام دهد؛ چراکه در عرصه مديريت، تدبير
بيشتر از هر چيزي کارايي دارد که به نظر نگارنده در همين امر هم تدبير درخور يک
مدير فرهنگي به کار نرفت.
بسياري از مديران و پرسنل سازمان از بيرون به آن تحميل شده
بودند که برخورد يا حذف هرکدام از آنها، مراکزي را در بيرون سازمان تحريک ميکرد
که جلوي چابکسازي او را بگيرند. به يک نمونه اشاره ميکنم: زماني که مجلس
اصولگراي پنجم پايان يافت و مجلس ششم به دست اصلاحطلبان افتاد، قدرتمندان جناح
راست باید فکري به حال نمايندگان بيکار شده ميکردند.
آسانترين راه اين بود که نمايندگان بازمانده از رقابت را
به دستگاهها و سازمانهاي تحت مديريت اصولگرايان بفرستند. سهم صداوسيما 70 نفر از
اين نمايندگان دوره پنجم مجلس شد. جالب است بدانيد که جمع زيادي از پرسنل عادي، در
زمان مرحوم علي کردان بهوسيله همين نمايندگان اضافهشده به رسانه ملي، به سازمان
آورده شدند. خارج از اين بحث، محمد سرافراز نتوانست و شايد هم نخواست فضاي سياسي
برنامههاي خبري يا توليدي رسانه ملي را در جهت همگرايي با همه سلايق سياسي و در
چارچوب چندصدايي مديريت کند و تکصدايي را عمق بخشيد.
اکنون بعد از سه سال محمد سرافراز با گفتوگوهاي خود
چالشي را مديريت ميکند که ديگران را از صحنه خارج کند. به نظر ميرسد او از اين
چالش سرافراز بيرون نميآيد. درگيرکردن اذهان بعضي از افراد جامعه به موضوعي که
حرفوحديثهاي زيادي در آن هست، اگر بهمنظور پوشاندن ضعف مديريت بر رسانه ملي
است، چرا بعد از سه سال طرح ميشود؟ مگر در همان ارديبهشت 95 که سازمان را ترک کرد
و صدها پرسش براي آگاهان سياسي و اهالي رسانهها پيش آمد، نميتوانست دلايل
امروزي را با آنان در ميان بگذارد؟ و نيز اگر اين افشاگريها بهمنظور زمينهسازي
براي آينده خويش است راه به جايي نميبرد.
اگر براي تاريخ است، ميتوانست در کتاب خاطرات خود با آبوتاب زياد
بنويسد و به تاريخ مکتوب انقلاب اسلامي بسپارد اما اگر هدف او رونمايي از داستانهاي
پنهان و مصائب درونجناحي اصولگرايان است، برنامه سودمندي را پيش ميبرد.
شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از روزنامه شرق، تاریخ انتشار 21 اردیبهشت 98، شماره: 3424