پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۱۲۰۳۴۴
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار : ۱۹ فروردين ۱۳۹۷ - ۱۰:۱۳
«کارزار سطل‌یخ» یادآور یک بیماری بود به نام «ای‌ال‌اس»؛ بیماری نادری که متأسفانه هنوز راه درمانی برای آن یافت نشده است. استیون هاوکینگ، فیزیکدان شهیر در اوج جوانی به این بیماری مبتلا شد و طبق علم پزشکی باید ظرف دو تا نهایتا پنج سال می‌مرد. اما هاوکینگ تا بیش از 40 سال بعد از ابتلا به این بیماری به حیات خود ادامه داد؛ حیاتی که اگرچه در محدودترین حالت ممکن جسمی بود اما به لحاظ دستاوردهای علمی پربارتر از میلیون‌ها نفر انسان کاملا سالم بود.

شعار سال: چند سال پیش چالشی به راه افتاده بود به نام «کارزار سطل‌یخ». در این چالش سطل یخی را به یاد بیماران خاصی بر سر خود خالی می‌کردند؛ چالشی که مانند بسیاری دیگر از انواعش به ابتذال کشیده شد و ابزار خودنمایی بیشتر سلبریتی‌های جهانی و وطنی شد. به هر روی آن به‌اصطلاح کارزار یادآور یک بیماری بود به نام «ای‌ال‌اس»؛ بیماری نادری که متأسفانه هنوز راه درمانی برای آن یافت نشده است. استیون هاوکینگ، فیزیکدان شهیر در اوج جوانی به این بیماری مبتلا شد و طبق علم پزشکی باید ظرف دو تا نهایتا پنج سال می‌مرد. اما هاوکینگ تا بیش از 40 سال بعد از ابتلا به این بیماری به حیات خود ادامه داد؛ حیاتی که اگرچه در محدودترین حالت ممکن جسمی بود اما به لحاظ دستاوردهای علمی پربارتر از میلیون‌ها نفر انسان کاملا سالم بود. این فیزیکدان و کیهان‌شناس اواخر سال گذشته در 76 سالگی درگذشت تا کرسی نیوتن در دانشگاه «کمبریج» فعلا خالی بماند. در رابطه با زیست علمی این دانشمند با دکتر موسی اکرمی که علاوه بر فلسفه، هم در کیهان‌شناسی تالیفاتی دارد و هم در فیزیک و ریاضی مطالعات فراوانی داشته است، گفت‌وگویی انجام داده‌ایم.

استیون هاوکینگ یکی از معدود فیزیک‌دانان و کیهان‌شناسانی است که شهرت جهانی دارند. شما این شهرت را مدیون نظریات شاذ و بدیع او در حوزه علم می‌دانید یا بیشتر شرایط خاص بیماری او باعث شهرت جهانی‌اش شده بود؟

به‌نظر من هر دو مورد. هاوکینگ از زمان دانشجویی نشان داد که دانشجوی بسیار مستعدی است. زمانی که دکترایش را گرفت به‌ خاطر نظریه‌اش در رابطه با سیاهچاله‌ها و تلاش‌هایش در زمینه کیهان‌شناسی به شهرت رسیده بود و من هم که در آن زمان دانشجوی فیزیک بودم، او را می‌شناختم. این شهرت را او مدیون سه نظریه بدیع‌اش بود؛ از یک طرف سعی کرده بود نسبیت را با مکانیک کوانتومی پیوند دهد، از طرف دیگر توانست تابش مخصوص هاوکینگ را که در سیاهچاله‌ها رخ می‌دهد کشف کند و از دیگر سو، به همراه دانشمند دیگری توانست آن «تکینگی» اولی را نشان دهد. همزمان با انتشار این نظریه‌ها که در اوایل انقلاب بود، خبردار شدیم که هاوکینگ درگیر بیماری نادری به نام «ALS» شده است و افسوس می‌خوردیم که برای چنین استعدادی، چنین اتفاقی رخ داده است. اما هاوکینگ توانست شرایطی را که اگر هرکس دیگری به آن دچار می‌شد افسرده می‌شد یا حداقل از جهان علم و ارتباط با دیگران فاصله می‌گرفت کاملا برعکس کند. این اتفاق بی‌سابقه است.

من کسی را نمی‌شناسم که با شرایط جسمانی‌ای که پزشکان معتقد بودند نهایتا دو سال دیگر بیشتر زنده نیست، چنین اراده‌ای برای زنده ماندن داشته باشد. او از وضعیتی که به آن دچار شده بود به بهترین وجه ممکن استفاده کرد؛ هم موقعیت آکادمیک‌اش را -که در سطح بسیار بالایی بود و صاحب کرسی نیوتن بود- حفظ کرد، هم شاگردان بسیار خوبی پرورش داد و هم‌ مقالات بسیار خوبی منتشر کرد. او تا همین اواخر همواره سر کارش حاضر می‌شد. به جز دو وجهی که شما برشمردید و توضیح دادم، هاوکینگ وجه سومی هم داشت که آن بردن علم به میان توده‌ها بود. در زمینه عمومی کردن علم و کیهان‌شناسی افرادی مانند «آیزاک آسیموف» را هم داشته‌ایم که این کار را انجام داده‌اند و در کشور ما هم شناخته‌شده هستند اما کاری که هاوکینگ انجام داد گستره به مراتب بیشتری داشت. او در کتاب «تاریخچه زمان» نشان داد که مخاطبان بسیار زیادی را می‌توان در حوزه تخصصی جمع کرد. همان‌طور که می‌دانید این کتاب بیش از 240هفته پرفروش‌ترین کتاب جهان بود.

در رابطه با همین کتاب‌ها که به‌نحوی علم را ساده و در واقع عمومی می‌کنند، نظریات مخالف و موافق زیادی مطرح است. نظر شما درباره اینکه علومی مانند فیزیک و کیهان‌شناسی چنین ساده شود و در دسترس عموم قرار گیرد چیست و این کار چه مزایا و معایبی می‌تواند داشته باشد؟

به هر روی هر پدیده‌ای، مزایا و معایبی دارد اما من در کل موافقم که دستاوردهای بسیار پیشرفته علمی تا آنجا که ممکن است برای عموم توضیح داده شود. خیلی مهم است که مردم عادی هم از دستاوردهای علمی و فعالیت‌های دانشمندان مطلع باشند. کشورهای مختلف برای اینکه علم را در معرض دید و آگاهی عموم قرار دهند برنامه‌های گوناگونی دارند؛ به‌خصوص کشورهایی که مردم مالیات می‌دهند و دولت می‌خواهد نشان دهد که این مالیات‌ها صرف چه چیزی می‌شود و برای فعالیت‌های علمی بیشتر درخواست مالیات بیشتری کند. همچنین برای اینکه مردم فرزندانشان را برای تحصیل در حوزه علم تشویق کنند. بنابر این دلایل و دلایلی دیگر، می‌توان گفت که نفس نوشتن این کتاب‌ها خوب است. اما این مهم است که چه‌کسی این کار را انجام دهد. بعضی از دانشمندان چنان درگیر مسائل نظری هستند که توانایی انجام این کار را ندارند.

در واقع نوع شخصیت آن ها اجازه نمی‌دهد از برج عاج خود پایین بیایند، البته این عیب نیست و آن ها بیشتر درگیر مسائل تئوریک هستند. اما بعضی مانند «ژرژ گاموف» این روحیه و توانایی را دارند. او به یک معنا جمع‌بندی‌کننده نظریه «بیگ بنگ» است. شاید اگر گاموف تنها همان راه تئوری را ادامه می‌داد، مردم کمتر با او و دستاوردهای علمی‌اش آشنا می‌شدند. اما این مرد بخش عمده‌ای از زندگی‌اش را صرف آشنایی مردم با علم و ترویج آن در جامعه کرد. گاموف خیلی شهرت پیدا کرد و کتاب‌هایش هم بسیار تأثیرگذار شد. این تأثیرگذاری شاید به‌معنایی ماندگار نباشد و ممکن است 30 سال دیگر کسی کتاب گاموف یا استیون هاوکینگ را نخواند اما در کل مزایای این کار بیش از معایبش است البته باید به این نکته توجه داشت که کسی می‌تواند این کار را به خوبی انجام دهد که روایت کردن و روان‌شناسی مردم را بداند یا از دستیارانی کاربلد در این زمینه استفاده کند. هاوکینگ مانند گاموف توانست به این توفیق دست یابد و حتی شهرتی بیش از او پیدا کرد که البته بخشی از این شهرت نتیجه وضعیت جسمانی خاص خودش بود.

این بحث هم پیش می‌آید که یک دانشمند چه مطالبی را می‌تواند عمومی کند؟

دانشمند تا آنجا که ممکن است باید میان آنچه جزو دستاوردهای نسبتا پذیرفته‌شده جامعه علمی است با نظرهای شخصی خودش است، فرق بگذارد. باید از آنچه از سوی جامعه علمی به مثابه ‌نظریه‌ای که از تایید نظری بالایی برخوردار است، خیلی با احتیاط سخن بگوید. از سوی دیگر نباید اندیشه‌های غیرعلمی را وارد نظریه‌پردازی خود و ترویج علم‌اش کند و بایست حوزه علم را از دیگر حوزه‌ها جدا کند. ما پنج دستگاه باور مدعی شناخت داریم؛ علم، دین، اسطوره، فلسفه و عرفان که هرکدام مرز، موضوع و روش‌شناسی خاص خود را دارند. ضمن اینکه می‌توان اینها را به گفت‌وگو و تعامل با یکدیگر واداشت اما حل کردن دو حوزه از این پنج حوزه کار سهمگین و خطرناکی است. بنابراین اگر دانشمندی بخواهد برای ترویج مسائل علمی‌اش وارد حوزه‌های دیگری بشود و از آنها استفاده کند، مثلا در بحث‌های حوزه فلسفه، چه در تایید و چه در رد، از رسالتی که می‌خواست برعهده بگیرد دور شده است.

وقتی مباحث پیچیده حوزه کیهان‌شناسی یا فیزیک به زبان ساده و همه‌فهم تقلیل پیدا می‌کند، ممکن است این شبهه برای مخاطب به‌وجود‌ آید که بر این مسائل به خوبی مسلط است و در واقع خود را صاحب‌نظر بداند. شما این تالی‌فاسد را برای ساده‌سازی‌ علم قبول دارید؟

بله، این عارضه وجود دارد. بسیاری ممکن است با خواندن این کتاب ابتدا فکر کنند که مسئله خیلی ساده است و دانشمندان خیلی ساده به این دستاوردها رسیده‌اند و همچنین گمان کنند که خودشان می‌توانند ادامه‌دهنده راه دانشمندان باشند و به یک نوع نظریه‌بافی روی بیاورند و فکر کنند که کارشان در ادامه کار دیگر دانشمندان است. این خیلی خطرناک است. همان‌طور که ما دیده‌ایم افراد گوناگون با خواندن این کتاب‌ها تحت‌تأثیر قرار می‌گیرند و بدون نگاه انتقادی، به ترویج نظریات غیرعلمی اقدام می‌کنند. از طرف دیگر ممکن است برای مردم این گمان پیش‌ آید که مثلا استیون هاوکینگ هم این حرف‌ها را بافته است و نتیجه بگیرد وقتی به این سادگی این حرف‌ها را بیان می‌کند حتما خیلی راحت هم به این حرف‌ها رسیده است. درصورتی که او و هرکس دیگری که یک کتاب عمومی می‌نویسد با اشرافی که در حوزه تخصصی خودش پیدا کرده است، سال‌های سال تمرین متمادی، حل کردن مسئله، وقت گذاشتن روی معادلات بسیار پیچیده ریاضی و فیزیک، مجهز بودن به مبانی بنیادین فیزیک نظری و سیاه کردن صفحات بی‌شمار توانسته آرام آرام چند کلام به زبان عامه مردم سخن بگوید؛ مثلا پشت کتابی مانند «تاریخچه زمان» هزاران صفحه فیزیک نظری بنیادین و کیهان‌شناسی قرار دارد. اگر مترجم، مترجم قابلی باشد یا کسانی که در حوزه ترویج علم کار می‌کنند با احساس مسئولیت، مزایا و مضار این کتاب‌ها را بیان کنند مردم می‌فهمند که با این کتاب‌ها چطور برخورد کنند و هرکس هر مطلبی را که عرضه می‌کند لزوما نمی‌پذیرند و شیفته نمی‌شوند.

نظریات هاوکینگ در رابطه با آفرینش، هستی، آفریدگار و... خیلی سر و صدا کرد و نقل محافل گوناگون شد. اما به‌نظر می‌رسد هاوکینگ در بیان این نظریاتش از پارادایم علم خارج شده است و به یک معنا در فلسفه ورود پیدا کرده است. به‌نظر شما نظریات او در این زمینه چقدر قابل اعتناست؟

در رابطه با ورود به دستگاه دیگر سخن شما کاملا درست است. یعنی اگر آن پنج دستگاه معرفتی را که برشمردم قبول کنیم که یکی از آن ها علم و دیگری فلسفه است، بی‌گمان دو نگاه متفاوت است. فیلسوف نگاه خاص با روا‌ن‌شناسی خاص خود را دارد. دانشمند هم به همین وضع البته این دو می‌توانند با یکدیگر تعامل داشته باشند و به یکدیگر کمک کنند. اما وقتی فیزیکدان در مقامی قرار می‌گیرد که فیلسوف است و فلسفه می‌ورزد، در اینجا باید به وظیفه خودش و کاری که در حال انجام دادن آن است به خوبی آگاه باشد. همان‌طور که ذکر شد هاوکینگ دانشمند بزرگی بود، هرچند ممکن است نظریاتش روزگاری رد شوند و نظریات دیگری جایگزین آنها شوند اما وقتی وارد حوزه فلسفه می‌شود، به‌نظر می‌رسد که جانب احتیاط را از دست داده است. یک کیهان‌شناس می‌تواند در رابطه با لحظات آغازین جهان سخن بگوید، اما همان‌قدر که علم به او اجازه می‌دهد اگر بیش از آن سخن بگوید، وارد دیگر حوزه‌ها شده است.

در این صورت چه به تایید یا چه به رد سخن بگوید، سخنانش دیگر در شأن یک دانشمند نیست. در این حوزه‌ها به‌نظر می‌آید که هاوکینگ دور از احتیاط عمل کرده است و نتایجی از دستاوردهای علمی گرفته است که ما را به سخنانی که مثلا در کتاب «طرح بزرگ» گفته است نمی‌رساند. البته که هرکس می‌تواند اندیشه خود را بیان کند و بگوید این اندیشه من است اما این را نمی‌تواند بر دستاوردهای علمی خودش مبتنی کند؛ دستاوردهای علمی‌ای که هنوز لزوما محقق نیستند و همچنین هنوز معلوم نیست که این توانایی را داشته باشند که وارد حوزه فلسفه بشوند یا نه.

به‌نظر شما بزرگ‌ترین میراثی که استیون هاوکینگ برای بشر باقی گذاشت، چیست؟

به‌نظر من او چهار میراث باقی گذاشت؛ یک، میراث مهم او در حوزه کیهان‌شناسی، دو، شخصیت خاص خودش که توانست با اراده قوی بر نقص وحشتناک جسمانی‌اش غلبه کند؛ نقصی که توان هرگونه حرکتی را از او سلب کرده بود و او توانست با قدرت و اراده تمام خود را سرپا نگه دارد. سومین میراث او همین کتاب‌های عمومی‌ای بود که منتشر کرد و توانست علم را به میان توده‌ها ببرد. اگرچه در بعضی موارد جانب احتیاط را از دست داد اما در کل کارهای او به‌خصوص کتابی مثل تاریخچه زمان، بیشتر سودمند هستند تا زیان‌آور و در آخر فعال بودن این انسان در حوزه‌های گوناکون و واکنش نشان دادن به مسائل مختلف ازجمله میراثش برای بشر است. از جنگ ویتنام که هنوز کامل از پا نیفتاده بود تا همین دو سال پیش که حاضر نشد به اسرائیل سفر کند یا موضع‌گیری‌اش در برابر انتخاب ترامپ؛ او همیشه نسبت به حوادث پیرامونش حساس بود. از نظر من این 4میراث از او یک شخصیت طراز اول و جاودانه ساخته است. کسانی که زندگی‌نامه او را خواهند نوشت،

لازم است که به این چهار وجه زندگی او که البته در پیوند با همدیگر هم بوده‌اند توجه کنند. {شاید} اگر این مشکل جسمانی برای او پیش نمی‌آمد آن اراده پولادینش به‌کار نمی‌افتاد تا بتواند یک کیهان‌شناس بزرگ شود البته او در نوجوانی به طبیعیات، فیزیک و ریاضیات علاقه بسیار زیادی داشته است اما شاید اتفاقی که برای جسم‌اش افتاد اراده‌اش را قوی‌تر کرد که تا جایی که می‌شد از مغزش کار بکشد و آن را حفظ کند. شاید همه اینها به این دلیل اتفاق افتاد که در نهایت به این نتیجه رسید که اگر این مغز بمیرد، زندگی هم از بین می‌رود. در کل هاوکینگ انسانی ماجراجو بود که هم شیفته علم بود و هم به سیاست توجه داشت. می‌توان او را شهروند درجه یک جهانی نامید که نسبت به نوع بشر و محیط‌زیست حساسیت داشت.

جناب دکتر، متأسفانه دکتر مجید اکبری، از همکاران شما در دانشگاه هم سال گذشته بر اثر همین بیماری (ALS) از دنیا رفتند اما ایشان مانند هاوکینگ نتوانستند زیاد در برابر بیماری دوام بیاورند.

بله، متأسفانه همینطور است. ایشان روحیه معلمی بسیار زیادی داشتند و دائما با دانشجویان در تعامل بودند این اواخر هم ریاست دانشکده الهیات و فلسفه دانشگاه علوم و تحقیقات را برعهده داشتند. متأسفانه امکاناتی که برای کمک به ادامه زندگی این فرد نیاز بود در اختیارش قرار نگرفت. من جایی شنیده بودم که 14نفر در خدمت هاوکینگ هستند. آیا در ایران ما این امکان وجود داشت که حتی یک نفر با بودجه دولتی یا دانشگاه در خدمت مرحوم دکتر ‌اکبری باشد؟ شاید اگر او هم در شرایط مناسبی قرار داشت می‌توانست بیشتر زندگی کند. شنیده بودم او در سه ماه آخر زندگی‌اش قصد داشته چیزهایی بنویسد، دستگاهی برای او تهیه می‌شود که متأسفانه دزدیده می‌شود و ضربه روحی شدیدی بر او وارد می‌شود و متأسفانه نمی‌تواند هیچ‌چیز از خودش باقی بگذارد. این تراژدی زیستن در شرایطی است که برای امثال دکتر اکبری مناسب نیست. استیون هاوکینگ این شانس را داشت که در انگلستان و در دانشگاه آکسفورد درس بخواند و در کمبریج استخدام شده بود. کسانی که اطرافش بودند از او به خوبی پرستاری کردند و شرایطی فراهم کردند که استعداد او به بهترین نحو ممکن به بار بنشیند.

سایت شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از سایت روزنامه همشهری، تاریخ انتشار 18 فروردین 97، کد مطلب: 11004، www.newspaper.hamshahri.org


اخبار مرتبط
خواندنیها و دانستنیها
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
United States
۱۸:۳۵ - ۱۳۹۷/۰۱/۲۳
0
0
اینکه بگیم چرا یکی شناخته میشه یا نمیشه دو بخش داره یکی در فضای عمومی جهان و یکی بین دانشمندان مثلا ما هم خانم مریم میرزاخانی رو داشتیم که خودمون اهمیت خاصی براشون قائل نبودیم در فضای عمومی کشور ولی فضای علمی جهان به خوبی ایشون رو میشناختن
س.د۷۶
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین