
* شما میگویید که احزاب کار را دستشان بگیرند، ولی از طرفی ما شاهد اختلافات زیادی بین احزاب اصلاح طلب هستیم، مثلا حزب جمهوریت در نتیجه اختلاف با اعتمادملی شکل گرفت یا اختلافاتی که میان کارگزاران با اتحاد ملت مشاهده میشود؛ اینها اختلافات زیادی دارند و فاصله خیلی زیاد است، چگونه قرار است که این احزاب کنار هم قرار بگیرند؟
امکان آن وجود دارد، چون کار نشد ندارد. اختلاف آنها در وجود و عدم نیست بلکه اختلاف آنها تفاوت در سلیقه و نوع روش و نوع تاکتیک و استراتژی است، پس آنها میتوانند در کنار هم باشند. همانطور که عرض کردم اولا بنای آنها باید بر تفاهم و توافق باشد و بعد بزرگان باید آنها را ارشاد کنند و بعد بنشینند و در یک فضای آزاد با هم صحبت کنند و یک دیگر را اقناع کنند. ما از دوره اول مجلس تا سال ۹۲ این کار را انجام میدادیم و احزاب تصمیم میگرفتند و در یک جلسهای که من هم حضور داشتم مینشستیم و به وحدت نظر میرسیدیم. پس بهترین دلیل برای اینکه این کار شدنی است این است که این کار سالهای سال در چهارچوب و مسیر خودش انجام شده است.
شورای سیاستگذاری یک فاجعه و تجربه تلخ بود*اگر بخواهیم احزاب را کنار هم بنشانیم باید چه ساز و کاری داشته باشد؟ مثلا الان عملا ایرادات شورای عالی سیاست گذاری مشخص شد و بعد از استعفای عارف معلوم نیست که باشد یا نباشد. آیا شما موافق انحلال شورای عالی هستید و اگر موافق هستید جایگزین آن چه باید باشد و چه اتفاقی باید بیفتد؟
من از اول موافق شورای سیاست گذاری نبودم. من بارها گفته ام که شورای سیاست گذاری یک پرچم ائتلاف در یک مقطع خاص بود که در اواخر سال ۹۳ برای رفع اختلافات بین کمیته راهبردی و کمیته انتخابات شورای هماهنگی اعضای اصلاح طلب به وجود آمد، پس محور و مبنا شورای هماهنگی، احزاب اصلاح طلب است که مرکب از ۲۰ و خردهای حزب قانونی است که در آنجا دبیران مینشینند و با هم تبادل نظر میکنند و اختلاف نظرهایشان را به اتحاد میرسانند.
سیاست گذاری یک مسیر اشتباه بود و ما از ابتدا مخالف بودیم و بعد هم دوستان به تدریج به اشتباهاتی که در آن وجود داشت رسیدند، اصل اولیه این است که احزاب تصمیم بگیرند و بعد در یک فضای جمعی بنشینند و با هم تبادل نظر کنند و به وحدت نظر برسند و پشتوانه عملی آن هم این است که این کار برای سالهای سال انجام شده است و چیز جدیدی نیست، شورای سیاست گذاری یک فاجعه جدیدی بود که وارد صحنه شد و تجربه تلخی را به جا گذاشت.
*یعنی باید به سبک و سیاق قبل بازگردید؟بله. حزب یک سازمانی است که پشتوانه مردمی در سرار کشور دارد، پس آنها باید کنار هم بنشینند و جمع بندی کنند و در یک جلسهای که به نام شورای هماهنگی احزاب اصلاح طلب نامیده شده است، نقطه نظرها را مطرح و استدلال کنند و در نهایت به جمع بندی برسند و این بهترین روش دموکراتیک برای رسیدن به نظر واحد است.
مجمع روحانیون اثرگذاری و نقش سابق را ندارد*آقای منتجب نیا شما چند بار از دخالت یا راهنمایی بزرگان اسم آوردید، آیا منظور شما شخص آقای خاتمی است یا مجمع روحانیون را میگویید؟ و اینکه نقش مجمع روحانیون در بحث معادلات اصلاح طلبی چیست؟
مجمع روحانیون مبارز الان با گذاشته متفاوت است. قبل از سال ۸۴ مجمع روحانیون مبارز، محور بود و مرکزیت داشت و خیلی از جلسات هماهنگی در مجمع تشکیل میشد و در سراسر کشور شعبه و شاخه داشت و جمع عظیمی از روحانیون را زیر پوشش گرفته بود، ولی با استعفای آقای کروبی دبیر کل مجمع، و اینکه ما با چند نفر دیگر از آقایان حزب تشکیل دادیم و این آقایان تصمیم گرفتند که مجمع روحانیون محدود شود، پس الان مجمع محدود به جمع خاصی است که از بزرگان و شخصیتهای محترم و دوستان و یاران امام تشکیل شده است، ولی این مجمع دیگر آن جایگاه سیاسی و نقش و تاثیر سابق را ندارد و اگر آقای خاتمی یا آقای موسوی لاری و.. در قضایا دخالت کرده و نظر میدهد به عنوان رئیس شورای مجمع نیست و آنها به عنوان یک شخص دخالت و نظارت میکنند.
سایر گروهها و احزاب هرکدام نقشی دارند و من همچنان تاکید دارم و در آن طرحی که من در سال ۹۲ به صورت مکتوب ارائه کردم هم اصرار داشتم که آقایان به هیچ وجه دخالت نکنند و فقط بزرگواری کنند و تجربیاتشان را به احزاب منتقل کنند و اگر اختلافی وجود دارد با ریش سفیدی آن را رفع کنند و من بر تمام اینها تاکید داشتم، یکی از شخصیتها جناب آقای خاتمی است که شخصیتی محترم و محبوب و پرسابقهای است، اما تنها ایشان نیستند و شخصیتهای دیگری هم هستند که بعضیهای آنها الان در حصر هستند و بعضیها در حصر نیستند و ممکن است یک الی دو نفر دیگر از آنها در مجمع روحانیون مبارز در حد آقای خاتمی باشند، پس آنها در کنار هم بنشینند و یک مجموعه ۳ نفره یا ۵ نفره تشکیل دهند و راهنمایی کنند و به هیچ وجه دخالت نکنند، چون دخالت آنها به این معنا است که از احزاب سلب اختیار میکنند و احزاب را به انزوا میکشانند و این خلاف دموکراسی و تحزب است. من الان هم این پیشنهاد را دارم. (قبلا زمانی که برای مرحوم آقای هاشمی این طرح را نوشتم ایشان پسندیدند، ولی نمیدانم چه اتفاقی افتاد که به آن عمل نشد و تبدیل به این قضیهای شد که اتفاق افتاد).
به آقای خاتمی گفتم شورای مشورتی از کجا ماموریت دارد گفت من اجازه نداده ام*آقای منتجب نیا مرز بین دخالت و راهنمایی کجا مشخص میشود؟ وقتی شما از دخالت صحبت میکنید آیا برای آن مصداقی دارید؟
مصداق که فراوان است. همان زمان که پیشنهاد دادم، آقای خاتمی در مجمع گفته بود که پیشنهاد فلانی خیلی پیشنهاد خوبی است و باید به آن عمل کنیم، اما بعد از مدتی دیدیم که کمیته راهبردی شورای مشورتی آقای خاتمی در انتخابات دخالت کرده است، در این کمیته قرار بود ۸ تا ۱۰ نفر دور هم بنشینند وپیشنهادهای راهبردی به آقای خاتمی ارائه دهند، اعضای این کمیته استان به استان رفتند و هسته برگزاری انتخابات اصلاح طلبان را تشکیل دادند که این دخالت محسوب میشود و زمانی که من به آقای خاتمی گفتم که اینها از کجا ماموریت دارند ایشان گفتند من به هیچ وجه به آنها این اجازه را نداده ام، ولی آنها کار را پیش بردند و در نهایت به شورای هماهنگی احزاب پیغام دادند ما در سراسر کشور هستههای انتخاباتی و ستادهای انتخاباتی را تشکیل دادیم و نیازی به احزاب نداریم. این کار عین دخالت است که کل احزاب را کنار گذاشتند و یک مجموعه ۱۰ الی ۱۲ نفره تصمیم گیرنده نسبت به کل کشور شدند و کارشان را انجام دادند.
منظور من از ارشاد و راهنمایی این است که مثلا من مسؤل یک حزب هستم اگر ریش سفیدان دیدند که من یک جایی را اشتباه رفتم به من تذکر دهند و بگویند که فلانی اینجا را اشتباه رفتی! یا اگر کسی با کسی اختلاف دارد آن ۲ نفر را دعوت کنند و اختلافشان را رفع کنند. همان زمانها یکی از آقایان که خودش هم بعد در این وادی افتاد به من انتقاد کرد و گفت پیشنهاد شما کار درستی نیست و این همان «لویی جرگه» افغانستان است و ما ریش سفید نداریم و همه چیز باید بر اساس دموکراسی باشد و من گفتم درست است که باید دموکراسی باشد، اما در عین حال، چون یک جبهه است و ممکن است یک اختلافی پیش آید بد نیست که یک نفر حالت پدری داشته باشد و یک تذکری به من و امثال من بدهد، بعدها همان آقا که انتقاد کرد عامل اجرایی همین مساله شد و استان به استان برای اجرای همین مساله رفت. پس فرق دخالت و راهنمایی کاملا مشخص است.
اینکه یک نفر حرف آخر را بزند دون شأن یک جامعه است*پس میشود اینطور گفت که اصلاح طلبان در موضوع لیدری با مشکل مواجه هستند. درست است؟
لیدر به این معنا که یک نفر حرف آخر را بزند دون شأن یک جامعه است و ما حتی در رابطه با، ولی فقیه که مقام ولایت دارد و قانون اساسی به او اختیار داده است هم در چهارچوب قوانین و مقررات و اختیاراتش است، اینگونه نیست که بگوییم یک نفر تصمیم گیرنده باشد، دیگر چه برسد به یک جبهه! در یک جبهه یک نفر لیدر به این معنا که او حرف آخر را بزند و هرچیزی که او بگوید حق است و هرچه نگوید باطل است این حرف درستی نیست. اما احترام گذاشتن به بزرگان و کسانی که پیشکسوت هستند و کسانی که موقعیت بهتری در جامعه دارند و حرفشان خریدار دارد چه در میان اصلاح طلبان و چه در میان اصولگرایان و چه در گروههای دیگر یک ضرورت است و باید از تجربیات آنها نهایت استفاده را کرد.
*در انتخابات ۹۸ غیر از رد صلاحیتها و اختلاف نظری که اصلاح طلبان داشتند، یک دلخوری زیادی بین بدنه اجتماعی اصلاح طلبان پیش آمد و آنها پای صندوق رای نیامدند. اگر الان اصلاح طلبان برای انتخابات ۱۴۰۰ برنامهای دارند چطور میخواهند آن بدنه اجتماعی را قانع کنند که پای صندوق بیایند و به آنها رای دهند؟
این پای صندوق نیامدن مردم بخاطر این بود که یا نسبت به اصلاح طلبان بی رغبت بودند و به آنها انتقاد داشتند یا اصلاح طلبان دیدند که کاندیداهای اصلحشان رد صلاحیت شدند و گفتند ما کاندیدا نداریم و مردم هم با اصلاح طلبان همراه شدند و شرکتشان در انتخابات بسیار کاهش پیدا کرد و این مورد بحث است و من معتقدم که نمیشود گفت که مردم از اصلاح طلبان رویگردان شده اند و به این دلیل در انتخابات شرکت نکرده اند، اگر کاندیداهای اول اصلاح طلبان تایید شده بودند و خود اصلاح طلبان و احزاب آنها وارد صحنه میشدند چه بسا سرنوشت انتخابات تغییر پیدا میکرد و مردم حضور گرمتری پیدا میکردند و مجلس، مجلسی مناسبتر و متعادلتر میشد.
به هرحال آقایان تصمیم گرفتند که اینگونه با صلاحیتها برخورد کنند و زمانی که اصلاح طلبان دیدند که کاندیدا ندارند تا بخواهند وارد صحنه شوند پس به صورت فردی رای دادند یا مردم را تشویق کردند، اما مردم رنجیده خاطر شدند و شرکت نکردند. در دورهها گذشته زمانی که مردم اطمینان داشتند که کاندیداهایشان وارد صحنه میشود و عادلانه با آنها برخورد میشود حضور گرم و فعال پای صندوق داشتند، اما گاهی مردم دلسرد بودند و حضورشان کمرنگ بوده است، چون میدیدند که کاندیداهایشان حضور ندارند و یا رد صلاحیت شده اند.
پس این به هیئتهای اجرایی و هیئتهای نظارت بر میگردد، کسانی که نسبت به تعیین صلاحیتها تصمیم گیری کرده اند؛ البته عملکرد دولت هم بی اثر نبوده است و این را نباید از نظر دور بداریم. عملکرد دولت آقای روحانی را چه بخواهند و چه نخواهند پای اصلاح طلبان مینویسند، چون میگویند که شما اصلاح طلبها بودید که آقای روحانی را به ما معرفی کردید و او را تایید کردید و ما به شما اعتماد کردیم.
شورای عالی سیاستگذاری سازمان غیرقابل قبولی بود که نتوانست مردم را قانع کند*اصلاح طلبان نمیتوانند تمام ریزش رای خود را گردن دولت بیاندازند، درست است که دولت مقصر است، ولی برخوردهای اصلاح طلبان هم مهم است و ...
من هم نگفتم فقط دولت مقصر است بلکه گفتم یکی از عوامل مؤثر قطعا عملکرد دولت بود. قطعا عملکرد اصلاح طلبان هم بیشترین تاثیر را داشته است منتهی اینکه اصلاح طلبان وقتی یک حادثه اجتماعی پیش میآید چگونه وارد صحنه شوند، آیا با مردم هماهنگ باشند، آیا مردم کدام جمعیت را تشکیل میدهند و... نکاتی است که باید مدنظر باشد. مشکلی که ما در کشور داریم این است که همه میگویند مردم! امام جمعهها میگویند مردم همینهایی هستند که پای خطبه ما هستند، دیگران میگویند کسانی که در سینماها و پارکها و.. هستند مردم هستند، و ممکن است کسانی دیگر هم تعریفی دیگر از مردم داشته باشند. مردم میانگینی از قشرهای مختلف و سلایق مختلف در سطح کشور هستند که همه اینها را شامل میشود.
من قبول دارم که اصلاح طلبان به دلیل همین سازمان غیرقابل قبولی که به وجود آمد (شورای سیاست گذاری و عملکردی که داشت) نتوانستند مردم را اقناع کنند. آنها به جای اینکه به خدمت و روشنگری برای مردم بپردازند و درکنار مردم بمانند و تندرویها را اصلاح و مسائل را تعدیل کنند به مسائل درونی خودشان پرداختند و مردم تا حد زیادی از آنها فاصله گرفتند و همه اینها در کنار هم است. پس هم مساله رد صلاحیتها و هم مساله عملکرد اصلاح طلبها و هم مساله عملکرد دولت در اینکه مردم در انتخابات ۹۸ به صورت کمرنگ شرکت کنند، مؤثر بود.
*این اتفاقات گذشته است. الان برای ۱۴۰۰ با چه پشتوانهای میخواهید به مردم بگویید تا پای صندوق رای بیایند؟
اولا اصلاح طلبان باید وضعیت خود را مشخص کنند، عملکرد شورای سیاست گذاری عملکرد قابل قبولی نبوده است و بین خودش اختلاف شدیدی به وجود آمده است و استعفاها و کناره گیریهایی داشته است و دیگر معنا ندارد که ما چیزی به نام شورای سیاست گذاری داشته باشیم، وقتی این منتفی شد دوباره نرویم و چیز دیگری اختراع کنیم و بدعت دیگری را بگذاریم، بلکه اجازه دهیم تا احزاب فعال شوند و هرکسی در هر حزبی که هست عنایت کند و مردم را در این فاصله یکسالهای که به انتخابات مانده است جذب خود کند.
جلسات شورای هماهنگی و جلسات خانه احزاب فعال شود و مردم احساس کنند که وجودشان و ارتباطشان با احزاب یک ضرورت است. ما در این سالهای اخیر از تحزب خیلی فاصله گرفته ایم و باید فرهنگ تحزب در جامعه ما تقویت شود و مردم احساس کنند که احزاب در خدمت آنها هستند و برای آنها کار میکنند تا مشکلاتشان را برطرف کنند. اصلاح طلب به این معنا است که میخواهد جامعه را اصلاح کند نه اینکه خودش را به قدرت برساند.
میتوان ۵ تا ۱۰ کاندیدای اصلاح طلب برای ۱۴۰۰ شناسایی کردپس باید بین خود آنها یک هماهنگی ایجاد شود و این هماهنگی جعلی نباشد و همان شورای هماهنگی بنشینند و به وحدت نظر برسند و در زمان انتخابات، روی یک فردی اتفاق نظر داشته باشند تا مردم هم به آنها توجه کنند. وقتی اصلاح طلبان به اصلاحات اعتقاد و به جناح رقیب انتقاد دارند پس معنا ندارد که از جناح رقیب یا فردی که در جناح آنها نیست را عاریه بگیرند، آنها باید تلاش کنند که از میان خودشان که بسیار گسترده هستند و شخصیتهای برجستهای در میانشان وجود دارد یک فردی را برای کاندیدا کردن انتخاب کنند و روی معیارها توجه کنند و مساله شایسته سالاری مطرح باشد و مساله حزب گرایی و باند گرایی نباشد، در نهایت بین کاندیداهایی که میشود آنها را مطرح کرد وزن کشی کنند و ببینند کدام یک سابقه بیشتر و تخصص گرایی دارند و میتواند به جامعه خدمت کند و مشاوره پذیر و انتقاد پذیر هستند و خود را به حلقه کوچکی که دور خودش است محدود نمیکند، باید بگردند و همچین شخصی را پیدا کنند.
از حالا احزاب میتوانند بنشینند و شخصیتها را لیست کنند و روی آنها بررسی دقیق کنند و افراد پاکدامن و پاک دست و در عین حال سابقه دار و مجرب، مقتدر، مردم دار، مشاوره پذیر، انتقاد پذیر و... را در نظر داشته باشند که در میان اصلاح طلبان قطعا میتوانند ۵ تا ۱۰ نفر را شناسایی کنند و در یک جلسه ائتلافی این افراد را با هم مقایسه آماری و معیاری کنند و به یک جمع بندی برسند و این کار نشدنی نیست.
اصلاح طلبی خودش یک معیار است، ولی تنها ملاک و معیار نیست؛ اینکه ما بگوییم حتما اصلاح طلب باشد ولو واجد شرایط نباشد حرف غلطی است؛ اینکه ما بگوییم فردی را از بیرون میآوریم و اگر کسی انتقاد کرد میگوییم اصلاح طلب نیست، این هم حرف درستی نیست! همانطور که الان چه بخواهیم و چه نخواهیم عملکرد آقای روحانی پای اصلاح طلبان نوشته شده است؛ بنابراین بهتر است کسی را بیاوریم که بتوانیم از او و عملکرد او دفاع کنیم و این نیاز دارد که حداقل ۱ الی ۲ سال روی آن کار شود، من معتقد هستم که اصلاح طلبان و اصولگرایان باید در این مدتی که باقی مانده است به شدت تلاش کنند تا بتوانند فرد واجد شایط را پیدا کنند تا او بتواند این نا بسامانیها را حل کند و مشکلات مردم را به حداقل برساند.
ما لحظه آخر یک فردی را مطرح میکنیم و معلوم هم نیست چگونه او را مطرح کرده ایم*کسی را با این شرایط دارید؟ الان هر از گاهی یک نفر مطرح میشود مثل آقای جهانگیری، آقای ظریف، آقای مطهری، آقای عارف و.. چه کسی قرار است این مسؤلیت را برعهده بگیرد و کاندید اصلاح طلبان بشود؟ آیا اصلا برای این چهرههایی که معرفی میشود در اصلاح طلبان بحثی است؟
من الان نباید بگویم، چون من با فلانی رفیق یا هم حزب هستم پس باید او کاندید باشد؛ وقتی بنا بر این است که قوی ترین، مدیرترین، خوش سابقه ترین، پاک دست ترین، مشاورپذیرترین، انتقاد پذیرترین و .. در افراد جمع شود، ما الان نمیتوانیم روی یک نفر انگشت بگذاریم، ممکن است ما ۵۰ تا ۱۰۰ نفر را لیست کنیم و بین آنها این معیارها را مشخص کنیم و بعد جمع بندی کنیم و ببینیم چه کسی بیشترین نمره را میآورد و بعد احزاب و شخصیتها کنار هم بنشینند و به یک تفاهم و توافقی برسند و مهم هم همین است.
متاسفانه ما لحظه آخر یک فردی را مطرح میکنیم و معلوم هم نیست چگونه او را مطرح کرده ایم (دوست یا هم حزبی من بوده است و..) که این کار درست و معیارگرایی نیست بلکه باند گرایی و حزب گرایی است، ما باید قبل از حزب و باند به ملت فکر کنیم و مشکلات کشور را ببینیم، ما میخواهیم سکان دار کار اجرایی نظام جمهوری اسلامی را انتخاب کنیم واین کار سادهای نیست، چون کسی که میخواهد عهده دار این مسؤلیت شود باید بتواند مشکلات مردم را حل کند و این کار بسیار بزرگی است، لذا همت بلند و ایثار و فداکاری میطلبد. چرا همه از آقای عارف به خوبی نام میبرند؟ چون وقتی در سال ۹۲ به این نتیجه رسیدند که آقای روحانی کاندید باشد، آقای عارف کناره گیری کرد و این ایثار و فداکاری است. الان هم نباید افراد خودشان را مطرح کنند و به هر قیمتی بخواهند وارد صحنه شوند، چون ملت نباید تاوان بعضی از مسائل ما را بپردازد، مردم باید منتظر باشند و فعالان سیاسی و نخبگان بهترینها را به آنها معرفی کنند نه اینکه هر حزبی بخواهد حزب خودش را و هر شخصی بخواهد خودش را مطرح کند و مردم هم گیج شوند، چون ممکن است افراد بی ریشه و بی هویت رای بیاورند و ۸ سال ممکلت را به عقب برانند و مشکلات عجیبی را برای کشور به وجود آورند. این وظیفه فعالان سیاسی و نخبگان و احزاب و شخصیتهای بزرگ کشور است و باید به آن عمل کنند. برای تبلیغات و رسانهای کردن الان زود است، اما برای اینکه بنشینند و افراد را بررسی کنند دیر هم شده است، چون آنها باید به یک نتیجه واحدی برسند و مقدمات کار را فراهم کنند.

*اگر انفعال اصلاح طلبان ادامه پیدا کند این احتمال وجود دارد که کسی مثل احمدی نژاد یا خود او سر کار بیاید؟
معلوم نیست، اما به طور کلی اگر بازار آشفته شود ممکن است هرکسی که میتواند خود را مطرح کند. پس نباید اجازه دهیم که آب گل آلود شود تا همچین مشکلی پیش آید. چرا ما عقلانیت و روش صحیح را دنبال نکنیم تا افرادی بیایند و چنین مشکلاتی را برای کشور به وجود آورند؟ اصلاح طلبان و اصولگرایان باید روی این مساله دغدغه داشته باشند و فکر کنند و قضیه گذشته را تکرار کنند، چون کشور واقعا ضربه خورده است و ضربههایی که در دولت گذشته به کشور وارد شد به سادگی قابل جبران نیست و دهها سال میگذرد تا شاید جبران شود، چون نخبگان و شخصیتهای اثر گذار یا بی تفاوت بودند و یا با هم اختلاف داشتند و به وحدت نرسیدند و در این قضیه افرادی ممکن است بیایند و مطرح شوند (شخص خاصی را نمیگویم) و نقش تخریبی را دنبال کنند و اگر خدایی نکرده چنین اتفاقی افتاد نخبگان، فعالان سیاسی، اصولگرایان و اصلاح طلبان مقصر هستند که چنین شرایطی را به وجود آوردند و آب را گل آلود کردند.
مشتاق دیدار با رهبری هستیم؛ درخواست مکرر دادهایم
*شما یک سری جلسات درباره بحث گفت و گوی ملی با آقای ابوترابی داشتید، این جلسات به کجا رسید؟
من جلسه نداشتم و آقای رهامی جلسه داشت، البته من و آقای رهامی یک جریانی را دنبال میکردیم که در ارتباط با رهبری و ایجاد اتصال و ارتباط از بین بردن فاصلهها بین اصلاح طلبها و بیت رهبری بود که ما این نقش را تا حدی دنبال کردیم و با هم ملاقات داشتیم و پیگیری میکنیم؛ گفتگوی ملی را آقای احمد مازنی که نماینده مجلس در دور گذشته بودند ابداع کردند و دنبال میکردند، نظر خوبی بود منتهی مقدماتی داشت و با من هم دو جلسه داشتند و من هم نقطه نظرهایم را اعلام کرده بودم. من معتقد هستم که ما در درون نظام باید با بیت رهبری ارتباط داشته باشیم و حتی باید با گروههای مختلف سیاسی مثل اصولگرایان و.. ارتباط داشته باشیم، لازمه تفاوت سلیقه سیاسی دشمنی و مشاجره و جدایی نیست و ۲ مجموعه میتوانند با هم رفیق باشند و با هم اختلاف سلیقه داشته باشند، همانطور که در یک خانه ممکن است ۲ برادر که هر دو از یک خون و از یک پدر و مادر هستند، ۲ سلیقه و ۲ گرایش سیاسی داشته باشند. ما در کشورمان همه در کنار هم هستیم و همه صاحب یک کشور هستیم، لذا باید ارتباط و صمیمیت و دوستی داشته باشیم در حالی که اختلاف سلیقه داریم. ما باید این ظرفیت را در جامعه بالا ببریم که تفاوت سلیقه سیاسی به معنای دشمنی و جدایی نیست.
*این جلسات با رهبری همچنان ادامه دارد؟
ما مشتاق هستیم که خدمت ایشان برسیم و درخواست مکرر کرده ایم و منتظر اجازه ایشان هستیم تا خدمتشان برسیم البته در جلسات عمومی ما را دعوت میکنند و ما شرکت میکنیم و فعلا قضیه کرونا جلسات را بهم زده است.
* یعنی تا الان جلساتی که با آقای ابوترابی و... داشته اید چه نفعی برای اصلاح طلبان داشته است؟
این یک ضرورت است، چون بالاخره ما در کشوری زندگی میکنیم که قانون اساسی دارد و قانون اساسی هم رهبری تعیین کرده است و رهبری برای همه محترم است و باید به هر حال به دستورات رهبری عمل شود و همه حق دارند که از رهبری استفاده کنند و بهره بگیرند و رهبری هم همچون پدری مهربان بالای سر همه باشد؛ پس این یک ضرورت است و جامعه و قانون ما این انتظار را از ما دارد. اما اینکه برای اصلاح طلبان چه نفعی دارد قطعا برای آنها نفع دارد، زمانی که اصلاح طلبان منزوی و خارج از نظام هستند (دقیه ۴۶ ثانیه ۲۲) را به عنوان اپوزیسیون فرض کنند و بگویند که اینها اصلا در نظام جایگاهی ندارند، خیلی بد است، چون رفته رفته نیروهایشان تحلیل میرود و به دست فراموشی سپرده میشوند، در حالی که اگر اینها در بطن جامعه و نظام باشند همانطور که در بین مردم باید حضور فعال داشته باشند و درد مردم را احساس کنند و برای تسکین آن تلاش کنند باید با مسؤلان هم در ارتباط باشند و این ارتباط متقابل باید بین اصلاح طلبان و مسؤلان نظام وجود داشته باشد.
ارتباط اصلاح طلبان با شورای نگهبان موثر است*یک زمانی اصلاح طلبها میگفتند که ما باید با شورای نگهبان گفتگو کنیم و جلساتی را هم رفتند و آمدند و حتی زمانی که آقای کدخدایی در مجلس دهم کاندید شد نمایندهها گفتند که ما به آقای کدخدایی رای میدهیم تا راه گفت و گویی با شورای نگهبان باز شود. اما ماحصل این اتفاقات رد صلاحیت گسترده اصلاح طلبان شد. پس این سؤال به وجود میآید که نفع این جلسات چیست که هم گفت گو میشود و هم به طرف مقابل پوئن بدهند وهم از آن طرف رد صلاحیت شوند.
این داستان مفصلی است. من معتقد هستم که این ارتباط با شورای نگهبان و هیئت نظارت میتواند مؤثر باشد و آنها هم انسان هستند و میخواهند خیلی از مسائل را بدانند و گاهی تحت تاثیر قرار بگیرند، دیگران هم ارتباط برقرار میکنند و سم پاشی میکنند و مسائل منفی را مطرح میکنند و همین که ما با آنها ارتباط داشته باشیم خیلی از مسائل حل میشود و از آن طرف من معتقد هستم که رد صلاحیتها بخاطر حساسیتهایی است که ایجاد میشود. در سال ۹۴ اگر شورای سیاست گذاری نبود و روال گذشته انجام میشد بسیاری از اینهایی که رد صلاحیت شدند رد نمیشدند.
شورای عالیسیاستگذاری باعث رد صلاحیت شدن کاندیداهای اصلاحطلب شد*یعنی بخاطر شورای سیاست گذاری رد صلاحیت شدند؟
خیر، شورای نگهبان یا هیئت نظارت آنها را رد صلاحیت کردند، شورای سیاست گذاری لیست تهیه کرد و گفتند این لیستی است که ما آن را حمایت و تقویت میکنیم و حساسیت ایجاد کردند و آنها هم حساسیت خود را ابراز کردند که این شورا نباید دخالت کند و به هرحال موجب شد که بعضی از نهادها مداخله کردند و حساسیت خود را به مرحله اجرا گذاشتند و نتیجه این شد که کاندیداهای اصلح ما در سراسر کشور با یک تصمیم رد صلاحیت شدند. من معتقد هستم همین شورای سیاست گذاری در رد صلاحیت بسیاری از کاندیداهای ۹۴ مؤثر بود و اگر این شورا نبود و روال گذشته طی میشد بسیاری از آنها رد صلاحیت نمیشدند. (من برای حرف هایم سند و مدرک دارم).
شعارسال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از خبرگزاری خبرآنلاین، تاریخ انتشار: ۱۹ مرداد ۱۳۹۹، کدخبر: ۱۴۰۹۰۸۷، www.khabaronline.ir