شعار سال: وجدی در کبک به
تحصیل پرداخت و سال 1991 دیپلم مدرسه ملی «تئاتر مونترال» کانادا را گرفت. او که
بازیگری را از سالهای اول تحصیل آغاز کرده بود، همان سال اولین نمایشنامهاش را
نوشت: «ویلی پروتاگوراس خود را در توالت زندانی
کرده». بلافاصله بعد از آن، او با همکاری دوست بازیگرش، «ایزابل لوبلان»، اولین
گروه تئاتر خود را با نام «تئاتر اُ پارلور» بنا نهاد و اولین نمایشنامههای خودش
را در همین تئاترِ اُ پارلور کارگردانی کرد. او در این دوره بازیگری را هم بهطور
جدی ادامه میداد و از بین کارهای مهماش در این زمینه، میتوان به بازی در «کالیگولا»ی
آلبر کامو به کارگردانی بریژیت هینتجان و «صندلیها»ی اوژن یونسکو به کارگردانی
دانیل روسل اشاره کرد. معود هیچوقت بازیگری را به طور کامل رها نکرد و بعدها
علاوهبر کارگردانی نمایشنامههای خودش، در هفت اجرای خود بازی کرد.
وجدی معود پس از کارگردانی اولین نمایشنامه خودش، دو نمایشنامه از برادرش، ناجی معود، را به
روی صحنه برد: «الملجا» (1991) و «تبعید» (1992).
دوره بعدی کار معود بهعنوان
کارگردان، با رویآوردن او به متنهای بزرگ ادبی و نمایشی همراه بود: اقتباسی از
«سفر به انتهای شب» اثر لویی فردینان سلین، «مکبث»ِ ویلیام شکسپیر، «ادیپ»
ِسوفوکل، «شش شخصیت در جستجوی نویسنده» اثر لوئیجی پیراندلو، «سه خواهر» ِآنتوان
چخوف، و همینطور نمایشنامههایی از نویسندگان معاصر مثل «مادر تولهسگهایم» اثر
لوییز بومباردیه، «گوسفند و دختر چوپان» اثر احمد غزالی، «قطار بازی» اثر اروین ولش
و «تو تجاوز نخواهی کرد» اثر ادنا مازیا. وجهه بازیگری
و کارگردانی وجدی معود باعث شد او در مقام نمایشنامهنویس هم بیشتر از هر چیز به ویژگیهای
اجرایی متنهایش توجه کند نه به جنبه ادبی
آنها. گرچه او با ادبیات بیگانه نبود و سال 2000 داستانی برای کودکان بهنام
«پاکامامبو» و دو سال بعد از آن، رمانی بهنام «چهره بازیافته» را منتشر کرد. معود برای نوشتن و
کارگردانی متن، روش خود را دارد؛ ابتدا طرح نمایشنامه را با بازیگرانش در میان میگذارد،
سپس در خلال تمرینهاست که دیالوگهای نمایشنامه را مینویسد و از نظرات همه عواملی که با او کار میکنند بهره میجوید. او
زمانی به نمایشنامهنویسی روی آورد که تئاتر غرب دوباره به کلام و متن نمایشی
بازمیگشت، و این پس از طی دورهای حدوداً چهلساله بود که در آن متن و کلام رفتهرفته
از صحنه حذف میشد و تئاتر غرب تحتتاثیر نظریههای اجرایی بزرگانی چون آنتونن
آرتو، بیشتر به پرفورمنسی تبدیل میشد که کلام و متن ادبی دیگر جایی در آن نداشت.
نسل وجدی معود، از طرفی به دستآوردهای مهم این دوره مسلط بودند و از طرف دیگر
لزوم احیای کلام و متن را در تئاتر آن دوره حس میکردند. معود و چند نفر دیگر از
همنسلهای او نظیر اولیویه پی و ژوئل پومرآ عنصری از ادبیات را دوباره به تئاتر
تزریق کردند؛ عنصر «روایت» که پیش از این در بسیاری از نمایشنامههای کلاسیک آزموده
شده بود و جزیی جداییناپذیر از تاریخ درام جهان بود، اما این نسل از نمایشنامهنویسان
فرانسهزبان، رویکردی مدرن و امروزی به این عنصر داشتند که حاصل آن شکلگیری نوع
تازهای از درام بود که در آن «زمان» به چیزی سیال تبدیل میشد و یادآور رئالیسم
جادویی ادبیات آمریکایلاتین بود. بازیگرهایی را روی صحنه میدیدیم
که یک آن با هم در زمان حال گفتوگو میکردند و آن دیگر، هر یک در نقطه از گذشته، روایتی از همدیگر به دست میدادند.
در بعضی از نمایشنامههای این نسل گاهی سیالیت زمان آنقدر پیچیده و متنوع میشد
که گاهی تماشاگر نمیتوانست زمان حال «روایت» را از گذشتههای بیشمار آن تشخیص
بدهد. همین ویژگی روح تازهای به درام ابتدای قرن بیستویکم اروپا و آمریکای شمالی
داد و شکلی از تئاتر عرضه کرد که در آن، تماشاگر برای فهم دنیای نمایش چارهای جز
شرکت در ساختهشدن آن نداشت. گرچه این شکل تئاتری، به سبب
دارابودن متنهایی با مونولوگهای طولانی و شخصیتهای وراج، از نظر ظاهری تفاوت
عمیقی با آرمانشهر تئاتری آرتو داشت، اما در نهایت، به همان هدفی میرسید که آرتو
در پی آن بود: خارجکردن تماشاگر از انفعال و شرکتدادن او در لحظه تولد نمایش. وجدی معود پس از چند تجربه
نمایشنامهنویسی که منجر به خلق آثاری چون «آلفونس» (1996) شد، در سال 1999 یکی از
مهمترین نمایشنامههای خود را نوشت: «منطقه ساحلی.»
این نمایشنامه جلد اول از یک چهارگانه به نام «خونِ عهدها» بود که با
سه نمایشنامه «آتشسوزیها» (2003)، «جنگلها»
(2006) و «آسمانها» (2009) تکمیل شد. این
چهارگانه همه ویژگیهای تئاتر وجدی معود
را در خود دارد. گرچه قرنها از روزگار یونان
باستان میگذرد که در آن، تماشاگران یک روز کامل را صرف تماشای یک تئاتر میکردند،
اما معود در جشنواره آوینیون سال 2009 دست به عملی جسورانه زد و با کارگردانی همزمان سه
نمایشنامه از چهارگانه خود توانست تماشاگر
را از یازده صبح تا یازده شب پای نمایش «خون وعدهها» بنشاند.
راوی هریک از این چهار نمایشنامه «خون وعدهها»، عضوی از یک خانواده است که با
تحقیق روی تاریخچه خانوادگی، در پی یافتن
اصل و نسب خویش و جایگاه خود در جهان است و آخرسر با تبار فاجعهبار خود رویارو میشود.
در «منطقه ساحلی»، مرد جوان دورگهای
تصمیم میگیرد جسد پدرش را به سرزمین مادری او، لبنان، ببرد و آنجا به خاک بسپارد؛
مرد طی سفرش از فرانسه تا لبنان که همزمان با جنگ داخلی در این کشور است، به
شناختی سرسامآور از زندگی و رگوریشه خود
نائل میشود و در نهایت، با دیدن گورستانهای آکنده از کشتههای جنگ، جسد پدرش را
به دریا میسپارد. در «آتشسوزیها» مرگ مادری که در پنج سال آخر زندگیاش سکوت
کرده و کلمهای به زبان نیاورده بود، خواهر و برادری دوقلو را به سفری ماجراجویانه
از غرب به شرق میکشاند و آنها در نهایت درمییابند که ثمره تجاوزی اودیپگونه هستند. در «جنگلها» قهرمان
زن درمییابد که نسل اندر نسل از تبار زنانی است که توسط مادران خود طرد شدهاند.
سرنوشت تأثرآور این زن جوان، ما را به هفت نسل قبلِ خانواده او میبرد. در «آسمانها»، شش نفر در مکانی
دربسته تحت تدابیر شدید امنیتی نگهداری میشوند و مکالمات تلفنیِ نقاط حساس شهر را
شنود میکنند تا از یک حمله تروریستی
جلوگیری کنند.
معود همواره در نوشتههایش دلبستگی خود به اسطورهها و تراژدیهای
یونان باستان را نشان داده است. در آثار او با اسطورههای مدرنی مواجه میشویم که راویشان
نویسندهای امروزی اما مجذوب درامهای کهن است. او در نقطه تلاقی شرق و غرب مدیترانهای ایستاده و مشغول
بازآفرینی تأثیرهایی است که از این دو فرهنگ میگیرد؛ شرقی که حکایتها و قصهها
در آن جزء فرهنگ روزمرهاند و غرب مدیترانهای که افسانههایش به اسطورههای زنده
و اثرگذار بدل شدهاند. قدرت روایتگری و شاعرانگی نمایشنامههای او صحنههایی در
اوج تنشهای عاطفی میآفریند. حریم خصوصی، جامعه و روانشناسی از دیگر مؤلفههایی
هستند که در آثار نمایان میشوند. معود در پی آن است که «نمایشهایش
را نه بر روی صحنه، بلکه در ذهن تماشاگر به اجرا درآورد». او میداند چگونه آنچه
را که نادیدنی است و در ذات هر انسانی وجود دارد، نمایان سازد و شخصیتهایی در
اندازههای جهانی بیافریند که با گسترش تأویلهای متن، همزمان با تاریخ خود و
تاریخ جهان روبهرو شوند. خانواده یکی از محورهای اصلی و بنیادین نمایشنامههای
معود است. او در یکی از مصاحبههایش میگوید: «برای من خانواده بهمثابه
آزمایشگاهی تجربی، خصوصا تجربههای عاطفی است. آنچه که در نوشتههای من نمود پیدا
میکند، دریافتی از جهان است که با نزدیکشدن به خانواده میتوان به آن راه یافت.
همچنین درکی از زیبایی و فهم این واقعیت شوکآور که یکبار بیشتر زندگی نخواهیم کرد.
همه اینها در دریافتی که ما از مفهوم پدر
و مادر داریم نمایان میشود، اینها چیزهایی است که من خوب میشناسم...». سفر برای
جستوجوی گذشته خویش، از دیگر مؤلفههای
آثار معود است. خودش دراینباره میگوید:
«در ذهنم سه من وجود دارد که زاییده مسیری است که بین لبنان، فرانسه و کبک طی کردهام.
هیچکدام از این مکانها را من انتخاب نکردهام. با خودم میگویم اگر در لبنان
مانده بودم و عربی حرف میزدم. آیا به سمت تئاتر کشیده میشدم؟ گاهی اوقات این حس
را دارم که سه نفر هستم. دو من دیگر، یکیشان در لبنان مانده و آرایشگر شده و
دیگری در فرانسه نقاش شده است. این ایده در دوقلوهای نمایشهایم، «آتشسوزیها» و
«جنگلها» به چشم میخورد. همچنین تمایل شخصیتهایم برای
بازگشت دوباره به مکانهای خاص ـ اما اینبار از سرِ اختیار ـ از همینجا نشئت میگیرد...«.
وجدی معود علاوه بر نوشتن، کارگردانی و بازیگری، یک مدیر تئاتری موفق
هم هست. در سال 2000 برای چهار فصل بهعنوان مدیر هنری «تئاترال کتسو مونترال»
انتخاب شد. در سال 2005 دو کمپانی تئاتری دیگر تأسیس کرد: «آبه کاره» در کبک و «اُ
کاره دو لیپوتنیوز» در فرانسه. او در سال 2005 برنده جایزه «مولیر» شد که هر سال به بهترین نویسنده فرانسویزبان اختصاص مییابد، اما این جایزه را
به نشانه اعتراض به تبعیض میان کارگردانان
فرانسویتبار و کارگردانان مهاجر رد کرد. در همین سال برای مهمترین جایزه تئاتری کانادا، جایزه سیمونویچ انتخاب شد. معود از سال 2007 طی چند
سال مدیر هنری تئاتر فرانسوی «مرکز ملی هنرهای اتاوا» بود و درحالحاضر مدیر تئاتر
«کولین» پاریس است. او با سینما هم بیگانه نیست و دو فیلمنامه براساس نمایشنامههای
خودش نوشته است: «منطقه ساحلی» که با
عنوان «جزر و مد» در سال 2004 به کارگردانی خودش ساخته شد و فیلم «آتشسوزیها» که
به کارگردانی دنیس ویلنوو در سال 2010 به روی پرده رفت. این فیلم نامزد جایزه بهترین فیلم خارجی اسکار آن سال بود و برنده جایزه بهترین فیلم از «فستیوال فیلم تورنتو» شد.
از دیگر نمایشنامههای مهم وجدی معود میتوان به «رویاها» (2002)، «تشنگان»1
(2006)، «تنهایان» (2008) و «زمانها» (2011) اشاره کرد. در
سالهای اخیر، او مشغول کار روی هفت تراژدی سوفوکل بود که اولین اپیزود آن به نام
«زنان» (2011)، ترکیبی است از سه تراژدی »زنان
تروآ»، «آنتیگون» و «الکتر»؛ اپیزود دوم، به نام «قهرمانان» ترکیبی از «آژاکس» و
«ادیپ شهریار» و اپیزود سوم، به نام «مردگان» (2015)، ترکیبی از «فیلوستت» و «ادیپ
در کلون». همینطور، سال 2014، او در راستای پژوهشهای خود روی دنیای خانواده، سه
اثر دیگر نوشت و روی صحنه برد به نامهای «خواهرها»، «برادرها» و «پدر و مادر.»
1. این نمایشنامه
با ترجمه وحیده طاهری توسط نشر دیبایه
منتشر شده است (1393).
شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از روزنامه شرق، تاریخ انتشار 1 بهمن 97، شماره: 3348