شعار سال: معمولا دوران ریاستجمهوری در آمریکا به
تناوب بین جمهوریخواهان و دموکراتها دستبهدست میشود، مگر در موارد استثنائی
مثل دوره جنگ جهانی دوم که روزولت بیش از دو دوره رئیسجمهور بود یا دوره واترگیت
که کار نیکسون نیمهتمام ماند و ترور کندی و یکی دو مورد دیگر مثل جانسون. ازجمله این
موارد نادر جیمی کارتر است که فقط یک دوره رئیسجمهور آمریکا بود و اتفاقا این
دوره نیز همزمان بود با یکی از مهمترین انقلابهای قرن بیستم؛ انقلاب ایران. بیجهت
نیست که کتابها و مقالات بسیاری درباره روابط ایران و آمریکا در این دوره و نقش
کارتر در انقلاب ایران و بالعکس نوشتهاند. برخی
از این آثار سلاحی بودهاند علیه دولتهای دموکراتی که در ایالات متحده روی کار
آمدهاند و برخی نیز ابزاری برای توجیه رفتار دموکراتها در سیاست خارجه. عمده این
کتابها بر شکستهای کارتر دست گذاشتهاند و به دنبال ارائه «یک جهانبینی لیبرال»
علیه دموکراتها بودهاند. اما توصیفی که از اتفاقات آن سالها و در نتیجه تبعید
شاه میشود، حکایت از شکست سیاستی دارد که همچنان پژواک آن با دشواریهای سیاسی
آمریکا در خاورمیانه عجین است. در این سالها اسناد تازه و از طبقهبندی خارجشدهای
فاش شد که بنا بر آنها میتوان رویدادهای دوران انقلاب را بهگونهای جدی و چهبسا
هیجانانگیز و بدون سوگیری سیاسی بازگو کرد. ازجمله این روایتها را میتوان در
کتاب «دولت کارتر و فروپاشی دودمان پهلوی» اثر خاویر گررو خواند که متخصص سیاست
خارجه دوران کارتر و مدعی ارائه تحلیل جدیدی از آن زمان درباره سیاست خارجی ایران
است. نویسنده میکوشد در پرتو منابع آرشیوی تازه پژوهشی جامع، بیطرفانه و منظم
درباره تأثیر سیاستهای کارتر در خلال انقلاب ایران ارائه کند. از اینرو، میتوان
روایت این کتاب را دفاع از عملکرد دموکراتها در برابر جمهوریخواهان دانست. با
اینحال، نمیتوان از حجم منابع بسیار متنوعی گذشت که گررو در تحریر این کتاب
استفاده کرده است.
سیاست خارجه خارج از برنامه
به روایت خاویر گررو، کارتر وقتی به ریاستجمهوری رسید که رأیدهندگان آمریکایی
تقریبا اعتماد خود را به مقامات منتخب از دست داده بودند. او این دوره را چنین
توصیف میکند: این زمان نشانگر عصری بود که بسیاری از آمریکاییها احساس میکردند
به پایان خط رسیدهاند و دیگر از آن قدرت و رفاه سابق که در دهههای پیشین لذتش را
چشیده بودند، خبری نیست و اعتماد کمی نسبت به آینده و دستاوردهای آن وجود داشت. به
گفته نویسنده، کارتر هم خود را در این احساسات شریک میدانست، در اینکه آمریکا به
پایان خط رسیده و تنشزدایی بهترین روش در روابط ایالات متحده با شوروی است. او
معتقد بود مسکو شکستناپذیر است و فقط باید مهار شود. به نظر کارتر آمریکا نمیتوانست
همه مشکلات را بهتنهایی حلوفصل کند و با توجه به محدودیتهایی که کشورش با آن
مواجه بود، بایستی متحدانی در اروپا، آمریکای لاتین و آسیا پیدا میکرد تا بتواند
با بحرانهای جهانی مقابله کند. به گفته گررو، تصور کارتر از سیاست خارجه با رؤسای
جمهور پیشین و حتی بعدی آمریکا متفاوت بود؛ چون به اعتقاد کارتر همکاری صرفا نوعی
عملگرایی برای حل مشکل آمریکا نیست و باید شیوهای مبتنی بر اخلاقیات سیاست خارجه
را پیش ببرد. از اینرو، یکی از اهداف اصلی کارتر این بوده که به دنیا نشان دهد
آمریکای او با آمریکای نیکسون و کیسینجر فرق دارد و او میخواهد رویههای آنان را
در جهان با سیاست خارجی خود متوقف کند. طبق روایت گررو، کارتر در مورد جنگ سرد
طرفدار این عقیده بود که رویارویی جهانی باید جای خود را به وابستگی متقابل جهانی بدهد
و از رقابت بین مسکو و واشنگتن کم شود. بنابراین سیاست خارجه آمریکا باید بر
مسائلی متمرکز باشد که منافع متقابل آن دو را تحتالشعاع قرار داده است. به باور
نویسنده، کارتر حتی برای فهم نگرانیها و دلواپسیهای بیگانه علیه ایالت متحده
مصمم بود بدون پیشداوری به صحنه جهانی نزدیک شود. گررو از این هم فراتر میرود و
ادعا میکند کارتر تصمیم گرفت فرصتی را در اختیار دشمنان و معارضان ایالات متحده
قرار دهد. به همین جهت کارتر، برخلاف کیسینجر و فورد که مایل به پرداختن به مسائل
جهانی نبودند، به این حوزه نزدیک میشد. نویسنده در روایت خود نشان میدهد سیاست
خارجه کارتر خارج از برنامه جاری در آمریکا بود؛ چون حتی متحدان آمریکا هم از
رویکرد کارتر در زمینه سیاست خارجه گیج شده بودند.
نویسنده ادعاهای تاریخی جذابی در این کتاب مطرح میکند ازجمله درباره برژینسکی.
برژینسکی، از مدافعان و حامیان سفتوسخت جنگ ویتنام، به دلیل تبار لهستانیاش در
جنگ سرد بهشدت علیه شوروی بود و کمکهای بسیاری به کارتر در طول مبارزات
انتخاباتیاش کرده بود و نقش پررنگی در پیروزی او داشت. به همین جهت، به گفته
گررو، گویا کارتر بنا بود برژینسکی را بهعنوان وزیر امور خارجه منصوب کند ولی
مخالفت شدید کیسینجر مانع از این انتصاب میشود. در نهایت هم کارتر برژینسکی را بهعنوان
مشاور امنیت ملی کشور منصوب میکند. اهمیت برژینسکی در دستگاه سیاست خارجه کارتر در
این بود که او را کیسینجر دموکراتها میدانستند و اهمیت او در روایت گررو نیز برمیگردد
به سیاستهای او در قبال ایران. ازایندست ادعاها در کتاب کم نیست.
کارتر با این سیاست خارجه و مشاوران ارشدش ازجمله برژینسکی با انقلاب ایران
و قبل از آن با حکومت پهلوی و شخص شاه مواجه شد. نویسنده مدعی است کارتر سه خطمشی
جدید مرکب از یک سیاست سه مرحلهای در پیش گرفت تا منافع آمریکا را تأمین کند: 1)
سعی کرد اصلاحاتی در رژیم شاه ایجاد کند؛ 2)
پسازآنکه اصلاحات مخالفان را وادار به عقبنشینی کرد، کارتر کشتی طوفانزده
شاه را نجات دهد؛ 3) وقتی روشن شد که نمیتواند شاه را نجات دهد، بکوشد آن را با
یک دولت میانهروتر جایگزین کند. در نظر گررو، کارتر بحران ایران را با انبوهی از
اشتباهاتی مدیریت کرد که بیشتر از خودش سرچشمه میگرفت. او نتیجه سیاست کارتر در
برابر ایران را سقوط شاه و ایران میداند که دیگر سدی در برابر منافع اتحاد جماهیر
شوروی و توسعهطلبی آن برای آمریکا ایجاد نمیکرد. نویسنده ماجرا را تقریبا از
آنجا آغاز میکند که شاه ژاندارم منطقه شد: طبق دکترین نیکسون شاه باید آنقدر جنگافزار
گرانقیمت آمریکایی به زرادخانه خود سرازیر میکرد تا بتواند از عهده ایفای این
نقش برآید. اگر ایران نقش ژاندارمی منطقه را بهخوبی ایفا میکرد، خیال آمریکا از
بابت امنیت منطقه برای عدم درگیری در سایر مناطق راحت میشد. با رهنمودهای نیکسون
و کیسینجر شاه «کارت سفیدی» داشت که میتوانست بر اساس آن نیروهای مسلحی ایجاد کند
که بتواند اهداف آمریکا را در منطقه و ایران برآورده کند.
اما دیری نپایید که ایران و شاه را متهم کردند که خرید این حجم از سختافزارهای
نظامی از آمریکا غیرمنطقی و متناسب با نیازهای کشور نیست. اما طبیعی بود که
کیسینجر از این میزان خرید شاه دفاع و حتی او را تشویق میکرد که بیشتر بخرد. این
ماجرا همزمان شد با بحرانهای نفتی اوایل دهه 1970.
استدلال کیسینجر جواب داده بود: او معتقد بود فروش عظیم جنگافزارهای آمریکایی
به ایران و نفت فراوان وارداتی این کشور بهراحتی چرخه دلار را بهگونهای به حرکت
درمیآورد که میتواند توازن دلار بین دو دولت را برقرار کند. اینطور بود که قیمت
دلار در اواسط دهه 1350 به پایینترین میزان خود در ایران رسید. ولی ایران برای
موازنه این پرداختهای خود باید قیمت نفت را در بازار بالا میبرد تا اشتهای خرید
اسلحه آمریکا و پنتاگون را جبران کند. به گفته گررو، دور باطل زمانی آغاز شد که
واشنگتن و تهران یکدیگر را متهم به سوءمدیریت کردند. سرانجام وقتی اقتصاد آمریکا
از افزایش قیمتهای نفت رنج میبرد و از شاه به علت نگرش جنگطلبانهاش دلخور بود،
فورد با عربستان طرح دوستی ریخت و نفت خود و بازارش را از عربستان تأمین کرد.
برخورد فورد هیچ تغییری در رفتار شاه ایجاد نکرد، ولی عملا رژیم شاه را فلج کرد و
تأثیرات مخربی برجا گذاشت. معاملات فورد با عربستان بر سر صادرات نفت بهشدت به
موقعیت شاه ضربه زد و به ادعای گررو، اقدامات کارتر تیر خلاص آن را صادر کرد. چون
شاه با اینکه به اقدامات اقتصادی فورد چندان بها نمیداد ولی در مورد کارتر از این
رویه پیروی نکرد.
نویسنده در پاسخ به این سؤال که کارتر چه نقشی در سقوط شاه داشت میگوید: اگر قضیه را از جنبه اعتبار آن بررسی کنیم، کارتر و
بسیاری از مقامات دیگر در واشنگتن اغلب از تأثیرات خوب سرازیرشدن سیل نفت عربستان
به بازارهای جهان و نیز هزینههای سنگین واردات بیرویه جنگافزار به ایران بیخبر
بودند که فشاری طاقتفرسا به اقتصاد ایران وارد میکردند. بنا به ادعای نویسنده،
درحالیکه کسی پیشبینی نمیکرد این آشوب و بحران به کجا خواهد رسید، فشاری که
دولت کارتر درخصوص حقوق بشر و آزادسازی فضای سیاسی بر شاه اعمال میکرد، مبتنی بر
یک جمعبندی اشتباه از ثبات شاه بود. اگر دولت کارتر از مشکلات ایران کاملا آگاهی
داشت، این فشار کمتر و آرامتر صورت میگرفت. حال آنکه همین فشارها را نیز باید در
سایه سیاست خارجه دولت کارتر و سیاستهایی دید که او در جنگ سرد برای فرار از
بحرانهای اقتصادی و سیاسی و نظامی آمریکا در داخل و خارج کشور اتخاذ کرده بود،
تجربهای که به نظر میرسد در این سالها آمریکا در دیگر نقاط جهان از آن استفاده
کرده و میکند.
شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از روزنامه شرق، تاریخ انتشار 7 اسفند 97، شماره: 3376