شعار سال: قرارهای ساعت نه شب؛ کوشش دستگاههای تبلیغاتی
رسانههای رسمی و غیررسمی، سریالهای داستانی، کوشش بسیاری از نهادهای مدنی و حتی
جامعههای مرجع همچون هنرمندان و دلسوزان محیط زیست و کوشش شهرداری برای برقراری
نظم ساعت نه شب. همه در آخر کار سرانجامی نداشتند. زبالهها دم درِ خانه گذاشته میشدند
و تا ماشینهای زباله جمعکنی شهرداری به داد آنها برسند، گربهها و البته زبالهگردهایی
که دنبال اشیای بازیافتی بودند، کیسهها را پاره میکردند، زبالهها در کوچهها و
خیابانها رها میشد و کارگران پیمانکار شهرداری تتمه زبالههایی را که توی کیسهها
باقی مانده بود، جمع میکردند و زبالههای رهاشده تا زمانی که رفتگری میتوانست
به کوچهها و خیابانها رسیدگی کند، کف معابر باقی میماند و زینتبخش کوچهها و
خیابانها و جوی و جدول میشد. این تصویری از شیوه
جمعآوری زباله در چند سال گذشته است.
اما مدتی است این شیوه متروک شده است. اکنون بهندرت زبالهها دم درِ خانهها
گذاشته میشود و بیشتر خانوارها زبالههای خود را مستقیما به سطل آشغال میاندازند.
قرار ساعت نه شب لغو شد، کسی زنگ خانهها را برای آشغال و دریافت ماهانه نزد و
زبالهها هم کمتر از گذشته توی کوچهها و خیابانها دیده شدهاند. حاصل: هزینه
کمتر برای شهرداری و نظافت بیشتر برای شهر. اما این رویداد چگونه شکل گرفت؟ اگر
فکر کنیم شهرداری تهران با برنامههای منظم اجتماعی و فرهنگی و گام به گام،
شهروندان را به سوی چنین نتیجهای سوق داد، خود را گمراه کردهایم. هر روایت رسمی
از این دست نمیتواند راهنمایی واقعی برای تجربهاندوزی مدیران شهری باشد. ما باید
به سوی روایتهای دیگری برویم. آنچه رخ داد،
حاصل تجربه شهری شهروندان و نتیجهگیری تکتک آنها، اما در فرایندی بازخوردی و
الگوگیری از یکدیگر بود. آنها در تجربه چندساله خود دریافتند نظم
ساعت نه شب مطلوبیت چندانی برایشان بهبار نیاورده است. مسئله،
پرداخت ماهانهها هم نیست، دو هزار تومان در ماه رقم چندانی نبود که شهروندان را
از قرار ساعت نه شب منصرف کند. مثل همه پدیدههای اجتماعی، چندین عامل در شکلگیری
این تجربه دخالت داشتند. قرار ساعت نه قرار دقیقی نبود و امکان اجرای دقیق آن هم
وجود نداشت. بههرحال، ماشینهای حمل زباله نمیتوانستند رأس ساعت نه در همه کوچهها
حاضر باشند و اجرای چنین قراری، هزینه سنگینی را برعهده شهرداری تهران میگذاشت.
همچنین وجود خانهها در آپارتمانهای چندطبقه، امکان بالا و پایینشدن افراد برای
رسیدن به این قرار را سختتر و سختتر میکرد. با وجود تلاش هر دو سو، خانوارها و شهرداری،
اما نتیجه چندانی بهدست نمیآمد چراکه در این فرایند، فرض بر آن است که ما با
انسانهایی خردمند، برنامهپذیر و آگاه به نیک و بد خود و با سازمانی بهنام
شهرداری روبهرو هستیم که میتواند همه فرایند طراحیشده را اجرا کند. همچنین در
این فرایند به عواملی بهجز شهروندان و شهرداری نیندیشیدهایم؛ عواملی خارج از
برنامه که در دنیایی دیگر، بهجز آنچه ما تصور
میکنیم، میزیَند. زبالهها «چیز»هایی
هستند که اگرچه پیش از زبالهشدن، برای شهروندان (سوژهها) چیزیت/شیئیت (صورت
ابژکتیو) داشتند، اما از زمان دور انداختهشدن، چیزیت/شیئیت خود را برای آنها از
دست میدهند و از دیدرس آنها چونان حتی برابر ایستا هم خارج میشوند. اما به مجرد
دور انداختهشدن، برای گروه دیگری از باشندگان شهری چیزیت/شیئیت یافته و مفید خواهند
بود. این فرایند تا آخرین سطح از انرژی باقیمانده در آن چیز، در لایههای پسین
باشندگان شهری ادامه مییابد و چرخهای دیگر از مواد را در زندگی شهری شکل میدهد؛
چرخهای که در دنیای تصوری ما جایی ندارد.
مهمترین عامل در شکلگیری این تجربه، وجود باشندگانی است که در
فرایندهای برنامهریزی شهری نادیده گرفته میشوند؛ گربهها، موشها، کلاغها و تا حدودی
افراد زبالهگرد و بازیافتکننده. به گربهها با دیده ترحم، به موشها با دیده
تنفر، به کلاغها با دیده تحیر و به زبالهگردها نیز با دیده تأسف نگاه میشود.
اما همه آنها نقش مؤثری در سازوکارهای شهری دارند و هر کدام میتوانند چهره شهرها
را بهگونهای دیگر، بیرون از آنچه تصور
میکردیم، تغییر دهند. ما در برنامهریزیهای خود، هیچگاه به مشارکت با آنان نمیاندیشیم.
شهرها فقط جایگاه انسانها و محدودتر از آن، شهروندان حوزه متن شهر نیستند. شهرها
جایگاه همه باشندگان و زیستمندان شهری و حتی آنانی که ما حاشیههای اجتماعی و
شهری و انسانی میخوانیم، هستند. کاری
که گربهها کردند، اگرچه از نگاه برنامهریزان و مدیران شهری، آشوبناک و بیرون از
برنامه تلقی میشود، اما از نگاه تحلیلگران ژرفبین شهری، بخشی از فرایندهای زندگی
شهری تلقی میشوند. گربهها کاری را کردند که آن دلاک با شیخ ابوسعید ابوالخیر کرد
که شوخ شیخ را پیش چشم او آورد. گربهها در شیئیتبخشی دوباره به زبالهها، نقشی
اساسی داشتند. بههرحال، انسانها
موجوداتی زبالهساز هستند. این نکته را باید بهطور دائمی به این موجود متفرعن
یادآور شد و به این منظور، جوانمردی در حق جهان، آوردن زباله به پیش چشم این
موجودِ والاتبار است. انسانها را نباید در توهم پاکیزهبودن غرق کرد. انسانها میتوانند
موجودات پاکیزهای نباشند، آنها بهطور دائمی جهان را به چیز تبدیل میکنند و پس
از مصرف، آن را از پنجره خانه، خودرو یا ذهن خود به بیرون پرتاب میکنند و جهان
دیگری را از سبد خرید خود بیرون میآورند تا آن را مصرف کنند. یادآوری عادت زبالهسازی
و انتقال این رفتار از حوزه ناخودآگاه و توهم به حوزه آگاهی، بخشی از وظیفه مدیران
شهری است. زبالهها در دنیای
انسانی همچنان میتوانند به جذب ارزش ناشی از کار انسانی بپردازند. اینکه در حاشیه
اجتماعی کلانشهرها گروهی میتوانند با کار خود، این چیزهای از چیزیت/شیئیتافتاده
را دوباره به چیز/شئ تبدیل کنند، گویای توان جذب ارزش در آنهاست. این توان جذب با
کمترین سرمایه صورت میگیرد؛ سرمایهای در حد یک گونی پلاستیکی که در همان زبالهها
موجود است یا گاریدستی.
به بیانی دیگر، هنگامی که میتوان بهسادگی و با کمترین سرمایه، ارزش کار انسانی را دوباره به درون این چیزها تزریق کرد، نشاندهنده نابهینگی زندگی شهری است که چیزها، خیلی پیش از آنکه واقعا بیارزش شوند، «ناچیز» شده و دور انداخته میشوند. اکنون با پشتوانه این تجربه، راه چندانی برای شکلگیری تفکیک زباله از مبدأ باقی نمانده است. به شرطی که این تجربهها دیده شوند و به حوزه آگاهی و دانش درآیند.
شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از روزنامه شرق، تاریخ انتشار 5 دی 97، شماره: 3326