1- شاید سادهترین (و سادهانگارانهترین) قاعده این باشد که بیاخلاقی زاییده قدرت و پول است و شاید این تصور ایجاد شود که چون علم در حیطه کشف حقیقت (و دور از ثروت و قدرت) قرار دارد، از هرگونه بیاخلاقی مبراست و دانشمندان اگر قدرتی داشته باشند، قدرت آن ها همانند فرمانروایی (محققنشده) هملت است که میتوانست در پوست گردویی محبوس باشد و خود را فرمانروای عالم بداند. بااینحال، (از همان انقلابِ علمیِ قرن هفدهم تا امروز) حقیقت، تنها محصولی نبود که از فرایند حقیقتورزی دانشمندان عاید تمدن بشری شد؛ در سال 1945، در نتیجه تلاش دانشمندانی «شریف» در پروژه منهتن، انفجاری در هیروشیما و ناکازاکی رخ داد که در آن واحد 100 هزار نفر از افراد غیرنظامی را خاکستر کرد. این حادثه (برای چندمینبار) به ما یادآور شد که ابزار کشف حقیقت گاهی نیز میتواند حقیقت را در حجم وسیعی منهدم کند. شگفت اینکه این انهدام جایی برای «خوشحالی!» هم داشت چراکه در نتیجه این انفجار، جبهه متحدین (یعنی همانهایی که دانشمندان شریفشان برای آزمودن نظریات علمی، سوژههای انسانی را مثله میکردند) شکست خورده و جنگ جهانی دوم نیز به پایان رسید. ولی اصولا دانشمندان به اصطلاح «حقیقتجو» در میانه این جنگ و هیاهوی قدرت و پول چه میکردند؟
2- روزگاری مرتون، پدر جامعهشناسی علم، برای ما روشن کرد که برای حفظ حقیقتجویی جامعه علمی به هنجارها و ارزشهای اجتماعی خاصی (همانند عامگرایی، اشتراکیبودن، بیغرضی، شک سازمانیافته) نیاز است. تبعیت از مسیر مرتون البته چندان هم خرم و هموار نیست و در میان همه موانع و ناهمواریها، غمانگیزتر از همه این است که اصولا انجام بسیاری از کارهای قابلتوجه علمی به چیزی بیش از این هنجارها، یعنی پول و حمایت قدرت نیاز دارد. از روز هم روشنتر است که آزمایش، نقش مهمی در علم امروز بازی میکند و باز (تا حدی) روشن است که بسیاری از آزمایشها نیاز به آزمایشگاههای مجهز و پرخرجی دارند که شاید بدون سرمایهگذاری ثروتمندان و دولتها، فعالیت علمی امکانپذیر نخواهد بود. پدیدههایی که در آزمایشگاه بسیار مجهز سرن (CERN) مشاهده (یا ساخته) میشود، در هیچ مکان دیگری قابلمشاهده نیست. اینگونه آزمایشها به همین دلیل اقتصادی به سختی تکرارپذیر خواهند بود. از بد حادثه اما پول را (نه در دست دانشمندان، که) در کیسه تجار و سیاستمداران میتوان یافت و بدتر اینکه تجار و سیاستمداران (هرچقدر هم که حقیقتدوست به نظر برسند) موضوعات «مهمتری!» دارند که بیش از یافتن حقیقت فکر آن ها را مشغول کند. جای خوشبختی است که همیشه دلایلی برای توجه ثروتمندان به علم وجود (داشته و امروز نیز) دارد و به همان اندازه شوربختی ماست که منافع تجاری و سیاسی حامیان صنعتگر و سیاستمدار، غالبا به این سمت گرایش دارد که علم را به سمتی که لزوما با آرمان دستیابی به حقیقت همبستگی ندارد، هدایت کند1. حتی پیش از انقلاب علمی قرن هفدهم، بهجز دانشمندان و بهجز علاقهمندان به حقیقت، به مرور ميهمانان دیگری (همان سیاستمداران و صنعتگران) به مسئله «علم» علاقهمند شدند، هرچند نه به واسطه ارتباط آن با حقیقت. توجه نااهلانه به علم، که مسیر و آرمان علم را تغییر داده، بیاخلاقیهای نهفته در علم را نیز سبب میشود. در قرن بیستم از حمایت استالین از زیستشناسی غیرژنتیکی لیسنکو (که فاجعهای اخلاقی ایجاد کرد) گرفته تا شیوه عمل غیراخلاقی دانشمندان در دوران نازیها، یا شرکت در پروژه منهتن در آمریکا، موضوعاتی هستند که بیشک نقش سیاستمداران در جهتدادن به شیوه و عمل دانشمندان مؤثر بوده است.
برجستهترین و سهمناکترین و (البته) مخفیترین بیاخلاقی علم، اما ریشه در علاقهای دارد که صنعتگران (و البته سیاستمداران) به رشد اقتصادی و توسعه سیاسی از طریق تکنولوژی دارند. در قرن هجدهم انقلاب صنعتی همگام با خودنمایی تکنولوژی جدید آغاز شد. در دنیای جدید صنعتی که ساخته میشد، کسب پول نیازمند تکنولوژی و تکنولوژی جدید به همان اندازه نیازمند علم به نظر میرسید. در همین دوران به مرور ساختار اقتصاد تغییر کرده و تکنولوژیهای حاصل از علم فیزیک، اهمیتی بیش از هر زمان دیگر پیدا کرد. فیزیک و ریاضی به واسطه نقش تجاری جدیدشان دارای خونی اصیلتر شناخته شدند و علوم انسانی که (از قضا) دغدغهاش سلامت اجتماعی بود، دهقانزاده قلمداد شد. خلاصه داستان این است که علممندان به پول نیاز داشته و پولمندان، (که از تصادف روزگار فرمان سیاست علم به دست آنها افتاده) به منفعت حاصل از علم (و نه حقیقت منتج از آن) توجه دارند. نتیجه این بازی، به طور دلقکواری تأسفبار است؛ چراکه در پایان داستان، کشف حقیقت بیموضوعترین موضوع علم میشود. سیاستگذاران2 براساس معیارهایی مالی یا رقابت در قدرت (که موردتوجه سیاستمداران و صاحبان ثروت است) برای «علم» برنامهریزی کرده و دانشمندان (که اکنون کارمندان قدرت هستند) براساس همان سیاستها، شیوه «دانشمند»بودن خود را تعریف میکنند و در این وانفسا گاهی آرمان اصلی علم (نه فراموش) که بدون کاربرد و بهدردنخور قلمداد شده و اگر از سیاستگذار علم بپرسید که پس تکلیف حقیقتجویی علم چیست، به کودنیتان میخندد و از میان خنده او (نه طنز هملت که) دندان زرد شایلاک3 (که گوشت بیاستخوان بشر را طلب میکند) نمایان خواهد شد.
3- تکنولوژی ذاتا ترسناک نیست چراکه مسیر توسعه تکنولوژی میتواند از طریق ملاحظات اخلاقی اجتماعی شکل یابد، اما جهتگیری سهلانگارانه امروز تکنولوژی را (نه اخلاق و ملاحظات اجتماعی، بلکه) اقتصاد تعیین کرده است. این مسیر در طی طریق خود، ابایی از نابودی زمین و جامعه انسانی ندارد. ازاینرو در بیاخلاقی نهفته در تاریخ علم، (نه علاقه به کشف حقیقت که) بیش از هرچیز بحث پول و قدرت در میان است. حوزه اخلاق علم بسیار وسیع است و فعال حوزه اخلاق علم میداند که حتی (به بهانه کشف) حقیقت هم حقوق انسان و حیوان نادیدهگرفتنی نیست. زندهکاوی حیوانات و آزمایش روی انسان بدون رضایت و آگاهی او در هر شرایطی غیراخلاقی است حتی اگر انگیزه صرفا حقیقت باشد. اخلاق علم چیزی نیست که در بستههای هنجاری و ازپیشتعیینشده و مشخص تحویل جامعه دانشمندان شود و از آنها خواسته شود که (از ازل تا ابد) به آن عمل کنند. اخلاق علم یعنی درنظرگرفتن ملاحظات همه افرادی که در علم و بهتبع آن تکنولوژی ذینفع هستند. درنظرگرفتن ملاحظات موردنظر نیز تنها با مشارکتدادن همه ذینفعان در تصمیمات مرتبط با علم و در فرایندی دموکراتیک قابلانجام است. چراکه حتی حقیقت هم برای حفظ منافع همه افراد میتواند تغییر کرده و بازساخته شود.
پينوشتها:
1- بهعنوان نمونه میتوان متذکر شد که در بسیاری از همبستگیهایی که از طریق تجربه به دست میآید رابطه علی مستقیمی برقرار نیست. این همبستگیها به ما پیشبینی و در نتیجه تکنولوژی میدهند ولو اینکه توضیحی از چرایی پدیدهها از آن ها حاصل نمیشود.
2- سیاستگذار با سیاستمدار متفاوت است.
3- ضدقهرمان نمایشنامه تاجر ونیزی، که دندانهای طلا دارد.
سایت شعار سال، با تلخیص و اضافات برگرفته از سایت روزنامه شرق، تاریخ انتشار 3 مرداد 97، کد مطلب: 192210، www.sharghdaily.ir