شعار سال، یک عصب پژوه در دانشگاه مکمستر آزمایشی انجام داد. سرِ دو دسته (افراد قدرتمند و افراد نهچندان قدرتمند) را زیر دستگاه تحریک مغناطیسی مغز قرار داد. نتیجه جالب بود. او دریافت قدرت در افرادی که احساس قدرت میکنند فرآیند عصبی خاصی بهنام بازتاب را مختل میکند. چیزی که مبنای فهم و درک دیگران است و این باعث میشود که قدرتمندان در دیدنِ مسائل از نگاه دیگران ناتوان میشوند. یکی از دانشمندان این مساله را «پارادوکس قدرت» نام گذاری کرده: ما به خاطر یک سری توانمندی ها، قدرتمند میشویم، اما زمانی که قدرتمند میشویم بخشی از تواناییهایی خود را از دست میدهیم.
تا به حال فکر میکردیم که قدرت فساد میآورد ظاهرا داستان عمیقتر از این حرف هاست. یافتههای دانشمندان نشان میدهد که قدرت، حماقت نیز میآورد.
پژوهشگر دیگری که استاد روانشناسی دانشگاه برکلی است، پس از سالها تلاش آزمایشگاهی به این نتیجه رسیده است: آزمایششوندگان قدرتمند (احساس قدرت میکنند) چنان عمل میکنند که گویی ضربۀ مغزی خوردهاند!
در یک مطالعه در سال ۲۰۰۶، از شرکتکنندگان خواسته شد تا حرف E را روی پیشانی خود جوری ترسیم کنند که دیگران آن را ببینند، کاری که مستلزم آن است که خود را از دیدگاه مشاهدهگر ببینید. آنهایی که خود را قدرتمند احساس میکردند. سه برابر بیشتر احتمال داشت که حرف E را برای خودشان درست رسم کنند.
و برای دیگران وارونه. آزمایشهای متعدد دیگر نشان داده است که افراد قدرتمند در تشخیص احساس انسانها در یک عکس، یا دریافتن اینکه همکاران چگونه یک اظهارنظر را تفسیر خواهند کرد، عملکرد ضعیفی دارند. افراد قدرتمند «از شبیهسازی تجربۀ دیگران» نا توان میشوند و در نهایت به چیزی منجر میشود که «کمبود فهم دیگران و همدلی» نامیده میشود.
تجویز راهبردی:
ظاهرا قدرت منشا مشکلات جدی است. از طرفی این جهان، تنیده در قدرت است، با قدرت است که کارها پیش میرود. اصلا روزنامه ها، جنبشها و احزاب تلاش میکنند که افراد خاصی قدرت را به دست بگیرند؛ بنابراین قدرت را نمیشود از سازوکار این جهان حذف کرد. پس چه میتوان کرد؟
اول این نکته را توضیح بدهیم که قدرت بدان معنا نیست که ما وزیر و وکیل باشیم. معلم مدرسه هم صاحب قدرت است. پدر یا مادر نیز صاحب قدرت است. مربی تیم فوتبال هم صاحب قدرت است. راننده اتوبوس هم صاحب قدرت است. قدرت همه جا هست. بچهای که رستوران امشب را تعیین میکند هم صاحب قدرت است. تقریبا کسی را نمیشناسم که در معرض این مساله نباشد. قدرتمندی ناشی از مقام یا مرتبه نیست بلکه یک حالت و تجربه ذهنی است. تجربه ذهنیای که حتی میتواند ناشی از نشستن پشت فرمان یک ماشین باشد (کاملا به شما احساس قدرت میدهد)؛ بنابراین ما همه در معرض حماقت و فساد ناشی از قدرت هستیم.
سه تجویز زیر قابل پیشنهاد است:
۱-بازگشت ذهنی به گذشته معمولی: قدرت یک حالت ذهنی است؛ بنابراین اگر زمانی را به خاطر بیاورید که احساس قدرتمندی نمیکردید، مغزتان میتواند با واقعیت ارتباط برقرار کند. پس هر از گاهی خاطراتی را مرور کنید که در آن زمان قدرتمند نبودید.
۲-در انتخاب اطرافیان دقت کنید. بر اساس متون مذهبی اگر قدرتمند هستید باید کسانی را برای همراهی خود انتخاب کنید که تندترین و صریحترین زبان را نسبت به شما دارند. تجربه شخصی من نشان میدهد همین نکته کوچک بسیار راهگشاست. هر چه شما قدرتمندتر نیازمند اطرافیان مستقل تر، شجاعتر و منتقدتر که متاسفانه …
۳-گاهی جای تان را با زیردستان (افراد فاقد قدرت در آن مساله) عوض کنید. مثلا رانندگی را به فرد دیگری بسپارید. تصمیم گیری را به افراد دیگر تفویض کنید. آن موقع تازه میفهمید که وقتی دیگران بدون ملاحظه اعمال قدرت میکنند چه حالی به انسان دست میدهد. بررسی احوال اقوام پیشین نیز این موضوع را تایید میکند. فرعون و آل فرعون بدون استثنا تمام نه نشانه فرستاده خدا را انکار کردند، یا دروغ خواندند یا جادو، یا حوادث اتفاقى! [این انکار نشانه حماقت ناشی از قدرت است]و درانتها نیز مقهور قدرت الهی و در هم پیچیده شدند. لازم نیست فرعون باشیم (صاحب قدرت). پیروی از قدرت نیز میتواند گرفتارکننده باشد. فرعون نمیتواند برده بسازد این بردهها هستند که فرعون میسازند. همه ما وظیفه داریم قدرت را مهار کنیم چه خود صاحب آن باشیم چه در معرض آن.
شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از سایت آرتین پولاد. تاریخ انتشار: ۲۷ مرداد ۹۹، www.artinpulad.com.