شعارسال: محمد ایمانی در یادداشتی نوشت:
۱) بسیاری از عبارات کوتاه امام خمینی (ره)، عصاره فهمی عمیق از مطالعه قرآن و سیره اهل بیت (ع) است؛ از جمله آنجا که گفت: «منافقین، از کفار بدترند». خداوند متعال، منافقین را دارای هیبت ظاهری و زبان بازی معرفی کرده و سپس میفرماید: «هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى یُؤْفَکُونَ. همانا آنها دشمن هستند، (ای پیامبر) از آنها بر حذر باش، خداوند آنان را بکشد، (از حق) به کجا بازگردانده میشوند؟». امیر مؤمنان (ع) هم در خطبه ۱۹۴ نهجالبلاغه، در توصیف منافقین فرمود: «بندگان خدا شما را به ترس از خدا مىخوانم و از منافقان مىترسانم، که گمراهند و گمراهکننده... از رنگی به رنگی در میآیند... دلهای آنان بیمار است و چهرههای آنان، پاکنما. وصفشان، داروست و سخنشان، وعده شفا میدهد و رفتارشان، درد بیدرمان است. افزاینده بلاى -مردمان-، و نومید کننده امیدوارانند... در هر راهی، کسی را به هلاکت افکندهاند؛ و برای منحرف ساختن هر قلبی، وسیلهای آماده دارند، و برای هر اندوهی اشکها در اختیار. به همدیگر ستایش قرض میدهند و انتظار پاداش از یکدیگر دارند. برابر هر حقّى، باطلى دارند، و برابر هر راستى، مایلى؛ و براى هر زندهاى، قاتلى... مىگویند و به خلاف حقّ تقریر مىکنند، و مىستایند و تزویر مىکنند. راه -باطل- را آسان نمایند، و پیروان را- در پیچ و خمهای آن، سرگردان سازند. یاران شیطانند و زبانههاى آتش سوزان. آنان پیروان شیطانند و بدانید که پیروان شیطان، زیانکارانند.»
۲) اوایل دهه ۶۰، نوجوان بودیم و همراه بچههای مسجد، در شبهای سرد زمستان، پوسترهای امام و آیتالله منتظری و دیگر شخصیتها را در معابر نصب میکردیم. همان روزگار میشنیدیم برخی آدمهای معاند درباره آقای منتظری جوک ساختهاند و ضمن تشبیه او به فلان شخصیت منفی کارتونی، مورد استهزا قرار میدهند. این اهانتها برای ما ناراحتکننده بود؛ اما به چند سال نرسید که همان جماعت معاند، ناگهان مریدان دوآتشه آقای منتظری شدند و بزرگان آنها تا آن مرحوم را به زمین نزدند، دست از سر او برنداشتند. چنان او را دوره کردند که بتوانند نظراتی در حمایت از اعضای سازمان تروریستی منافقین، گروهک بهائیت و حرمت داشتن برنامه هستهای و... بگیرند و نهایتا او را خرج فتنه سبز (آشوب علیه جمهوریت و اسلامیت) کنند.
۳) منافقین، گوناگون هستند، اما کارکرد مشترکی دارند. از جمله ایجاد ناامیدی و ترس و تفرقه در جبهه اهل ایمان، و قربانی گرفتن از عوام و خواص. منافقین در این ۴۵ سال، حیثیت چند رئیسجمهور را نابود کردند و تا آنها را بر زمین نزدند، دست برنداشتند. یک نمونه، ابوالحسن بنیصدر، که دفتر هماهنگی او، تبدیل به حیاط خلوت گروهک منافقین برای مهندسی اختلاف و درگیری و آشوب در کشور (در اوج جنگ تحمیلی صدام) شده بود. حضرت امام پس از صدور حکم بیکفایتی بنیصدر توسط مجلس، فرمودند «خدا میداند که من مکرر به این گفتم که آقا، اینها تو را تباه میکنند، این گرگهایی که دور تو جمع شدهاند و به هیچ چیز عقیده ندارند، تو را از بین میبرند، گوش نکرد، هی قسم خورد که اینها فداکار هستند». (صحیفه نور، ج ۱۵، ص ۶۸ و۶۹)
۴) آقای «ص- ز» از عناصر متظاهر به حمایت از مرحوم هاشمی، ۱۲ خرداد ۱۳۹۲ در مصاحبه با روزنامه زنجیرهای بهار گفته بود: «حاکمیت، اپوزیسیون نمیخواهد، اما ما نمیتوانیم اپوزیسیون را از دید حاکمیت تعریف کنیم. همان گونه که ما میبینیم هاشمی به اپوزیسیون تبدیل میشود، حاکمیت هم این را میبیند و به هاشمی میگوید آشیخ اکبر باید تکلیفت را معلوم کنی؛ از شما بهرهبرداری میکنند و هل میدهند تا چهرهای بسازند که در مقابل نظام قرار بگیری. ضرورت دموکراسی خواهی، اینها (نهضت آزادی، سازمان مجاهدین انقلاب، و دفتر تحکیم) را پشت سر کسی سوق خواهد داد که شنل اپوزیسیون را به تن کند. هاشمی که عمر نوح ندارد؛ ۵ یا ۱۰ سال دیگر با ما نخواهد بود، اما جنبش ادامه پیدا میکند. اگر هاشمی، خاتمی و هر کسی نتواند حداقل خواستههای ما را لبیک بگوید، جنبش، آنها را پس میزند. نگران نباشید که آقای رفسنجانی میتواند پا به پای ما بدود یا نه، اگر نتواند همپا با اپوزیسیون بدود، حذف میشود. مهم نیست او چه میکند. یا میتواند پا به پای این قطار باشد یا نه. اگر حذف شد، هیچ اتفاقی نمیافتد، اپوزیسیون یک شخصیت دیگر را درون نظام پیدا میکند».
۵) همچنین پایگاه اینترنتی گروهک «ملی- مذهبی» که از خارج کشور بارگزاری میشود، ۱۹ آبان ۱۳۹۱ نوشت: «رفتار هاشمی و آنچه بر فرزندان او رفته، اپوزیسیون را بر سر تصمیمگیری مینشاند. با او چگونه باید رفتار کرد؛ او که در کارنامهاش قلع و قمع «دیگران» را به طور پررنگ دارد و در تصمیمهای بزرگ از جنگ تا اتفاقات سال ۶۷، قتلهای زنجیرهای و... جزو تصمیمسازان بوده و اکنون با دموکراسی خواهان افق مشترک پیدا کرده؟ تکلیف چیست؟ آیا باید تاریخ هاشمی را به فراموشی سپرد، یا این که به طور تاکتیکی فعلا در مورد او سکوت کرد تا اگر زوری دارد، ضربهاش را به حکومت بزند و بعد که نوبت خود او رسید، به حسابش رسید، یا این که اصولا تاریخ او را فاش فریاد زد و از هر سازش و حمایتی از او تن زد؟ اگر بر این باشیم که باید پراگماتیستی عمل کرد، خیلی زود میتوان به این رسید که حمایت از هاشمی به صلاح است، چرا که او به نسبتی، به تحقق خواستههای ما نیز کمک میکند؛ فارغ از این که اگر آرمانخواهانه عمل کنیم، هرگز به زیر علم کسی، چون هاشمی نخواهیم رفت، چرا که عملکرد او با آب کوثر هم پاک نخواهد شد و همدستی با او، دامن آدمی را آلوده میکند! هرگز نباید از گناه اینان گذشت، اما باید تاکتیکی برخورد کرد، یعنی در برابر گناهانشان سکوت کرد تا وقت آن برسد».
۶) منافقین قدیم و جدید که به تذبذب شناخته میشوند، با هیچ سیاستمداری، صادق نبودهاند و به همین علت، همانهایی را که از نردبانشان بالا رفتهاند، مورد بدترین فحاشی و توهین قرار داده و سپس در صورت نیاز، مجددا تملقشان را گفتهاند؛ از مرحوم هاشمی و خاتمی بگیرید، تا حسن روحانی و دیگران. از قدیس اصلاحات و شیخ اعتدال و شیخ دیپلمات توصیف کردن آنان، تا اردک فلج و شاه سلطان حسین بیعرضه و آغاسی و متهم اول قتلهای زنجیرهای و دیکتاتور، و رحم اجارهای خواندن همانها! رفتار زیگزاگ اینها با مرحوم هاشمی، یک عبرت کامل است که چگونه با او در انتخابات دوم خرداد ۱۳۷۶ ائتلاف کردند و از حمایت او سود جستند و دو سال بعد با برچسب «عالیجناب سرخپوش قتلهای زنجیرهای»، به بدترین شکل ممکن در انتخابات مجلس ششم مورد ترور شخصیت قرار دادند، و سپس، هم او را در انتخابات سال ۱۳۸۴، به عنوان شیخ اصلاحات و اعتدال بازآرایی کردند؟! بنابراین، توقع این که با منتخب جدید مردم، رویکردی متفاوت پیشه کنند، دور از خمیره و شخصیت آنان است.
شعارسال با اندکی اضافات و تلخیص برگرفته از پرسون، تاریخ انتشار: 1مرداد1403، کدخبر:717501، purson.ir