شعار سال: لایوهای اینستاگرام که تا پیش از این بیشتر شامل نمایش صحنههای خوش زندگی پشت فیلترهای پر زرق و برقش بود، حالا جایش را به ارتباطات چهره به چهره کاربرانش داد. ارتباطاتی که اگرچه هنوز هم برای بسیاری از اینفلوئنسرها بُعدی اقتصادی داشت، اما شناخت ذائقه مخاطبان در روزهای کرونازده، این ارتباطات را با شکل دیگری به نمایش گذاشت. حاصلش رکوردشکنی 600 هزار ببیندهای لایو یک خواننده ایرانی در آن سوی مرزها با یکی از چهرههای مجازی دیگر در اینستاگرام بود، معاشرتی چندساعته که توجه بسیاری را به خود جلب کرد، موجی از انتقادها را به همراه داشت و البته علامت سوالهای بسیاری را در اذهان ایجاد کرد؛ از جمله اینکه چرا هزاران نفر در سراسر جهان پای صحبتهای نهچندان مهم، بهدردبخور و تخصصی افراد در فضای مجازی مینشینند؟
در طول عمر بیش از یک دههای اینستاگرام و خلق ارتباطات زنده چون «لایو» و واداشتن سرمایهگذاران و سازندگان سایر اپلیکیشنها و پلتفرمهای مجازی به افزودن امکانات مشابهی چون لایو اینستاگرام، لایوهای متعددی توسط کاربران پرمخاطب یا حتی کاربران کمتر شناخته شده برای برقراری ارتباط با همان دنبالکنندگان محدود منتشر شده است. با این حال، این لایوها تا به امروز به این اندازه مورد توجه، نقد و تحلیل کاربران دیگر وکارشناسان و رسانهها واقع نشده بودند. حالا، هم تعداد لایوهایی که به خصوص در بهترین ساعتهای روز در اینستاگرام پخش میشود و هم محتوای آنها مورد توجه قرار گرفته است. اینستاگرام اما باید جلب شدن توجهها به خود را مدیون یک بیماری همهگیر به نام «کرونا» بداند. بیماری که سبب شده مردم ساعات بیشتری را صرف گشتن در اینتساگرام کنند و از سر بیکاری یا سر رفتن حوصلهشان هم که شده سری به لایوهایی بزنند که توسط اینفلوئنسرهایی که دنبالشان میکنند، منتشر شدهاند. اینفلوئنسرها اما چه میکنند؟ آیا آنها تفاوتی با سایر کاربران شبکههای مجازی در این روزهای قرنطینه و کرونازده دارند؟
اینفلوئنسر یا یک انسان وحشتزده در روزهای کرونازده
بسیاری از اینفلوئنسرهای اینستاگرامی گرچه در این روزها هم به موازات لایوهایی که در اینستاگرام میگذارند، منافع اقتصادیشان را دنبال میکنند اما آنها هم از جامعه وحشتزده از کرونا، مرگ و حتی عصبی بودن از خانهنشینی و بیکاری جدا نیستند. با این حال، اما شاید تفاوت آنها و سایر کاربران شبکههای اجتماعی در احساس مسئولیتشان نسبت به شغل مجازی و دنبالکنندگانشان باشد. احساسی که آنها را وامیدارد تا به ابتکار عملی دست بزنند که هم به اقتصاد و آینده اقتصادیشان با افزایش شمار دنبالکننده و کسانی که پستهای آنها را میبینند، کمک کند و هم دنبالکنندگانشان را از کسالت و بیحوصلگی درآوردند. اینفلوئنسرها هرکدام به نوبه خود، متناسب با فضای فرهنگیشان در این روزهای کرونازده دست به اقداماتی در لایوهای خود زدهاند. عدهای با آشپزی و آرایشگری، عدهای با حرکات ورزشی دو نفره، برخی دیگر با کتابخوانی دو نفره و برخی با مصاحبه با سایر چهرههای اینستاگرامی و به چالش کشیدن زندگی شخصیشان درصدد رفع نیازهای کاربران شبکههای مجازی برآمدند. فارغ از این خرق عادتهای اینستاگرامی در لایوهای شخصی که تا دیروز بیشتر حول صحبتهای متکلم وحده اینفلوئنسرها یا تبلیغات کالاها و محصولات میگشت، سبب رکوردشکنی و افزایش ببیندگان لایوهای اینستاگرام شد. لایو تتلو، خوانندهای که در آن سوی مرزهای ایران زندگی میکند با یکی دیگر از چهرههای اینستاگرامی رکورد پرببیندهترینها را شکست. 600 هزار ببیننده در کمتر از یک ساعت، توجه بسیاریها را به خود جلب کرد. فردی که البته پیشتر رکوردهای دیگری از جمله بیشترین تعداد کامنتها را هم شکسته بود. ادبیات متفاوت این شخص اما موجی از انتقادها را به همراه داشت. انتقادهایی که همیشه به سوی او روان بودهاند. اما روی دیگر این انتقادات 600 هزار کاربر بیننده لایو تتلو را نشانه میرفتند. کاربرانی که دقیقهها پای سخنان معمولی او در معاشرت با یک اینفلوئنسر دیگر نشسته بودند، برایش کامنت میگذاشتند و قلب میفرستادند. کاربرانی که سوالات بسیاری را در ذهن اقشار فرهنگیتر و حتی سنتی و مذهبی ایران به وجود آوردند،آنها را به قضاوت و تحلیل واداشتند و حتی سبب متصور شدن وضعیت آینده جامعه ایران با وجود چنین الگوهای اجتماعی شدند. اما قضاوت کردن درباره این کاربران درست است؟ آنها را چگونه میتوان تحلیل کرد؟
چه چیزی هزاران نفر را مجذوب لایوهای معمولی میکند؟
ببنندگان لایوهای این روزهای اینستاگرام را شاید بتوان به 2 دسته تقسیم کرد، آنهایی که طرفدار واقعی اینفلوئنسرها هستند و همیشه آنها را رصد میکنند و آنهایی که کنجکاوند و از سر کنجکاوی به دیدن لایوهای در روزهای بیکاری پناه میبرند و لزوما طرفداران آنها نیستند. با این حال چرایی پیوستن این افراد به لایوهای اینستاگرامی را باید در چند چیز بررسی کرد. اولین آن را باید در کارکرد تلویزیون و رسانه ملی جستوجو کرد. رسانهای که نمیتواند نیازهای مخاطبان امروزی ایران را بسنجد و برطرف کند. رسانههایی که حالا با وجود تخصیص میلیاردها تومان پول، نمیتواند با لایو اینستاگرامی یک اینفلوئنسر رقابت کند. حتی اینفلوئنسری که صحبتهای بهدردبخور نمیزند، ادبیاتش با عرف جامعه فاصله دارد و از نظر فرهنگ عمومی ایران هنجارشکن به حساب میآید و حتی مانند سایرین آشپزی نمیآموزد یا نمیرقصد. همین دلیل سبب میشود که عدهای علت پرببیننده بودن لایو او کنکاش کنند؟
پیش از هر چیزی باید گفت که این اینفلوئنسرها و ببنندگانشان حاصل بنیادهای فرهنگی جامعه ما هستند و نباید آنها را جدایی از ساختارهای فرهنگی و اجتماعی ایران تحلیل و تفسیر کرد. از سوی دیگر آنهارا باید محصول فقدان بنیادهای فرهنگی عمیقتر یا نبود فضایی برای دنبالهرو پیداکردن افرادی که بنیادهای فرهنگی غنیتر را نمایندگی میکنند، درجامعه ایران دانست. شاید اگر همایون شجریان برای انتشار یک لایو اینستاگرامی در این روزهای ایران پیشقدم میشد، رکورد اینفلوئنسرهای دیگر را میزد.
ناکارآمدی رسانه ملی در رقابت با فضای مجازی
با وجود این اما نمیتوان از این موضوع غافل شد که اینستاگرام تنها شبکه بدون فیلتر در ایران است که خیلی از مطالب را بدون پرده و سانسور به دست مخاطب میرساند و در این بین اینفلوئنسرهای زیرکی که نیازهای مخاطبانشان را سنجیدهاند، به راحتی قادر به این هستند که نیازهای ذهنی مخاطبانشان را برطرف کنند، به سوالات آنها هرچند بدون آنکه تخصصی داشته باشند پاسخ دهند، رازهای مگوی زندگیشان را برای آنها بازگوکنند و تجربهزیستههایشان را با آنها در میان بگذارند و اینگونه حتی بر شمار مخاطبانشان بیفزایند. مخاطبانی که نه از روی غریزه و نه عقلانیت، بلکه به واسطه تهنشستهای وجودیشان به سراغ لایوهای بیمحتوا میروند تا لختی را در فضایی که جدیتی در آن وجود ندارد و از روزمره و لایههای سطحی زندگی میگوید سپری کنند.
در این میان اما نمیتوان آنها را قضاوت کرد یا گفت که این دست از افراد جامعه را به تباهی میکشانند. از نگاه کارکردی لزوما انحراف از فرهنگ اصلی، به مثابه این نیست که این انحراف بد محض یا خوب مطلق است؛ بلکه معتقد است که این انحراف میتواند مشخصکننده راه درستتر باشد. به عنوان مثال اگر بیشتر رانندگان خیابانی را که ابتدای آن تابلوی «خیابان یک طرفه است» را بدون رعایت آن طی میکنند، نشاندهنده آن است که باید این تابلو تغییر کند. بنابراین نمیتوان گفت حالا که انفلوئنسرها از فرهنگ عمومی تبعیت نمیکنند و هزاران ببننده دقیقهها به هنجارشکنیهای آنها خیره میشوند، بد محض هستند. با این حال آنها از جامعه منحرف شدهاند و جامعه از آنها هراسان است.
آیا باید از اهریمنان مجازی هراسان بود؟
هراس اخلاقی که به حساسیت بالای مردم به برخی مسائل اجتماعی که نوعا به عنوان تهدید علیه نظم اجتماعی مطرح میشود، گفته میشود و در سال 1972 استنلی کوهن، جامعهشناس نظریه آن را در رابطه با جامعه زمان خود مطرح کرده، امروز بسیار با وضعیت جامعه ما همخوانی دارد. به گفته او، هراس اخلاقی زمانی بروز میکند که شرایط و حالت فرد یا گروهی از افراد به عنوان تهدیدی بر ارزشها و علایق اجتماعی معرفی میشوند. در نظریه کوهن دو دسته از افراد نقش کلیدی دارند؛ نخست افرادی که هنگام احساس خطر بر ارزشهای غالب فرهنگی یا اجتماعی هراس اخلاقی را دامن میزنند. از سوی دیگر، افرادی که متهم به نقض نظم اجتماعی میشوند و جماعت اهریمنی خطاب میشوند. شاخهای مجازی شاید در روزگار ما همین جماعت اهریمنی به حساب آیند. جماعتی که خلا وجودی ناشی از عدم تناسب بنیاد های فرهنگی با خواست وجودی و ساختارهای فرهنگی که نتوانستهاند ارزشها یا هنجارهایی که جامعه میپسندد را درونی کنند، باعث شده که انحراف از جامعه را به وجود آورد و در این بین نمیتوان بر نارسایی نهادهای اجتماعی مثل آموزش و پرورش چشم پوشید. با این حال، کوهن معتقد است آنچه که جامعه را نسبت به این اهریمنان آگاه میکند و هراس از آنها را در دل جامعه به وجود میآورد رسانهها هستند. بنا به نظریه کوهن، نقش رسانهها در ایجاد هراس اخلاقی انکارنشدنی است. رسانهها با جنجالآفرینی، به آشوبهای اخلاقی دامن میزنند و خواسته یا ناخواسته هراس اخلاقی را به وجود میآورند. با این حال، کارکرد و نقش رسانه چیزی جز آگاهی جامعه از خطرات احتمالی و هشدار پیش از وقوع حادثه نیست.
شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از روزنامه ابتکار، تاریخ انتشار 27 فروردین 99، شماره: 154540