شعار سال:کی از سخنانی که معمولاً هنگام لاپوشانی زشتیها و نارواییهای موجود در معنیومحتوای ادبیات قدیم گفته میشود این است که ادبیات قدیم را باید با موازین دنیای قدیم سنجید؛ فیالمثل نباید از شاعر و نویسندۀ عهد قدیم انتظار داشت که مثل انسان روزگاران جدید به حقوق بشر و دموکراسی و بردهداری و نژادپرستی و مفاهیمی از این دست نگاه کند. این سخن در جای خود درست و حق است اما معمولاً از آن نتایج باطلی در تطهیر دربست ادبیات قدیم گرفته میشود و با این دستاویز آن را از دسترس نقد بیرون میبرند.
واقعیت این است که بخشی از معنیومحتوای ادبیات قدیم ما نه در محک معیارها نو که با عنایت به موازین اخلاقی و انسانی موجود و مقبول در دنیای قدیم، زشت و ناپسند و مردود و غیراخلاقیست. دو سه مثال میزنم:
در متون قدیم نقد و نکوهش چاپلوسی و مدح فراوان است. تابهآنجا که از بازتاب این موضوع در ادب فارسی کتابی مبسوط میتوان پرداخت. نیز کسانی بودند که مدح نگفتند یا اگر گفتند اندازه نگاه داشتند. همچنین کلی شعر داریم که شاعران مداح از مدایح گزافشان به ستوه آمدند و احساس شرم و بیزاری کردند و آرزو کردند مدیحهگو نبودند.ارزشهای مهم هنری و ادبی و سیاسی و اجتماعی مدایح شعر فارسی البته به جای خود محفوظ است. ولی مسلم است که تملق و دروغ و فرومایگی و تشویق ظلم و جنایت و آدمکشی و تجاوز به مال و عرض و ناموس مردم در بخش قابلملاحظهای از مدایح شعر فارسی موج میزند. اگر کسی معترض معنیومحتوای این مدحها باشد معیارهای دنیای جدید را ملاک داوری مسائل دنیای قدیم قرار نداده است. چون در دنیای قدیم مفهوم نکوهیدگی و کراهت مدح ارباب قدرت و ظالمان کاملا شناخته شده بوده است و برخی هم به آن عمل میکردند.
یا در فرهنگ قدیم مطالب بسیاری دربارۀ رعایت حقوق حیوانات هست. فراوان شعر و حکایت درخشان در این موضوع هست که باعث افتخار است. اما در همین ادبیات قدیم نمونههای موحش عجیب و غریبی از آزار و کشتار حیوانات وجود دارد که نشان میدهد در بخشی از جامعۀ ما حیوانآزاری شنیع و سبعانه وجود داشته. آیا اگر کسی بگوید بخشی از نمونهها و سوابق آزار حیوانات در ایران را در متون ادبی باید جست، سخن نامستندی گفته و معیارهای دنیای جدید را برجهان قدما تحمیل کرده است؟
یا در همان متون قدیم بسیار است روایاتی که فرزند دختر را رحمت و ولادت او را مایۀ برکت دانسته است. اینکه شاعری بزرگ مثل خاقانی زادن دختر را محنت میداند و مرگ دختر نوزادش را عمر ثانی خود میشناسد و میگوید:
سرفکنده شدم چو دختر زاد
بر فلک سرفراختم چو برفت
نه به هفت آب که ننگش به صد آتش نرود. او در این فقره با همان موازین اخلاقی و انسانی دنیای کهن مردود است.
این مثالها را میتوان ادامه داد...
بیشک بخشهایی از ادبیات فارسی مایۀ مباهات و سربلندی ابدی کشور ماست. سرشار است از ارزشهای بزرگ و والای انسانی و اخلاقی. ارزش زبانی و هنری و ادبی آن که جای گفتگو ندارد. من عاشق فرم و فن شعر خاقانی و انوری و سنایی و سوزنی هستم. محتوای شعرشان هرچه خواهد گو باش. اما در محتواومعنی ادب قدیم، زشت و زیبا و گوهر و خزف هست و با توجیه و تأویل و ماستمالی نمیتوان خزف را گوهر کرد. باید «انتخاب» کرد؛ انتخابی از سر شناخت و انصاف و تحقیق. زدوده از تعصب و وادادگی و سیاستزدگی. با نگاهی که جامعبین و نقاد است و مطلقنگر نیست.
این امتیاز ادبیات فارسی است که اگر حسن ما را مینماید آینۀ عیبنمای ما نیز هست؛ که فیالمثل متون ادب فارسی از مهمترین منابع برای مطالعۀ تاریخ شاهدبازی در ایران - آنهم با ذکر جزئیات و رسم شکل!!- است. که مثلاْ تاریخ شراب و افیون در ایران را بدون مراجعه به متون ادبی نمیتوان نوشت. که تاریخ خودکامگی و شکنجه و کشتار و تقدیس قدرت و ریاکاری و آراستن ستم و حمایت از ستمگر را بدون استناد به ادبیات فارسی نمیتوان نوشت. که سیر تطور اقسام ظلم بر حقوق انسان ایرانی را بی مراجعه به ادبیات فارسی نمیتوان فهم کرد. این خاصیت آیینگی ادبیات فارسی را به رسمیت بشماریم و قدر بدانیم. راه اصلاح و بهبود از شناخت میگذرد.
پایگاه خبری -تحلیلی شعار سال، برگرفته از فضای مجازی