پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۳۳۱۵۱۰
تاریخ انتشار : ۱۶ اسفند ۱۳۹۹ - ۱۵:۲۳
پس از بازداشتش، دانشگاه‌ها حقوقش را قطع کردند که با اعتراض خیلی از افراد برجسته‌ی آکادمیک مواجه میشود. بالاخره پس از دو سال حبس، آزاد شد و الان پروفسور فرامپون ۷۳ ساله در انگلیس زندگی و در آکسفورد تدریس میکند، ولی این حواشی هنوز روی زندگیش تاثیر خود را دارد.
شعار سال : روزنامه نیویورک تایمز گزارشی از ماجرای هیجانی «پل فرامپتون Paul Frampton» استاد برجسته فیزیک آمریکا و از نامزدهای نوبل فیزیک، در یافتن همسر با مراجعه به سایت همسریابی منتشر کرد.

یک کاربر توییتر به نام فرید در رشته توییت هایی خلاصه ای از گزارش نیویورک تایمز را منتشر کرد:

سال ۲۰۱۱ یک استاد دانشگاه خوشنام و باسواد، متخصص در فیزیک نظری و کیهان شناسی برای ۳۰ سال در دانشگاه کارولینای شمالی، شبی پس از کار و مشغله زیاد، لپ تاپش رو باز کرد و به یکی از این سایت‌های دوست یابی مراجعه کرد. او سه سال بود که از همسرش جدا شده بود.

پل فرامپتون Paul Frampton که ۶۸ سال داشت، در یکی از پیج‌های سایت mate1 با یک مدل اهل چکسلواکی آشنا شد. یک خانم بسیار زیبا با مو و چشمان سیاه و ... به ظاهر طبیعی به سایز DDD. در بعضی عکساش چهره‌ای سرد و بی‌روح داشت و در بعضی دیگه لبخند زیبایی روی صورتش نقش بسته بود.

پس از گذشت یک مدت، پروفسور فرامپتون و این خانم شروع میکنند به چت کردن و کار به اینجا میرسه که هر روز پیگیر هم بودند. پروفسور از دانشگاه که به منزل می آمدد روی پنجره یاهو مسنجرش یه BUZZ!!! بزرگ از طرف خانم اومده که میپرسید :«عزیزم اونجایی؟ چیکار میکنی؟».

پروفسور پس از جدایی از زنش، دو سه سالی بود که تنها بود ولی کم کم دید که اون روزای تنهایی داره به سر میاد. خانمه دربین حرفاش می‌گفت که از زندگی این سبکی خسته شده. دیگه نمیخواد مدل باشه. میخواد ازدواج کنه، بچه دار بشه. دوست نداره دیگه دوربین‌ها روش باشن و مردها ازش سو استفاده کنن.

از پروفسور میپرسد که به نظرت آیا روزی پیش میاد که به یکی مثل من افتخار کنی؟ منی که کل عکسام تو بیکنی هست و کلی مرد دور و ورم می‌پلکن؟ - پروفسور هم بهش اطمینان میداد که آره آره، چرا که نه. من مشکلی ندارم با اینا. بالاخره اینم یه جور کار و شغله.

پروفسور بهش میگفت بیا تلفنی حرف بزنیم. خانمه هی دست دست میکرد تا اینکه یه جا موافقت کرد که حضوری همدیگه رو ببینن. گفت من بولیوی هستم و قرار عکاسی دارم برای یک مجله. پاشو بیا اونجا. اینم که قند تو دلش آب شده بود گفت باشه میام.

تو ذهنش مرور میکرد که بالاخره از تنهایی در میام، و اونم چه زنی گیرم اومده! یک سوپر مدل و تو ذهنش هی به این فکر میکرد که زنش رو به دوستها و اطرافیانش معرفی کنه. پروفسور میدونست خانمه دوستش داره و تو آسمونا سیر میکرد. خودش چند بار تو چت بهش گفته بود دوست دارم پروفسور!

فرامپتون که قصد یک سفر طولانی رو نداشت، ماشینش رو فرودگاه پارک کرد. از طریق فرودگاه تورنتو، قصد داشت مستقیم به سانتیاگو در شیلی بره و سپس به بولیوی. در خیالش این بود که این خانم زیبا رو بالاخره بغل کرده با خودش میاره خونه. خانمه براش یک بلیت اینترنتی خریده بود.

ماشین رو فرودگاه پارک کرد، رفت داخل سالن و دم باجه شماره بلیت رو نشون داد. دید که بلیت اشتباهه. همین باعث شد یک روز کامل فرودگاه معطل بشه. عاقبت پس از سه روز، توانست سوار هواپیما بشه و برسه پیش معشوقه ا‌ش در بولیوی. شبی که رسید امید داشت که صبحش ایشون رو ببینه.

زنه بهش گفت که چون این تاخیر پیش اومد یه فوتو شوت (برنامه عکاسی) دیگه پیش اومده و حقیقتش من اومدم بروکسل! گفت برات بلیت میفرستم که بیای پیشم. پروفسور هم وقتش رو در هتل با کار کردن روی فرمول‌های فیزیک سپری میکرد. یک بلیت برای بوینس آیرس آرژانتین براش فرستاد و گفت برو اونجا.

در فرودگاه بوینس آیرس پیاده نشده برایت بلیت بروکسل را هم میفرستم. در این مدت هم مدام با هم چت میکردنئ و دل پروفسور هم به دیدار نزدیکش هی گرم‌تر میشد. خانمه گفت فقط یه لطفی برام بکن، یه کیف هست فلان جا (تو بولیوی) اون رو با خودت برام بیار.

پروفسور هم حتما تو دلش گفته شما جون بخواه. و قبول کرد. وقتی که بولیوی بود با یه دوستش در دانشگاه تماس گرفت و این جریان رو گفت. دوستش که یک وکیل زبردست بود گفت مراقب باش تو دام نیافتی. اون کیف شاید حاوی کوکائین باشه و اینطوری میخوان از طریق تو جابجاش کنن.

پروفسور که ظاهرا خیلی مشتاق دیدن اون خانوم بود زیاد به این حرفا توجه نکرد. عاقبت دوستش پرسید خب اگه بلایی سرت اومد من با کی تماس بگیرم؟ فرامپتون گفت با زن سابقم و برادرم. نگران نباش چیزی پیش نمیاد. ۹ روز پس از اینکه وارد بولیوی شده در یک خیابان تاریک یک کیف را از یکی تحویل گرفت.

اول تصور داشت که کیف زنانه باشه؛ از نوع لویی ویتون یا هرمس یا از اینها. ولی یه ساک چرخدار کوچک بود. تحویل گرفت و برگشت تو اتاقش. برای اطمینان از اینکه چیزی داخلش نباشه، ساک را باز کرد و خالی بود. لباسهای کهنه خودش را انداخت داخلش و منتظر سفر فردا شد.

فرامپتون از سوار پروازش شد. از بولیوی به بوینس آیرس. وارد فرودگاه شد. خودش میگه حدود 40 ساعت اونجا ماندگار بودم به امید دریافت بلیت به بروکسل. در این حین مشغول مقاله‌هاش روی کیهان شناسی بود و می‌نوشت. پس از اینکه بلیت را دریافت کرد، شنید که از بلندگوهای سالن اسمش رو صدا میزنند.

پیش خودش فکر کرد حتما بلیت VIP هست و باید به گیت مخصوصی بره. رفت سمت گیت و دید چند تا پلیس جلویش را گرفتند. درباره کیف‌هاش ازش پرسیدند و گفت اینا مال منه و اینم برای دوستمه. محتویاتش رو گشتند. مدتی بعد بازداشتش کردند.

فرامپتون بازداشت و به زندانی در آرژانتین منتقل شد برای محاکمه. جرم؟ حمل دو کیلو کوکایین. کجا بود؟ توی کیف مابین لایه‌هاش جاسازی شده بود. پس از هشت ماه نویسنده این گزارش میره پیشش و بهش تیکه میندازه که: هی پروفسور، برنده نوبل نشدی هنوز؟

در بوینس آیرس در یک سلول تنها نگهداری میشه. و در بقیه بخش‌ها پر از آدماییه که جرم‌های سنگین حمل مواد دارند. پلیس آنجا حرفهایش را باور نکرده بود و در زندان هم یک سلبریتی شده بود. بقیه دزدها و قاچاقچیان پروفسور صداش میکردند و او هم پس از یک سال ناراحت بود که چرا سلولش تلویزیون نداره.

فرامپتون به نویسنده این گزارش گفته است: من سه مقاله برنده نوبل را با افراد دیگه نوشتم. چیزی که در دنیا تنها ۱۱ نفر انجامش دادند که شش آنها برنده نوبل شده اند. با توجه به این فرمول، 55 درصد احتمال داره منم برنده نوبل بشوم.

دوستهای پروفسور میگویند کل زندگیش را وقف علم کرده. و بسیار خام هست برای دنیای واقعی. همیشه انگار وقتی پایش را از دانشگاه بیرون می گذاشت، یه کاری دست خودش میداد. برای اولین بار در 50 سالگی ازدواج کرد که زنش میگفت همیشه با ریاضیات حرف میزد و نشد زیاد با هم زندگی کنیم.

زنش از شنیدن حکمش، که 5 سال زندان بهش دادند، گفت مبهوت شدم از این حکم ولی سورپرایز نه. فرامپتون یک آدم علمی بسیار متبحره با ذهن یک پسر 4-5 ساله. ظاهرا پس از متارکه با زن سابقش، دنبال یک زن جوان می‌گشته که ازش بچه دار بشود.حتی یک سفر به چین هم میرود برای دیدن یکی که به نتیجه نمیرسد.

دادگاه آرژانتین هم به او که داستان این ماجرا را تعریف کرده بود می گوید که ما از این فیلم ها زیاد دیده ایم! بنابراین داستان او را قبول نکردنئ که برای این پروفسور برجسته فیزیک دنیا پاپوش دوخته اند و اعلام کردند که حکم همینه که هست. باید تحمل کنی. میخواست خام نشوی. در نهایت بخاطر نامه نگاری‌ها از دانشگاههای متعدد و افراد برنده نوبل بود که تخفیفی در حکم به او دادند.

پس از بازداشتش، دانشگاهها حقوقش را قطع کردند که با اعتراض خیلی از افراد برجسته‌ی آکادمیک مواجه میشود. بالاخره پس از دو سال حبس، آزاد شد و الان پروفسور فرامپون 73 ساله در انگلیس زندگی و در آکسفورد تدریس میکند ولی این حواشی هنوز روی زندگیش تاثیر خود را دارد.



شعار سال ، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از پایگاه خبری پرسش ، تاریخ انتشار 15 اسفند 99 ، کد خبر : 34808 ، porcesh.ir
اخبار مرتبط
خواندنیها و دانستنیها
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین
پرطرفدارترین