شعار سال: مسعود کیمیایی در هشتاد سالگی با یک درام _ بهظاهر ملتهب_ سیاسی اجتماعی به جشنواره آمد و با دست گذاشتن روی مهدی بلیغ، از معروفترین سارقین دهه ۱۳۳۰ و دکتر مصدق و مسئله ملی شدن صنعت نفت، داغترین مسئله روز مملکت در آن زمان، سعی کرد تا روایتکننده مرگ تدریجی تاریخ معاصر ایران باشد؛ اما فیلم چندین قدم، عقبتر از ایده ناب خود است. مهمترین عاملی که باعث عقب ماندن فیلم از ایده خود است، فیلمنامه و عدم پرداخت درست در شکل دادن شخصیتها و محیط است. بیننده از ابتدا تا انتهای فیلم با چندین علامت سوال رها میشود؛ نیت گروه از دستبرد زدن به بانک چیست؟، خائن کیست؟، مسبب اوضاع نابسامان مملکت چیست؟ تعقیب و گریزهای فیلم برای چیست؟ یکسری از شخصیتها برای چه وارد داستان میشوند؟ شخصیتهای داستان عمق ندارند و شاهد بازیهای کاملا سطحی هستیم. تیراندازیها و تعقیب و گریزهای فیلم به شکل خیالی اتفاق میافتد. فیلم پر است از دیالوگهای بهظاهر قلدر و شعارهای زیبا؛ که این شعارها در حد همان شعار هم قابل باور نیست. یکسری مونولوگهای دهن پرکنِ اینستاگرامی که مخاطب نمیتواند آنها را از قالب شخصیت و داستان پیشرویش بپذیرد. فیلم با همین شکل و با فیلمنامهای غیرمنسجم پیش میرود تا یکربع پایانی. سکانسهای پایانی فیلم، نه تنها اکشن نیست بلکه یک کمدی ناخواسته است!
با این گروه بازیگری چه کنیم...؟!
با نگاهی به لیست بلندبالای گروه بازیگران این فیلم، شما از ابتدا تا انتها فقط و فقط سلبریتی میبینید؛ حتی در نقشهای کوتاه و چند دقیقهای.
امیر آقایی، پولاد کیمیایی، مهران مدیری، سارا بهرامی، پانتهآ بهرام، اندیشه فولادوند، سام درخشانی، رضا یزدانی، حمیدرضا آذرنگ، نرگس محمدی، الهام حمیدی، فریبا نادری، شکیب شجره، نسیم ادبی، سپند امیرسلیمانی، سام نوری، سعیدپیردوست، امیررضا دلاوری و فرهاد آئیش.
این لیست بازیگران در نگاه اول توجه هر مخاطبی را به خود جلب میکند. اما همیشه جمع شدن این تعداد سلبریتی در کنار هم در یک فیلم سینمایی خطرناک بوده و هست.
خائنکشی با تهیهکنندگی «علی اوجی» و کنار هم قرار گرفتن این گروه بازیگران، بیشتر شبیه به یک دورهمی دوستانه میماند تا یک اثر سیاسی اجتماعی ملتهب. دریغ از یک لحظه تعلیقدار در فیلم. انتخاب بازیگران در جایگاه غلط. فیلم یک «سام درخشانیِ» مضحک دارد که کاملا مشخص است، در جایگاه اشتباهی است. «نرگس محمدی» را همچنان با نگرانیها و اشکهای ستایش در قالب یک زن آرمانخواه مبارز داریم. «رضا یزدانی» یک سکانس فاجعه در مقابل «پانتهآ بهرام» در اواخر فیلم دارد که با شلیک گلوله بر روی سنتور میافتد. از یک سال پیش تا به الان گفته شده بود که «فرهاد آئیش» قرار است نقش دکتر مصدق را در فیلم کیمیایی بازی کند و موج تبلیغی زیادی پیرامون آن شکل گرفته بود. کل سکانس حضور آئیش در فیلم چیزی در حدود یکربع بود. البته که گریم و بازی او در نقش مصدق باورپذیر بود. اما چنین سر و صدایی مژده نقش اول بودن، آئیش را میداد. در قسمت بسیار کوتاهی «الهام حمیدی» وارد داستان میشود؛ که دلیلی برای ورود و خروج از داستان نداشت. یک شخصیت کاملا اضافه در سکانسی کوتاه با حضور چنین سلبریتی با آن سابقه بازیگری و از همه بدتر با آن بازی تو ذوقزننده. «پولاد کیمیایی» نقشِ بهظاهر اول داستان، صدایش را تو گلویش میاندازد و دیالوگ میگوید و رفاقت میکند و بهدنبال حق دوستان و مردماش است. گروه بازیگری خائنکشی، فقط یک «امیر آقایی» خوب دارد و تا حدی یک «سارا بهرامی» قابل قبول.
دوربین فیلم نیز به هیچ وجه در خدمت فیلم نیست. قابهایی نمایشی که شاید برای ثبت عکسهایی با ژستهای سینمایی جذاب باشد، اما در این فیلم، در کنار نورپردازیاش بهکار نمیآید و نمیتواند سینما ملتهب سیاسی را در محیط تاریخی برای مخاطب باورپذیر کند. حتی نوشتارهای حاشیه تصویر هم در این ناتوان است.
خلاصه فیلم
«گروهی میخواهند از بانک ملی دزدی کنند. در روزی که قرار است بعدازظهر کسوف بشود و تهران در روز، شب شود و دوباره به روز برگردد. مهدی، شاهرخ، گیو، اطلس، دزدان ظاهری بانک هستند. اما این پول را برای قرضه ملی دکتر مصدق میخواهند.»
مسعود کیمیایی فرد باسابقه و محترمی است و همواره جزو معدود فیلمسازان ایرانی است که نامش قبل از اثرش، هیاهو ایجاد میکند و مخاطب را ترغیب به رفتن به سالن سینما میکند (حتی اکنون با این اوضاع معیشتی و شیوع امیکرون هم سالن اکران خائنکشی مملو از جمعیت بود). کیمیایی چند فیلم اولیهاش مانند: «گوزنها» و «قیصر» همچنان در ذهن و یاد مردم و مخاطبین سینما باقی مانده است؛ اما هرچه به جلوتر میآییم و به فیلمهای آخرش نزدیک میشویم، به تدریج شاهد نتایج مایوسکنندهای هستیم. ایکاش که در انتخابهایش وسواس بیشتری به خرج میداد و یا به فیلمسازی ادامه ندهد.
شعار سال، با اندکی تلخیص واضافات برگرفته از حکایت گیلان، تاریخ انتشار: ۱۷ بهمن ۱۴۰۰، کد خبر: hekayatgilan.ir/۸۰۹۳