داستان گاو ساعدی روایت انسانهایی است که مسخ شده اند، به زائدهای بی روح و بی خرد دستگاه تبدیل شده اند. داستان گاو موقعیتی را ترسیم میکند که در آن انسان دست و پا بسته اسیر و خدمت گذار گفتمان و ایدولوژی میشود، این گفتمان میتواند گفتمان روستای سنتی متحجر، گفتمان اسلام داعشی و یا گفتمان مصرف زده کاپیتالیستی باشد.
شعار سال: داستان گاو ساعدی روایت انسانهایی است که مسخ شدهاند، به زائدهای بیروح و بیخرد دستگاه تبدیل شده اند. دستگاه، چون ماشین معنای خود را در" عصر جدید" چارلی چاپلین مییابد که در ان انسان-چاپلین-همچو زائدهای از دستگاه در زیر فشار خرد کننده آن در خدمت بازسازی و بازتولید این دستگاه خرد کننده است، از سویی دیگر مفهوم دستگاه میتواند بنابه زعم آلتوسر دستگاههای ایدولوژیک باشد یا به مفهوم دیگر گفتمان. دستگاههای ایدولوژیک یا گفتمان نیز همانند ماشین انسان را به خدمت میگیرد و با قرار دادن ان در جایگاه و موقعیت از پیش موجود آن را به مهره و خدمت گذار خود تبدیل میکند.
گفتمانهای بسیاری همه ما را احاطه کرده اند و هر کدام موقعیت و هویتی را برای ما تعریف میکنند، و انتظارات بخصوصی را از دارندگان آن موقعیت و جایگاه دارند؛ اشخاص به عنوان مادر، پدر، کارگر، شهروند و... سوژه گفتمانهای پدرسالارانه، سرمایه داری و دولت-ملت میشوند، لیکن در واقعیت امر شخص، فردیت منحصربفرد آن و خاص بودگی آن هیچ گاه با سوژه عام و ایده ال گفتمان بخصوصی صد در صد منطبق و هم پوشان نمیشود. بعلاوه تعدد گفتمانهای رقیب برای معنا بخشی و تصاحب شخص به عنوان سوژه سبب تحدید هر یک از آنها توسط دیگر گفتمانها میشود؛ مثلا گفتمان امت اسلامی شخص را به عنوان مسلمان فارغ از کشور و ملیت مورد خطاب قرار میدهد از طرف دیگر دولت همان شخص را به عنوان شهروند در چارچوپ جغرافیای کشور مورد خطاب قرار میدهد، این چنین گفتمانها همدیگر را تعدیل کرده و سوژه امکان مییابد بین گفتمانها و هویتهای متفاوت و گاها متضاد رفتاری انتخاب گرانه داشته باشد.
منطق اسطوره بیمنطقی است
داستان گاو موقعیتی را ترسیم میکند که در آن انسان دست و پا بسته اسیر و خدمت گذار گفتمان و ایدولوژی میشود، این گفتمان میتواند گفتمان روستای سنتی متحجر، گفتمان اسلام داعشی و یا گفتمان مصرف زده کاپیتالیستی باشد. ساختار ایستای اجتماع روستا، زندگی معیشتی و فرهنگ سنتی و پدرسالارانه آن شرایطی را مهیا میکند که اداب و رسوم و سنتهای آن همچو کوه و سنگ طبیعی و عینی به نظر میرسد گویی چنین زندگی و چنین سنتی از ازل بوده و تا ابد ادامه خواهد یافت، چنین گفتمان هژمونیک بیرقیب و متحجر میتواند سوژه را تا قربانگاه خود بکشاند و با تهی کردن آن از فردیت و شخصیت او را به گاو، پلنگ و به هر چیز دیگر مسخ کند. غلامحسین ساعدی هنرمندانه نشان میدهد که چگونه مش حسن بعد از مرگ گاو که دال مرکزی زندگی روستایی است فرخوانده میشود، گاو شود تا این گفتمان درهم نشکند. در واقع گاو-مرد نقطهای است که در آن گفتمان به اسطوره تبدیل میشود، استعاره گاو-مرد پیش از هر چیز یاداور توتمیسم است که در آن انسان و حیوان توتمی درهم میآمیزد و یادآور میشود که تفکر اسطورهای سایه به سایه خرد پیش امده و در آن تنیده شده است. اگر منطق گفتمان بر تعریف دقیق و یا نسبتا دقیق مفاهیم آن بنا شده است، منطق اسطوره بیمنطقی است؛ جهاد در جهان بینی اسلامی دارای جایگاه مشخص و تعریف بخصوصی است که از جمله جهاد با کفار، ولی در قرائت گفتمان اسلام داعشی جهاد چنان سرشار و متراکم از معنی و ارزش میشود که به واقع حدو مرز و بستار تعریف آن میشکند و بر تمام جنبهها و ابعاد زندگی فرد سایه میاندازد، بر عواطف، عقدها و نیازهای فرد رسوخ مییابدو همانند سرطان آن را میبلعد و آنچه پس میدهد تروریست انتحاری است که خود با پای خود به قربانگاه میرود و قربانی ایدولوژی میشود.
در گفتمان اسطوره شده شاهد این هستیم که واژهها و نامها در خود فرو میمانند و به چیز و شی در خود فرو میغلتند، گاو مش حسن دیگر حیوان چهار دست و پا نیست بلکه گاو-مردی است که به بهای جان انسان برای خود حیات میطلبد. ملزمات زندگی دیگر برای گذران عمرنیستند. آنچه اهمیت دارد نشان و مارک آنهاست، مارکها با برند شدن اسطوره گشتهاند، آنچنان معنی روانی، اجتماعی و طبقاتی یافته اند که گویی مانند طلسم و اسم اعظم انسان را رستگار خواهند کرد، کاپیتالیسم با تزریق معناهای بیشمار و خود ساخته بر کالاها، سبک زندگی اش و حتی فرم بدنهای ایده الش و اتصال این دالها در روایتهای هالیوود به اسطوره کامل تبدیل شده است؛ زنان و مردانش سوژههای متفاوت و متضاد این گفتمان نیستند در واقع این اسطوره مرزهای طبقاتی و جغرافیایی را در نوردیده و جادوی خود را برساخته؛ فکرت را تغییر بده، میلیونر خود ساخته، موفقیت نا محدود، قورباغه ات را قورت بده! این چنین گفتمان اسطوره شده با هم تنیدن واقعیت و خیال، عالم و ادم، جان دار و بی جان وحدت وجودی میافریند که در آن انسان نه سوژه لغزنده و مختار بین گفتمانها بلکه ذرهای از این وحدت و مهرهای بی روح و بی خرد در این دستگاه میشود و در زیر فشار خرد کننده ان به باز تولید آن مدد میرساند: در ساختار سنتی روستا همچو گاو، در گفتمان داعش تروریست انتحاری و در ایدولوژی سرمایه داری پلنگ اینستای رام شدهای که نشانها و برندهای کاپیتالیسم را یدک میکشد.
شعار سال، با اندکی تلخیص واضافات، تاریخ انتشار:۱۰بهمن ۱۳۹۹، barkhatbook.com