۲۲ اسفند سال ۷۸ بود که سعید عسگر دست به ماشه کلت ماکاروف روسی برد و به سمت سعید حجاریان شلیک کرد تا تئوریسین جریان اصلاحات به کما برود و ویلچر نشین گردد. برخی معتقدند که سعید عسگر ماشهای بود که ماشه را چکاند. هر چه بوده و چه نبوده، ۲۲ سال از آن تاریخ گذشته و خیلی چیزها عوض شده است. حتی خود سعید عسگر و سعید حجاریان.
شعار سال: هر دو سعید هستند. هر دو از نیروهای امنیت بودند. یک سعید ۴۵ ساله بود و سعید دیگر حدودا ۲۰ ساله. یکی بچه نازی آباد است و دیگر بچه سرچشمه. اما با حضور همزمان دو سعید در بهشت، جهنمی به پا شد. یک سعید راهی تخت بیمارستان شد و ویلچر، سعید دیگر راهی زندان. در هنگام جستجو برای نگارش متن حاضر هم، کلی سعید توجه مان را بخود جلب کرد. سعید طوسی، سعید امامی، سعید مرتضوی و حتی سعید آقاخانی، سعید محمد و سعید جلیلی.

نکته جالب آنکه، ورای چگونگی و علل و پیامدهای ترور سعید حجاریان، این داستان سرشار از موضع گیریهای تعارضی و قطب بندی شده است. شنیدن برخی از این روایتهای تقابلی، بنوبه خودش جالب خواهد بود.
دکتر ظفرقندی روایتهای جالبی در خصوص صحنه جراحی حجاریان در اتاق عمل بیان میکند؛ میگوید که تعدادی از عناصر تندروی محله نازیآباد تهران با کلت در اتاق عمل حاضر شدند و او را تهدید کردند که اگر حجاریان زیر عمل بمیرد، خودش نیز با گلوله به او خواهد پیوست. درعینحال تعدادی از بیرون، ظفرقندی را تهدید میکردند اگر فلانی را نجات بدهی تو را از بین خواهیم برد!

زمانی کوتاه بعد از ترور، سعید عسگر و دو همدست او دستگیر میشوند. ضارب توسط سعید حجاریان بخشیده شده، ولی به اتهام اقدام علیه امنیت ملی به ۱۵ سال زندان محکوم میگردد. گویا پس از یک سال آزاد شده و به گفته حجاریان ترور او برای سعید عسگر حتی سابقه کیفری نیز بههمراه نداشت! حجاریان یک بار به طنز گفته بود، قاضی من آقای رازقندی، پزشکم آقای ظفرقندی است پس حتما عامل ترورم هم بزبزقندی بوده است!

سعید عسگر علت ترور را مبارزه با فساد اعلام کرد، اما
حجاریان معتقد است علت ترور، پیگیریهای او در روزنامه صبح امروز مبنی بر افشای قتلهای زنجیرهای بوده است! حجاریان میگوید، «ترور من ربطی به وزارت اطلاعات نداشت. ضمن اینکه قبل از وقوع ترور، آقای یونسی در جلسهای که اصلاحطلبان و مخالفان اصلاحات در آن حضور داشتند، به من گفت میخواهند شما و آقای نوری را بزنند. ایشان در جریان بود که چنین اتفاقی میافتد، اما اینکه ترور من به ایشان مربوط شود، خیر، اینطور نبود».

اما این داستان، یک ابوالقاسم هم دارد. او پیرمرد موتلفهای و
از دوستان نزدیک حبیبالله عسگراولادی بود. ابتدای انقلاب در شهرری زندگی میکرد و هرجا حبیبالله حضور داشت، او هم مسولیتی مییافت. چندین سال معاون معدنی کمیته امداد امام خمینی بود و در این معاونت مسولیت اداره معادن مصادره شده و واگذار شده به کمیته را در دست داشت. ابوالقاسم شفیعی قبلتر فرمانده سپاه شهرری و مدتی پیشتر فرماندار زرین شهر بود. در ابتدای دهه هفتاد، از کمیته جدا شد و وارد معدنداری شد. با روابط حاصل از دوران کمیته امداد، به یکی از بزرگترین معدنداران ایران تبدیل شد. خانهاش از شهرری به شمال شهرتهران آمد و دفتر کارش از میدان نمازی شهرری به ولنجک و یک خانه ویلایی رسید.
روایت میکنند که چند هفته پیش از آنکه سعیدعسگر، تیرهای کلت کمریاش را در سر و صورت حجاریان خالی کند، سراغ هم محلی خودش یعنی ابوالقاسم شفیعی رفتهّ بود. سعید عسگر در تحلیلهای ایدئولوژیک به این نتیجه رسیده بود که شفیع «سرمایهدار فاسد» است و باید ترور شود. در میدان نمازی شهرری و زمانی که شفیع پسرش را به مدرسه میبرد، سعید عسگر ۸ گلوله روی سینه شفیع خالی کرد. پس از ترور چند هفته در کما بود و وقتی حجاریان ترور شد، بهوش آمد و برای دیدار او به بیمارستان سینا رفت. شفیع تا همین چند سال قبل ادعا میکرد، آدرس دقیق عسگر که پدرش هم در مسجد جواد الائمه شهری ری بود را به علی ربیعی در وزارت اطلاعات داده بود. بعدها رفیقدوست هم این موضوع را تکرار کرد. سرانجام دوم فروردین ۱۳۹۹ کاری که عسگر نیمهتمام گذاشته بود را کرونا تمام کرد. شفیع در دهه هشتاد حتی با مواضع سیاسی سالهای قبلاش هم فاصله گرفتهبود و اساسا کمتر کسی از نزدیکان او ماجرای ترورش را میدانستند. او برای خودش معدن داری شده بود و معدنکاری.
اختصاصی پایگاه تحلیلی خبری شعار سال، برگرفته از منابع گوناگون