* پیش از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری سال 1392 مذاکرات هستهای دولت نهم و دهم اطلاعرسانی نمیشد و فقط خبرهای کلی در اختیار رسانهها و افکار عمومی قرار میگرفت و در واقع، نوعی سیاست سکوت حاکم بود اما در آستانه انتخابات ریاست جمهوری 92 و برگزاری مناظرات سیاسی میان نامزدها، انتقادهای زیادی به مذاکرات هستهای در دوران سعید جلیلی مطرح شد که حاوی برخی اطلاعات و خبرهایی نیز بود که برای اولین بار به اطلاع مردم میرسید. بفرمایید سیاست اطلاعرسانی درباره مذاکرات هستهای طی سالهای پیش از دولت یازدهم را چگونه ارزیابی میکنید؟
مذاکرات هستهای و جزئیات مربوط به آن تا بهار 92 به صورت یک «تابو» در آمده بود و امکان آن وجود نداشت که از طریق رسانهها و رسانه ملی بحث و تبادل نظری درباره نحوه پیگیری مذاکرات و میزان پیشرفت آن صورت گیرد. در واقع؛ هیچ کس نمیتوانست اصلاً راجع به موضوع هستهای سؤالی بپرسد.
*چه عواملی در شکلگیری چنین فضای بستهای دخیل بود؟
رسانهها و محافل خبری مجاز نبودند دیدگاه مخالفان و تحلیلگران را در خصوص مذاکراتی که تحت هدایت سعید جلیلی در حال پیگیری بود، منتشر کنند. در واقع، براساس مصوبه شورای عالی امنیت ملی، رسانهها نمیتوانستند مذاکرات هستهای و مواضع تیم مذاکره کننده را نقد کنند، مگر آنکه این تحلیلها در چارچوب سیاستهای تبیینی و کلی مورد تأیید مذاکره کنندگان باشد. بعد از توافق اولیه ایران و گروه 1+5 در ژنو (آذر 92) و بازگشت دکتر ظریف به ایران برای اولین بار مخالفان منتسب به جبهه پایداری– مشهور به دلواپسان- با هدف اعتراض به دستاوردهای تیم مذاکره کننده هستهای در محل سفارت سابق امریکا تجمع کردند و سنگ بنای انتقاد از روند مذاکره هستهای با قدرتهای بزرگ را گذاشتند و انتقادهای خیلی تندی هم مطرح کردند.
* اهداف تبدیل اطلاعرسانی هستهای به «تابو» چه بود؟
مرور تجربه تاریخی ایران، نشان میدهد، هر گاه سیاستهای اعمال شده در حوزههای مهم تصمیمگیری؛ همان سیاست هایی بوده که از سوی مسئولان اعلام شده و هیچ کس هم مجاز به نقد آنها نبوده؛ خروجی خوبی به دست نیامده و اما و اگرهای زیادی درباره مفید یا بهنگام بودن این تصمیمها مطرح شده است. متأسفانه، اطلاعرسانی درباره مذاکرات هستهای در دوره دولت نهم و دهم نیز مشمول همین تجربیات ناخوشایند بود. در آن دوره، فقط دیدگاههای رسمی درباره مذاکرات هستهای منتشر و اطلاعاتی درباره جزئیات مذاکره به بیرون درز نمیکرد. مذاکرات هستهای از اوایل سال 1385 مشترکاً توسط آقایان جلیلی و لاریجانی پیگیری میشد تا اینکه آقای لاریجانی و احمدینژاد دچار اختلاف شدند و جلیلی پس از آن عهدهدار امور شد. وی حدود شش سال مسئولیت پرونده هستهای را بر عهده داشت اما کوچکترین پیشرفتی در مذاکرات حاصل نشد. در این مدت، موضوعاتی سوای چالش هستهای توسط مذاکره کنندگان ایران مطرح میشد که اساساً نمیتوانست در گرهگشایی از موضوع هستهای مفید باشد. بنابراین، طی دوره شش سال مذاکراتی که جلیلی مسئول تیم ایرانی بود، زمان زیادی صرف بحث درباره مذاکره هستهای نشد. به همین دلیل، نتایج مذاکره شش ساله جلیلی، از نظر خروجی مثبت، قابل مقایسه با دستاوردهای چند ماه مذاکره ظریف نیست و تیم مذاکره دولت یازدهم، کارنامه بهتری برجای گذاشته است. یک علت این واقعیت آن است که در دوره آقای روحانی طرفهای مذاکره منحصراً درباره مسأله هستهای گفتوگو کردند و توانستند در مدت کوتاهی به پیشرفتهای قابل توجهی دست یابند. ضمن آنکه برای نخستین بار موضوع هستهای از حالت تابوگونه خود خارج شد و افراد و صاحبنظران توانستند درباره آن اظهار نظر کنند و جزئیات آن را به چالش بکشند. مهم هم نیست که چه کسی نخستین بار سنگ بنای نقد از موضوع مذاکره هستهای را گذاشت. اما نکته مهم آن است که مخالفان و جریانهای تندرو از جمله پایداریها که حملات خود را همزمان با توافق اولیه ایران و گروه 1+5 در ژنو آغاز کردند، متوجه نبودند شاخهای را در آذر ماه سال 92 میبرند که خودشان روی آن نشستهاند. یعنی همانطور که باب انتقاد از سیاستهای هستهای دولت روحانی باز شد، خب سیاستهای تیم قبلی مذاکرات در دوره جلیلی که سالها وقت را صرف مذاکره بیحاصل کرده بود هم میتوانست مورد انتقاد قرار گیرد.
* اشاره کردید که در دوره آقای جلیلی مذاکرات پیشرفت و دستاورد قابل توجهی نداشت؛ بنابراین خبری نبوده که ضرورت انتشار داشته باشد. اگر چنین است؛ اصرار برای بسته نگاه داشتن فضای اطلاعرسانی از چه انگیزهای بر میخاست؟
احمدینژاد چارهای نداشت جز اینکه موضوع مذاکرات هستهای را بسته و محرمانه نگه دارد چرا که در غیر این صورت نمیتوانست از آن برای رسیدن به اهداف خود استفاده کند و براحتی اقدامات خودسرانه خود را توجیه کند. همین سیاست محرمانه نگاه داشتن و امنیتی کردن پرونده هستهای باعث شد تا وی براحتی برخی افراد و شخصیتها را متهم به خیانت کند. بسته بودن فضای اطلاعرسانی باعث میشد تا کسی نتواند صحت و سقم ادعاهای وی را بررسی کند. احمدینژاد بخوبی واقف بود اگر بحث درباره مذاکرات هستهای در محافل خبری و سیاسی باز شود خیلی از موضوعات و انتقادات زیر تیغ تیز منتقدان قرار میگیرد. بنابراین چارهای جز بسته نگه داشتن فضای خبررسانی درباره مذاکرات نداشت. مناقشه هستهای ایران و جهان از اواخر دوره ریاست جمهوری آقای خاتمی (سال 1382) آغاز شد. آقای خاتمی سعی نکرد حل و فصل این چالش را ابزاری برای رسیدن به منافع سیاسی خود کند اما عکس این موضوع در دوره احمدینژاد اتفاق افتاد. رئیس دولت نهم و دهم با سوءاستفاده از این موضوع تلاش کرد از مسأله هستهای برای نیل به اهداف، منافع سیاسی و جناحی خود استفاده کند و این یکی از بدترین لطماتی بود که وی به پیگیری روند مذاکرات هستهای وارد کرد.
* اهداف و منافع مورد نظر احمدینژاد در مذاکره هستهای شامل چه مواردی بود؟
احمدینژاد مصداقی از مکتب فکری« پوپولیسم» بود. او در سال 84 مسأله هستهای را به طور کامل به یک ایدئولوژی و ابزار مبارزه با غرب تبدیل کرد و زیر لوای مذاکره هستهای، شعار «مدیریت جهان» سر داد. احمدینژاد در آن موقع دقیقاً نمیدانست بعدها چالش هستهای چه مشکلاتی را برای کشور به وجود خواهد آورد. همزمان، او دولت قبلی را به خیانت در موضوع مذاکره هستهای متهم کرد و وعدهها و شعارهای آرمانی به مردم داد. به عنوان مثال، احمدینژاد در همان سالهای اولیه ریاست جمهوری اش طی یک سخنرانی در پاکدشت ورامین (سال 84) با انتقاد از رویه مذاکراتی تیم قبلی اعلام کرد که 250 رشته و صنعت در نتیجه گسترش برنامههای هستهای ایجاد میشود. در آن موقع مهمترین انگیزه اش از طرح شعارها و وعدههای این چنینی آن بود که مخالفان خود از جمله اصلاح طلبان، طرفداران هاشمی و حتی اصولگرایان معتدل را کنار بزند و آنها را مقصر مشکلات موجود اعلام کند و مردم را تحت تأثیر شعارهای خود قرار دهد.
سیاست خارجی احمدینژاد، از همان ابتدا، تهاجمی بود و این ویژگی باعث شد که جهتگیریاش در موضوع هستهای هم همین خصیصه تهاجمی را داشته باشد. اما به نظر میرسد، او در دورهای از فعالیت دولتش ضمن پی بردن به واقعیتها و مواجهه با مشکلاتی که نتیجه دیپلماسی شعار زده اش بود، بازنگریی در عملکرد هستهای خود داشت. مثلاً برخی معتقدند که نامه نگاریهای بیپاسخ او خطاب به اوباما، تلاشی برای کاستن
از تنش بود...
احمدینژاد در دورهای به دنبال آن بود تا با حل مسأله هستهای برای خود در عرصه داخلی و بینالمللی اعتبار کسب کند، نظام را وابسته به خود کند و از آن اعتباری که - به باور خود - به دست میآورد، بهره برداری سیاسی کند تا نامزد مورد نظر خود را در انتخابات یازدهم ریاست جمهوری، به پیروزی برساند. اما امریکاییها حاضر نشدند که مذاکره را با وی پیش ببرند، زیرا هم به احمدینژاد بیاعتماد بودند و هم او را جدی نگرفتند. دقیقاً نقطه مقابل آنچه امروزه در مورد روحانی اتفاق افتاده است.
* اما احمدینژاد در دو سال آخر مدعی بود که نقشی در پیگیری مذاکره هستهای ندارد؟
بله. در مقطعی اصولگرایان به این جمع بندی رسیدند که ضعفهای اقتصادی را نه به تحریم، بلکه به سوءمدیریت دولت احمدینژاد نسبت دهند. واکنش احمدینژاد هم این بود که طی سالهای 90 تا 92 با زیرکی این گونه القا میکرد که تنها دلیل مشکلات اقتصادی به وجود آمده برای کشور، ناشی از تحریمهای جدید است و نه مدیریت او و در عین حال هم تأکید میکرد نقشی در نحوه پیگیری مذاکره ندارد و مذاکرات را جلیلی زیر نظر مقامات عالیرتبه نظام انجام میدهد. در واقع، او میخواست وضعیت نامساعد اقتصادی را ناشی از تحریمها معرفی کند و حل تحریمها با مذاکره را نیز خارج از اختیارات خود جلوه دهد تا نقش دولت دهم را در نابسامانی اقتصادی انکار کند.
* ادعای احمدینژاد در نقش نداشتن در مذاکرات را چقدر واقعبینانه میدانید ؟ نقش واقعی وی در مذاکرات چقدر بود؟
مسلم است که سکان پرونده هستهای از سال 84 تا سال 90 - که احمدینژاد به حاشیه رانده شد- در دست وی بود. یعنی وی در مجموع شش سال مسئولیت مذاکره هستهای را در اختیار داشت.
* دو سال آخر چه اتفاقی افتاد که ترجیح داده شد احمدینژاد به حاشیه رانده شود؟
در دوسال آخر همان طور که امریکاییها احمدینژاد را جدی نمیگرفتند در داخل هم اینطور شده بود. حتی جریانها و کسانی که زمینه ساز انتخاب وی بودند هم تا حدود زیادی اعتمادشان را نسبت به او از دست داده بودند.
* تضعیف اعتماد از کارآمدی احمدینژاد یا اهداف او ؟
به هر دو. زیرا وی نشان داده بود قابل اتکا نیست و نمیتوان روی موضعگیریها و سخنانش حساب جدی باز کرد. مقامات نظام و راهبران جریان اصولگرایان متوجه شده بودند که دیگر نمیتوانند مذاکره هستهای با قدرتهای بزرگ و امریکا را با احمدینژاد ادامه دهند. امریکاییها وی را قبول نداشتند به همین دلیل آقای ولایتی در یکی دو سال آخر دوره احمدینژاد فعالتر شد و مذاکراتی را در عمان پیگیری کرد. این در حالی بود که وقتی ماجرای خانه نشینی یازده روزه احمدینژاد پیش آمد، به نوعی وی از مسأله مذاکره هستهای کنار گذاشته شده بود و تلاش نظام بر این بود که او را تحمل کنند تا دوره ریاست جمهوری اش با حداقل خسارت و درگیری به پایان برسد. در حقیقت آقای ولایتی از آنجا که با ورود بیشتر به مذاکرات هستهای متوجه ناکارآمدی رویه تیم مذاکره کننده به ریاست جلیلی شده بود، به عنوان یکی از منتقدان وی در مناظرات انتخاباتی
صحبت کرد.
* معتقدید در سالهای آخر فقط «مذاکره برای مذاکره» و بدون هیچ پیشرفتی انجام میشد؟
اواخر مذاکرات در دوره جلیلی پیشنهادهای قابل توجهی هم رد و بدل شد اما غربیها مطمئن نبودند که اصلاً توافق با این هیأت
مذاکره کننده ایرانی فایدهای دارد یا نه. از طرف دیگر نوع مناسبات جلیلی و احمدینژاد هم برای آنها شفاف نبود.
* یعنی جلیلی و احمدینژاد در اواخر دولت دهم دچار اختلاف بودند؟
به نظر میآمد که امریکاییها به تنها کسی که میتوانستند اعتماد کنند آقای ولایتی بود، نه جلیلی و نه احمدی نژاد. بنابراین منتظر روی کار آمدن دولت جدید ایران بودند تا ببینند چه پیامی از ایران دریافت میکنند.
* در جریان مناظره نامزدهای ریاست جمهوری، ابعادی از ناگفتهها و انتقادهای هستهای مطرح شد که برای مردم بیسابقه یا کم سابقه تلقی شد، با توجه به این نکته، نقش نامزدهای ریاست جمهوری را در شکستن تابوی اطلاعرسانی هستهای چقدر تأثیرگذار میدانید؟
تابوی انتقاد از نحوه مذاکره کردن تیم هستهای ایران در دوران مسئولیت جلیلی توسط آقای ولایتی شکسته شد اما هنر روحانی آن بود که بلافاصله از طرح این بحث استفاه کرد و آن را پیش برد. روحانی ابتدا به خود اجازه نداد که بحث هستهای را مطرح کند اما پس از اشاره ولایتی به این موضوع، به ابعاد بیشتری از آن پرداخت زیرا متوجه شده بود جامعه تشنه شنیدن اطلاعات، بحث و جزئیات بیشتری از موضوع مذاکرات هستهای است. از سوی دیگر، تحریم هایی که به واسطه گسترده تر شدن تنشهای هستهای از سوی جامعه جهانی بر ایران اعمال شده بود فشار زیادی بر مردم وارد کرده بود و همین انگیزهای شده بود تا مردم دیدگاهها و خبرهای نامزدها در حوزه هستهای را با اشتیاق بیشتری دنبال کنند زیرا احساس میکردند که بهبود وضعیت معیشت آنان، بهگونهای با فرجام مذاکرات گره خورده است. بنابراین، مواضع و سخنان نامزدها، بازخورد گستردهای یافت و اکثر مردم را به این نتیجه رساند که تا چه حد در بیخبری هستهای نگهداشته شدهاند.
* اشاره داشتید که در جریان مناظرات انتخاباتی آقای روحانی بعد از آقای ولایتی به بحث درباره مذاکرات هستهای پرداخت. این در حالی است که احمدینژاد مسئولان پرونده هستهای در دوره آقای خاتمی را خائن نامیده بود یعنی دورهای که آقای روحانی هدایت پرونده هستهای را عهدهدار بود. بنابراین چرا آقای روحانی قبل از ولایتی این بحث را مطرح نکرد؟
آقای روحانی تفاوت مهمی با احمدینژاد دارد روحانی خود را موظف میداند در چارچوب منافع ملی حریم هایی را رعایت کند و حاضر نیست به هر قیمتی امتیاز سیاسی بگیرد اما احمدینژاد عکس وی عمل میکرد و از هر روشی برای رسیدن به اهداف و منافع خود استفاده میکرد.
* یعنی اگر آقای ولایتی بحث هستهای را مطرح نمیکرد آقای روحانی وارد این موضوع نمیشد؟
نمی دانیم شاید اگر هم آقای روحانی موضوع را مطرح میکرد با احتیاط بیشتری طرح میکرد و مسأله تأثیرمشکلات اقتصادی و ارتباط آن با نحوه پیگیری مذاکره مسأله هستهای بیشتر مورد توجه قرار میگرفت.
* در میان نامزدهای انتخاباتی سال 92 به استثنای جلیلی و تا حدودی حداد عادل، اشتراک نظری درباره انتقاد از سیر پرونده هستهای در دوره احمدینژاد وجود داشت.اما به نظر میآمد سایر نامزدها برنامه مشخصی برای حل پرونده هستهای نداشتند و فقط روحانی راهکار مشخصی داشت، از جمله اینکه روحانی تأکید داشت که ایران باید با امریکا به عنوان کشور اصلی طرف دعوا در مناقشه هستهای مستقیماً مذاکره کند آیا این وجه تمایز روحانی با سایر نامزدها مورد توجه مردم قرار گرفت؟
بله.در جریان رقابتهای انتخاباتی نکتهای که مشخص شد آن بود که در میان کاندیداها تنها آقای روحانی به طور جدی به دنبال تغییر فضای موجود است و سایرین به دنبال استمرار وضع موجود، البته با انجام اصلاحاتی بودند. در واقع تنها کسی که روند 8 سال گذشته در دولت احمدینژاد را به چالش کشیده بود آقای روحانی بود. وی فقط موضوع هستهای را به نقد نکشید بلکه در سایر حوزهها از جمله نحوه مناسبات ایران با جهان و همچنین در عرصههای امنیتی، فرهنگی و اقتصادی هم دنبال تغییر بود. روحانی توانست به مردم نشان دهد که برای این تغییرات برنامه دارد.البته اصلاح طلبان، دگراندیشان، چهرهها و شخصیتهایی که به هر حال برای بخش هایی از مردم مرجع هستند در برجسته شدن دیدگاههای روحانی و حمایت از آن نقش داشتند.
* بعد از انتخاب آقای روحانی وقتی مسأله هستهای در اولویت برنامههای وی قرار گرفت برخی انتقاد کردند که تمرکز دولت بر مسأله هستهای باعث غفلت وی از سایر حوزهها شده است. شما با این انتقاد موافقید؟
بله موافقم، البته با یک تبصره. من هم اگر جای روحانی بودم همین کار را میکردم زیرا معتقدم اگر وی نتواند مسأله هستهای را حل کند امکان پیشرفت در حوزههای دیگر عملا برایش وجود ندارد. چرا که درصورت حل نشدن موضوع هستهای امکان حل مشکلات اقتصادی و همچنین چانه زنی با قدرتهای بزرگ وجود نخواهد داشت.
* برخی از منتقدان میگویند درست است که اولویت دولت باید هستهای باشد اما نباید باعث غفلت از سایر حوزهها شود؟
بعد از انتخاب آقای روحانی در سال 92 تاکنون بسیاری از انتقادات از وی متوجه عزل و نصبهای سیاسی(استاندارها) در استانهای مختلف کشور بوده است. البته معتقدم که سیاست روحانی بنا بر این نبوده که هر مدیری را به صرف اینکه در دوره احمدینژاد فعالیت میکرده است، کنار بگذارد. ولی منتقدان هم میگویند که روحانی بایستی سوابق و صلاحیت مدیران ابقا شده را بررسی کند و ببیند که کارایی این مدیران در دوران احمدینژاد چقدر بوده است که البته این حرفشان صحیح است. روحانی باید تیمی را تعیین کند که کارشان بررسی صلاحیت مدیران باشد. این انتقادات از روحانی در حالی است که وی ابتدا وارد یک توافق نانوشته با مجلس شد و به این ترتیب مهمترین پست کابینه خود یعنی وزارت کشور را به نماینده طیف اصولگرایان واگذار کرد. اما متأسفانه مجلس متقابلاً به تعهد خود مبنی بر همکاری با دولت عمل نکرد. یکی از رخدادهای بدی که اتفاق افتاد این بود که بعد از انتخابات 92 به جای اینکه خط میانه روی مجلس، فضا را در اختیار گیرد، یک جریان تندروی 36 نفری مدیریت مجلس را در اختیار گرفت.
* مخالفت با دولت از سوی اقلیت تندرو از جمله پایداریها با چه هدفی صورت میگیرد؟
دو مسأله اصلی مطرح است؛ اول آنکه این گروه به طور جدی با رویکرد روحانی مخالفند بنابراین علی القاعده با هر اقدامی که توسط روحانی صورت گیرد، مخالفت خواهند کرد. نکته دوم که مهم تر است و ندیدم کسی آن را مطرح کند آن است که پایداریها خیلی جدی نگران به خطر افتادن مشی امریکا ستیزی هستند و متوجه شدند که اگر نظام جمهوری اسلامی بتواند درباره موضوع هستهای با امریکا به توافق برسد - یعنی پیچیده ترین مسألهای را که میان ایران و امریکا وجود دارد حل کند- سایر موضوعات هم حل میشود. زیرا دردسرها و مشکلات میان دو طرف در موضوعات دیگر خیلی کمتر است. این در حالی است که در مسأله هستهای هیچ اشتراک نظری میان ایران و امریکا وجود نداشت و در هیچ موضوعی مانند مسأله هستهای تا این اندازه تنش به وجود نیامده بود تا جایی که امریکاییها تا تهدید نظامی هم پیش رفتند. ولی با وجود این تعارضات دو طرف توانستند در دوره روحانی به اشتراک نظر برسند و به حل موضوع هستهای نزدیک شوند. بنابراین در صورت حل این مسأله دو طرف میتوانند مشکلاتشان را در سایر موضوعات منطقهای از جمله افغانستان، سوریه و عراق که کمتر از چالش هستهای است حل و فصل کنند. این در حالی است که کم کم یک نوع بازنگری در امریکا درباره نقش ایران در منطقه به وجود آمده است. امریکا پذیرفته است که منشأ همه مشکلات و تندرویهای اسلامی در منطقه فقط ایران نبوده است بلکه بسیاری از آشوبهای منطقهای از سوی عربستان صورت گرفته است. این بازنگری در ایران هم درباره سیاستهای جدید امریکا در منطقه به وجود آمده است.
* افکار عمومی هم در سطح کارشناسان و هم مردم با این برداشت موافقند اما چرا صدای پایداریها تا این اندازه بلند است؟ آنها چه ابزارهایی برای اعلام مخالفت دارند؟
اولین دارایی آنها رویکرد سی و شش سال امریکا ستیزی آنها بوده است. بنابراین اگر این موضوع هستهای حل شود و طرفین به توافق برسند، جریانهای رادیکال بر سر اجرای آن مانع تراشی میکنند. ابزار دیگر آنها صدا و سیما و سکوهای نماز جمعه است. مجلس و تریبونهایی که از این طریق در اختیارشان قرار میگیرد و همچنین رسانههای حکومتی، سایتها و خبرگزاریها هم از دیگر ابزارهایی است که آنها در اختیار دارند.
با اندکی اضافات و تلخیص برگرفته از روزنامه ايران، سال بيست و يكم، ضمیمه شماره 5993 ، سه شنبه 13 مرداد 1394، صفحه 22