شعار سال: برای بسیاری از کسانی که در چند سال گذشته پیگیر توافق برجام و حواشی پرجنجال آن بودهاند، موضع و عملکرد فرانسه در مذاکرات برجام و در رخدادهای پس از آن بسیار شائبهبرانگیز و شاید توجیهناپذیر بوده است. اینکه پاریس چگونه در روزهایی که همه چشمانتظار امضای توافق نهایی بودند بهیکباره با اعلام نارضایتی، به زیر میز مذاکرات کوبید و پلیس بد برجام لقب گرفت، ناگهان برای میانجیگری و ملاقات میان روسای جمهور آمریکا و ایران در حاشیه اجلاس جی 7 پیشقدم شد؟
درنهایت اینکه با خداحافظی قریبالوقوع ترامپ از صفحه سیاست، چگونه پاریس به ایفای نقش دوباره خود در جایگاه پلیس بد برجام تمایل نشان میدهد، همگی بخشهایی از رویکردها و رفتارهای جنجالی و پرنوسان سیاستمداران کاخ الیزه در قبال برجام بوده است. درواقع همین رفتارهای پاریس موجب شده در ایران نسبت به اهداف و مقاصد فرانسویها در برجام بدگمانی و تردید عمیقی شکل گیرد.
نکته جالب و مهم این است که گسترش سوءظن به رفتار و عملکرد فرانسویها در سالهای اخیر تنها به ایران و برجام محدود نبوده است. درواقع عملکرد پاریس در عرصه بینالملل بهگونهای بوده که در هر موضوع و مکانی که ورود پیدا کرده، رگههایی از گله و شکایت نسبت به نیات و مقاصدش را هم بر جای گذاشته است. در همین راستا نشریه اکونومیست در اولین شماره خود در سال جدید میلادی، در مقالهای به بررسی و تحلیل رفتار دولتمردان کاخ الیزه در عرصهها و مسائل مهم بینالمللی اخیر پرداخته است. اگرچه در این مقاله اشاره مستقیمی به برجام نشده است اما به کمک برخی مباحث مطرحشده در آن میتوان تا حد زیادی رویکرد برجامی پاریس و ریشه افزایش سوءظن ایران و دیگر کشورها به پاریس را درک کرد.
فرانسه و یک سوءظن کهنه
تحلیلگر نشریه اکونومیست تحلیل خود را با این جمله از جرج کنینگ، نخستوزیر و سیاستمدار انگلیسی قرن نوزدهم آغاز میکند: «در فرانسه ما فقط دو قانون یا قاعده عمل داریم؛ یکی اینکه هر زمان که بدانند هدف ما چیست آن را خنثی کنند، و هر زمان که هدف ما را ندانند هدفی برای خودشان تصور کرده و شروع برای تلاش برای خنثی کردن آن میکنند.» درواقع این سخن کنینگ گلایهای است که وی نسبت به سیاستهای فرانسه در دهه پس از جنگهای ناپلئونی مطرح میکند. نویسنده اکونومیست بر این اعتقاد است که بهرغم سپری شدن دو قرن از اظهارنظر کنینگ، دوباره و به شکل عجیبی زمزمههای تکرار آن به گوش میرسد، البته با این تفاوت عمده که اینبار فقط انگلیسیها نیستند که به قانون کنینگ توجه نشان میدهند؛ وقتی در چیزی تردید دارند فرانسویها را مقصر میدانند، نسبت به مقاصد فرانسه بدگمان هستند و عملکردش را درمعرض انتقاد قرار میدهند.
برگزیت نماد سوءظن به فرانسه
«فقط خودخواهی امانوئل مکرون بر سر راه پیروزی جانسون قرار گرفته است.» این اعتراض آشکار روزنامه دیلیمیل انگلیس به سیاستهای پاریس است، آن هم در زمانی که بر اثر مخالفت و کارشکنی فرانسویها احتمال دستیابی به یک توافق بسیار کمرنگ شده بود. به نظر میرسید که بهتزدگی مقامات انگلیسی از درخواستهای فرانسه در حدی بود که آنها را نسبت به اعزام کشتیهای جنگی برای دفاع از سواحل ماهیگیریشان مجاب کند. در این شرایط و بر اثر تحریکات فرانسویها، دیگر رهبران اروپایی نیز اقدام به تهدید برای خروج از گفتوگوها کردند.
در کنار این مسائل، انباشت کالاهای ضروری و مرتبط با کرونا از سوی دولت مکرون نیز برای انگلیسیها تحقیرآمیز جلوه میکند؛ چنانکه یک مقام بریتانیایی فرانسه را به تلاش برای خالی کردن قفسهها و انبارهای غذایی انگلستان در آستانه کریسمس، آن هم از روی لجاجت و کینه، متهم میکند. اینگونه به نظر میرسید که بریتانیا قربانی برنامه حیلهگرانه فرانسه شده بود، اقداماتی که در راستای تنبیه و ضعیف ساختن رقیب قدیمی انجام میگرفت.
پاریس در گرداب سکولاریسم فرانسوی
تحلیلگر اکونومیست این مثال خود درمورد عملکرد شائبهبرانگیز فرانسه را به موضوعی ظاهرا مرتبط با تحولات داخلی این کشور اختصاص میدهد. در پی سر بریدن ساموئل پتی، معلمی که به دانشآموزانش کاریکاتوری از حضرت محمد(ص) نشان داده بود، امانوئل مکرون در بخشهایی از جهان اسلام تبدیل به یک دشمن همگانی و ضدمذهب شد.
در همین راستا در زمانی که شایعهای دروغ درمورد اختصاص کد شناسایی به فرزندان مسلمانان در فرانسه پخش شد، یک وزیر پاکستانی در توئیتی نوشت: «مکرون همان کاری را در قبال مسلمانان انجام میدهد که نازیها در قبال یهودیان انجام میدادند.» هرچند این توئیت مدتی بعد حذف شد، اما برای اظهارات اردوغان، رئیسجمهور ترکیه که مکرون را یک بیمار ذهنی خطاب کرد، چنین اتفاقی رخ نداد.
درعینحال یکی از مهمترین واکنشها به اقدامات پاریس بهویژه در بخشی از رسانههای آمریکا، این بود که فرانسه بهعنوان مظهر مهم تغذیه فکری و پرورش افراطگرایی مطرح شود. همه اینها در شرایطی رقم میخورد که در رابطه با مدل فرانسوی سکولاریسم سوالات قانونی و پیچیدهای وجود دارد. همچنین درمورد لایحه جدید مقابله با اسلامگرایی نیز این سوال اساسی مطرح است که آیا این لایحه دینداری محافظهکارانه را با مخالفت با حکومت دموکراسی اشتباه نگرفته است؟
از دیدگاه تحلیلگر اکونومیست در شرایطی که کشورهایی مثل بلژیک، دانمارک و سوئد سهم عمدهتری در اعزام جنگجویان جهادی به عراق و سوریه داشتهاند و سکولاریسم فرانسوی نیز در هیچیک از این کشورها جایگاه ویژهای نداشته است، این نکتهای در خور تامل است که فرانسه اکنون در جایگاه متهم اصلی و تنها پرورشدهنده تروریسم در اروپا قرار گرفته است.
چالشهای رفتاری مکرون
«به نظر میرسد که رئیسجمهور فرانسه واقعا از مشاجره و جدال لذت میبرد.» در این رابطه نمونههای متعددی قابل ذکر است. ادعای مکرون درمورد اینکه اسلام در گوشه و کنار جهان در شرایط بحرانی به سر میبرد، مخصوصا ادعای نسنجیدهای بود. او در برههای از گفتوگوهای برگزیت هم رفتارهای زیانآوری از خود نشان داد.
بخشی از رفتار رئیسجمهور فرانسه به این علت است که او از گفتن چیزهایی که دیگران ترجیح میدهند در پشتپرده و درهای بسته بگویند، لذت میبرد؛ همانطور که به راهانداختن مشاجره و جدال هم برای او لذتبخش است. طرح مسائلی همچون مرگ مغزی ناتو و یا اقداماتی مثل اعزام کشتیهای جنگی فرانسه برای دفاع از آبهای یونان در برابر اکتشافات نفتی و گازی ترکیه برهمین اساس توجیه میشود.
البته چنین یکجانبهگرایی ناخوشایند و سخنان بیپردهای، درونمایههای مشابهی در تاریخ فرانسه دارد و آنها با این اقدامات اغلب بدگمانی و عدم اعتماد را در بخشی از متحدان خود تقویت میکردند. دقیقا در همین راستاست که در سال 1960 رئیسجمهور آیزنهاور با خویشتنداری قابلملاحظهای خطاب به ژنرال دوگل مینویسد: «ژنرال عزیز من باید اعتراف کنم که امروز نمیتوانم پایههای نگرش (سیاسی) فرانسه را کاملا درک کنم.»
شرور جدید نظام بینالملل
«هر داستانی به یک شخصیت شرور نیاز دارد و همانطور که کنینگ میگوید، فرانسویها این وسوسه را ایجاد میکنند که شرور داستان لقب بگیرند.» اما اینکه در زمان حاضر فرانسه چگونه به چنین جایگاه و سمتوسویی سوق پیدا کرده، مسالهای است که تحلیلگر اکونومیست آن را نشأتگرفته از دو تفکر و یک تضاد میداند.
در بعد اول وی این نوع نگرش به فرانسه را به بحثهای اندیشه سیاسی مرتبط میداند و آن را در چارچوبی به نام «انتقام فوکو» مطرح میکند. چپگرایان آمریکا با پذیرش و استقبال از سیاستهای هویتی و شکگرایانه دربرابر ارزشهای فردگرایانه جهانی، به شکل عمیقی از تئوریهای انتقادی پستمدرن فرانسوی در دهه 1970 میلادی تاثیر پذیرفتند. این درحالی است که در میان کشورهایی که ارزشهای فردگرایانه را پایهگذاری کردهاند فرانسه همچنان مدافع سرسخت این ارزشها محسوب میشود.
لیبرالهای آمریکایی که مکرون را یکی از خودشان میدانند، برای درک این چالش تقلا دارند که چگونه یک رهبر لیبرال فرانسوی میتواند آزادیهای مذهبی را محدود کند. این موضوع احساسی از خیانت را در آنها خلق کرده است. در چنین چارچوبی، موضعگیری لیبرالها و بخشی از رسانههای آمریکا در برابر اقدامات فرانسه و متهم ساختن پاریس به تغذیه فکری و پرورش افراطگرایی، در صدمه به اعتبار جهانی و تشدید بدگمانیها به پاریس نقش موثری ایفا کرده است.
اما در بعد دوم موضوع باید به این نکته توجه داشت که برداشتی که در عصر حاضر از فرانسه و نقش آن بهعنوان سمبل ایدهآلهای جهانی به وجود آمده، صرفا یک خیالپردازی واهی و زاییده خوشبینی و تفکرات مثبتی است که عمدتا بهوسیله آمریکاییها شکل گرفته و تشویق شده است. در همین راستا متیو فریزر از دانشگاه آمریکایی پاریس میگوید: «فرانسه همواره از یک خیالپردازی واهی بهخصوص در میان آمریکاییها بهره برده است.» این را میشود از گزافهگوییهای موجود در مجموعههای نتفلیکس هم پی برد.
«امیلی در پاریس» تصویر رویاپردازانه و ایدهآلی از فرانسه را از این طریق شکل داده است. گرترود استاین، ارنست همینگوی، ژوزفین بیکر و ریچارد رایت ازجمله کسانی هستند که در خلق چنین تصاویری از پاریس قرن بیستم نقشآفرینی داشتهاند. در اینجا به نظر میرسد که هدف اصلی نویسنده مقاله اکونومیست یادآوری این نکته مهم باشد که مردم دنیا و در راس آن آمریکاییها، با ایجاد تصویری غیرواقعی و ایدهآل از فرانسه مسیر اشتباهی را در پیش گرفتهاند و رفتارها و سیاستهای کنونی پاریس در مقایسه با آنچه در گذشته و در دوران ناپلئون و فرانسه استعماری وجود داشته، از بنیاد و ریشه تفاوت چندانی نکرده است.
شاید در تعبیر سنتی و عامیانه خودمان گرگی بوده در پوستین گوسفند، که البته آمریکاییها در دوختن این پوستین نقشی غیرقابل انکار داشتهاند. درنهایت از منظر تحلیلگر اکونومیست شرایط فعلی فرانسه محصول موقعیت جدیدی است که برای این کشور در عرصه بینالملل فراهم شده است.
اروپا تاکنون هیچگاه تا بدین حد آغوش خود را برای ایدهها و تفکرات فرانسوی باز نکرده بود. پیش از این ایدههای فرانسوی یکبار مودبانه خوانده شده و سپس بهوسیله همپیمانان و دوستان اروپایی به بایگانی سپرده میشدند. اما اکنون طرحهای درمورد بدهیهای مشترک اروپا، مالیات بر غولهای تکنولوژی دنیا، اعمال تحریمها بر ترکیه و حتی موضوع استقلال استراتژیک در امور دفاعی؛ دیگر بحثهایی نیستند که صرفا در محافل اعیانی پاریس مطرح شوند. آنها بهطور فزایندهای از سوی اتحادیه اروپا پذیرفته میشوند. این مساله برای مکرون میتواند هم فرصت و هم تهدید تلقی شود، بهویژه اینکه با پایان یافتن دوران صدارت مرکل چشمانداز رشد و پیشرفت وی در سال جاری میلادی مثبت است.
بااینحال همانگونه که رئیسجمهور فرانسه برای پیشرفت میتواند هرچه بیشتر روی عقایدش پافشاری کند، به همان نسبت هم ممکن است بر رنجش و نارضایتی دیگران از خودش بیفزاید و در همان مسیر گام بردارد که کنینگ میگوید: «هر داستانی به یک شخصیت شرور نیاز دارد و فرانسویها این وسوسه را ایجاد میکنند که شرور داستان لقب بگیرند.»
شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته روزنامه فرهیختگان، تاریخ انتشار ۲۵ دی ۱۳۹۹، کد خبر: 192223، farhikhtegandaily.com.