شعار سال: احسان شاهقاسمی، عضو هیات علمی در گروه ارتباطات دانشگاه تهران، در یادداشت نقدی بر روی مسئله «استعداد» در سریال پایتخت که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت: این روزها که قسمت ششم سریال پایتخت رو به پایان است یک بار دیگر بازار انتقادها از این سریال گرم شده است. من به عنوان کارشناس رسانه خیلی از این انتقادها را جدی نمیگیرم. نخست، ما انسانها پیوسته از همه چیز ناراضی هستیم و میزان انتقادهای ما همیشه بیش از اعلام خرسندیهایی ماست؛ و دوم، صدا و سیما یکه تاز عرصه تحلیل محتوای رسمی است و افرادی که اجازه ورود به این آشپزخانه را پیدا میکنند کمند، طبیعی است که آن بسیاری که بیرون نگه داشته شده اند پیوسته از شور بودن این آش گله کنند. اما، برخی نقدها درباره این سریال هست که روا هستند باید جدی گرفته شوند و سازندگان این سریال هم موظفند به آنها پاسخ دهند. نقدهای درستی که ارائه شدند این سریال را از چشم اندازهای مختلف بررسی کرده اند و من هم در نوشتار پیش رو، میخواهم سریال پایتخت را از منظر «استعداد» ارزیابی کنم.
بله، استعداد. در برنامه عصر جدید برخی شرکت کنندگان با کمال افتخار سر خود را بالا میگیرند و میگویند در مدرسه همیشه پایینترین نمرهها را میگرفته اند. معلمان نگون بخت که با کمترین حقوق برای ساختن نسلهای آینده کشور «ایثار» میکنند متهم میشوند که استعداد این نوابغ در پشتک زنی، روپایی زدن، بازیگری و... را کشف نکرده اند. اصلا خوب است تعریف کنیم استعداد چیست؟ به نظر من که افتخار معلم بودن را دارم، استعداد چیزی است که -با برخی استثناهای اندک- از درون ذهن آدمی بر میآید. از این روست که من مهمترین تجلی استعداد را در موفقیت علمی و تحصیلی میبینم؛ در جامعه هم در دهههای گذشته چنین تلقی از استعداد وجود داشته است و به همین دلیل، واژه «استعداد» بار بسیار مثبتی در جامعه پیدا کرده است و این جاست که کاسبان واژهها تلاش میکنند آنها را مصادره به مطلوب کنند؛ دانش آموز نخبه ما (که بنا به فرض، نبوغ او قرار است مشکلات آینده کشور ما را حل کند و از درد و رنج ما بکاهد) همکلاسیهای تنبل خود را در حال درخشش زیر نور صحنه میبیند و سرخورده میشود.
یکی از جاهایی که در حوزه مصادره واژه «استعداد» عالی عمل کرده اند، حوزه سینما و تلویزیون است. دست اندرکاران این حوزه چنان صحبت میکنند که گویی تواناییهای منحصر به فردی دارند و این موهبت الهی یگانه عامل پیشرفت و شهرت آنها بوده است (برخی موارد مانند مهران مدیری و توانایی شگفت انگیز او در ترکیب طنز و نقد اجتماعی را باید از این نقد مستثنی کرد؛ به غیر از مهران مدیری، قطعا افراد با استعداد دیگری هم در این صنعت هستند) و جالب است که تنها هنگامی که دور از دستشان خارج میشود شروع به «افشاگری» درباره رانتها و پارتی بازیها و نقش روابط خاص در انتخاب بازیگر و کارگردان و ... میکنند. همین روال بیمار را در سریالی مانند پایتخت میبینیم. اجازه بدهید به چند مورد فاحش از «بیاستعدادی» در این سریال اشاره کنم.
یکی از بازیگران موفق پایتخت، ریما رامین فر بوده است. تا به حال یادم نمیآید درباره بازی او نقدی خوانده باشم. اما رامین فر چقدر «بااستعداد» است؟ رامین فر پس از چند سال بازی در پایتخت و کسب درآمدهای کلان از بازی در سریال و شهرتی که در نتیجه آن کسب کرده است، هنوز نتوانسته یاد بگیرد با لهجه شیرین مازنی حرف بزند. بازیگرانی که میگویند «بازیگری بعد از کار در معدن دومین شغل سخت دنیاست» چگونه از یاد گرفتن یک لهجه دیگر عاجزند؟ (مدتی پیش کلیپی دیدم که افراد مختلف صدای «نقی معمولی» و لهجه شیرین او را تقلید میکردند و در عین شگفتی، یکی از آنها حتی ایرانی هم نبود!). کودکی که شش سال پیش در مازندران به دنیا آمده، حالا به صورت روان مازنی حرف میزند (کاش برخی هم میهنان مازنی دست از این رویّه ناصوابِ جلوگیری از مازنی صحبت کردن بچه هایشان بردارند تا مبادا زبان پهلوانان و جوانمردان و حافظان همیشگی ایران زمین نابود شود)، کسی که از رهگذر استفاده از زبان شیرین این کودک ثروت کلانی به جیب زده، به اندازه یک آدم معمولی مستعد نیست!
بازیگران موفق دیگر (البته تا پیش از پخش این مجموعه آخر) سارا و نیکا فرقانی اصل بوده اند. بدون شک توانایی هنری این دو دختر دوقلو از یک بازیگر معمولی و حتی از یک شهروند معمولی کمتر است. آنها نه تنها نتوانسته اند لهجه مازنی یاد بگیرند، حتی نمیتوانند بازی کنند. اخیرا حواشیای درباره این دو بازیگر مطرح شده و خانواده این دو بازیگر بدون تکذیب کلیپهای پخش شده در فضای مجازی، گفته اند که این دو دختر در سوئد زندگی میکنند! میتوان درباره این که آدمها حق دارند سبک زندگی خاص خودشان را داشته باشند ساعتها بحث کرد، اما صداوسیما چگونه پاسخ شهروندان نوجوانی که این دو دختر قرار است نمونه «بچه خوب» برای آنها باشند را میدهد؟ آیا دو خواهر دوقلوی مازنی با استعداد متوسط بازیگری (یا دو خواهر مستعد ایرانی که «استعداد» یاد گرفتن لهجه مازنی در زمانی کم را داشته باشند) در ایران وجود ندارند که این تناقضها پیش نیاید؟ معیارهای انتخاب «استعداد» در صدا و سیما چیست؟
بحث بعدی که در رابطه با استعداد پیش میآید، طراحی پیرنگ این سریال است. به نظر من جز سری نخست و نیمه اول سری دوم، بقیه سریها و بخشهای سریال پایتخت بسیار ضعیف بوده اند و نه تنها ایدههای خوبی برای عرضه نداشته اند، حتی چندان سرگرم کننده هم نبوده اند. برخی از قسمتهای سریال حتی آزارنده میشوند. پرسشی که پیش میآید این است که اگر واقعا این سریال جذاب نیست، پس چرا مردم این همه آن را دوست دارند؟ نخست، مگر چیز دیگری هم هست که مردم ببینند؟! سریال پایتخت رقیب ندارد و برنده مسابقهی یک نفره است. دوم، مردم به «فرمت شناخته شده» علاقه دارند. یعنی، مردم آن کالای رسانهای را که با آن آشنایند دوست دارند. سریال پایتخت، شخصیت ها، چیدمان ها، و آدمهای آن برای مردم آشنا هستند، و ذهن بسیار شگفت انگیز ما به ما میآموزد چگونه از محصولات رسانهای آشنا لذت ببریم. سریال پایتخت محبوب است، چون مردم آن را میشناسند و میتوانند بر سر سفره بازیگران آن بنشینند و در غم و شادی و اضطرابشان شریک شوند. برای فهم اصطلاح «فرمت شناخته شده»، به «بهترین» سریالی که در عمرتان دیده اید فکر کنید. بدون شک در یکی دو قسمت اولیه، برایتان یک سریال معمولی و حتی شاید کمتر از معمولی بوده است؛ اما، وقتی سریال به شما آموزش داد چگونه از آن لذت ببرید، کم کم به سریال علاقه پیدا کردید. امرالله احمدجو کارگردان روزی روزگاری که یکی از محبوبترین سریالهای تاریخ تلویزیون بوده و به نظر من این اثر را باید یک شاهکار تالیفی دانست، توضیح میدهد که در چند قسمت نخست این سریال واکنش مردم بسیار دلسرد کننده بود و حتی این تهدید به صورت جدی مطرح شد که سریال از روی آنتن برداشته شود، اما وقتی مخاطب آموزش دید از این سریال لذت ببرد، همچون بمبی در جامعه آغاز دهه ۱۳۷۰ منفجر شد.
سایت شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از سایت خبری انصاف نیوز، تاریخ انتشار 19 فروردین 99، کد خبر: 225758، www.ensafnews.com