
شعار سال: کشاورزان و گلخانهداران و صیفیکاران جیرفتی از دلالان بیزارند و آنها را تنها مقصران ورشکستگی خود میدانند. میگویند آنقدر که دلالها عرصه را تنگ کردهاند، کمآبی و خشکسالی نتوانسته ما را تسلیم کند. کشاورزان از دست باندهای دلالان میوه و صیفیجات خون گریه میکنند و دست به دامن مسئولان شدهاند تا بلکه دست آنها را از بازار قطع کنند.
بذر خیار و گوجه را کیلویی 250 هزار تومان میخرند و برای هر ساعت شخم زدن زمین 60 هزار تومان و هر کیلو کود 3 هزار و 500 تومان و هر کیلو پلاستیک برای گلخانه 6 هزار و 500 تومان میدهند. آنها برای شندرغاز سود، کار میکنند و کار میکنند و کار میکنند تا اینکه دلالان از راه میرسند و همه را یکجا به جیب میزنند. این تنها حکایت جیرفت و کشاورزان جیرفتی نیست، همه جای ایران همین وضع را دارد.
خیار و گوجه به جای نخل خرما
از خروجی شهر جیرفت تا منطقه باستانی «کنار صندل» که جزو یکی از قدیمیترین تمدنهای جهان به شمار میرود، هر دو طرف جاده را نخلها و گلخانههای خیار و گوجه و کدو و بادنجان، به تصرف درآورده. معلوم است که زور گلخانهها به نخلهای کمرمق چربیده. جانی برای نخلها باقی نمانده و بین ماندن و خشکیدن، نومیدانه در تقلا هستند.
چند نخل نزدیکیهای روستای «کریمآباد علیا» روی زمین افتاده و مرد جوان لاغراندام و آفتاب سوختهای با اره برقی مشغول تکه تکه کردنشان است. نخل برای جنوبیها قابل احترام و حتی مقدس است. و دیدن چنین صحنهای برایم قابل باور نیست. مرد میگوید:«ما هیچوقت درختی را نمیبریم مگر اینکه خشکیده باشد، نخل که هرگز. این درختها از بیآبی خشکیده و سوسکهای چوبخوار آنها را از درون خورده، من اینها را میبرم تا آفت به نخلهای دیگر سرایت نکند.»
تا برسیم به «کنار صندل» یکسره همین صحنه تکراری را میبینم؛ گلخانههایی که عرصه را بر نخلستانها تنگ کردهاند و نخلهایی که از ریشه بیرون کشیده شده و در صف مثله شدن هستند!
راننده که مردی بومی است هم از وجود این همه گلخانه ابراز تعجب میکند: «اگر سال پیش اینجا میآمدید، خبری از این همه گلخانه نبود، معلوم نیست چه شده که این همه زیاد شدهاند! مردم این منطقه کار اصلیشان نخلداری است و در کنارش گوجه و بادنجان و کدو هم میکاشتند، آن هم زمانی که بارندگی خوب بود و زمین جواب میداد نه حالا که بیشتر چاهها خشک شدهاند.»
گلخانهها منظم و در یک خط کنار هم برپا شدهاند. تیرکهای خمیده را از حصیر خرما درست کردهاند و رویشان را با نایلونهای سبز کمرنگ پوشاندهاند. کنار یکی از گلخانهها، مرد بلند قدی در حال چیدن خیار داخل کارتنهاست. اسمش احمد است و 28 سال دارد و دو پسر 3 و 5 سالهاش کمی آنطرفتر در حال بازی هستند.
خیس عرق است و هر از گاهی با پایین پیراهن گشادش عرق از پیشانی میگیرد. از خیارهایی که هنوز کاکل زردشان چیده نشده تعارف میکند. او و پدرش عبدالله100 گلخانه برپا کردهاند و برای 6 ماه اجاره زمین، باید 7 میلیون کرایه بدهند. زمینهای خودشان آب ندارد و چاهشان خشکیده.
از او درباره وضعیت کشاورزی میپرسم. میگوید: «پارسال که افتضاح بود و خیلی ضرر کردیم. چاهها خشک شده بودند و هیچ آبی نبود به بذرها بدهیم. خیلی از محصولات یا عمل نیامدند یا اینکه کیفیت خوبی نداشتند، اما خدا را شکر امسال وضعیت بهتر است. چند ماه آخر سال گذشته تا دلتان بخواهد باران بارید و چاهها پر شد. اگر امسال هم ببارد، سال دیگر هم میتوانیم گلخانههایمان را برپا کنیم.
تا الان وضعیت محصولاتمان مثل خیار و گوجه و کدو و بادنجان و فلفل دلمهای خوب بوده ولی مشکل ما گذشته از اینکه باید آب مهیا باشد و پولی برای خریدن نایلون و بذر و کود و سم داشته باشیم، باندبازی دلالهاست. آنها دمارمان را درآوردهاند. قیمتها را دلالان تعیین میکنند و هر قیمتی که دوست دارند میدهند. الان برای خیار مرغوب و با کیفیت هزار تومان قیمت گذاشتهاند و خودشان سود خیلی زیادی میبرند.»
توی گلخانهها مثل سونای بخار گرم و مرطوب است. سقف کوتاه است و برای داخل شدن باید تا کمر خم شویم. احمد هر روز با پدر و برادر دیگرش -که رفته از شهر کارتن خیار بیاورد-، چند ساعتی را داخل همین گلخانهها مشغول هرس و رسیدگی به بذرها هستند.
دلالها ما را تهدید میکنند
چند صد متر جلوتر از گلخانههای احمد، مرد سن و سالداری با ماشین میتسوبیشی سرمهای رنگ درب و داغانش سر میرسد و یکراست میرود توی یکی از گلخانهها و با کیسهای پر از بادنجان بیرون میآید. احمد میگوید اسمش فاضل است و بادنجانها را برای خودشان چیده تا خانه ببرد.
فاضل، بلند قامت است و دستهای کشیدهای دارد و مثل بقیه همولایتیهایش آفتاب سوخته است. او تابستانها خرمای نخلستانش را میچیند و پاییز و زمستان هم به صیفیجات میرسد و گاهی هم توت فرنگی میکارد. با این همه کار، میگوید درآمدش کفاف زندگیاش را نمیدهد. او 2 دختر دم بخت و یک پسر معلول دارد. 2 پسر و 2دخترش هم رفتهاند پی زندگیشان: «کسی نیست کمکم کند، مجبورم کارگر بگیرم. روزی 50 هزار تومان هم به کارگر پول میدهم. اگر آب باشد و آفت نزند، محصول خوبی از گلخانهها بیرون میآید ولی حیف که این دلالها مخصوصاً آن دو نفری که روی محصولات ما قیمت میگذارند، بلای جان همه کشاورزها شدهاند. کسی جرأت ندارد محصولاتش را به غریبه بفروشد، مثلاً شما نمیتوانی 10 کارتن خیاربرداری و ببری شهر بفروشی یا با کسی که از شهر دیگری آمده معامله کنی. اگر بفهمند، بقیه را مجبور میکنند محصولات شما را نخرند و بدبختتان میکنند. همین سال پیش یکی از همسایهها بخشی از گوجه و خیارش را به دلالی که از اصفهان آمده بود، فروخت. دلالهای جیرفت فهمیدند و کاری کردند که همه محصولاتش روی دستش بماند و خراب شود. بیچاره تا مرز سکته پیش رفت. امسال دیگر سراغ سیفیکاری نرفت. خانه نشین شده با کلی بدهی و نزول.»
فاضل درباره خشک شدن نخلها هم میگوید: «بعد از سال 77 که سیل آمد و بارندگی خیلی خوبی داشتیم، کم کم جیرفت رو به خشکسالی رفت و چاهها جواب آبیاری را نمیداد. سال پیش که وضع خیلی خراب بود،اما درباره خشک شدن نخلها باید بگویم که صیفیکاری بهدلیل اینکه آب کمتری میخواهد و محصول زودتر عمل میآید برایمان به صرفهتر است. هر نخل هر ماه دست کم 500لیتر آب میخواهد و با این وضعیت کم آبی و خشکسالی بعضی از نخلها خشک میشوند، البته این را هم بگویم بعضی از کشاورزها سودشان در صیفیکاری است و همه آب را به گلخانهها میبرند و نخلها به این صورت خشک میشوند. من توی این زمین 100 نخل دارم و تا زمانی که زنده هستم نمیگذارم خشک شوند.»
برای جیب دلالها کار میکنیم
سر ظهر است و اهالی روستای کریم آباد توی صف خرید تنها بقالی روستایشان ایستادهاند. یارانه به حسابشان واریز شده. علی یکی از اهالی روستا میگوید: «روزی که یارانه را میریزند، مردم هجوم میآورند برای خرید. بقال هم دفتر بدهکاران را میگذارد روی میز و حساب و کتاب میکند. بیشتر آدمهای اینجا یا کارگرند یا کشاورز.» میپرسم کشاورزی که زمین و گلخانه دارد، چه نیازی به یارانه و قرض کردن از بقالی دارد؟ جواب میدهد: «کار کردن سر زمین منفعتی ندارد، دخل و خرج یر به یر میشود.»
ننه سکینه و شوهرش با وانتی که پشت آن چند کارتن گوجه و بادنجان گذاشتهاند جلوی بقالی توقف میکنند. وقتی دوربین ما را میبیند و میفهمد که خبرنگاریم شروع میکند به گلایه کردن: «از من فیلم بگیرید و توی تلویزیون نشان دهید که همه بفهمند این دلالها موقع برداشت محصول چه دماری از ما در میآورند. محصول ما را مفت میخرند و با چند برابر قیمت میفروشند به افغانستان و عراق. یکسر بروید ترهبار جیرفت ببینید چقدر از افغانستان و عراق برای خرید آمدهاند ولی دلالها اجازه نمیدهند ما به آنها بار بفروشیم.
یک روز میگویند خیار هزار تومان، یک هفته بعد میگویند چون هوای تهران و تبریز و شمال سرد شده، خیار بازاری ندارد و قیمت را 500 تومان پایین میآورند. بعضی وقتها میگویند چون بازار کساد است و خیلی تولید داریم، قیمت را حتی به 300 تومان میرسانند. پارسال 800 کیلو خیار درجه یک را از ما خریدند کیلویی 250 تومان. یعنی پول کود و بذر و پول کارگرش هم در نیامد چه برسد به اجاره زمین.»
ننه سکینه لباس سرمهای گلداری به تن دارد و چادر طوسیرنگش را دور کمرش بسته و معلوم است که تازه از سر زمین برگشته. 60 سال دارد و نوههایش مدرسه میروند. میگوید دیگر مثل جوانی نمیتواند کار کند ولی دلش برای شوهر 70 سالهاش که توی گرمای گلخانه مجبور به کار است، میسوزد: «کود را کیلویی 3هزار و 500، بذر را 250 هزار، پلاستیک گلخانه را 6 هزار و 500 تومان میخریم و پول شخم زدن زمین و کارگر روز مزد هم بماند. خود زمین هم اجاره میخواهد. خب حساب کنید با این همه زحمتی که میکشیم این درست است که سود اصلی را دلال ببرد؟ هیچ مسئولی هم اینجا نمیآید که حرف دلمان را به او بزنیم.
چرا باید محصولاتمان را به دلالها بفروشیم؟ آنها به ما زور میگویند. سالهاست برای خودشان در این منطقه حکومت درست کردهاند و هر بلایی که دوست دارند سر کشاورزها درمیآورند. شما را به خدا صدای ما را به گوش مسئولان برسانید و بگویید جیرفت صاحب ندارد.»
شوهر ننه سکینه دستش را میگیرد و میکشد سمت ماشین. سگرمههایش توی هم رفته و به زنش میگوید: «بیا زن سوار شو میخواهی سرت را به باد بدهی! اگر دق دلیهات به گوش... برسد این چند بار گوجه و بادنجان را هم از ما نمیخرند.»
اهالی روستاهای ابراهیم آباد علیا و سفلی، کریم آباد، اکبر آباد، اللهآباد و... که به کشاورزی و صیفیکاری مشغولند میگویند دسترنجشان از سوی دلالان غارت میشود و آنها آنقدر قوی و با نفوذ شدهاند که میتوانند ریشه زندگیشان را بخشکانند. کشاورزان و صیفیکاران جیرفت از ما میخواهند صدایشان را به گوش مسئولان برسانیم که در این بیآبی و بیامکاناتی، دلالان آنها را استثمار کردهاند.
نیم نگاه
ننه سکینه و شوهرش با وانتی که پشت آن چند کارتن گوجه و بادنجان گذاشتهاند جلوی بقالی توقف میکنند: «از من فیلم بگیرید و توی تلویزیون نشان دهید که همه بفهمند این دلالها موقع برداشت محصول چه دماری از ما در میآورند. محصول ما را مفت میخرند و با چند برابر قیمت میفروشند به افغانستان و عراق.»
بذر خیار و گوجه را کیلویی 250 هزار تومان میخرند و برای هر ساعت شخم زدن زمین 60 هزار تومان و هر کیلو کود 3 هزار و 500تومان و هر کیلو پلاستیک برای گلخانه 6 هزار و 500 تومان میدهند. آنها برای شندرغاز سود، کار میکنند و کار میکنند و کار میکنند تا اینکه دلالان از راه میرسند و همه را یکجا به جیب میزنند.
سایت شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته ازسایت خبری روزنامه ایران، تاریخ انتشار -----، کدمطلب:244564، www.iran-newspaper.com