پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۳۳۳۲۷
تاریخ انتشار : ۲۹ مهر ۱۳۹۵ - ۱۹:۳۰
آرزویش این بود تا مکتب گرافیک ایران را به جهان معرفی کند و حدود 10 سال قبل دایره المعارف بریتانیکا، مکتب گرافیک ایران را با آثار و نام قباد شیوا به ثبت رساند. شیوا متولد چهارم بهمن ماه 1319 شمسی است.
شعارسال:او پس از قبولی در رشته نقاشی دانشکده هنرهای زیبا، تصمیم می‌گیرد تا کوشش خود در رشته گرافیک را نیز به شکل موازی با نقاشی پیگیری کند. دغدغه وی استفاده از فرهنگ، هنر و بیان ایرانی در آثار گرافیک است و اعتقاد دارد که اثر گرافیکی شعر بصری است. او به قدرت و تأثیر سازنده یا تخریبی گرافیک بر مردم اعتقاد دارد و نگران از وضعیت حال حاضر رشته گرافیک در ایران است. چراکه با توجه به تعداد بالای دانشجوی این رشته در دانشگاه‌ها، به تعداد کافی، استاد کار برای آموزش آنها وجود ندارد و این امر باعث می‌شود تا فارغ‌التحصیلانی بی‌سواد با داشتن مدرک وارد بازار کار شوند. به گفته شیوا گرافیک ایران را موریانه‌های گرافیک آن خواهند خورد. گفت‌و‌گوی ما با قباد شیوا را در ادامه می‌خوانید.

* با توجه به اینکه نقاش هستید، کمی از شروع کاری خود صحبت کنید و اینکه چگونه با رشته گرافیک آشنا شدید و آن را به عنوان حرفه خود انتخاب کردید؟

ایده‌آل نسل ما در دهه 40 این بود که پس از گرفتن دیپلم، وارد رشته نقاشی دانشکده هنرهای زیبا بشویم. عاشق نقاشی بودیم و حتی بسیاری از شب‌ها در کارگاه‌های دانشکده می‌خوابیدیم. در زمان دانشجویی با همدوره‌ای‌هایمان چون مرحوم مرتضی ممیز، فرشید مثقالی، سیروس مالک و چند نفر از همکلاسی‌هایمان تصمیم گرفتیم گالری ایران را با بودجه دانشجویی خودمان برای نمایش آثار تجربی خودمان و دیگران تأسیس کنیم که این گالری دومین گالری خصوصی شهر تهران بود؛ البته نخستین گالری شهر تهران که خصوصی هم بود توسط استاد جوادی‌پور به نام گالری آپادانا تأسیس شده بود.

نخستین نمایشگاه تجربی نقاشی خودم را در گالری ایران برپا کردم که نقدهای خوب و بدی بر این نمایشگاه گفته و نوشته شد اما در کل برای من تجربه خوبی بود. نقاشی‌های بعدی من، تجربه‌های جدیدی برایم بود که هیچ گالری ای حاضر به نمایش آنها نشد و از من می‌خواستند تا تجربه‌های قبلی‌ام را تکرار کنم که این خواست برای من دانشجو بسیار عجیب بود؛ در تجربه جدیدم تحت تأثیر دیوارهای شهر بودم، چون معتقد بودم که دیوارها خصوصیت مردمی را که در بین آنها رفت و آمد می‌کنند به خود می‌گیرد. تفاوت زیادی بین دیوارهای جنوب شهر با شمال شهر به چشم می‌خورد بنابراین در این آثار رنگ را کنار گذاشتم و مستقیماً خاک و گچ و گل را روی بوم‌ها جا دادم.

بنابراین از روی اجبار این آثار را در محل چهارراه ولی عصر (عج) فعلی کنار پیاده رو به نمایش گذاشتم. عابرین آن محدوده زمانی که از من در مورد موضوع و مفهوم نقاشی‌هایم سؤال می‌کردند و متوجه مضمون آنها می‌شدند، با آثار ارتباط نزدیکی برقرار می‌کردند.

این نوع ارتباط برقرار کردن مردم تأثیر عمیقی روی من گذاشت که تا امروز نیز ادامه دارد. از گذشته تا امروز می‌بینیم که یک سری از افرادی که شاید 100 نفر باشند، حالت آبونمان گالری‌ها هستند و روز افتتاحیه‌ها در نمایشگاه‌ها حضور دارند. اما از فردای گشایش تا پایان نمایشگاه، گالری‌ها با تعداد اندکی از بازدیدکنندگان روبه‌رو می‌شوند. در نتیجه ذهنم از همان نمایشگاه کنار خیابان آرام آرام رفت به سویی که کار هنری انجام دهم تا با تمام مردم جامعه طرف باشم نه عده‌ای خاص. این ریشه‌ها باعث شد تا مغز من جوانه‌ای بزند؛ به این مفهوم که گرافیک به شکل برهنه در کوچه‌ها و خیابان‌های شهر وجود دارند و مردم نیز خواسته یا ناخواسته به آن نگاه می‌کنند.

* و نقاشی را کنار گذاشتید؟

نقاشی چیزی نیست که بشود آن را کنار گذاشت و من همچنان برای خودم نقاشی می‌کنم؛ نقاشی یک اعتیاد است. منتهااز زمانی که وارد دنیای گرافیک شدم، دیدم که گرافیک تا چه اندازه در زندگی مردم نفوذ دارد. ریشه‌های گرافیک و نقاشی چون مبانی، رنگ و فرم یکی است، البته گرافیک برخلاف نقاشی تکثیر می‌شود و در رابطه با مردم قرار می‌گیرد، به همین دلیل گرافیک در تمام دنیا یک هنر زنده است. به طور کل شخصیت بصری هر شهری را طراحان گرافیک شکل می‌دهند. البته به شرطی که ارزش‌های هنری در آنها متجلی باشد.

* پس شما گرافیک هنری را انتخاب کردید؟

بنابراین به دنبال ارزش‌های فرهنگی در گرافیک و سفارش‌های فرهنگی رفتم و تا به امروز نیز همین مسیر را ادامه داده‌ام.

* سال 1389 در مراسم تجلیل از شما در خانه هنرمندان ایران به سه اصل توجه به فرهنگ و تاریخ ملی، ارجح بودن احترام به نظر مردم در مقابل مشتری و تبدیل سفارش به جذابیت‌های شعر بصری به عنوان مانیفست خود اشاره کردید. کمی در مورد این سه اصل توضیح دهید.

هر اثر گرافیکی، یک سفارش دهنده دارد و با این سفارش بصری، فسفر مغزی ما به کار می‌افتد و طراح گرافیک شروع به طراحی می‌کند، همانند نقاشی نیست که نقاش هرچه دلش خواست، انجام دهد، بلکه گرافیک، یک دیزاین (طراحی و ساخت) است. معتقدم اندیشه‌های بصری مردم را، آثار گرافیکی تقویت می‌کند. مگر چند درصد مردم تهران به موزه هنرهای معاصر می‌روند؟ شاید نیم درصد. اما اثر گرافیکی در کوچه‌ها و خیابان‌ها موجود است که جدا از موضوع سفارش، تأثیرش هم می‌تواند تخریب کند و هم اندیشه سازی. بسیاری از مردم با دیدن یک پوستر در کوچه، خیلی به موضوعش توجه نمی‌کنند، تنها نگاه می‌کنند، ساده و بدون نیاز نگاه می‌کنند که این امر برای مردم سازنده‌تر است. به عنوان مثال شاید فردی با دیدن یک پوستر تئاتر به دیدن آن علاقه‌مند شود، اما بسیاری هم هستند که درکل زندگی شان، به تئاتر نرفته‌اند اما آن پوستر برای او نیز طراحی شده زیرا محیط زندگی‌اش را اشغال می‌کند. در نتیجه باید پوستر به گونه‌ای طراحی شود تا او نیز از آن لذت ببرد.

* در نتیجه این نوع پوستر یا اثر گرافیکی از نظر شما موفق خواهد بود؟

معتقدم آثار موفق گرافیک آنهایی هستند که وقتی زمان اطلاع‌رسانی‌شان تمام شد، از کوچه به خانه‌ها وارد شود.

* این اتفاق چگونه می‌افتد؟

پوستر زمانی که زیبا باشد، مردم می‌خواهند آن را داشته باشند و این موضوع بسیار مهمی است. مهم آن تأثیر هنری پوستر روی مردم و سلیقه‌شان است که در ابعاد 100 در 70 سانتیمتر تکثیر شده، یک تابلو را شاید یک فرد پولداری خریداری و روی دیوار خانه‌اش نصب کند اما گرافیک به خانه‌های مردم نفوذ می‌کند.

* در نتیجه این همان جذابیت شعر بصری است؟

اگر پوستر با نگاه به فرهنگ این مردم طراحی و در خیابان‌ها نصب شود، در واقع همانند شعر بصری خواهد بود، جز برای افرادی که اطلاع‌رسانی آن برایشان مهم است و این پوسترها است که شهر را زیبا می‌کنند.

* آیا گرافیک ایران توانسته جایگاه خود را در دنیا پیدا و خود را به دیگر کشورها معرفی کند؟

هر جای دنیا که نگاه کنید این سیاستمداران نیستند که سلیقه مردم را درست می‌کنند بلکه این طراحان‌اند که سلیقه مردم را یا به انحطاط یا به اعتلای زیبایی و اندیشه‌سازی می‌کشانند. از زمان دانشجویی برایم مهم بود که چرا می‌گویند گرافیک آلمانی یا لهستانی، اما چرا نگویند گرافیک ایرانی. در نتیجه از آن دوران تا امروز تمام تلاشم این بود که جدا از رضایت خودم و مشتری، یک زیبایی ای خلق کنم تا با شخصیت فرهنگی این مرز و بوم منطبق باشد. زیرا در نقاشی و گرافیک ایران بسیاری از هنرمندان ما متأسفانه ریزه خواران یافته‌های هنری غرب‌اند و تنها دست به کپی می‌زنند. تا چند وقت پیش نقاشان ایرانی دعوایشان سر این بود که کدامشان کوبیسم را به کشور وارد کرده‌اند، آیا این افراد هنرمند هستند؟ معتقدم که خانم مکرمه قنبری بدون شناخت تاریخ هنر، مکاتب رایج، کوبیسم یا پیکاسو و آموزش‌های هنری، یک هنرمند و نقاش اصیل بود. در نتیجه تمام تلاشم را کردم تا گرافیکی به وجود بیاورم که لحن ایرانی در آن باشد.

* چگونه این لحن ایرانی را در آثارتان استفاده کردید؟

دو تفکر داریم یکی تفکر لغوی و دیگری تفکر بصری، ایرانی‌ها از خُرد و کلان، روشنفکر و معمولی و حتی خود ما، طرز تفکرمان، لغوی است. نتیجه‌اش هم این است که ما برای داشتن مولاناها، سعدی‌ها و حافظ‌ها به دنیا فخر می‌فروشیم اما در تفکر بصری خود، معادل این افراد، کسی را به دنیا معرفی نکرده‌ایم و اگر هم امروزه هرچه به آنها داده‌ایم، جویده شده تجربه‌های خود غربی‌ها بوده است.

* بنابراین تکلیف مینیاتور (نقاشی‌های کوچک) و نگارگری ایرانی چه می‌شود؟

در گذشته ما نقاشی نداشته‌ایم. هیچ وقت نشده که مکانی را حفاری کنند و بگویند یک نقاشی در قاب مستقل پیدا شده است. از قبل از تاریخ یعنی تا آنجایی که آثار ایرانی‌ها کشف شده، می‌بینیم که آنها هنرشان را جایی استفاده می‌کنند که به درد مردم بخورد. روی بوم یا قاب نبوده بلکه نقاشی را روی کاسه آب می‌بینیم. و این موضوع همان چیزی است که گرافیک امروز می‌گوید، «یک هنر کاربردی». در نتیجه تمام آثار ایران کاربردی بوده، آن مینیاتور هم نقاشی خالص نبوده و گرافیک است، یعنی اگر شعر سعدی نبود، آن مینیاتور هم کشیده نمی‌شد، همانند تصویرسازی های امروزی است. پس نگاه مردم این منطقه از دنیا از روز اول این بوده که هنرشان را جایی مصرف کنند که کاربرد داشته باشد. تنها بعد از دوره صفویه که رفت و آمدها با خارج از مرزها شروع می‌شود، نقاشی آرام آرام مستقل می‌شود. وگرنه ما نقاشی ای را که بیانگر شخصی هنرمند باشد در طول تاریخ ایران نداشتیم.

* در نتیجه تکلیف نقاشی‌های دیواره‌های غارهای لرستان که قدمتی بالغ بر 20 هزار سال دارد، چه می‌شود؟

این ما هستیم که به آن دیوارنگاره‌ها، نقاشی می‌گوییم؛ آن فردی که آنها را کشیده هنرمند نقاش نبوده و آن تصاویر را برای بیان وحشت، تنهایی و اعلام حضورش از خود به جا گذاشته است.

* با توجه به کاربردی بودن هنر ایران، واژه گرافیک کهنی که شما مطرح کرده‌اید، اینجا معنی می‌یابد؟

در بسیاری از مصاحبه‌ها، گفته شده که گرافیک از غرب به ایران آمده درحالی که ما آن را از اول داشته‌ایم. تنها واژه آن، در دنیای امروز از فرنگ آمده است.

* یعنی گرافیک، همان نقاشی‌های کشیده شده روی کوزه‌ها است؟

طراحی‌های محیطی، همین کاشی کاری‌ها، حجاری‌های تخت جمشید که روایی است و کاربردش با مجسمه‌های یونان کاملاً فرق دارد. در گذشته کاسه‌ای را زیبا تزئین می‌کردند اما امروز این طرح‌ها تبدیل به بسته‌بندی شده تا شما آن کاسه را خریداری کنید. پس به طور طبیعی هنر کاربردی که امروز به آن گرافیک می‌گوییم از قرن‌ها قبل در ایران وجود داشته است.

* به عنوان یک استاد و آموزگار زمانی که می‌خواهید گرافیک را به هنرجویان خود تدریس کنید، پایه‌ها و اصول آن را چه چیزهایی معرفی می‌کنید؟

در هنرهای تجسمی موضوعی به نام مبانی داریم که همان نقطه، خط، سطح و... است و بعد از مبانی، موضوع دیگری به عنوان اصول داریم، در این اصول یاد می‌گیریم که چگونه از مبانی برای بیان اثری که خلق می‌کنیم، استفاده کنیم. یعنی همان طور که الفبای فارسی مبانی است، دستور زبان اصول آن می‌شود. متأسفانه در دانشگاه‌ها هم مبانی و هم اصول به اشتباه تدریس می‌شود. قطعاً از 100درصد هنر که نباید علم شده باشد، 5درصد آن علمی شده و 95درصد آن یافتنی است. ما تنها آن 5درصد علمی را یاد می‌دهیم، باقی طرز تفکر خودشان است که باید در اثر جلوه کند.

* در بحث گرافیک ایرانی با توجه به تمام این توضیحات، آیا به نتیجه دلخواه رسیدید؟

گرافیک ایرانی، ایده آل من بود، سفارش پوستر جشن هنر شیراز به من داده شد، دهه 40 بود و من طغری‌نویسی را وارد این پوستر کردم، زیرا استفاده از نوشته در پوستر هم اطلاع‌رسانی و هم فرم است. پوستر به خارج از کشور هم رفت. همکاران من در آن زمان می‌گفتند من اُمل هستم، اما همان پوستر وارد مجموعه موزه هنرهای مدرن نیویورک و چند مجموعه مهم دنیا شد، پس از آن همه شروع به استفاده از خط در گرافیک کردند. کوششم این بود تا ریشه‌های هنر و فرهنگ خودمان را بگیرم، امروزی‌اش کنم و سپس در اثرم استفاده کنم. درنهایت حدود 10 سال پیش، دایره المعارف بریتانیکا که هرچندسال یکبار، دوباره‌نویسی می‌شود، گرافیک با مکتب ایرانی را با آثار من به ثبت رساند و منتشر کرد. و انجمن بین‌المللی طراحان گرافیک AGI که به آثار گرافیک به خاطر ارزش‌های هنری‌شان نگاه می‌کند، من را به عنوان 12 طراح گرافیک برتر بین‌المللی معرفی کرد. این همان موفقیتی است که به دنبالش بودم. متأسفانه در ایران این موضوع درک نشده اما لااقل من گرافیک خودمان را شروع کرده و به آنها (دنیا) داده ام. در نمایشگاه دوسال قبل در شهر تورنتو کانادا، طراحان کانادایی با توجه به تاریخ پوسترهایم، می‌گفتند «چطور شما 40 سال قبل تا این اندازه مدرن کار می‌کردید». این صحبت‌ها تعریف از خودم نیست، تنها می‌خواهم آن هدفی را بگویم که از زمان دانشجویی داشته‌ام و آن معرفی گرافیک ایرانی به دنیا بود.

* و موفق شدید؟

الحمدلله موفق شدم و هنوز هم به راهم ادامه می‌دهم. گرافیک ایرانی استفاده از المان‌هایی چون بته جقه یا شمسه در کار با نگاه غربی نیست، باید خود اثر، ایرانی و حس ایرانی داشته باشد.

* چگونه این حس ایرانی در آثارتان به وجود می‌آید؟

برای اینکه مملکتم و فرهنگش را دوست دارم. زمانی از امریکا به ایران آمدم که خیلی‌ها داشتند می‌رفتند، زمان انقلاب بود. من متعلق به این سرزمین بوده و هستم، حالا چرا مردم کار من را دوست دارند؟ چون شاعرانه است، یعنی وصل است به آن طرز تفکر لغوی مردم این سرزمین.

* این حس، احساس درونی خودتان است؟

نگاه من در کارهایم غیرمستقیم است، چراکه ما ایرانی‌ها نگاه غیرمستقیم داریم. نگاهی پر از رمز و راز، اما فرنگی‌ها رُک‌اند. در کودکی اگر پدرمان می‌خواست ما را تنبیه کند سه بیت شعر می‌خواند و اگر می‌خواست تشویق کند، چهار بیت. در نتیجه این نگاه غیر مستقیم در تمام کارهای من وجود دارد. هرگز منطبق با سوژه کار نکردم بلکه به موازات سوژه پیش رفته‌ام.

* با توجه به کاربرد نرم افزارها و تأثیر آن در گرافیک، جایگاه طراحی دستی این رشته کجا قرار می‌گیرد؟

در طول زندگی بشر و در همه جا، هرجا خلاقیتی شده، با دست به وجود آمده نه با ماشین و هنوز هم ادامه دارد. اگر طراحی بلد باشید، می‌توانید از ابزارهای رایانه‌ای، راحت‌تر استفاده کنید. معضل بچه‌های این نسل این است که طراحی بلد نیستند و اتفاق‌هایی را که توسط نرم افزارها، ایجاد می‌شود خیلی سریع ذخیره می‌کنند. در غرب اسم افرادی را که با سفارش گرفتن، سریع پشت رایانه قرار می‌گیرند، «رایانه پاپِتز» یعنی عروسک‌های خیمه شب بازی می‌گویند که توان حرکت از خود را ندارند و تولیدات گرافیک این «پاپِتز»ها را فحشای تصویری نامیده‌اند که بسیاری از آثار در مملکت ما این گونه است. البته که طراح امروزی باید کار با رایانه را بداند، اما آن تنها یک ابزار اجرایی است. رایانه ابزار خلاقیت نیست بلکه برای دیزاین مناسب است. کمکی است برای اجرای طرح. تنها یک مداد برای ادامه راه کافی است. همین شده که دیگر نسل امروز به ندرت از کارکردنشان لذت می‌برند.

* یعنی کار گرافیک را به عنوان یک تکلیف اجباری می‌بینند؟

بله، اما در نسل ما، از کارکردن لذت می‌بردیم نه برای دریافت پول. متأسفانه امروز از هر کوچه‌ای که عبور می‌کنیم، سه نفر گرافیک می‌خوانند و این موضوع خطرناک است که می‌گویند «گرافیک می‌خوانند». حال اگر یک مداد به دستشان دهید، نمی‌توانند طراحی کنند.

* با توجه به زیرشاخه‌های فراوان رشته گرافیک، چرا در ایران تنها پوستر، طراحی آرم و جلد کتاب محبوب‌تر است؟

زیرا دیگر شاخه‌ها در ایران مصرفی ندارند. گرافیک در هر شکلی پیام بصری دارد. حال چرا پوستر؟ برای اینکه طراح می‌تواند از خودش ردپایی در آن بگذارد. در تمام پایتخت‌های دنیا موزه پوستر وجود دارد و نه موزه آرم و بروشور و غیره، اما متأسفانه در ایران موزه پوستر هم نداریم.

* طراحی جلد کتاب هم شبیه طراحی پوستر است؟

بله، در طراحی جلد کتاب نیز همین طور است. بارها به دولتی‌ها گفته‌ام که یک موزه پوستر برپا کنند، زیرا در زمینه سفارشات فرهنگی، دوستان کارهای زیادی انجام داده‌اند که باید این آثار برای نسل‌های بعدی در موزه‌ای حفظ شود.

* آینده گرافیک ایران را چگونه پیش‌بینی می‌کنید؟

مثالی می‌زنم، در امریکا که مصرف گرافیک سرسام آور است سالی 600 طراح گرافیک خوب و بد تربیت می‌شوند اما در ایران سالی 6 هزار نفر در این رشته فارغ‌التحصیل می‌شوند و این معضل وزارت علوم است. در گذشته با تأسیس رشته گرافیک در دانشکده، سالی 10 تا 12 نفر هنرجو می‌گرفتند. که افرادی چون مرحوم ممیز، محمد احصایی و من و دیگر دوستان به آنها درس می‌دادیم، اما آیا این روزها به اندازه کافی استاد باسواد در طراحی گرافیک وجود دارد؟ همین است که بچه‌ها با تکه کاغذی به عنوان مدرک، بی‌سواد فارغ‌التحصیل می‌شوند. در این شرایط هنر گرافیک ما روزبه‌روز به وسیله موریانه‌های گرافیک درحال از بین رفتن است و سالی 6 هزار طراح گرافیک نیاموخته، وارد بازار کار می‌شوند و مشکلات دیگری به وجود می‌آورند.

* برای حل این معضل چه باید کار کرد؟

وزارت علوم باید به یک برنامه‌ریزی درست برسد. متأسفانه برای بسیاری از دانشگاه‌ها گرفتن پول اولویت دارد، برای همین و با این سیستم غلط، دیگر شما چه انتظاری دارید؟ دانشجوها هم دچار سرگردانی شده‌اند.

* به طور کلی شما با تجاربی که کسب کرده اید چه تعریفی از گرافیک دارید؟

همین طور که کار می‌کنم آن را تعریف می‌کنم و این روند چند دهه فعالیتم است. من نمی‌توانم در یک شرکت تبلیغاتی کار کنم و به آن نیز اعتقادی ندارم. در نتیجه آتلیه و کلاس‌های آموزشی خودم را دارم. زمانی که کار می‌کنم عشق می‌کنم و جامعه هم تا همین اندازه قدر من را می‌داند.

* گلایه قباد شیوا از فضای فرهنگی هنری ایران چیست؟

گلایه من، گلایه فرهنگی است، این همه جوانی که کنکور می‌دهند، به دانشگاه می‌روند، سرنوشت بعدشان چیست. تحقیر شدیم و نمی‌دانیم این را. استاد خوب برای آموزش کم است. سرمایه‌داران جدید، این فارغ‌التحصیلان کم آموخته دانشگاه ها را با کمترین دستمزد به کار می‌گیرند که این مسأله بسیار مهمی است. یک اثر با توجه به ارزش هنری آن اثر کارمزد دارد و در غیر این صورت طراحان در این شرایط پرداخت دستمزدهای کم، همه مشغول کپی کاری هستند.

* و در نهایت قباد شیوا کیست؟

دیوانه‌ای که هر روز کار می‌کند، گویا کار، شفابخش بی‌قراری‌های اوست و او خورشید را تا مرز پایان رها نمی‌کند.

* * برش

شیوا نمونه موفق از گرافیک مدرن ایرانی را ارائه کرد

قباد شیوا با خلق آثاری که نشان و نمادهایی ایرانی داشتند و از سویی تازگی و طراوت طراحی گرافیک غرب را هم دارا بودند، نمونه‌های موفقی از گرافیک مدرن ایرانی را ارائه کرد. مدیریت او در نشریه تماشا هم تأثیر مثبتی بر سلیقه مخاطبان و نقش مؤثری بر گرافیک نشریات داشته است. از نظر من مؤثرترین آثار قباد شیوا، پوسترهای او، بویژه پوسترهای جشن هنر شیراز و چند اثر بسیار شاخص مانند پوستر سقاخانه است.همچنین نسل طراحان گرافیکی که در دهه 40 و 50 ظهور کردند، در ارائه طراحی گرافیک ایرانی نقشی اساسی داشتند. آن نسل موفق شدند ترکیب امروزی- ایرانی را در آثارشان که عمدتاً فرهنگی بودند، ارائه کنند. شاید بد نباشد در زمان حاضر به این نکته که تا چه اندازه گرافیک هنری و ایرانی در آثار پیشکسوتان رعایت شده، نگاهی تازه بشود. دانشگده‌ها و مراکز آموزشی طراحی گرافیک در ایران، از ابتدای راه‌اندازی در کنار رشته‌های هنری مانند نقاشی و مجسمه‌سازی قرار گرفته‌اند. یکی از دلایل آن می‌تواند این باشد که مؤسسین طراحی گرافیک در ایران، دانش آموختگان نقاشی بودند. نتیجه آنکه طراحی گرافیک (گرافیک دیزاین) از منظر هنر، آموزش داده شده نه از منظر دیزاین. در همه کشورها آموزشگاه‌هایی هستند که به یکی از این دو نگاه گرایش دارند و البته اغلب مراکز نگرششان به دیزاین است. در ایران عمده نگاه‌ها به هنر گرافیک بوده و بویژه نسلی که قباد شیوا نیز به آن تعلق دارند، بیشتر چنین نگاهی داشتند.همچنین امروزه دیزاینرها و از آن جمله گرافیک دیزاینرها در زندگی شهری نقشی بسیار اساسی دارند و مراکز آموزشی ما وظیفه دارند، تأکید می‌کنم وظیفه دارند که گرافیک دیزاینر تربیت کنند. چرا که دیزاینرها وظیفه‌شان پیدا کردن راه‌حل برای مشکلات است، از جمله مشکلات شهری. در ضمن همیشه دیدن کارهای خوب برای هر طراح گرافیکی الهام‌بخش و مؤثر است و دیدن کارهای خوب آقای شیوا نیز همینگونه است.

با اندکی اضافات و تلخیص برگرفته از روزنامه ایران، صفحه 12، تاریخ انتشار: چهارشنبه 28 مهر1395، شماره: 6337 .

اخبار مرتبط
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین