شعار سال: تحریم دکتر محمد جواد ظریف وزیر خارجه کشورمان همچنان از سوی مخالفان او کانون توجه است. مقامات دولتی، نمایندگان مجلس و سردار حاج قاسم سلیمانی پس از اعلام تحریم ظریف به ساختمان وزارت خارجه رفتند و مراتب حمایت خودشان را از وزیر خارجه کشورمان به دنیا نشان دادند. در این حین ظریف به مناسبت هفته خبرنگار برای اولین بار با رسانه های داخلی نشست خبری برگزار کرد که بار دیگر مورد حمله مخالفان و منتقدانش قرار گرفت. سوالاتی از جنس متهم کردن مجدد ظریف در برجام. سوالی که منتقد صاحبت نام و همیشگی او در این نشست از ظریف پرسید در جهت دهی رسانه های مخالف رئیس دستگاه دیپلماسی کم اثر نبود. دکتر دیاکو حسینی کارشناس سیاست خارجی در کافه خبر خبرگزاری خبرآنلاین هجمه های داخلی به وزیر خارجه را تحلیل و بررسی که قسمت اول آن را از نظر می گذرانید...
در نشست اخیر ظریف با خبرنگاران سوالات مهمی مطرح شد چراکه اولین نشست وزیر طی سالهای اخیر با رسانه های خبری داخل بود. سوالی که مخالفان بسیار بر روی آن مانور دادند و دستمایه انتقاد قرار دادند این بود که ظریف در توئیتی در بهمن ماه 97 نوشته بود که ارزش برجام در حد جوهر روی کاغد است. و در سال بعد نیز گفته بود که اگر زمان به عقب برگردد بازهم آن را امضا می کند. کیهان پرسید که اگرارزشش در این حد است پس چرا بار دیگر امضا می کنید؟ پاسخ شما به این سوال چیست؟
آقای ظریف مانند هر وزیر خارجه دیگری در دنیا ، گاهی مخاطب داخلی را هدف قرار می دهد و گاهی مخاطب خارجی را در نظر دارد. این صحبت های آقای دکتر ظریف مخاطب خارجی دارد. درست است که برجام دستاوردهای سیاسی خوبی برای ایران داشت ولی وقتی وزیر امور خارجه با مخاطب خارجی صحبت می کند، باید به آنها نارضایتی ایران را یادآوری کند. در غیر اینصور چرا سایر کشورها باید تلاش کنند که رضایت ایران را جلب کنند؟ این مساله تنها برای وزیر نیست. ما در رابطه با رهبری همین را می بینیم وقتی ایشان می فرمایند که برجام خسارت مطلق بود ما باید این هوشمندی را داشته باشیم که مخاطب رهبری در این بیانات غرب است. البته ما فارغ از مخاطب قرار دادن غرب، در واقعیت هم از برجام راضی نیستیم. قرار هم نیست باشیم! دقیقا نکته اش همین است که ایران به طور مطلق راضی نیست؛ همانطور که آمریکا هم کاملاً راضی نیست. توافق یعنی همین! در توافق شما به یک امتیازات مثبتی می رسید و درازای آن یک امتیازاتی را از دست می دهید و ان چیزی که از دست می رود موجب نارضایتی می شود.بنابراین گفته دکتر ظریف درباره برجام ناشی از همین تفاوت است که متاسفانه بعضی دوستان و منتقدان ما در داخل یا عامدانه یا ناشیانه از عدم دانش کافی، این ها را با هم خلط مبحث می کنند و باعث تنش داخلی می شوند.
روزنامه کیهان به وزیر خارجه گفت شما گفتید که برجام را در دو صفحه می توانستید جمع کنید. پس چرا حاصل آن 150 صفحه شد؟
کیهان در این دو سال اخیر اثبات کرده است که شما هر حرفی بزنید جوابی سفسطه آمیز برای شما دارد. موضوع این نیست که بخواهیم کیهان به درستی یک استدلال را متقاعد کنیم. آنها دنبال استدلالی می گردند که هرچقد پایه های آن منطقی و یا سست باشد، بتواند آن را در برابر دولت و این نگاه دیپلماسی استفاده کنند. محرک کیهان و طیف نزدیک به آن، انگیزه سیاسی کسب قدرت است نه کشف حقیقت؛ بنابراین تلاش برای مجاب کردن آنها بی معناست.
توافقی که صد و پنجاه صفحه دارد، نشان دهنده دقت در جزییات است. گاهی خیلی از توافقات را می شود شفاهی هم انجام داد. گاهی و در برخی توافقات اصلا لازم نیست مکتوب شود. اما وقتی در این زمینه صحبت از جزییات مفصل می شود بخاطر این است که امکان تقلب را تا جایی که می شود کاهش دهید و جزئیات تعهد را روشن کنید. چون بی اعتمادی از بین ایران و آمریکا بسیار زیاد است؛ بنابراین وارد این مقدار از جزییات شده ایم. منظور آقای ظریف این است که اگر طرف ما تنها اروپا بود می توانستیم در دو صفحه برجام را ببندیم چون میزان بی اعتمادی ایران و اروپا بسیار کمتر در مقایسه با بی اعتمادی میان ایران و آمریکاست. البته کسی میتواند استدلال کند که برجام برای طرف ایرانی به اندازه کافی راه های تقلب آمریکا را نبسته است یا می توانست بهتر از این عمل کند. تردیدی نیست اما این تفاوت دارد با اینکه بگوییم تمام 150 صفحه برای فریب دادن ایران بود.
چرا امثال تفکر کیهان این را نمی پذیرد و باز مخالفت می کند.ظاهرا هیچ جوابی از سوی وزیر مخالفان را آرام نمی کند. چه انگیزه ای دارند؟
باید از خودشان پرسید اما متاسفانه در یک قاعده عمومی، انگیزه های سیاست داخلی به صورت اسف انگیزی سیاست خارجی ما را تحت تاثیر خود قرار داده و این موضوع در جاییکه باید اتفاق نظر نسبی درباره اهداف و شیوه های دستیابی به آنها وجود داشته باشد، بصورت های بسیار مخربی عمل می کند. ادعا نمی کنم که این اشتباه فقط از طرف مخالفان دولت سرمی زند. گاهی می بینیم که طرفداران دولت هم با تعصبات غیرضروری و دو قطبی سازی های ناموجه، به چرخه باطل دامن می زنند. این رفتار از جانب هرکسی که سر بزند اشتباه محض است. به این دلیل که هرچند سیاست خارجی ادامه و در ارتباط با سیاست داخلی است ولی به این معنی نیست که افراد برای کسب قدرت سیاسی این مجوز را دارند که منافع ملی را در رقابت های بین المللی قربانی کنند. رسیدن به منافع ملی مستلزم قربانی کردن حدی از جاه طلبی ها در سیاست داخلی است. شاید تا نیم قرن آینده، این جناح هاف احزاب و منافع آنها که امروز می شناسیم، وجود نداشته باشند اما تصمیمات ما در سیاست خارجی تا قرن های آینده اثراتش را به جا خواهد گذاشت.
این نوع مخالفت ها با راهبرد سیاست خارجی ظریف، اتهاماتی که به او وارد کردند از خیانت به کشور تا بی دستاوردی او، اینها چه اندازه در تحریم ظریف نقش داشت؟
اندازه گیری دقیق این تاثیرگذاری ممکن نیست اما مشخصاٌ یکی از مهمترین انگیزه های دولت آمریکا از سیاست تحریم، دامن زدن به رقابت قدرت و دشمنی های داخلی میان آنچه آنها میانه روها و تندروها می نامند، بود. اگر تحریم مستقیم مردم و یا تحریم مقامات منجر به تنش های سیاسی بیشتر در سلسله مراتب قدرت در ایران شود، واشنگتن از آن استقبال می کند. هرنوع نشانه ای که وجود این استعداد را در ایران نشان دهد، می باید به عنوان مشوق های آمریکا در سیاست تحریم شناخته شود. به نظر می رسد حملات سیاسی به دکتر ظریف و در بعد کلان تر به دولت، در ایجاد این انگیزه ها بی تاثیر نبوده است.
اشاره کردید به شواهد داخلی، آیا مصداقی هم دارید؟
حوادث دی ماه 96 بارزترین این شواهد بود یعنی جایی که رقبای سیاسی دولت حاضر شدند بخاطر به چالش کشیدن دولت و بهره برداری از وضعیت تورم اقتصادی، شورش هایی را سامان دهی کنند که به سرعت از کنترل خارج شد. اگر جنگ قدرت در ایران تا این حد بی محابا و جدی است، چرا باید طرفداران براندازی در آمریکا این فرصت های طلایی را از دست بدهند؟ به همین ترتیب از سریال گاندو بگیرید تا سخنرانی های پشت تریبون های نماز جمعه تا مجادله ها در شبکه های اجتماعی و فضای عمومی، همه ی این جزییات که به نظر ما بی اهمیت می آیند یک دید بسیار کلی از فضای داخل ایران به تصمیم گیرندگان آمریکایی می دهد. خصوصا صدا و سیمای ما دستاورد تازه اش با سریال گاندو که مطمئن باشید که درسیاست آمریکا را این سریال به یک جمع بندی خواهد رساند که این همان منازعه قدرت است. که اگر ظریف تحریم شود اختلافات بیشتر می شود، یا اگر امریکا از برجام خارج شود منجر به یک جنگ قدرت در ایران می شود. از لنز آمریکا این مساله در ایران اتفاق افتاده است.
آیا ما این ابزار را مقابل آنها داریم؟ متوجه می شویم داخل آمریکا چه خبر است؟
البته که ما هم متوجه می شویم در آمریکا بین احزاب سیاسی شکاف بی سابقه ای وجود دارد. این را می دانیم که بین دموکرات ها و جمهوریخواهان چه نوع قطب بندی وجود دارد. این هم منجر به یک نوع سیاستگزاری از جانب ما می شود. مثلا عبارت (ب. تیم) محصول همین فهم از اختلاف درون آمریکا بود. منتها فرق آن این است که آمریکایی ها ابزار های بیشتری برای اینکه اطلاعات را به سیاست تبدیل کنند در اختیار دارند و به ایران بیشتر ضربه بزنند و ما ابزارهای کمتری در اختیار داریم.
ولی در عین حال نباید بخاطر وجود این مخاطرات، دهان منتقدان دولت را بست.
کاملا درست است. هیچ خطری باعث نمی شود که مجوزی برای ایجاد خفقان سیاسی صادر کنیم. ما در تمرین دموکراسی باید انتقاد کردن و انتقاد شنیدن را هم تمرین کنیم اما باید بدانیم که انتقاد چیست وچه تفاوتی با اهانت، تهدید و افترا دارد. هدف انتقاد بهبود دادن سیاست هایی است که امروز در پیش گرفته ایم و نه ویران کردن و از نو ساختن؛ آنهم بر اساس پیش فرض ها و پیش داوری های مطالعه نشده. این خیلی مهم است که ما در داخل متوجه باشیم که امروز وقتی به حوادث سالهای اخیر نگاه می کنیم، ایجاد خط تمایز بین برانداز ها و منافقین با بعضی به اصطلاح منتقدین داخلی واقعا محو شده است. آنقدر اینها به هم نزدیک شدند که شناخت تفاوت آنها سخت شده است. عمدتاً به این علت که انتقادهای داخلی رنگ و بوی نفرت و کینه توزی به خود گرفته و به جای استدلال و مباحثه، مشاجره شکل گرفته است.
ممکن است با یک مثال مطرح کنید؟
ببینید وقتی آقای دکتر ظریف تحریم شد آنهم به این دلیل که دولت آمریکا از اثرگذاری غیرقابل کنترل ایشان در دیپلماسی عمومی خشمگین بود، انتظار می رفت که هر کس با هر عقیده و تعلق خاطر جناحی در حمایت از وزیر امور خارجه و محکوم کردن آمریکا تردید به خود راه ندهد. البته سپاه و نیروهای مسلح در کنار شمار قابل توجهی از نهادها از ایشان حمایت کردند. حمایت تحسین برانگیز سردار سلیمانی با آقای دکتر ظریف بازتاب گسترده ای هم داشت اما همچنان برخی این تحریم را گره زدند به شکست برجام و نتیجه گرفتند که تاریخ مصرف دکتر ظریف تمام شده است! این دقیقا همان چیزی است که پمپئو و بولتون می خواهند بشوند. چگونه یک عقل سلیم نمی تواند یا نمی خواهد تشخیص بدهد که تحریم وزیر امور خارجه ایران بخاطر خشمی بود که او در تندروها و جنگ طلبان آمریکا ایجاد کرد نه بخاطر خدمت او به آمریکا یا بد خدمتی او به ایران؟ این افراد خواسته یا ناخواسته همان مسیر منافقین را دنبال می کنند. در این مقطع این نوع تهمت های بی اساس علیه وزیر خارجه و به خاطر انتقام و تضعیف دولت ، چیزی کمتر از خیانت نیست.
به قول دکتر ظریف این ولایتمداری نیست. چراکه اگرآنها واقعا ولایتمدار هستند با دیدار سردار سلیمانی با ظریف باید به انتقادها پایان دهند. چرا که دو بازوی اصلی نظام با هم هم پیمان هستند. اما بازهم پس از حمایت سردار سلیمانی همچنان عده ای برطبل نفاق داخلی می کوبند. با این تفاسیر، آیا می توان گفت اتفاقات داخلی ما همان پروژه نفوذی است که رهبر معظم انقلاب سال گذشته به طور جدی درباره آن هشدار دادند؟
ما درباره ی نفوذ باید بیشتر صحبت کنیم. در ایران از واژه نفوذ یک تعریف خیلی قدیمی، کلاسیک و ساده انگارانه داریم . غالباً تصور می کنیم فرد نفوذی حتما باید خارجی باشد یا با لهجه انگلیسی صحبت کند و یا دو تابیعتی باشد یا گذرنامه کشورهای دیگر را داشته باشد! در حالی که نفوذی های واقعی؛ کسانی که تخریب می کنند و موریانه وار درون کشور و امنیت نظام را می خورند، کسانی هستند که در ظاهر شما مطلقا نمی توانید فکر کنید که او یک نفوذی است!
باید درباره مفاهیمی نظیر نفوذ و خیات صحبت کرد و تحلیل محتوا کرد که خیانت یعنی چی؟ ایرانی امریکایی که در آمریکا نشسته است و در یکسال اخیر خود را به آب و اتش می زند که از ایران علیه تحریم و جنگ حمایت کند می توان به او گفت خائن؟ آن کسی که در داخل ایران نشسته است و تا جایی پیش می رود که مشوق تحریم و جنگ را فراهم می کند و بعد از تحریم مقامات کشورش در پوست خود نمی گنجد، آیا میتوان به او گفت ولایتمدار یا میهن دوست؟ با توجه به استانداردهای سابق ما واقعا به جایی خواهیم رسید و شاید رسیدیم که دوست و دشمن را از یکدیگر تشخیص نمی دهیم.
افرادی مانند بنده که این حرف ها را می زنیم هیچ تعصبی له یا علیه حزب، جریان یا شخص خاصی نداریم. موضوع افراد نیست. موضوع این طرز فکر خطرناک است که بسرعت در کشورمان رشد می کند. با این طرز فکر آن روز هم می رسد که سرداران سپاه و علمای طراز اول کشور را هم در سیبل حملات خود قرار خواهند داد و ما در آن روز نخواهیم فهمید که آیا از دشمنان خارجی ضربه می خوریم یا از به اصطلاح منتقدان داخلی.
از بحث داخلی بگذریم؛ یک روزنامه فرانسوی علل تحریم ظریف را ایجاد لابی قدرتمند از سوی وزیر خارجه در ایالات متحده اعلام کرده بود. این روزنامه نوشته بود که ظریف در چندسال گذشته توانسته است که لابی قدرتمندی در ایالات متحده ایجاد کند ودولت ترامپ از این لابی احساس خطر می کند. ضمن اینکه دکتر ظریف در نشست اخیرخود با خبرنگاران تایید کردند که با برخی نمایندگان آمریکا بعضا گفتگوهایی دارند. اگر این لابی وجود دارد و ادعای این روزنامه درست است. این لابی به چه صورت است؟ مثلا از استادان دانشگاه ، فعالان حقوق بشر یا مثلا دوستداران میهن یانخبگان چه طیف گروه هایی ممکن است این لابی را مدیریت کند؟ ساز و کار ان چیست؟ در نهایت اصلا این روزنامه از لابی منظورش چه بوده است؟ چون واژه لابی به خودی خود تعاریف بسیار دارد!
ایجاد لابی در آمریکا کار یک فرد نیست. جمهوری اسلامی ایران هیچ نهاد لابی در آمریکا ندارد. فعالیت های آقای دکتر ظریف در ایالات متحده، در واقع فعالیت های عادی و طبیعی وزیر امور خارجه در ارتباط گرفتن با مقامات غیردولتی برای پیشبرد منافع کشور است. شمار قابل توجهی از سیاستمداران آمریکایی ها معتقدند روش درست مواجهه با ایران تحریم و جنگ طلبی نیست. از دیدگاه آنها دیپلماسی راه بهتری برای تامین منافع آمریکاست.
اگر این ها به درخواست خودشان با آقای ظریف گفتگو می کنند معنایش این نیست که این ها لابی ایران هستند بلکه این صرفاً مهارت آقای دکتر ظریف است که به خوبی با تمامی این جریان ها و گروه ها به منظورمتقاعد کردن آنها به مواضع ایران و بالا بردن هزینه های دولت آمریکا در پیگیری سیاست های ضد ایرانی ارتباط برقرار می کند. این پایین ترین و غیرسیتماتیک ترین سطح رایزنی سیاسی است و البته ظاهراً آنچنان اثرگذار بوده که دولت ترامپ را به واهمه انداخته است.
اما اجازه بدهید درباره لابی ایرانیان در آمریکا نکته ای را اضافه کنم. ایرانیان دو تابعیتی زیادی در آمریکا و حتی اروپا هستند که تعلق خاطر به سرزمین مادری شان دارند و دفاع از آن در برابر جنگ و تحریم را وظیفه انسانی خودشان می دانند. این بدان معنا نیست که این ایرانیان به ویژه در آمریکا که امروز نایاک مهمترین اجتماع آنهاست، در خدمت و یا لابی جمهوری اسلامی هستند. آنها بطور طبیعی و در یک سلسله فعالیت های صلح طلبانه و به شیوه خودشان از کشورشان دفاع می کنند البته ممکن است در مواردی، انتقادها و مواضعی هم داشته باشند که مطلوب جمهوری اسلامی نیست. این دسته از هم وطنان ما در سالهای اخیر به رغم همه سختی ها و موانع، به خوبی نشان دادند که نسبت به ملت ایران، صلح و امنیت کشور احساس تکلیف می کنند.
این ایرانیان سرمایه های بزرگی هستند که امیدوارم روزی از این استعداد هنگفت بصورت سازمان دهی شده برای پیشبرد منافع ملی بهره گرفته شود. قبل از فرارسیدن آن روز، لازم است که نگاه ساده سازی شده و اغلب نادرست نسبت به ایرانیان دو تابعیتی یا ایرانیان مقیم در غرب را اصلاح کنیم و دیدی بلندنظرانه و واقع بینانه تر به مسئله وفاداری سیاسی در پیش بگیریم.
آیا می توان گفت پیام های ایران هم یک نوع لابی گری باشد؟ به عنوان مثال توئیت های ظریف، سخنرانی های رئیس جمهور یا هشدارهای نظامی سپاه؛ یا از همه مهمتر اینکه رهبرمعظم انقلاب چند بار در سخنرانی خود خطاب به آمریکایی ها فرمودند که اگر هم مذاکره کنیم با این دولت مذاکره نمی کنیم، آنها چه برداشتی از پیام رهبرکشورمان دارند؟
لابی یک عمل حضوری است برای رایزنی و در نهایت تحت تاثیر قرار دادن تصمیمات سیاستگذاران. بنابراین این موارد در تعریف لابی نمی گنجد. این مواضع البته تاثیراتش را در دیپلماسی عمومی به جا می گذارد و پیام های لازم را ارسال می کند. پیامی که ما انتظار داریم از مجموع این گفتارها و کنش ها، طرف آمریکایی دریافت کند این است که جمهوری اسلامی ایران در شرایطی که تحریم ها در کنار سایر رفتارهای گستاخانه برقرار هستند، مطلقاً آمریکا را به مذاکره نخواهد پذیرفت. امکان مذاکره با دولت ترامپ تنها در شرایطی مقدور است که تغییرات بنیادین رخ بدهد به نحوی که رویه کنونی دولت آمریکا کاملاً دگرگون شود و عملاً به معنای تغییر دولتی باشد که امروز بلحاظ کیفی شاهد آن هستیم. مقصود رهبری از این دولت آمریکا می تواند دولت در معنای سیاسی و کیفی آن باشد نه دولت در معنای فیزیکی و حقوقی. این ابهام به روی آمریکا باقی خواهد ماند و تفسیر آن به دولت آمریکا بستگی دارد ولی تا جاییکه به ما مربوط می شود، مذاکره با ایران حتی اگر برای دولت ترامپ میسر باشد، بخاطر سابقه تاریکی که در بی اعتمادی به جا گذاشتند، بسیار دشوارتر از قبل خواهد بود.
یعنی فکر می کنند که در دوره ترامپ این اتفاق خواهد افتاد؟
بلحاظ فنی از مجموع گفتارها و سلسله رفتارهای ایران، اینگونه برداشت نمی شود که جمهوری اسلامی ایران به هیچ وجه آمریکا را به مذاکره نمی پذیرد اما شروط بسیار سختگیرانه و البته کاملاً قابل درکی دارد. آنها این مساله را درک می کنند ویا امیدوارم درک کنند که همین امروز که ما در حال اجرای تعهدات برجامی هستیم ، به دنبال یک نقطه توازن دیپلماتیک هستیم. رئیس جمهور بارها گفته است که ما اماده گفتگو هستیم.البته به شرط لغو تحریم ها.
آیا دلیل خشم سیاستمداران از دولت ترامپ این است که آنها تصور می کردند اوباما درهای مذاکره را برای مراحل بعدی با ایران باز کرده است؟ یا به این معنا که تنش چهل ساله ایران و امریکا کمی هموارتر شده است. اما دولت ترامپ همه این راه ها را بست و امید قانونگذاران آمریکایی را نقش براب کرد.اینکه برجام می توانست مسائل را با ایران حل کند اما ترامپ همه چی را خراب کرده است.
در همین ابتدا باید توجه بدهم که اگر لابی اسرائیل نبود احتمالا هرگز بحران هسته ای با ایران وجود نمی داشت که مستلزم یک توافق با ایران باشد. همین لابی قدرتمند بود که آمریکا را به سوی بحران با ایران سوق داد اما دولت اوباما این لابی را فریب داد و به توافقی با ایران رسید که اسرائیل تحت رهبری نتانیاهو از آن رضایت نداشت.
بنابراین همان لابی در کنار لابی عربستان سعودی یکبار دیگر در دولت ترامپ کوشید که با سوار شدن بر موج اوباما ستیزی ترامپ، دولت امریکا را به بازنگری در این توافق و سپس خروج از آن وادار کند و البته موفق هم شد. برجام اولین توافق ضد اسرائیلی ایران با آمریکاست که مصوبه شورای امنیت و مشارکت 5 قدرت جهانی دیگر را به همراه دارد و همین مهمترین دلیل پیروزمندانه بودن آن است.
نکته مهمتر اینکه، دشمنی میان ایران و آمریکا، اکنون یک تجارت بین المللی بسیار پرسود است که با سود حاصل از آن دشمنی در سیاست داخلی آمریکا، اسرائیل و متاسفانه ایران همراه شده است. جریان های سیاسی نیرومندی در این سه کشور نمی خواهند یک رابطه عادی میان ایران و آمریکا برقرار شود. این مخالفت از جانب اسرائیل قابل درک است چون به محض عادی شدن روابط ایران و آمریکا، جایگاه ژئوپولیتیکی اسرائیل تضعیف شده و به استحکام روابط آمریکا و اسرائیل آسیب خواهد زد. بعلاوه موجب می شود که با تخفیف پیدا کردن خطر احساس شده از سوی ایران، توجه کشورهای عربی به اسرائیل به عنوان دشمن اصلی جلب شود.اگر چنین اتفاقی بیفتد، تمام زحمات اسرائیل در چهل سال گذشته به باد خواهد رفت.
اما آمریکایی ها در اصرار بر این دشمنی اشتباه می کنند. ایالات متحده امروز یک نیاز استراتژیک و نسبتاً فوری برای تجدید تمرکز به سوی آسیا دارد؛ جایی که خطر چین در حال افزایش است. تا وقتی دشمنی با ایران ادامه داشته باشد، سرعت عمل آمریکا برای این جابه جایی نیرو و تمرکز، کافی نخواهد بود. برای آمریکا بهتر است که رابطه عادی تری با ایران داشته باشد و از یک موازنه منطقه ای که منافع ایران در آن در نظر گرفته شده، حمایت کند.
برای ایران هم عادی سازی روابط با منافع بلند مدت آن سازگارتر است. آمریکا هزاران کیلومتر دورتر از خاک ایران که به پایگاه های فراسرزمینی و نیروی دریایی به منظور تحرکات نظامی خود وابسته است، یک خطر نزدیک نیست.
اسرائیل به عنوان دشمن اصلی ایران، از این عادی سازی بیشترین لطمه را می بیند و همین دلیل کافیست که ایران طرفدار تنش زدایی با آمریکا باشد. این استدلال ها، منطق اصولی تنش زدایی است ولی تا وقتی منافع سیاسی تنگ نظرانه حاکم است، اجازه نخواهد داد که این استدلال ها هرچقدر هم که منطقی به نظر برسند، تحقق پیدا کنند.
اجازه بدهید به صراحت بگویم؛ نه فقط برجام بلکه هر توافق دیگری با آمریکا فارغ از اینکه توسط چه دولتی در ایران و آمریکا مورد مذاکره قرار بگیرد، محکوم به شکست است. تا وقتی منافع عمده در تداوم دشمنی باشد، کسی پیدا خواهد شد که این توافق و سایر توافق ها میان ایران و آمریکا را از میان ببرد. البته این بدان معنا نیست که چون نسبت به عملکرد گروه های سیاسی در این کشورها اطلاع داریم، از اشیاق به مذاکره و توافق های جدید صرف نظر کنیم. اگر توافق ها می توانستند پایدار باشند، خیلی بهتر بود اما همین توافق های ناپایدار هم بهتر از اصطکاک دائمی و بسته شدن منفذهای تنفس در روابط ایران و آمریکاست.
برای اینکه مقداری هیجان مان را کنترل کنیم، باید یادآوری کنم که روابط و توافق های میان روسیه و آمریکا هم سرنوشت بهتری ندارند. غالب توافق های مسکو و واشنگتن از دوران جنگ سرد تا امروز معمولاً یا نقض شده اند و یا ناکارامد باقی مانده اند.لابی ضد روسیه در آمریکا و بدبینی متقابل روسیه به آمریکا وضعیت مشابهی را ایجاد کرده است؛ ولی همانطور که می بینیم با وجود این سابقه بد و بی اعتمادی بالا میان آن دو، همچنان دو کشور از هر فرصتی برای گفتگو و توافق استفاده می کنند. در هر صورت، سیاست خارجی، دیپلماسی و مذاکره تعطیل بردار نیست. اگردولت ترامپ عاقل باشد و شرایط مطلوب برای گفتگو یعنی لغو تحریم ها را فراهم کند، خواهد دید که ایران با وجود همه بی اعتمادی ها و آزردگی های تاریخی، گفتگو با دولت او را هم پیش خواهد برد؛ هرچند در رسیدن به نتایج دیرپا بدبین است.
سایت شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از خبرگزاری تحلیلی خبرآنلاین ، تاریخ انتشار 27مرداد 98، کد خبر: 1290620، www.khabaronline.ir