شعار سال:این ایام دغدغه اصلیام عدم تحمل و مدارا در جریان تحول خواهی نسبت به هم است؛ به گونهای که تصور میکنم اگر گفتگو و مفاهمه عاقلانهای در میان این جریان بهوقوع نپیوندد سرنوشتی بهتر از جریان اقتدارگرایی نخواهیم داشت و اگر بهدلیل رفتارهای انحصارطلبانه جریان اقتدارگرایی در نهایت "علی مانده و حوضش! "، با رفتار تمامیت خواهانه برخی از عزیزان منتقد در جریان وسیع تحول خواهی؛ "نه علی میماند و نه حوضی"!
بهعنوان یک هوادار جریان تحول خواهی که هیچ رابطه تشکیلاتی با هیچ حزب و گروهی ندارم و فقط اخبار مربوط را دنبال میکنم متاسفانه هیچ خبر و نشانی از تعامل و گفتگو در خصوص مباحث مهم و ضروری این جریان در موضوعاتی، چون "توصیف اوضاع وخیم امروز ایران و چرایی آن"، "اهداف جریان تحول خواهی و اصلاحات"، "مانیفست این جریان"، "نقشه راه رسیدن به اهداف" و "استراتژی و تاکتیکهایی مقتضی" دیده نمیشود؛ و در حالی که بعضاً تلاشهای فردی امثال حجاریان و تاجزاده و تاجیک بارقه امیدی برای وجود گفتگو در جریان تحول خواهی حاصل میکند، اما سکوت مطلق بزرگان دیگر، بسیار ملال آور و مایوس کننده است؛ و متاسفانه احزاب حاضر در جریان اصلاحی نیز بهصورت مستقل به موضوعات گفته شده نمیپردازند و مطلبی منتشر نمیکنند تا زمینه گفتگو ملی حول آن فراهم شود و جریان تحول خواهی به ساماندهی لازم برسد...؛ و البته تا دلتان بخواهد (خصوصاً در فضای مجازی) شاهد نقدها و نالیدنهای متفرق و پر حجم در درون و برون این جریان هستیم که هر یک به نوعی در ایجاد یاس و ناامیدی بسیار موثر و قوی عمل کند. به باور من تا زمانی که احزاب و گروههای شناسنامه دار جریان اصلاحات و تحول خواهی در این جهت به بلوغ نرسیدهاند که راه گفتگو و مفاهمه را بهطور رسمی بگشایند؛ لااقل بر نویسندگان منتقد درون جبههای لازم است تا در نقدهایشان، اصولی را رعایت کنند تا از خسارت بیشتر جلوگیری نمایند.
بهزعم من، رعایت چهار اصل، پرده و حریم در نوشتههای منتقدان ضروری است، زیرا با عدم رعایت این اصول و دریدن این چند پرده و حریم نازک، گرچه ممکن است باعث خُنَکی! دلهایی شود، اما عملی نادرست، غیر عاقلانه و مضر به مطالبات مردم است.
اصل اول
نقد کنیم، خصوصاً همت اصلیمان را نقد درون گروهی جریان تحول خواهی و اصلاحات قرار دهیم، که معتقدم موثرین گام برای پاسخگو کردن قدرت مطلقه، از مسیر پاسخگو شدن راهبران جریان اصلاحات میگذرد، آن هم نقدی صریح، شفاف و بی مجامله حتی با ذکر نام بزرگان این جبهه (همانند خاتمی و احزابی، چون اتحاد و کارگزاران و ...!)، اما هیچگاه از گروه و طیفی از جریان تحول خواهی عبور نکنیم! و توهم نکنیم که با عبور از آنان اوضاع بهتر میشود!
میدانم عبور کردن از طیفهای متنوع و رنگارنگ جریان تحول خواهی یعنی تضعیف کلیت جریان منتقدِ اقتدارگرایی و قدرت مطلقه! لذا باید حتی در نقد جریان اصولگرایی هم بهدنبال ایجاد تحرک در منصفهای آنها برای برداشتن یک گام درست باشیم تا اگر میان آنها هم کسی را یافتیم که میخواهد منصفانه انتقادی از قدرت داشته باشد، باید تقویتش کرد.
به این جهت؛ نقدهای ما به جبهه اصلاحات گرچه بر مبنای عملکرد گذشته است، اما باید معطوف و ناظر به آینده باشد. مینویسیم تا حرکت کنیم! نقد بی مجامله میکنیم تا از انفعال خارج شویم! نوشتههایمان تند و گزنده میشود تا به تحرک درآییم و سرسختانه بر آنان که دوستشان داریم میتازیم، اما نه بهقصد عبور بلکه تا با همراهی هم از گردنه سخت موانعِ اقتدارگرایی عبور کنیم!
نمینویسیم تا غر زده باشیم، نقد نمیکنیم تا مقصری بیابیم و خود را منزه جلوه دهیم، تند و گزنده نمیشویم تا آرزوها و توهمات را بهجای واقعیتها قالب کنیم و خواستار حذف کسی و گروهی شویم؛ در حالی که جایگزینی لااقل در همان سطح برای معرفی نداریم! به همین دلیل سعی میکنیم تا از میان سخنان متعدد (و بعضاً منفعلانه) فعالان اصلاح طلب (خصوصاً آنان که در وقایع ۸۸ در کنار مردم باقی ماندند و زندان کشیدند و تحمل هزینه کردند)، جملهای امیدوار کننده که نگاه رو به جلو و حرکت دارد؛ بیابیم تا آن نکته را برجسته کنیم و بهجای آنکه همانند برخی دوستان؛ ناله کنیم که "من میدانم نمیشه" و یا با ذکر سوابق عملکردی آنها اعلام کنیم که اینان اهل برداشتن گام رو به جلو نیستند و مجلس ختم بگیریم؟! سعی میکنیم با ذکر خدمات قبل (و البته برخی کوتاهیها) به گونهای بنویسیم که بگوییم نتیجه منطقی سخنان جدیدشان، تحرک و ایستادگی است و دعوتشان کنیم به ایستادگی و حرکت و نگاه به آیندهای فعال!
من علاقمندم و عاقلانه میدانم که بهجای ایستادن روبهروی فعالانی که به قدر وسع و فهم خود تلاش کردهاند (وگرچه هزینه شخصی بسیار دادهاند، اما چه بسا بهزعم برخی کافی نبوده!) و فریاد کشیدن بر سرشان که چقدر منفعل و خود باخته شدهاند، در کنارشان قرار گیرم و دستشان را به مهربانی و دوستی و حمایت بفشارم و با یاد تلاشها و هزینههای پرداخت شده توسط آنان (مثلاً زندان رفتن بعد از ۸۸ و ...) تقاضا کنم، انتظار مردم از آنان بیش از این است و اینکه نتیجه آن همه مقاومت، در امروز باید به برداشتن گام رو به جلو برسد نه انفعال! و نه به محافظه کاری و سکوت و تن دادن به بازی در نمایشنامههای قدرت؟!
من تصور میکنم حتی اگر کسانی درصدد ایجاد جریانی تازه نفس و فعالتر از جریان موجود تحول خواهی و اصلاحات هستند؛ باز هم راه درست ایجاد یک جریان نو و زنده برای "اصلاحات و تحول خواهی"، نه ایستادن در برابر جریان موجود که تلاش برای تبیین صریح و شفاف اهداف، مانیفست، نقشه راه و استراتژی متناسب با اقتضائات امروز و یارگیری از دلِ جریان موجود و تلاش برای ساماندهی و سازماندهی جریان جدید است.
اصل دوم
از ایجاد یاس و ناامیدی دوری کنیم، آموختهام گرچه راحتترین کار در مواجهه با موانع، اندیشیدن به سختیهای تا کنون است تا مظلوم نمایانه و مایوسانه زانوی غم بر سینه گرفته، ایستاد، نشست و غم خورد؟! اما کنش فعال عاقلانه و شجاعانه آن است که به قله و طلوعِ آفتاب بیاندیشیم و به فکر چیرگی بر موانع باشیم؟! آری، در هر دو حالت سخن از موانع میشود، اما در اولی یاس، مردن و مرگِ در حال نشستن، تبلیغ و توصیه و عاید میشود و در دومی امید و زندگی و جنبش سبز و موفقیت!
واقع آن است که ترجیح میدهم که حتی به هنگام سخن گفتن از موانع، به گونهای بنویسیم که امید تقویت شود نه مرگ؟!
اصل سوم
بر خود لازم بدانیم تا بی عملی و انفعال را از خود دور کنیم لذا هر گونه نوشتهای که باعث انفعال و بی عملی و تن دادنِ به بزرگنمایی ساحتِ قدرت میشود خودداری کنیم. زیرا میدانیم وقتی از انفعال جریان اصلاحات نقدی میشود که فاقد پیشنهاد برای شروع یک حرکت فعال جدید است یعنی نتیجه نقد ما، تئوریزه کردن و جایگزینی بی عملیِ مطلق ناشی از یاس به جای بی عملی ناشی از انفعال است!
و براستی چه فرقی میکند بی عملی جریان تحول خواهی به دلیلِ انفعال راهبران و بزرگان آن باشد یا به خاطر مستولی شدن یاس و نا امیدی در بدنه جریان تحول خواهی؟! و چه فرقی دارد ایستایی جریان اصلاحات به دلیل محافظه کاری راهبران جریان باشد یا به دلیل بی هدفی و نداشتن جایگزینِ عملی برای حرکت؟! (که به باور من دومی بسیار خطرناکتر و مهمتر است.)
البته یک تفاوت میان این دو نوع نشستن وجود دارد و آن اینکه در انفعال، بی عملی و ایستایی موجود (که اصلاً قابل دفاع هم نیست)؛ لااقل تشکیلات و سازماندهی حداقلی حفظ میشود، ولی اگر بی عملی به دلیل ایجاد یاس و چند پاره شدن و تفرق هواداران باشد علاوه بر همان بی عملی، انسجام خود را هم از دست میدهیم و لشکری ولو شکست خورده هم نداریم؟! این یعنی خسارت وارده نه فقط به خاطر ایستایی که به دلیل انهدام است! انهدامی که هیچ چیزِ جایگزین برای ارائه وجود ندارد و روشن است که لشکری منهدم شده، در عین حالی که طعمه خوبی برای شکار قدرت شده، خود نیز به سمت خودیها شمشیر میکِشد و میکُشد و تار و مار میکند. (خدا کند نیاید آن روز که حسرت بخوریم لااقل در وضعیت انفعال جریان تحول خواهی دست به قلع و قمع و کشتن دوستان نمیزدیم، اما.)
اصل چهارم
تلاش کنیم با هم افزایی میان منتقدان، تمرکز قدرتِ منتقدان بر ایجاد توازن قوا به نفع ملت باشد نه تضعیف همدیگر و به همین دلیل تصور میکنم باید بر حداقلهای عینی قابل اشاره و قابل اجماع تمرکز کرد نه حداکثرهای ایدهآل! معتقدم همانقدر که در بیان اهداف اصلی و لازم و ضروری باید ایدهآل طلب و سر به هوا بود و به قله چشم دوخت، اما به همان میزان در راه رسیدن به ایدهآلها؛ باید زمینی شد و مقدورات را مورد توجه قرار داد و گام به گام رسید؛ و گرچه "فتح قله" (اصلاح ساختاری) هدفگذاری میشود، اما به هنگام برداشتن گامِ عملی، باید نگاهها بر موانع پیشرو باشد و چنین میشود که باید بهجای ایجاد حاشیه و مجادله بر اهداف نهایی، با هر کسی که در گام اول و دوم و سوم؛ با ما هدف میانی مشترک دارد، همراه شویم تا گامی به جلو برداشته شود؛ لذا رویکرد "مطالبات حداقلی و ایستادگی حداکثری" در چنین فضایی معنا میشود و چنین است که "گفتگو و مفاهمه به قصد اجماع سازی" هم طریقیت دارد و هم به عنوان بخشی از هدف موضوعیت مییابد.
به باور من باید در گفتگو دقیق بود و سعی کرد تا گفتگو در خصوص اهداف نهایی (که در جای خود باید بدان پرداخته شود و از قضا باید به عنوان زیر بنای مابقی مسائل به طور مفصل و منجز به مفاهمه و اجماع برسد)، با گفتگو در خصوص نقشه راه و گامهای عملی، مخلوط نگردد و به حاشیه نرود.
تصور میکنم اگر این تفکیک حاصل شود، لااقل در بخش اعظمی از معتقدان به جریان تحول خواهی، اجماعی تام نسبت به ضرورت تغییر ساختار قانون اساسی در جهت تضمین حاکمیت اراده ملی و حذف هرقدرت غیر پاسخگو در برابر اراده ملی، همچنین عدم دخالت نظامیان در سیاست و اقتصاد و فرهنگ و ...، تضمین حقوق ملت و آزادیهای مشروعِ قانونی (به عنوان حداقلهای لازمه یک حکومت مردمی) صورت میگیرد و در مرحله بعد فقط باید برای رسیدن به این اهداف و اینکه نقشه راه کدام است و با کدام استراتژی و تاکتیک باید بدان دست یافت، به مفاهمه و گفتگو نشست.
البته روشن است که خلط میان این دو حوزه مهم برای گفتگو، باعث ایجاد حاشیههای غیر ضرور میشود. خصوصاً اگر در گیرِ گذشته بمانیم و مرتب تکرار کنیم؛ "با توجه به سابقه فلان اصلاح طلب و یا بهمان منتقد، من میدونم نمیشه" و با این نگاهِ مخرب است که بر میز گفتگوی جریان تحول خواهی کسی نخواهد نشست، زیرا هر کدام از ما آنقدر خطا و اشتباه و قصور دارد که بشود حذفش کرد و لایق گفتگو ندیدش؛ یکی به دلیل کندروی و دیگری تندروی و ....
همه ترسم آن است اگر به دلیل رفتارهای انحصارطلبانه جریان اقتدارگرایی "علی مانده و حوضش! "، با رفتار تمامیت خواهانه و نالیدنهای برخی از عزیزان منتقد در جریان وسیع تحول خواهی، "نه علی بماند و نه حوضی"! که در این صورت آنچه نصیب جنبش دمکراسی خواهانه مردم میشود نه لشکریانیِ بی انگیزه و بی هدف! که نفراتی متفرق، شکست خورده، بازیچه قدرت، متنفر از هم و شمشیر بر روی خودی گرفته است.
*دانش آموخته حقوق و مشاور خانواده
شعارسال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از سایت خبری دیدارنیوز ، تاریخ انتشار: 11آبان 1399 ، کدخبر: ،www.didarnews.ir،74677