پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
شنبه ۰۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 2024 April 20
کد خبر: ۱۵۹۵۳۸
تاریخ انتشار : ۰۸ مهر ۱۳۹۷ - ۱۲:۳۰
مجدالدین معلمی از ادوار اتحادیه جامعه اسلامی دانشجویان گفت: اگر کسی از ما بپرسد اوج دوران جنبش دانشجویی چه زمانی بوده حتما می‌گوییم دوران دولت اصلاحات، اما اقداماتی صورت گرفت که در عمل جنبش دانشجویی را دچار مرگ مغزی کرد.برخی دیگر جنبش دانشجویی را فرصتی برای کادرسازی می‌دانند. این افراد معتقدند باید از بستر جنبش دانشجویی برای تربیت و تحویل نسل جدید به سیستم مدیریتی و اداری در راستای ایجاد تغییر و تحول در کشور استفاده شود؛ لذا جایگاه کادرسازی جنبش دانشجویی برای این افراد از اهمیت بالایی برخوردار است.

شعار سال: محسن عبدالعلی‌پور، اهمیت جنبش دانشجویی یا بهتر است بگوییم در زمانه فعلی تشکل‌های دانشجویی در ساختار کلی نظام اسلامی و نقش راهبردی آن در پیشبرد اهداف انقلاب بر کسی پوشیده نیست. در سالیان متمادی جنبش همواره با نقاط قوت و ضعفی همراه بوده که تاثیرات آن بلافاصله در بدنه جامعه ایرانی خودش را نشان داده است. آیا جنبش دانشجویی توانسته به اهداف اولیه خود دست یابد؟ امروزه ما در مرحله جنبش قرار داریم یا تشکل؟ آیا نیروهای تربیت شده در فعالیت‌های دانشجویی در بدنه مدیریتی نظام کارآمد بوده‌اند؟ و بسیاری از این دست سوالات ما را بر آن داشت تا در برنامه «خط کش» به گفت‌وگویی صریح و بی‌پرده با فعالین گذشته و حال جنبش دانشجویی بنشینیم. مهمان این هفته ما در تحریریه خبرگزاری دانشجو مجدالدین معلمی از ادوار اتحادیه جامعه اسلامی دانشجویان به نقد جنبش دانشجویی پرداخته است که بخش اول این گفتگو را در ادامه می خوانید.

 تعریف شما از تشکل دانشجویی و جنبش دانشجویی چیست آیا این دو متضاد هم هستند یا مکمل یکدیگرند؟

تفاوت‌های دیدگاهی بسیار زیادی در مورد تعریف جنبش دانشجویی وجود دارد. مثلا برخی جنبش دانشجویی را فرصتی برای آموزش نسل جدید نیرو‌های انقلابی می‌دانند به همین خاطر این افراد در ذهن خود به حوزه آموزش خیلی پررنگ می‌نگرند. در جامعه اسلامی دانشجویان نیز کسانی که این تعریف را ذهن داشتند آموزش گرا بودند و در حال حاضر هم دفاتری در سطح این اتحادیه وجود دارند که آموزش گرا هستند.

برخی دیگر جنبش دانشجویی را فرصتی برای کادرسازی می‌دانند. این افراد معتقدند باید از بستر جنبش دانشجویی برای تربیت و تحویل نسل جدید به سیستم مدیریتی و اداری در راستای ایجاد تغییر و تحول در کشور استفاده شود؛ لذا جایگاه کادرسازی جنبش دانشجویی برای این افراد از اهمیت بالایی برخوردار است.

گروهی دیگر گرایش سیاسی نسبت به تشکیلات دارند در واقع این افراد معتقدند جنبش دانشجویی فرصت و جایگاهی است که دانشجو می‌تواند در بستر آن برای بیان حرف‌های انقلابی و غیرمحافظه کارانه به تجهیز نیرو بپردازد. در هر حال بین این سه گروه در جنبش دانشجویی معمولا کنش و واکنش و کشمکش وجود داشته است. نکته دیگر اینکه تشکل‌ها و اتحادیه‌های دانشجویی وجود دارند که ژست تشکیلاتی می‌گیرند، اما کار سیاسی انجام می‌دهند یعنی شعار می‌دهند و می‌گویند کار سیاسی بد است و ما کار سیاسی نمی‌کنیم در حالی که ارتباطات سیاسی و قدرتی خود را به خوبی دنبال می‌کنند.

ببینید جنبش دانشجویی به شدت به افراد وابسته است با این وجود نمی‌توانیم بگوییم جنبش دانشجویی این خط است و لاغیر از این رو هر فردی که در این جنبش حاکم می‌شود ممکن است ذهنیت متفاوت تری را نسبت به دیگری دنبال کند؛ لذا هیچ وقت نباید به دنبال تعریف ثابت، مدقن و قطعی برای جنبش دانشجویی باشیم، چون کار درستی نیست.

جنبش دانشجویی را باید دانشجو تعریف کند و دانشجو هم طبیعتا یک سلیقه، عقیده و روحیه‌ای دارد که آن را بر فضا حاکم می‌کند. بنده معتقدم آن چیزی که به فضای واقعی دانشجویی نزدیکر است نسبت به تعریف جنبش دانشجویی درست‌تر است از این رو ما که بیرون از فضای دانشگاه نشسته ایم نمی‌توانیم یک پژوهش عالمانه انجام دهیم و بگوییم کدام تعریف و نگاه درست‌تر است. چون ممکن است تعریف ما از جنبش دانشجویی و کنش دانشجویی در دوران اصلاحات نسبت به دوران احمدی نژاد و یا نسبت به این دوران متفاوت باشد.

 شما در زمان مسئولیتتان به عنوان دبیر کل اتحادیه جامعه اسلامی دانشجویان چه تعریفی برای جنبش دانشجویی قائل بودید؟

بنده اصولا جنبش دانشجویی را فرصتی برای کادرسازی می‌دانم و معتقدم اگر دانشجو در فضای جنبش دانشجویی و تشکل‌های دانشجویی هم تنفس کند در حال آموزش دیدن است. بنده به شدت منتقد رویکرد سیاست گرا و بیشتر منتقدرویکرد آموزش گرا بوده ام، چون معتقدم اگر می‌توانستیم از دل آموزش کادرسازی کنیم خب این آموزش در سطح آموزش آکادمیک و علمی در دانشگاه ارائه می‌شود. به نظر بنده مهمترین کاری که جنبش دانشجویی انجام می‌دهد این است که افراد را برای ورود به عرصه واقعی جامعه آماده می‌کند.

 جنبش دانشجویی همواره مدعی تربیت نیرو و کادر تراز انقلابی برای آینده انقلاب بوده است. به نظر شما چرا نیرو‌های تربیت شده توسط جنبش دانشجویی کارایی لازم را ندارند؟

تصور بنده این است که این ادعا، ادعای صحیحی نیست. بنده می‌توانم صد‌ها نفر از ادوار جنبش دانشجوی را نام ببرم که در جایگاه‌های خود نیرو‌های موفقی هستند و واکنش‌های هیجانی نابخردانه از آن‌ها نمی‌بینیم. در هر حال کسانی که فرصت کار تشکیلاتی پیدا می‌کنند و البته می‌دانند که چه کاری انجام می‌دهند موفق خواهند بود.

ببینید در دوران اصلاحات ما نسلی از جنبش دانشجویی را داشته ایم که به دلیل فشار سنگین فضای سیاسی حاکم بر تشکل‌های دانشجویی به یک نسل پشیمان از فعالیت تشکیلاتی تبدیل شدند با این وجود نباید این نسل را به عنوان نماد جنبش دانشجویی بشناسیم، چون این نسل نفهمید که از تجربه‌ای که از قبال کار تشکیلاتی کسب کرده به دنبال چه چیزی است. در هر حال جنبش دانشجویی در دوران دولت اول اصلاحات به دلیل نیاز سیاسیون بیرون از دانشگاه چنان مورد توجه و اقبال گرفت که به تبع آن دانشگاه و تشکل‌های دانشجویی به کانون تمام اتفاقات جامعه و درگیری‌ها تبدیل شدند. با این وجود از یک زمانی به بعد عوامل امنیتی اصلاحات که به نظر بنده مهمترین آدم‌های آن‌ها آدم‌های امنیتی هستند به این نتیجه رسیدند که جنبش دانشجویی دیگر قابل کنترل نیست؛ لذا اقداماتی را انجام دادند تا این جنبش را دچار یک شکست درونی کنند بی آنکه دست آن‌ها در این حرکت مشخص باشد.

شاید اگر کسی از ما بپرسد اوج دوران جنبش دانشجویی چه زمانی بوده حتما می‌گوییم دوران دولت اصلاحات، اما از آن طرف کسی نمی‌گوید بدترین دوران جنبش دانشجویی نیز پایان دوره دولت خاتمی بوده است، چون در این دوران اقداماتی صورت که در عمل جنبش دانشجویی را دچار مرگ مغزی کرد.

معتقدم یکی از اقداماتی که در دولت اصلاحات صورت گرفت تا جنبش دانشجویی دچار مرگ مغزی شود توسعه بی رویه تشکل‌های دانشجویی بود. می‌دانیم که تا دوره اول دولت اصلاحات سه اتحادیه بزرگ دانشجویی شامل تحکیم وحدت، بسیج دانشجویی و جامعه اسلامی دانشجویان در سطح دانشگاه‌ها فعال بوده اند، اما به تدریج انجمن‌های اسلامی دانشجویان مستقل شکل گرفتند و از دفتر تحکیم منفک شدند و بعد هر چه رو به جلو می‌رویم تحکیم وحدت دو پاره می‌شود و تحکیم طیف شیراز و تحکیم طیف علامه شکل می‌گیرند. از طرفی یک اراده بیرونی رقم می‌خورد تا تحکیم‌های طیف شیراز توسط نیرو‌های وفادارتر به نظام و تا حدودی انقلابی تسخیر شوند. در این دوران آنقدر تشکل‌های گل و بلبلی و کوه و ورزش توسعه یافت تا جنبش دانشجویی از بدنه دانشجویی جدا شد به گونه‌ای که در سال‌های آخر دولت اصلاحات با یک جنبش دانشجویی جدا شده از دانشجو مواجه بودیم.

در این دوران فضا به حدی افراطی و تند شده بود که حضور در جنبش دانشجویی و انجام فعالیت دانشجویی این مفهوم را داشت که من می‌خواهم زندانی شوم، من می‌خواهم شعار تند بدهم و من می‌خواهم با کسی مجادله تند انجام دهم. در هر حال این وضعیت امنیتی و از بیرون القاء شده به گونه‌ای پیش رفت که به تدریج مرز‌های تشکل‌ها و رقابت از هم پاشیده شد به گونه‌ای که در دوران احمدی نژاد دیگر چیزی به عنوان جنبش دانشجویی وجود نداشت؛ البته عوامل دلایل سیاسی دیگر نیز که بر این وضعیت تاثیر گذاشت وجود داشت مثلا شخص احمدی نژاد همیشه از جنبش دانشجویی جلوتر بود به این معنا که او از جنبش دانشجویی که یک جنبش معترض و ساختار شکن به شمار می‌آمد ساختار شکن‌تر بود و هر چه جنبش دانشجویی می‌دوید به او نمی‌رسید. از طرفی جنبش دانشجویی نیز در این دوران اصلا نمی‌دانست که باید چه کند تا اینکه یک جنبش تقریبا ضعیف شده به دولت روحانی رسید؛ اگر چه الان که خروجی جنبش دانشجویی را نگاه می‌کنیم می‌بینیم که زبان‌ها تیز و بران و گفتگو‌ها جدی است.

تفاوتی که می‌توان بین جنبش دانشجویی در این دوران با دوران اصلاحات قائل شد این است که در دوران اصلاحات اگر چه مبنا نقد دانشگاه بود، اما این نقد به حوزه سیاست کشیده می‌شد. در واقع در آن دوران اعتراضات صنفی و دانشگاهی و زبان تیز و برنده نسبت به مدیریت دانشگاه خیلی جدی بود، اما از همین نقطه یارگیری‌ها اتفاق می‌افتاد و این یارگیری‌ها به مسائل سیاسی در وقایق خاص سیاسی کشیده می‌شد. اما در حال حاضر معمولا هیچ اعتراض و تحصن صنفی را در فضای دانشگاه شاهد نیستیم و به نوعی ارتباط تشکل‌های دانشجویی با مدیریت در دانشگاه‌ها خوب است با این وجود امروز تیر جنبش دانشجویی مستقیما به سمت سیاست شلیک می‌شود از این رو وقتی این اتفاق می‌افتد دانشجو احساس می‌کند مقوله سیاست خیلی به دغدغه تشکل‌ها تبدیل شده و از آن‌ها فاصله گرفته است.

 با توجه به مباحث مطرح شده آیا مرگ مغزی تشکل‌های دانشجویی در روند کادرسازی آن‌ها خلل ایجاد کرده است؟

حتما همینطور بوده است. البته قضاوت نسل جدید جنبش دانشجویی در این رابطه هنوز زود است و این نسل نیاز به زمان دارد؛ اگر چه بنده نسل جدید را نسبت نسل‌های گذشته ضعیف‌تر نمی‌دانم و با توجه به حضوری که در بین تشکل‌های دانشجویی دارم زبان نقد آن زبان نقد قوی است و حتی می‌توان گفت: جسورانه‌تر از گذشته هم نقد سیاسی می‌کنند.

نقدی که شاید به نسل فعلی جنبش دانشجویی وارد باشد این است که نقد صنفی و گفتمان محلی آن‌ها در حوزه شهر و منطقه خیلی ضعیف شده است به همین دلیل می‌خواهند به طور مستقیم فرد اولی را که مقصر می‌دانند مورد حمله قرار دهند.

 برخی‌ها کادرسازی جنبش دانشجویی را به معنای نماینده مجلس شدن و فرماندار شدن می‌دانند نظر شما چیست؟

حتما اینگونه نیست. کادرسازی یعنی هر کسی در هر جایگاهی قرار می‌گیرد از پختگی لازم برای مدیریت در آن فضا برخوردار باشد. کادرسازی یعنی اینکه افراد در هر جایگاهی اعم از خانه دار، وکیل، مدیر و یا وزیر موفق باشند. ببینید بنده بعضا در برخی جلسات تشکیلاتی به دختران می‌گویم ممکن است تعدادی از شما خانه دار شوید با این وجود اگر بتوانید در روابط خانوادگی خود مدیریت شایسته تری را نسبت به کسانی که فرصت حضور در فعالیت‌های تشکیلاتی را نداشته اند این یک موفقیت است.

 آیا جنبش دانشجویی از گذشته تا الان این سمت و سو را داشته که نیرو‌های خود را بر اساس استعداد‌هایی که دارند برای تصدی جایگاه‌های مختلف تقسیم بندی کند؟

حتما اینگونه نیست و نباید هم باشد. چون ما در جنبش دانشجویی با یک حزب روبرو نیستیم. در واقع حزب دارای یک ساختار بسته است که افراد را با توجه به تخصص‌هایی که دارند در راستای اهداف خود به کار می‌گیرد، ولی جنبش دانشجویی یک جنبش سیال است.

 برخی معتقدند اساسا کارکرد جنبش دانشجویی پر کردن جای خالی حزب در جمهوری اسلامی است نظر شما چیست؟

به دلیل نبود حزب در جمهوری اسلامی تشکل‌های دانشجویی در دوره‌ای جای حزب را گرفتند و در عمل این اتفاق افتاد البته نه اینکه درستش این باشد. همانطور که عرض کردم در دوره اول دولت اصلاحات به دلیل اینکه حزبی نداشتیم و سیاسیون نیاز داشتند بر اساس تز فشار از پایین و چانه زنی از بالا به حاکمیت فشار وارد کنند و امتیاز بگیرند؛ از این رو قدرت را به جنبش دانشجویی انتقال دادند و این جنبش جای حزب را گرفت، اما عملا با اقداماتی که بعدا خودشان انجام دادند جنبش دانشجویی را اخته کردند. با این وجود الان نمی‌توانیم بگوییم جنبش دانشجویی جای حزب را گرفته است و یا باید جای آن را بگیرد، چون دغدغه حزب دغدغه قدرت است، اما قدرت دغدغه جنبش دانشجویی نیست.

به نظر شما مرز بین جنبش دانشجویی ماندن و تبدیل شدن به شاخه دانشجویی یک حزب سیاسی کجاست؟

در انتخابات مجلس ششم اتحادیه جامعه اسلامی دانشجویان به این نتیجه رسید در انتخابات تهران به جای لیست ۳۰ نفره لیست ۲۰ نفره‌ای را معرفی کند با این وجود ما خودمان هم نسبت به این موضوع منتقد بودیم و می‌گفتیم بالاخره مردم باید به ۳۰ نفر رای دهند، اما دبیر کل وقت که آقای میثم نیلی بودند زیر بار فشار‌ها نرفت و پای حرف خود ایستاد. در هر حال جنبش دانشجویی به دلیل عدم وابستگی به قدرت دارای حریت است، اما شاخه دانشجویی یک حزب حرف حزب را به زبان دانشجویی بیان می‌کند و این با کسی که بر اساس تشخیص خودش در جنبش دانشجویی عمل می‌کند متفاوت است. در هرحال جنبش دانشجویی زمانی رویکرد حزبی پیدا می‌کند که محتاط، محاسبه گر و ملاحظه گر شود.

سایت شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از خبرگزاری دانشجو تاریخ انتشار 23مرداد97، کدمطلب: 703488، www.snn.ir


اخبار مرتبط
خواندنیها-دانستنیها
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین