وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یقُولُ آمَنَّا بِاللهِ وَبِالْیوْمِ الْآخِرِ وَمَا هُمْ بِمُؤْمِنِینَ. یخَادِعُونَالله وَالَّذِینَ آمَنُوا وَمَا یخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا یشْعُرُونَ.(بقره، 9-8) حقیقت این است که نفاق شامل «کفر» و «دروغ» نیز هست، زیرا منافق در درون کافر است و در سخنانش دروغگو. در نتیجه، عمل نفاق او شامل همه ضررهای دروغ و تمام بدیهای کفر است. منافق از آن جهت که دروغگو است، ملاکهای اجتماعی را در ارتباطات درست مردم و یک امت، تغییر میدهد و دگرگون میکند و از جهتی دیگر، او در ذات خود کافر است؛ یعنی در جهتگیری اصلی خود و از کاروان بزرگ هستی که به سوی هدف برجستهای از کمال در زندگی امت میتازد، منحرف شده است.
نفاق در قرآن با تعبیرات گوناگونی بیان شده است، ازجمله آیاتی که بهطور مفصل مباحث و اشکال گوناگون نفاق را بیان میکنند. این آیات، با این کلمات آغاز میشود: «وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یقُولُ آمَنَّا بِاللهِ وَبِالْیوْمِ الْآخِرِ وَمَا هُمْ بِمُؤْمِنِینَ. یخَادِعُونَالله وَالَّذِینَ آمَنُوا وَمَا یخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا یشْعُرُونَ.»
قرآن کریم بیماری نفاق را در معرض رشد و پیشروی در زندگی و نفس انسان میداند، زیرا ممارست بر هر خصیصۀ نفسانی، باعث میشود که آثار و نتایج آن در نفس انسان گسترش یابد؛ چه خوب باشد و چه بد. همچنانکه ایمان درونی و صفاتی، مانند شجاعت و سخاوت با ریاضتهای عملی رشد میکند و فزونی مییابد، صفات بد مانند حسد و کفر و طمع و ازجمله، نفاق نیز چنیناند و اگر انسان مقتضیات آنها را عملاً دنبال کند، این صفات در درون او رشد میکند و ریشه میدواند. به همین علت قرآن کریم در آیۀ دهم سوره بقره میگوید: «فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُالله مَرَضًا وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ بِمَا کانُوا یکذِبُونَ.» منشأ این بیماری که جمع کفر و دروغ هر دوست - در زبان، دروغ است و در قلب، کفر- ضعف و فریبکاری است. ضعف نفس که در پس دروغ و در پس کفر نهفته است، ریشه تمام مصیبتها و بدیهاست. آنچه سبب میشود که انسان به دروغ احساس نیاز کند، یا خود را به طمع یا به نفاق محتاج بداند، همان ضعف نفس است. اینها نتایج ضعف درون است که نفاق از بارزترین صورتهای این ضعف بهشمار میرود.
قرآن تصویر روشنی از انسان منافق و غربتی که با آن در زندگی اجتماعیاش، در میان امتش و حتی با خودش و درونش بهسر میبرد، ترسیم میکند. او در سیطره قوانین هستی که خداوند در زندگی مقرر داشته، زندگی میکند. قرآن کریم منافق و غربت او را در عبارتی تشبیهی بیان میکند و در این آیات چنین تصویری را رسم میکند: «مَثَلُهُمْ کمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ نَارًا فَلَمَّا أَضَاءَتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَالله بِنُورِهِمْ وَتَرَکهُمْ فِی ظُلُمَاتٍ لَا یبْصِرُونَ. صُمٌّ بُکمٌ عُمْی فَهُمْ لَا یرْجِعُونَ. أَوْ کصَیبٍ مِنَ السَّمَاءِ فِیهِ ظُلُمَاتٌ وَرَعْدٌ وَبَرْقٌ یجْعَلُونَ أَصَابِعَهُمْ فِی آذَانِهِمْ مِنَ الصَّوَاعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَاللهُ مُحِیطٌ بِالْکافِرِینَ. یکادُ الْبَرْقُ یخْطَفُ أَبْصَارَهُمْ کلَّمَا أَضَاءَ لَهُمْ مَشَوْا فِیهِ وَإِذَا أَظْلَمَ عَلَیهِمْ قَامُوا وَلَوْ شَاءَالله لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ إِنَّالله عَلَى کلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ.»
خطرهای بسیاری در پی شیوع نفاق متوجه جامعه است. قرآن کریم در این آیات از آنها بهخطرهایی سهگانه تعبیر میکند: «افساد و سفاهت و استهزا». قرآن کریم درباره فساد میگوید: «وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ لَا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ قَالُوا إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ. أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَکنْ لَایشْعُرُونَ.» حقیقت واقعاً روشن است. جامعه هنگامی که در معرض نفاق باشد، در معرض فساد نیز هست. جامعه بسیار نیرومند است، اما اگر دچار تناقضی درونی شود و گروهی از کافران و نامؤمنان داخل آن یافت شوند، ضعیف میشود. بهطور طبیعی هنگامی که جامعه در معرض وجود گروهی از منافقان قرار بگیرد، آنان جامعه را ضعیف و تواناییهای آن را کم میکنند و پیوندهای آن را به فساد و انحراف میکشانند. علاوه بر این، آنان عناصر خطرناکی را تشکیل میدهند که در روزگار ما به آن ستون پنجم میگویند. پس آنان جامعه را در معرض تناقض و ناپایداری از داخل قرار میدهند، بلکه دیگر افراد ضعیف جامعه را نیز ممکن است به فساد بکشانند، چون بیماری نفاق مانند دیگر بیماریها مسری است.
تعبیر دوم، سفاهت است. قرآن کریم میگوید:«وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا کمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُوا أَنُؤْمِنُ کمَا آمَنَ السُّفَهَاءُ أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ وَلَکنْ لَایعْلَمُونَ.»، «و چون به آنان گفته شود که شما نیز همانند دیگر مردمان ایمان بیاورید، میگویند: آیا ما نیز همانند بیخردان ایمان بیاوریم؟ آگاه باشید که آنان خود بیخردانند و نمیدانند.» (بقره، 13) سفیه بودن منافقان نیز حقیقتی روشن است، زیرا ایمان است که انسان را، چه بهلحاظ فردی و چه بهلحاظ اجتماعی، قوی میکند. ایمان است که تواناییهای انسان را بسیج میکند و تلاشهایش را همسو میکند و تواناییهای جامعه را نظم میبخشد و فرد را قهرمان میکند و امت را امتی قهرمان. اما اگر کسی ایمان نداشت و نفاق ورزید، هم به خودش و هم به جامعهاش ضرر زده است و منطق او منطق عقل نیست و سفیه محسوب میشود. این تعبیر، بسیاری از مسائل اجتماعی معاصر را به یاد ما میآورد. کسانی که نفاق میورزند، سخنان زیبا میگویند، ولی به مقتضای سخن خود عمل نمیکنند و خود را فوقبشر میپندارند و سطح آگاهی خود را بالاتر از دیگران میدانند. اینان با اینکه خود سفیهاند، دیگر مردم را به سخره میگیرند، در حالی که خودشان به سخره مستحقترند.
به تعبیر سوم میرسیم: استهزا. قرآن کریم میگوید: «إِذَا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَى شَیاطِینِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَکمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ.الله یسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَیمُدُّهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یعْمَهُونَ.»
قرآن کریم این اوصاف را در این عبارت زیبا و دلنشین خلاصه کرده است: «أُولَئِک الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلَالَـه بِالْهُدَى فَمَا رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ وَمَا کانُوا مُهْتَدِینَ.» میتوانستند هدایت شوند و با هدایتشدنشان خود و جامعهشان را سود بخشند، اما نفاق ورزیدند و هدایتشان را فروختند و گمراهی را خریدند. در این معامله زیانکار هستند و آماج مشکلات قرار میگیرند؛ فقر، نادانی، تناقض اجتماعی و عقبماندگی اجتماعی ازجملۀ این گرفتاریهاست. انسان منافق علت این مشکلات است و خود هم نخستین قربانی نتایج سوء نفاق است.
حقیقت این است که مبارزۀ سختی که قرآن کریم با نفاق دارد، خطر این بیماری را در جامعه به ما یادآور میشود. حتی کفر نیز از نفاق بهتر است. نفاق در جامعه بیماریای است که جز با برخورد شدید درمان نمیشود. به همین سبب، هر انسانی که بخواهد جامعهاش را اصلاح کند، باید با این بیماری مبارزه کند. بهعبارت دیگر، نخستین قدمی که انسان در راه اصلاح اوضاع جامعه برمیدارد، باید مبارزه با نفاقِ خودش و افراد جامعهاش باشد. با کمال تأسف نمیتوان انکار کرد که این بیماری در جامعه ما فراوان وجود دارد.
نفاق درجاتی دارد. همین که کسی به دیگری میگوید: مشتاق دیدار شما بودم و در درونش هیچ شوقی نداشته است، بلکه حتی میلی خلاف آن داشته، نقطه آغاز نفاق است. میگویند اینها تعارف است، همانطور که میگفتهاند: «إنّما نَحنُ مُصلِحونَ.» هنگامی که سخن نفاقآمیز آغاز شود، با کلام، با لبخند، با ملاقات، با تعارف، با مدحگویی بر منبر و با مدیحهگویی در شعر یا با مدح در شهادت دادن، بیماری نفاق وخیم میشود و رشد میکند. قرآن کریم میگوید: «فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَهُمُالله مَرَضاً وَ لَهُم عَذَابٌ أَلِیمٌ بِمَا کانُوا یکذِبُونَ.»
به این سبب، هرکدام از ما باید مبارزه با نفاق را در درون خود شروع کنیم و از گفتن چیزی جز آنچه به آن ایمان داریم و بیان چیزی جز آنچه احساسمان است، اجتناب کنیم. این چنین فردی میتواند خود را درمان کند و آنگاه از انتقال آن به دیگران جلوگیری کند یا دیگران را نصیحت کند. از خداوند میخواهیم که این ماه رمضان و این روزه و تلاش و جهاد ما را باعث صفای درون و قوت قلب و در نتیجه، نجات از نفاق، این بیماری بزرگ، قرار دهد.
برگرفته از مقاله «نفاق»، کتاب حدیث سحرگاهان
شعارسال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از موسسه فرهنگی مطبوعاتی ایران ، تاریخ انتشار: 6 خرداد1397، کد خبر: 468353 ، www.iran-newspaper.com