شعارسال: زنگنه وزیر نفت دولت روحانی در نشست خبری خود اعلام کرد:« جرأت نمیکنیم اسم قراردادی را که نزدیک به نتیجهگیری است، اعلام کنیم؛ زیرا میترسیم کاری کنند که امضا نشود. عدهای داخلی و خارجی میروند و میگویند این کار را نکن. خدا شر برخی خارجیها را به خودشان برگرداند و داخلیها را اصلاح کند.»
داستان عجیبی است حال و روز این روزهای ایران. برخی از افراد برای زمین زدن یک دولت، جلوی پیشرفت یک ملت را میگیرند. واقعا چه بلایی سر این کشور آمده است که منافع ملی قربانی منافع فردی شده است.
چقدر عجیب است که بسیاری از ما فکر میکنیم موفقیت روحانی تنها موفقیت اصلاح طلبان است و یا موفقیت اصولگرایان ربطی به ما ندارد.
چقدر جامعه ایران دو دسته شده است. دو دستهای که چشم دیدن خود را ندارند. سنگهای بزرگی در هر دو جناح آماده است تا وقتی رقیب میخواهد کاری کند به سوی او پرتاب کنند تا موفقیت به نام دیگری نوشته نشود.
بسیاری ایران را فراموش کردهاند. ایران برای آنها شده است دسته خودشان.
خنده دار نیست. کسانی در داخل برای اینکه رقیب را زمین بزنند به طرف خارجی علیه کشور بد میگویند. اتفاقاتی که این روزها برای مهاجمهای احتمالی خارجی استقلال تهران افتاده است نمونه بارز این معناست.
فردی در داخل ایران به مهاجمهای مدنظر این تیم پایتخت زنگ میزند و به آنها میگوید ایران ناامن است. بچههایت را میکشند.
در خیلی جاهای جهان سرزمین مهمتر از هر فردی است. در روزگاری نه چندان دور جوانان این سرزمین جان خود را فدای نام ایران کردند. جان مهمترین سرمایه یک انسان است. آنها مهمترین سرمایه خود را فدای این سرزمین کردهاند. حالا چه شده است نمیدانم.
این رفتار تنها شامل حال سیاسیها و آدمهای معروف نمیشود بسیاری از ما هم دچار این مشکل شدهایم. همه ما باید کلاه خود را قاضی کنیم و ببینم چرا به جایی رسیدهایم که حاضریم همه را قربانی کنیم تا خودمان بالا باشیم.
بگذارید مثالی ساده بزنم. فشرده جلوی در مترو ایستادهایم. همدیگر را هل میدهیم تا زودتر به یک صندلی برسیم. بدون اینکه به روبرو و کنار خود توجه داشته باشیم فقط هل میدهیم چون میخواهیم بیست دقیقه، نیم ساعت یا حداکثر یک ساعت بر روی یک صندلی بنشینیم.
این یک نمونه کوچکی از رفتارهای امروز ماست.
منفعت طلبی خدایی شده است که حاضریم همه را برای آن قربانی کنیم. گاهی این خدا در ظاهر پول خود را نشان میدهد، گاهی قدرت و گاهی صندلی مترو.
اگر این رفتار را ترک نکنیم تبدیل به یک جامعه خطرناک میشویم.
ژوزه ساراماگو رمانی دارد به نام «کوری». در این رمان مردم شهر دچار کوری سفید میشوند و به خاطر این کوری همه میخواهند خود را نجات دهند تا در عصر کوری زنده بمانند. مبادا جامعه ما دچار این کوری و رد شدن از دیگران شود.
شعارسال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از سایت خبری تحلیلی عصرایران، تاریخ انتشار:16 بهمن 96، کد خبر: ۵۹۰۹۸۰،www.asriran.com
ا.ح75
ا.ف75
ا.ح75
مردم حاضر نیستن از وزیری که یکبار کوس رسواییش به اسمون رفته دوباره قرارداد و مذاکره ای بپذیرن
مردم با بصیرتند
ا.ف75
وقتی که فقر به خانه ای بیاد ایمان از اون خانه میرود
وقتی که از صبح تا شب فکرت فقط درگیر دراورن لقمه ای نان باشد دیگر مسائل مختلف برای شما بی اهمیت میشود
تنها کسی که به این مسائل فکر میکند دانشجوست که عد از یک سال نهایت خسته میشود و رها میکند
س.د۷۶
ن.ف83