شعار سال: سالهای سال است که ما تمدن اسلامی را با
بزرگانی چون کندی، فارابی، بیرونی، ابنسینا، فخر رازی، خواجه نصیر و تنیچند از بزرگان
علم و دانش در دنیای اسلام میشناسیم.
بر نوآوریها و تکاپویهای علمی آنها تأکید میکنیم و بهویژه
اینکه افکار آنان هزار سال است که تمدن اسلامی را سیراب کرده و شکوه و عظمتی ویژه
به ما بخشیده.
در اینجا و ضمن تأکید بر اینکه اینان
بهترینهای دورههای میانی تاریخ تفکر و تاریخ علم در میان ما هستند، دو نکته دیگر
را هم باید مد نظر قرار دهیم.
نخست آنکه بدانیم حاصل تکاپوی علمی و آثار آن در تمدن اسلامی، طی قرون مختلف،
چه مقدار بوده و مهمتر آنکه، آیا این میراث علمی، میراثی پویا و متحول متناسب با
مفهوم علم و فرضیه و تغییر و پیشرفت علمی بوده، یا آنکه بیشتر در فضایی جامد و بیتحرک
امتداد یافته است. به نظرم روشن است که با همه عظمتی که این میراث دارد، ما نتیجه
روشنی از آن دانش برای ایجاد تحول و انقلاب علمی نگرفتهایم و درجا زدهایم، حال،
لازم است بار دیگر تأمل کنیم که اشکال کار کجا بوده است.
نکته دیگر این است که در تمدن اسلامی روشن کنیم اساس این تمدن بر علم و
دانش برگرفته از آثار این بزرگان بوده، یا نوعی دانش تودهای و مردمی سطح پایین در
سراسر این تمدن جریان داشته و هزاران نسخه و اثر از آن شبهعلم باقی مانده؛ افکار
پوسیدهای که در قالب کتاب و رساله، دست طبیبان و منجمان و قصهگویان بوده و مردم
را از آنها سیراب میکردهاند.
در این مورد هم ناچاریم اعتراف کنیم تنها بخش اندکی متعلق است به خروجی
آن اندیشوران نامی در تمدن اسلامی و اما بخش عمده مربوط به همان علم تودهای و مردمی
است که حاصل و برکشیده هزاران سال اندیشههای علمی عامیانه میان بشر بوده و بطن
اندر بطن در جوامع مختلف امتداد یافته است.
نکته مهم این است که آن عالمان میبایست دانش علمی را به گونهای سامان
میدادند که بتواند این اسکلت فلزی و سخت که دانش تودهای را حفظ و حراست کرده،
بشکنند و تحول و تحرک را در علم پدید آورند، اما چنین اتفاقی نیفتاد و در واقع،
پارادایم حاکم بر دانش یونانی هزار سال دیگر هم دوام آورد.
اینکه چرا آنها نتوانستند به این نقطه برسند، نکته بسیار مهمی است. در
یک کلام، به رغم بزرگی آن افراد، دانش علمی و به طور خاص علوم تجربی ما همان چیزی
بود که بخش مهمش از یونان و بخشهای اندکی از آن از ایران و هند و تجربههای مردمی
عرب به هم تنیده شده و محصولی را به عنوان «علوم تجربی» در میان ما شکل داد.
بدنه این دانش و ارکان آن سبب انقلاب علمی در میان ما نشد و نتوانستیم پارادایم
یونانی علوم تجربی و علومی مانند جغرافی و نظیر اینها را تغییر داده و مسیر تازهای
را آغاز کنیم. اگر این انقلاب علمی شده بود باید آثار آن را میدیدیم.
بدتر از همه آنکه از قرن ششم هجری به بعد، همین تحرک علمی مختصر نیز از
بین رفت و با برآمدن اندیشههای شبهعرفانی و تسلط همهجانبه جهانبینی عرفانی بر
تمام معرفت بشری، راه علوم تجربی را کاملا سد کرد. ما همواره به بزرگانی چون
فارابی و ابن سینا مینازیم، اما نه تنها آثار خوب آنها در دورههای بعدی نتوانست
چارچوب تازهای برای علوم تجربی بگشاید - به مانند آنچه در قرن پانزدهم و شانزدهم
و بعد از آن در غرب پدید آمد - بلکه چنان جمود و سکونی بر دانش تجربی ما حاکم شد
که تا هزار سال بعد که حالا باشد، فقط توانستهایم به آن افتخار کنیم، اما
نتوانستهایم هیچ
در بستهای را بگشاییم.
زمانی که چراغ علم اینبار و دوباره از غرب به این سوی آمد، تسلط و هیمنه
آن چنان ما را به تعجب واداشت که طالبان علم، همه مدارس قدیم را کنار گذاشتند و
سراغ علوم جدید رفتند. این آثار همان انقلاب علمی است که اینبار همچون دوره رونق
آثار یونانی در میان ما پدید آمد و ما را از گذشته برید. البته مقاومتهای بیهودهای کردیم و هنوز هم میکنیم
و آن را به اسم سنتیکردن علم جدید دنبال میکنیم، اما بیشتر آنچه نوشته میشود
راه به جایی نمیبرد.
متأسفانه برخی از ما، مقاومتمان بیشتر است و با ادبیات عوامپسند،
مرتب از عظمت گذشته علمی یاد میکنیم، اینکه نسخههای این آثار فراوان است، اینکه در
قرن چهاردهم و بعد از آن آثار ما در اروپا چاپ میشده و... اما حقیقت آن است که
دنیا راه خود را میرود و علم به سمت گشودن افقهای تازه حرکت میکند، بدون اینکه
ملاحظات ما را در نظر بگیرد.
شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از روزنامه شرق، تاریخ انتشار 30 مرداد 97،شماره: 3226