دکتر سفیدخوش ، زاویۀ نگاه به تحولات دانشگاه را نگاه تاریخی و در عین حال توجه به عنصر وحدتبخش به کنشهای دانشگاهی میداند. «دانشگاه محصول پدیداری خرد آدمی در طول تاریخ است در آن مقطعی که احساس میکند خردش نیازمند نظمی بیشتر از رفتار منفرد و تکینه کنشگر اندیشه ورز است، اقدام به تاسیس دانشگاه میکند. بهلحاظ تاریخی نخستین دانشگاه شناختهشده آکادمیهای افلاطون در حدود ۲۵۰۰ سال پیش، در آتن در محلهای به نام آکادمیا است. همین مدارس است که بعدها در اروپا، آسیا، ایران و چین منشاء شکلگیری دانشگاهها میشود. «بهطور خاص علم در تمدن ایرانی از دوره سلوکیه، دانشگاه، همچون فلسفۀ یونانی، مستقیما تحت تأثیر تمدن ایرانی واقع شد و بعد در سدههای دوم و سوم هجریِ تمدن اسلامی این فرایند گستردهتر و اجتماعیتر شد. ما ایرانیان از این دوره به بعد، ارتباط خود را با تمدن، فلسفه و علم یونانی جدیتر کردیم و در این راه دست به اجتهاد زدیم و فعالیت خیره کنندهای از خود نشان دادیم».
شعار سال : دکترمیثم سفید خوش، استادیار دانشکده الهیات و ادیان دانشگاه شهید بهشتی، در روز ۲۵ مرداد ۱۳۹۶ در سومین دورۀ طرح ملی نخبگان علوم انسانی با طرح پرسش از ایده دانشگاه ، علاوه بر بررسی تاریخیِ ایدۀ دانشگاه، دربارۀ این ابهامها پرسشهایی را مطرح کرد. در ادامه گزارشی از این نشست از نظر شما می گذرد.
مقدمه:
دکتر سفیدخوش ، زاویۀ نگاه به تحولات دانشگاه را نگاه تاریخی و در عین حال توجه به عنصر وحدتبخش به کنشهای دانشگاهی میداند. «دانشگاه محصول پدیداری خرد آدمی در طول تاریخ است در آن مقطعی که احساس میکند خردش نیازمند نظمی بیشتر از رفتار منفرد و تکینه کنشگر اندیشه ورز است، اقدام به تاسیس دانشگاه میکند. بهلحاظ تاریخی نخستین دانشگاه شناختهشده آکادمیهای افلاطون در حدود ۲۵۰۰ سال پیش، در آتن در محلهای به نام آکادمیا است. همین مدارس است که بعدها در اروپا، آسیا، ایران و چین منشاء شکلگیری دانشگاهها میشود. «بهطور خاص علم در تمدن ایرانی از دوره سلوکیه، دانشگاه، همچون فلسفۀ یونانی، مستقیما تحت تأثیر تمدن ایرانی واقع شد و بعد در سدههای دوم و سوم هجریِ تمدن اسلامی این فرایند گستردهتر و اجتماعیتر شد. ما ایرانیان از این دوره به بعد، ارتباط خود را با تمدن، فلسفه و علم یونانی جدیتر کردیم و در این راه دست به اجتهاد زدیم و فعالیت خیره کنندهای از خود نشان دادیم». دکتر سفیدخوش با این مقدمه در ادامه عنصر وحدتبخش کنشهای دانشگاهی را در آکادمیهای یونانی جستجو میکند.
**آکادمی یونانی:
آکادمیا مدرسه ای بود که افلاطون ۲۵۰۰ سال پیش تأسیس کرد و جالب اینکه این تأسیس با نخستین کتب علمی بشر و نخستین پژوهشهای گستردۀ علمی در تاریخ بشر مساوی بود. آثار افلاطون که عمدتاً به یُمن وجود مدرسه افلاطون وجود دارند، نخستین کتابهای علمی تاریخ هستند و پیش از آن هیچ کتابی علمی نداریم. مدرسهای که افلاطون تأسیس کرد، حدود ۱۰۰۰ سال پا برجا بود. ارسطو، شاگرد افلاطون هم مدرسهای به نام لوکیون تأسیس کرد عمر آن هم به همین میزان بود. با توجه به این دو مدرسۀ ابتدایی، میتوان گفت دانشگاه عبارت است از موقعیت یا زمان-مکانی که در آن افرادی فارغ از مسائل و کارهای روزمره به کشف حقیقت، آنچنان که هست اقدام میکردند. یکی از نامهایی که به مدرسه میدادند واژۀ اسکولا هست که ریشۀ همین واژۀ «اسکول» است و به معنای فراغت یا فراغتگاه است. یعنی جایگاه و هنگامۀ فراغت و ناظر به موقعیتی است که در آن، قصد بهرهبردن برای مقصودی خاص را ندارید، بلکه قدری مکث میکنید و حتی مستقل از کاربرد آن، مطالعاتی انجام می دهید که به حقایق عالم مربوط است».
**آکادمی یونانی، بستر ظهور دانش بماهو دانش:
«تا پیش از یونان باستان، بیگمان انسانهای با تجربهای بودند که براساس تجربۀ خود، مناسبات ریاضی را کشف می کردند و با آن مثلاً اهرام مصر را میساختند یا کانالکشی میکردند و آب را با یک برنامۀ مشخص فنی از جایی به جای دیگر منتقل میکردند. اما تا پیش از یونان باستان کسی به این فکر نکرد که مثلث چیست و مناسبات میان مثلث چیست و برای همین هیچگاه قواعد مثلثات کشف نمیشد. یا در نمونهای دیگر، انسانها در طول تاریخ از زمانهای بسیار دور، گرایشهای دینی داشتند و دربارۀ خداوند فکر میکردند و خداوند را به نحوی میپرستیدند، اما هیچگاه پیش ازیونان باستان کسی خدا را به معنی یک مفهوم نیندیشید و روابط خداوند به معنی یک مفهوم با مفهومهای دیگر را بررسی نکرد و هیچگاه دانشی تحت عنوان الاهیات در تاریخ بشر شکل نگرفت. به همین دلیل، تاریخ دینداری، بسیار قدیمیتر از تاریخ الاهیات یا خداشناسی است و لذا تاریخ الاهیات محصول فراغت متفکرانی است که فارغ از عقاید انسان های مؤمن به یک خدای خاص دربارۀ خدا بهماهو خدا اندیشیدهاند. واژه تئولوگوی برای نخستین بار توسط افلاطون ساخته شد. لوگوی بهمعنای سخنگفتن و تئوس هم که خداست و بنابراین به معنای سخنگفتن دربارۀ خداست. ارسطو هم در کتاب متافیزیک، کتاب اپسیلون، واژۀ تئولوگیکه را بهکار برد. در زبان یونانی، پسوند «که» مانند پسوند s در زبان انگلیسی است که وقتی به ethic میچسبد، آنرا به علم اخلاق ethics تبدیل میکند و بهمعنای علم است. بنابراین در این دانش، به خداوند بهمثابه یک مفهوم تأمل میکنیم. دانشها یکی پس از دیگری در یونان باستان شکل گرفتند و مدرسه جایگاهی است که شما می توانید فارغ از روزمره به حقیقت فکر کنید».
**ظهور اندیشۀ خردی از دامان جهان اسطورهای:
«ظهور خِرد در یونان باستان و البته در بخشهای مهم دیگری از جهان، از بافت جهان اسطورهای اتفاق افتاده بود و عمدتاً پیش از این سه هزارسال، باقت عمدۀ زندگی بشر، اسطورهای بوده است. بنابراین پیدایش خردگرایی و جدیشدن منطق خرد در برابر اسطوره، خود را هرچه بیشتر در پیدایش علوم نشان میدهد. این پیدایش خرد و به تبع آن، پیدایش علوم، مهمترین وجه ممیز تمدن یونانی است». دکتر سفیدخوش در ادامه به دلیل پیدایش خرد در یونان اشاره میکند. «زایش مدرسۀ عالی، یکی از از زمینههای رشد یونان و پیدایش خرد در آن دوران شد. مدرسه متوجه موقعیتی شد که باید انضباط خود را در آنجا پیش بگیرد و این اکتشاف بزرگ بود که یونان را یونان کرد. یونانیها در کنار بازار (آگورا)، جایی که در آن فعالیت دینی و سیاسی انجام میشد (اِکلِسیا) و جایی که به پرورش تن میپرداختند (المپیا)، جایگاهی را هم برای فعالیت علمی ایجاد کردند و آن مدرسۀ عالی بود. همین اقدام رمز اصلی آنچیزی است که یونان را در ۲۵۰۰ تا ۳۰۰۰ سال پیش، تبدیل به تمدن بزرگ یونانی کرد. مدرسۀ عالی هم ناظر به آموزشهای اولیه نبود، بلکه دانشهای پیشرفته در آن تحصیل میشد».
**دورۀ سکوت تمدنی اروپا در سدۀ چهارم و پنجم میلادی:
ایشان تعطیلی مدارس توسط امپراتوری روم را مهمترین عامل انحطاط و زوال تمدن اروپایی در سدۀ چهارم و پنجم میلادی میداند. «تعطیلی مدارس توسط امپراتور رومی، نقطۀ بسیار حساسی در تاریخ اروپا محسوب میشود. هنگامی که امپراتور روم، مسیحی شد، از مسیحیان تعهد گرفت که در سیاست دخالت نکنند، در مقابل این تعهد، باید باجهایی میداد و یکی از آنها سرکوب یهودیان بود؛ باج دوم تعطیلی مدارس یونانی بود زیرا مسیحیان میگفتند بهلحاظ نظری قدرت مقابل با آنها را نداریم و به نحو مستبدانهای آنها را جمع کردند. بنابراین همۀ مدارس یونانی و آکادمیا و لوکیون تعطیل شد و از همین دوره تا زمان شارلمانی که دوباره مدارس در اروپا تأسیس شد، دوره سکوت تمدنی اروپا است».
**ظهور شارلمانی و احیاء مدارس:
«از دورۀ شارلمانی که همراه با پیوند مقدس سیاست و کلیسا بود، بعد از حدود سه قرن در اروپا دوباره مدارسی تأسیس شد که اسلاف دانشگاههای امروزی هستند. البته این مدارس برای تعلیم متاله بودند. مثلت سیاست، مدرسه و دین، در این دوره اتفاق افتاد و به همین نسبت، سه نوع مدرسه تشکیل شد؛ یکی برای تربیت متالهان، مدرسهای برای تربیت سیاستمداران و مدرسه برای علوم و فنون و هنرهای آزاد که عمدتاً مطالعات سکولار بود که ربط مستقیمی به دین و سیاست نداشت. از زمان شارلمانی، این مدارس، فراز و نشیبهای زیادی داشتند و گاهی احیا و گاهی تعطیل میشدند. دکتر سفیدخوش با اشارۀ متعدد به این نکته، خواهان توجه و اصلاح این کلیشۀ ذهنی است که اروپای سدۀ سوم تا شانزدهم را دورۀ تاریکی یا توحش بدانیم. اروپا حدود سه یا چهار سده دچار سکوت و افول تمدنی است، اما از زمان شارلمانی با احیاء مدارس، از این افول بیرون آمد و در سدۀ سیزدهم، این مدارس گسترده شد.«در سدۀ سیزدهم، تعدادی از مُدرسان این مدارس، مجامع صنفی را تشکیل دادند و به صنفِ خودشان دانشگاه (یونیورسیتی) میگفتند. واژۀ یونیورسیتی در لغت از واژه یونیتی میآید، در آغاز معنای صنفی داشت و ناظر به جایی بود که صنف استادان دانشگاه با هم جمع میشدند و مسائلشان را پیگیری میکردند، اما خیلی زود دلالت سادۀ این واژه، تبدیل به دلالت علمی الهی شد که منجر به تأسیس بزرگ ترین نماد دانشگاهها یعنی دانشگاه پاریس شد. قبل از دانشگاه پاریس، دانشگاه بولونیا بسیار مهم بود، اما دانشگاه پاریس، سنگ معیار دانشگاههای بعدی خود در اروپا قرار گرفت. قرن سیزدهم قرنی است که در اروپا آثار متفکران مسلمان به طور جدی ترجمه شده و برپایۀ این اندیشهها در دانشگاه پاریس بهویژه نظام های علمی دوباره احیا شدند».
**ظهور ایدۀ دانشگاه:
«با تأسیس دانشگاه پاریس، تشتت مراکز پیش از آن، از بین رفت و مراکز علمی عالی، همگی زیر لوای دانشگاه پاریس یک دست شده و تابع آن دانشگاه شدند. از این تاریخ به بعد، ایدۀ دانشگاه شکل گرفت. ایده، واژه افلاطونی است و مشتق از آیدیا یا ایدوسِ یونانی، به معنای دیدن است. ایده در اندیشۀ افلاطون عبارت از حقیقتی بود که به همه کثراتی که از آن حقیقت بهره مند بودند وحدت و یگانگی می داد. در ادبیات فیلسوفان مسلمان، ایده به مثال ترجمه شد. ایده، خودِ حقیقت است و حقیقت، چیزی است که دربارۀ آن صحبت میکنیم. ایدۀ دانشگاه هم با الهام از افلاطون چیزی است که ناظر به اشتراکات دانشگاه است. ما دانشگاههای مختلفی داریم، اما چه چیزی سبب میشود که به همۀ اینها دانشگاه بگوییم. ایدۀ دانشگاه عامل چنین وحدتی است. پس اگر ایده دانشگاه وجود نداشته باشد ما راهی نداریم برای اینکه بهطور مشخص چیزهایی را تحت عنوان دانشگاه از اموری که شبیه آن هستند جدا کنیم. در دانشگاه کنشگران متعددی مشغول هستند از جمله استادِ دانشگاه، دانشجو، رییس دانشگاه و نظایر آنها، اما ایدۀ دانشگاه ناظر به تعریفی است که به کمک آن، تعریف ما از رسالت دانشگاه تعیین میشود، مسیر کار آن را تعیین میکنیم و مناسبت کنشگران فعال در این حوزه را تعیین خواهیم کرد. مطابق با این ایده است که دانشجو، تعریف میشود، استاد تعریف میشود و دیگر عناصر دانشگاه تعریف خاص خود را مییابند».
در دانشگاه پاریس، ایدهای که دانشگاه با آن تعریف میشد، آموختن حقایق از پیش تعیینشده بود. یکی از آن سه مدرسهای که در این دوره تاسیس شد، معطوف به تربیت متاله بود و در آن، حقایقی تدریس و تحصیل میشد که از پیش تعیین شده بودند. دیگر دانشگاهها مانند آکسفورد و کمبریج، دانشگاهی برای گسترش و تبلیغ مسیحیت بودند و دانشگاه در اروپا برای تبلیغ مسیحیت و حفظ بنیادهای مسیحیت تأسیس شد. آکسفورد و کمبریج مانند دانشگاه پاریس، حوزههای علمیۀ مسیحی بودند.
**وحدت مسیحیت و دانشگاه :
این استاد دانشگاه با اشاره به مسئلۀ امروز ما با عنوان «وحدت حوزه و دانشگاه»، تاسیس دانشگاهها در این دوره و عمدتاً در پاریس را ناظر به حفظ بنیانهای مسیحیت دانست. در واقع در بدو تاسیس دانشگاه اساساً مسئلهای به نام گسست میان مسیحیت و دانشگاه وجود نداشت، «حوزههای علمیه مسیحی در یک فرایند طبیعی به دانشگاههای امروزی تبدیل شدند و این اتفاق از درون افتاد. بحران وحدت حوزه و دانشگاه که ما امروزه با آن مواجهیم، ناشی از آن است که خود حوزههای علمیه بهنحو درونی تبدیل به دانشگاه نشدند. از قرن سیزدهم تا قرن شانزدهم غالب دانشگاه های اروپا ذیل دانشگاه پاریس تعریف شدند و هر دانشگاهی در پاریس تأسیس میشد، یک اساسنامه مینوشت و نسبت خودش را با دانشگاه پاریس توضیح میداد. ایدهای که دانشگاه پاریس تبلیغ میکرد آن بود که همه حقایق در مسیحیت وجود دارند و فقط باید منتقل شوند و از آنان نیز در برابر منتقدانشان محافظت کند. خدا یکی، سیاست یکی و مدرسه هم یکی؛ این ایده دانشگاه پاریس بود».
**فعالیتهای علمی جدید بیرون از دانشگاه:
سفیدخوش با مشخصکردنِ ایدۀ اولیۀ دانشگاه، متذکر میشود که اغلب دانشمندان علوم مدرن، بیرون از دانشگاه فعالیت میکردند. «اکثر دانشمندان بزرگ اروپایی تا پیش از سده هیجدهم، هیچکدام استاد دانشگاه نبودند. مثلاً دکارت، پدر فلسفۀ مدرن، گالیله طراح هندسه تحلیلی، کپلر، کپرنیک، اسپینوزا، لایبنیتس، هیچکدام دانشگاهی نبودند، زیرا دانشگاه جایی برای جستجوی حقیقت نبود، برای دانشگاه جایی برای انتقال حقایق از پیش تعیینشده بود. هرچند همین دیدگاه تبدیل به پاشنۀ آشیل دانشگاههای نسل اول و دوم میشود».
با وقوع تحولاتی که در آغاز دورۀ مدرن میافتد، ایدههای جدیدی دربارۀ دانشگاه شکل گرفت که متفاوت از ایدۀ اولیۀ دانشگاه پاریس بود. «ما تاکنون چهار ایده در تاریخ دانشگاهها داریم. بعد از ایدۀ دانشگاه خدمتگزارِ الاهیات که عمدتاً متعلق به دانشگاه پاریس بود، ایده دانشگاه ناپلئونی و خدمتگزار اهداف دولت و ملت پدید آمد.
*ایده دانشگاه دکتر میثم سفید خوش
**آشنایی ایرانیان با ایده دانشگاه ناپلئونی:
اولین آشنایی ما با دانشگاههای اروپایی در دوران جدید با این ایده دانشگاهی است که نمونهاش، مدرسه عالی دارالفنون است. ما از همان جا یک اشتباه تاریخی کردیم و آن اینکه بافت فلسفی و علوم انسانی را از بافت تکنولوژیک علوم جدید جدا کردیم. عباس میرزا، امیرکبیر و ناصرالدین شاه قاجار که تاثیر زیادی در فرستادن دانشجویان به اروپا و سپس تاسیس مدارس در ایران داشتند، بارها و بارها تصریح کردند که اروپا در فرهنگ، فلسفه، مسائل اخلاقیِ انسان و هنر پیشرفت نکرد، بلکه فقط در تکنولوژی پیشرفت کرده است و بنابراین ما هم کاری به فلسفه و هنر اروپاییان نداریم. این از یک طرف نشان دهنده غیرت ملی و فرهنگی آنها است اما از یک طرف نشاندهنده اطلاع کمِ آنها از تحولی بود که در اروپا اتفاق افتاده بود. آنها نمیدانستند تحولات اروپا در یک بافت فرهنگی در حال اتفاق افتادن است. فارغ از خوب یا بد بودن این تحولات، اما تحولات علمی تکنیکی را نمیتوان از تحولات اجتماعی و فرهنگی جدا کرد. زمانی که عباس میرزا در حدود سال ۱۸۵۰ سخن از مسئله عقبماندگی ما را مطرح کرد، تحولات بزرگ علوم انسانی رقم خورده بودند؛ فلسفه کانت، فلسفه هگل و نظایر آن ظهور کرده بودند و جبنشهای علوم انسانی با تحولات علمی و فنی اروپا گره خورده بودند. ساختار دارالفنون نشانگر سادهاندیشی غیرتمندانه قاجار در تأسیس مدرسه عالی جدید بود».
**ایده دانشگاه جستجوگر حقیقت:
تقریباً در آغاز قرن نوزدهم در آلمان است که ایده دانشگاه جستجوگر حقیقت متولد شد. این ایده از دانشگاه، زمینه پیدایش مقولهای به نام پژوهش را ایجاد کرد. در فاصله دانشگاه پاریس تا دانشگاه برلین، برنامه اصلی دانشگاهها آموزش حقایق از پیش معلوم بود، اما با دانشگاه برلین است که ایده دانشگاه پژوهشی ایجاد میشود. در ایران نیز تا بیست سال پیش، ما اصلاً برنامه پژوهشی در دانشگاههایمان نداشتیم و اسم وزارت علوم، وزارت آموزش عالی بود. ما هم در اثر رفتوآمد به اروپا با رویکردهای پژوهشی آشنا شدیم و هنوز بهصورت خودآگاه تعریف جامعی از دانشگاه پیدا نکردهایم، به همین دلیل «همچنان از استاد دانشگاه میخواهیم حداقل ۱۰ تا ۱۶ واحد درس دهد و سالی دو مقاله هم بنویسد. هنوز نمیدانیم اقتضای پژوهش چیست و چون نمیدانیم ایده پژوهش ذیل ایده جستجوی حقیقت است، از مقاله نوشتن، انتظار ایده کارآفرینی و درآمدزایی داریم. از ابتدی سده نوزدهم تا پایان سده بیستم این ایده بر اکثر دانشگاهها غلبه داشته و همچنان بیشتر دانشگاههای دنیا با ایده جستجوی حقیقت، پژوهش میکنند.
**دانشگاه کارآفرین:
در کنار سده ایده قبلی، «ایده چهارمی هم وجود دارد و آن، ایده دانشگاه درآمدزا و دانشگاه کارآفرین است. هر دانشگاهی تا زمانی که تکلیف خود را با ایده اصلی دانشگاه تعیین نکند، نمیتواند در کارش موفق شود. ایده است که تعیین میکند، «رییس دانشگاه چه کاره است؟ آیا رهبر دانشگاه است یا مجری؟ این ایده باید دانشجو را تعریف کند. دانشگاه فونیکس آمریکا، دانشگاه درآمدزا و کارآفرین است و پژوهش برایش اهمیتی ندارد. دانشگاه هاروارد تعریفش جستجوی حقیقت است. به همین منظور این دانشگاه، از دولت پول نمیگیرد، چون وقتی دانشگاه جستجوی حقیقت بودید، نباید وابسته دولت یا صنعت باشید. عمده درآمد دانشگاه هاروارد از طریق وقف تأمین میشود. وقف یعنی من پول میدهم و کسی دخالت نمیکند و خودشان میتوانند به صلاحدید خودشان خرج کنند. امسال و سال گذشته هم هاروارد، دانشگاه اول دنیا شد و نمره آموزش او ۹۷ و نمره پژوهش آن ۹۷٫۹ است، اما نمره درآمدزایی اش ۳۷ است، چون بنیانگذار دانشگاه جستجوگر حقیقت، معتقد به همکاری آموزش و پژوهش بود. صنعت ممکن است از محصولات این دانشگاه استفاده بکند و باید بر اساس قانون کپیرایت باید هزینه آنرا هم بدهد، اما سفارش دهنده نیست».
**تامل فیلسوفان بزرگ درباره ایده دانشگاه:
وی در پایان برای نشان دادن اهمیت ایده دانشگاه در ایران، به تاملات فیلسوفان مختلف غربی درباره ایده دانشگاه اشاراتی داشت. «کانت کتابی دارد باعنوان «جدال دانشکدهها» که در آن نشان میدهد دانشکدهها ذیل چه مفهومی از دانشگاه فکر میکنند. این در حالی است که در دانشگاههای ما نظام تقسیم دانشکدهها نه توسط متفکرین و فیلسوفان، بلکه در لابیِ مدیران ارشد دانشگاهها صورت میگیرد. کانت، شلینگ، شلایرماخر، گادامر، هایداگر، یاسپرس و بسیاری دیگر کتاب یا مقاله درباره ایده دانشگاه دارند و این مسئله بخش مهمی از نظام پرسشگری متفکران بزرگ در جامعه اروپایی است. در حالیکه ما هنوز به این ساحت نرسیدهایم».
شعارسال، با اندکی تلخیص و اضافات بر گرفته از گفتمان نخبگان علوم انسانی، تاریخ انتشار:25 مرداد 1396، کدخبر: - ، www.gnoe.ir