پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
پنجشنبه ۰۹ فروردين ۱۴۰۳ - 2024 March 28
کد خبر: ۱۳۹۷۲۳
تاریخ انتشار : ۱۷ تير ۱۳۹۷ - ۱۱:۳۳
از نظر قرآن، انسان همه کمالات را بالقوه دارد و باید آنها را به فعلیّت برساند، و این خود اوست که باید سازنده و معمار خویشتن باشد، شرط اصلی وصول انسان به کمالاتی که بالقوه دارد، ایمان است.
شعار سال :
ماهیت علم و داده‌های آن

اثبات‌گرایان درخصوص ماهیّت علم بر تمایز بین علم و فهم متعارف (شعوری عامیانه از جمله مذهبی) تأکید دارند. از منظر آنان، معرفت علمی از روش‌های علمی استفاده می‌کند. روش‌های علوم طبیعی در علوم انسانی اصالت دارد. فهم متعارف شبیه علم، ولی غیرنظام‌مند است.اثبات‌گرایان داده‌ها و شواهد را جدا از ذهن پرسش‌گر و در دنیایی عینی می‌دانند. در منظر آنها، حقایق تجربی، جدا از ایده‌ها و افکار شخصی وجود دارد. معرفت متکی بر واقعیت قابل مشاهده، مهم‌تر از بقیه معارف است. علم بر بنیان تجربه است.

تفسیرگرایان به فهم متعارف و باورهای عرفی برای دسترسی به درک و فهم انسان‌ها از جهان پیرامون آنها توجّه دارند. فهم متعارف حاوی معنایی است که مردم در زندگی و تعاملات روزمره از آنها استفاده می‌کنند. فهم متعارف یک منبع مهم اطلاعات برای فهم سوگیری عملی انسان‌ها و پیش‌فرض‌های آنان درباره جهان است.

اگرچه علم اثباتی در دنیای طبیعی اهمیّت لازم را دارد، ولی فهم متعارف در دنیای انسانی از کاربرد زیادتری برخوردار است. هر کدام در حوزه خود مهم و با اهداف متفاوت از روش‌های مختلفی استفاده می‌نمایند. محقق تفسیری، صرفاً به تکرار برداشت‌های سوژه‌ها از رویدادها نمی‌پردازد، بلکه توجه به دلایل آنها، برای مفهوم‌سازی در راستای کشف سیستم ‌معانی و بازسازی شناختی آنان می‌پردازد.

اثبات‌گرایان داده‌ها و شواهد را جدا از ذهن پرسش‌گر و در دنیایی عینی می‌دانند. در منظر آنها، حقایق تجربی، جدا از ایده‌ها و افکار شخصی وجود دارد. معرفت متکی بر واقعیت قابل مشاهده، مهم‌تر از بقیه معارف است. علم بر بنیان تجربه است.

اگرچه مردم از صحت فهم متعارف یقین کامل ندارند، ولی فرض را بر درستی آن گذاشته و جهت حفظ و بازتولید واقعیت آن هم متکی بر سیستم معانی تهیه شده در تعاملات اجتماعی از آن استفاده می‌کنند. تفسیرگرایان معتقدند که داده‌ها و مدارک مربوط به کُنش اجتماعی نمی‌تواند از بستر کُنش و معنایی که کُنشگر به آن الصاق نموده جدا باشد.آنان معتقد به اصالت ذهنیت، به جای عینیت هستند و از منظر آنها واقعیت تجربی، عینی و بی‌طرف وجود ندارد. واقعیت محصول کُنش‌ها در یک بستر خاص و وابسته به تفاسیر افراد در آن بستر است. داده‌ها سیال، متغیر و وابسته به سیستم معانی و مضمونی هستند که در آن جای گرفته‌اند.

انتقادگرایان معتقدند فهم متعارف یا شعور عامیانه مردم از جمله شعور مذهبی، بر آگاهی کاذب پایه‌ریزی شده است. آگاهی کاذب بدین معنا که مردم برخلاف منافع حقیقی خود در واقعیت عینی عمل می‌کنند. واقعیت عینی در پشت افسانه‌ها و فریب‌ها وجود دارد. محقق انتقادی برای دستیابی به تفسیر مردم و سیستم معانی مشترک آنها تلاش می‌کند تا ضمن تعریف به داوری بپردازد.

آشکارسازی ساخت زیرین صرفاً با مشاهده امکان‌پذیر نیست، سطح قابل مشاهده را باید با تئوری مناسب و انتقادی کنار زد تا بحران‌ها و تضادهای عمیق را در ساختارهای پنهان مشاهده نمود، تا تعاملات عینی به دقت بررسی و تحلیل شود. آشکار سازی سطح عمیق واقعیت مشکل ولی حیاتی است. سطح ظاهر پر از ایدئولوژی، افسانه و ظواهر غلط است. انتقادگرایان داده‌ها را دارای خصیصه عینی و ذهنی می‌دانند و معتقدند: واقعیت و تئوری بی‌طرف نیست.

با اندک تأملی می‌توان گفت منابع معرفتی علم مدرن بر حس، خیال و وهم متکی است.حال آنکه منابع معرفتی علم در فرهنگ و تمدن اسلامی، حس، عقل، نقل، شهود و وحی است. حس و عقل در طول یکدیگرند و در مجموع، دانش معنوی عقلی را پدید می‌آورند.شهود، معرفت و علم حضوری و باطنی است که در اثر سلوک و تزکیه پدید می‌آید و نقل، معرفت مستقلی نیست و اعتبار آن به منبعی است که از آن خبر می‌دهد. مراد از نقل نیز در اینجا نقلِ از حس و یا از عقل و شهود نیست، بلکه نقل از وحی است؛ زیرا وحی شهود معصومی است که مختص به انبیا و اولیای الهی است.

علوم دینی و الهی در مراتب مختلف عرضی و طولی خود تفسیری هماهنگ و واحد از عالم و آدم ارائه می‌دهند و از همین طریق، امکان سلوک و حرکت آدمیان را از نشئة کثرت به عالَم وحدت فراهم می‌آورند. تصفیه و سلوک، خود مرتبه‌ای از این معارف است که آدمیان از طریق آن از مراتب کثرت عبور نمی‌کنند و از آن طریق، اتحاد و وحدت می‌یابند.

مدینه‌ای که از این طریق پدید می‌آید وحدت و هویت حقیقی دارد. دانش‌های حسی و تجربی در فلسفه‌های مادی... که از آنها به عنوان دانش‌های ابزاری نیز می‌توان یاد کرد، نسبت به وحدت جمعی به تعبیر لطیف قرآن «فَهُمْ فی أمر مریج» آنان در هرج و مرج هستند.34آگاهی دینی، نزد معتقدین به آن، هویت علمی دارد؛ چه اینکه علم نیز نزد ارباب دیانت از هویت دینی برخوردار بوده و با آن بیگانه نیست.
در نظام معرفتی دینی جایگاه عقل و احساسات و عواطف، قلب است. قلب نیز به پاک یا ناپاک تقسیم می‌شود. قلب کانون قصد، نیّت، اراده و اختیار، ادراکات حضوری و شهودی است. قلب جایگاه ملائکه یا شیاطین می‌تواند باشد.

در نگاه دینی، بخشی از علم از متن دیانت جوشیده است و حیات بشری بدون بهره‌وری از هستة مرکزی دین (وحی) از آن بخش بی‌نصیب می‌ماند. این قسم از علم، هویتی آسمانی داشته و با وساطت انسان‌هایی که از قوه قدسیه برخوردارند، در دسترس همگان قرار گرفته است. ولی بخش دیگر علم با تولد انسان و همراه با رشد و باروری ابعاد جسمانی او ظاهر شده و تا مرحلة آگاهی نسبت به علوم الهی و همراهی با آن ادامه می‌یابد.

علم عام و گسترده‌ای که همگان از آن برخوردارند، همان دانش حسی است که در نهایت، در قالب آگاهی عقل سامان می‌یابد. این نوع آگاهی در تعابیر دینی، «حجت درونی» خداوند است که انسان را به وجود مبدأ، معاد، ضرورت وحی و رسالت خبر می‌دهد و در بُعد عملی نیز بر حسن تبعیت از نبی و وجوب آن حکم می‌کند. بنابراین، علم عام که حجت درونی آدمیان است، چهرة حسی و عقلی داشته و تحت عنوان دانش مفهومی قابل ترسیم است35بخش دیگر علم، که هسته مرکزی دین را تشکیل می‌دهد، گرچه به وساطت نبی و فرشتگان که او را همراهی می‌کنند تا افق مفهوم نازل شده و در سطح عبارات، کلمات و خطوط ظاهر می‌گردد. امّا درس و بحث حصولی، تعلیم و تعلم مفهومی و چینش و ترتیب مقدمات منطقی، وسیله تحصیل آن نیست.

این نوع علم که آگاهی‌ای ناب و خالص است، همان دانش حضوری و شهودی است که از طریق تماس مستقیم نبی با مبادی عالیة هستی حاصل می‌گردد و انبیا و اولیای الهی برای تحصیل این نوع آگاهی از تصفیه، تزکیه، تحول، تبدل و صیرورت وجودی بهره می‌برند.36 «دعوت به خودآگاهی و اینکه خود را بشناس تا خدای خویش را بشناسی، خدای خویش را فراموش مکن که خودت را فراموش می کنی، سر لوحة تعلیمات مذهب است».

علامه طباطبایی در خصوص ماهیت علم بر آن است که معرفت‌های بشری، ریشه در طبیعت، عقل، قلب، جهان غیب و جامعه و تاریخ دارد و توسط ابزارهای حسی، عقلی، شهودی و وحی و الهام کسب می‌شود. ملاک صحت همه معارف، انطباق با واقع بودن آنهاست و معیار صدق و کذب آنها نیز قاعده «استحاله اجتماع و ارتفاع دو نقیض» در معارف نظری و دو قاعده «حُسن عدل» و «قُبح ظلم» در معارف عملی، افزون بر اندیشه و گفتار و کردار معصومان (ع) است.

علامه طباطبایی «نسبیت در معرفت» را جز معرفت‌های بدیهی و حضوری کلی نظری و برخی از معرفت‌های کلی عملی می‌پذیرد و بر این باور است که غیر از معارف یاد شده، دیگر معارف تحت تأثیر عوامل زیستی، محیطی، عینی و اجتماعی ـ فرهنگی قرار دارند. از نظر وی، محور اصلی این تغییر و تحول‌های معرفتی «اعتباریات»، به ویژه اعتبارات پس از اجتماع است.اعتباریات در نگاه علامه، مبنای اصلی «جامعه و تمدن» انسانی بوده و بیشترین تأثیر را نیز از جامعه می‌پذیرند.
اثبات‌گرایان ساختارگرا جامعه را مهم‌ترین واحد تحلیلی در جامعه‌شناسی به شمار می آورند و فرد را محصول جامعه می انگارند. فرد از نظر آنها هیچ اهمیّتی ندارد واقعیّت‌های اجتماعی نیروهایی هستند که در خارج از افراد قرار دارند و آنها را به رفتارهای معیّنی وادار می‌کنند.

به اعتقاد علامه، کوشش برای زندگی و انطباق با محیط، انتخاب ساده‌تر و تغییر در اعتباریات، ساز و کار حاکم بر اعتباریات است که موجب جلب منفعت و فرار از زیان بوده و محور فعالیت‌های انسانی را تشکیل می‌دهد. این ساز و کارهای چهارگانه در عرصه‌های شناختی، عاطفی و رفتاری ظاهر می‌شود.به عبارت دیگر، کوشش برای زندگی، انطباق با محیط، انتخاب ساده‌تر و تغییر در اعتباریات حیطة، شناختی، عاطفی و رفتاری را متأثر می‌سازد و موجب تغییر در فرد و اجتماع می‌شود. از نظر علامه نیروهای عمل کننده ما اگر مواجه با دو فعل شوند که یکی آسان‌تر و دیگری سخت‌تر است، به سوی کار بی‌رنج و آسان‌تر متمایل می‌شوند و کار پر رنج را ترک می‌کنند.

علامه طباطبایی عوامل تأثیرگذار بر معرفت را به چهار دسته ماورائی، محیطی، فردی و اجتماعی ـ فرهنگی دسته‌بندی می‌کند و قسم اول را به الهی و شیطانی تقسیم می‌کند، به طوری که این دو بدون سلب اختیار در آدمی تأثیر گذارند و عامل محیطی در جغرافیا و محیط عمل و اشتغال تحقق می‌یابد. در عامل فردی بنیه جسمانی، صفات نفسانی و جهان‌بینی فرد مؤثرند. و در عامل اجتماعی ـ فرهنگی، تربیت، فضای عمومی، پایگاه عمومی، اقتصادی، دولت و همنشین و پایگاه اجتماعی، سیاسی در معرفت مؤثرند.

در نظام معرفتی دینی جایگاه عقل و احساسات و عواطف، قلب است. قلب نیز به پاک یا ناپاک تقسیم می‌شود. قلب کانون قصد، نیّت، اراده و اختیار، ادراکات حضوری و شهودی است. قلب جایگاه ملائکه یا شیاطین می‌تواند باشد. دراین نظام معرفتی، ابعاد مادی و جسمانی انسان، عواطف و احساسات و عقل می‌توانند سپاه خدا باشند و انسان را در مسیر کمال یاری رسانند و تیز می‌توانند سپاه شیطان باشند. پس همة امانت الهی‌اند که باید از آنها به طور مشروع استفاده کرد.

انسان رنگ ناپذیرفته از اعتقادات، احساسات و رفتار مورد تأیید دین، مصداق نکوهش‌هایی است که در قرآن کریم از آن چنین تعبیرهایی می‌شود. آزمند، ستمگر، جاهل، ناسپاس، طغیان‌گر، شتاب زده، فراموش کار، بی‌وفا، مجادله‌گر و...39 در نظام معرفتی دینی، زبان دین، دارای سلسله مراتب بوده و هیچ‌کس به میزان ادراک و احساسات خود بی‌نصیب از معارف الهی نیست.
در پارادایم دینی اسلامی، صراط مستقیم یکی است و دین حقّ اسلام است و در شرایطی که منابع‌شناختی متفاوت است و ابزارهای معرفتی و استعدادهای بشری متنوع و کمال آدمی در گرو گزینش اختیاری و بدون جبر و اکراه است، دیدگاه‌ها، مکاتب و مذاهب مختلفی پدید می‌آید و این واقعیتی اجتناب ناپذیر است.

این زبان در عرصه‌های فلسفی، عرفانی به نشانه‌گذاری‌ها و رمز و رازگویی‌ها گراییده که هر کسی را توان ادراک و فهم آن نیست. بر این اساس، واژة «حکمت» در معارف دینی جای خود را می‌گشاید. حکمت به مجموعه تعالیم و آیین‌هایی گفته می‌شود که می‌خواهد مبنای عمل و حرکت آدمی به سمت کمال به شمار آید. از این‌رو، لذا میزان، ابزار و شرایط آن کاملاً حساب شده است.

وجود اصحاب سرّ در میان یاران اولیای الهی نیز به دلیل سلسله مراتبی بودن این معارف بوده است. در ادبیات دینی قلب بزرگ، قلب کوچک، شرحِ صدر یا ضیقِ صدر برای این‌گونه مفاهیم به کار رفته است.در نظام معرفت دینی خشیت الهی میزان معرفت الهی به حساب آمده است: انّما یخشی الله من عباده العلماء (فاطر: 28) و اولین چیزی که خداوند آفریده عقل بوده است: اوّل ما خلق الله العقل40 در این نظام معرفتی، هر انسانی به هر میزان معرفت می‌تواند مستقیم از طریق عقل به عنوان پیامبر درونی با خدا مرتبط شود و پیامبران و اولیا وسائط فیض‌اند که موجب تسهیل این ارتباطات‌اند و کاستی عقل در عرصه شناخت و عمل را جبران می‌کنند.

محقق در نظام پارادایمی دینی هم برای شناخت طبیعت برانیگخته می‌شود و همة آنها را آفریده خالق هستی می‌داند که در هر ورقی از آن معرفت کردگار نهفته است و همه ابزارهای شهودی، غیبی، عقلی و تأثیر عوالم ماورائی را اعتقاد دارد و در صدد کشف آنهاست. همچون تفسیرگرایان بخشی از شناخت واقعیت را متوقف بر شناخت تفسیری، تفریری و استقرایی می‌دانند.

در این نظام معرفتی، گرچه همه از خدایند و به سوی او بازمی‌گردند، ولی در «نظام احسن» خیر و شر وجود دارد. شرّ در حقیقتِ نظام هستی فرع خیر است، امّا در واقعیت خارجی مقابل خیر قرار گرفته و راهی دیگر در پیش دارد و این آمیختگی و دوگانگی در وجود تک تک افراد نهفته است و ستیز آنان دائمی است و هر دو از همة ابزارها و منابع شناختی برخوردارند. از این‌رو، کانون این منابع که قلب است، هم می‌تواند جایگاه خیر، نیکی، پاکی و فرشته‌خویی باشد و هم جولانگاه شیاطین و هرگونه رفتار، فکر و نیّتی می‌تواند موجب تقویت یکی و تضعیف دیگری شود.

تکلیف این مسافر (انسان) در گذرگاه عشق مشخص می‌شود. از این‌رو، گفته‌اند: هل الدین الا الحب؟ بدین معنا که در ساحت و عرصه شناخت و بینش، تکلیف این دوگانگی و ستیز پایان نمی‌یابد چه بسا افراد اهل شناخت دل در گرو چیزی مخالف شناخت داشته باشند و به قول شاعر: چو دزدی با چراغ آید گزیده‌تر برد کالا.

امّا جایگاه و عرصه عواطف و احساسات و عشق تعیین کننده است. عشق و عاطفه شور و حرکت می‌آفرینند و تکلیف دوگانگی یکسره می‌شود. از این رو، به این ساحت انسانی در تعالیم دینی و سلوک پیشوایان آن، اهمیّت ویژه داده شده است. این دوگانگی تولید کنندة حقّ و باطل است و در ساحت تکلیف، مشروع و نامشروع و در واقعیت اجتماعی، جامعه دینی و جامعه غیردینی، دار الایمان (امت) و دار الکفر تولید می‌کند.
علامه طباطبایی در خصوص ماهیت علم ،بر آن است که معرفت‌های بشری، ریشه در طبیعت، عقل، قلب، جهان غیب و جامعه و تاریخ دارد و توسط ابزارهای حسی، عقلی، شهودی و وحی و الهام کسب می‌شود.

از منظر دینی این دو، هم در توسعه‌اند و هر روز در راستای استعدادهای خود کمال می‌یابند: «کلا نمد هؤلاء و هؤلاء» (اسراء: 20) و هم در کارزاری دائمی‌اند که سرکوبی یکی مساوی با و تقویت دیگری است.در منظر دینی، راه شناخت طبیعت راه مشاهده و تجربه است و در عین حال، از تأثیر و تأثیرات عوالم نیز نباید غافل بود.

**واقعیت اجتماعی

اثبات‌گرایان ساختارگرا جامعه را مهم‌ترین واحد تحلیلی در جامعه‌شناسی به شمار می آورند و فرد را محصول جامعه می انگارند. فرد از نظر آنها هیچ اهمیّتی ندارد واقعیّت‌های اجتماعی نیروهایی هستند که در خارج از افراد قرار دارند و آنها را به رفتارهای معیّنی وادار می‌کنند.تصور عینیّت در امور اجتماعی که شاخص اثبات‌گرایی است در تفکر ما بعد اثبات‌گرایی از سوی گروهی مورد مخالفت جدّی قرار گرفته، ولی گروهی دیگر درصدد دفاع یا توضیح و تجدید نظر در این تصور بر آمده‌اند.

از منظر تفسیرگرایان، وظیفه علوم اجتماعی، تفسیر و قابل فهم کردن است، نه توسل جستن به علل. رفتارهای اجتماعی مردم توصیف و تفسیر می‌شود. توضیح تفسیری، تفریدی و استقرایی است. تعمیم‌های متکی بر جزئیات خاص، مشاهدات محقق تحت عنوان تئوری بنیادی شهرت دارد که ریشه آن در زمینه زندگی اجتماعی است.تئوری بنیادی بر آشکار سازی معانی، ارزش‌ها، طرح‌های تفسیری و قواعدی است که مردم در زندگی روزمره خود می‌سازند. تبیین تفسیری زمانی معتبر است که برای افراد مورد مطالعه قابل فهم و مورد تأیید آنها باشد و به دیگران امکان درک عمیق و ورود به دنیای اجتماعی آنان را نیز بدهد.

«آنها شناخته‌های جهان واقعی به عنوان وجود خارجی را انکار نمی‌کنند، ولی بیشتر بر ماهیّت تعریفی تأکید می‌ورزند که ما از شناخته‌هایمان به عمل می‌آوریم و این امر را نیز در نظر دارند که کنشگران می‌توانند تعریف‌های متفاوتی به عمل آورند.43 «جامعه چیزی بیشتر از یک سازمان اجتماعی نیست که ذهن و خود در بطن آن پدید می‌آید. در واقع، یک مقوله ته نشستی است».

در رویکرد انتقادگرایان، اصالت با تبیین دیالکتیک و یا تبیین انتقادی است که در بین جبرگرایی اثباتی و اختیارگرایی تفسیری قرار دارد. اگرچه انسان‌ها در محدودیت شرایط مادی، بستر فرهنگی و شرایط تاریخی به سر می‌برند، ولی می‌توانند معانی و راه‌های جدید مشاهده را خلق و اقدام به تغییر شرایط نمایند.

تبیین انتقادی شرایط موجود را توصیف می‌کنند و چگونگی تغییر آن را توضیح و تصویری از آینده ارائه می‌کند. تبیین انتقادی در خدمت فهم و درک ساز و کارهای پنهان از واقعیت و هم ابزاری برای نقد شرایط موجود و ارائه طرحی برای تغییر آن است. تبیین به شدت وابسته به تئوری انتقادی است. ارزیابی تئوری بر اساس عمل است. تئوری در عمل باید توانایی تغییرات آزادیبخش داشته باشد.45 انتقاد گرایان به وجود واقعیّت اجتماعی اذعان دارند وصاحب‌نظرانِ این رویکرد با دیدگاه‌های نظری مختلف ناخرسندی خود را از ساختار سلطه حاکم بر جوامع اظهار می‌کنند.

در پارادایم دینی، هم به عامل با اراده و کُنشگر فعّال توجه می‌شود و خطاب و پیام ناظر به اوست و هم به وجود ساخت‌های اجتماعی و فضای منبعث از آنها و تأثیر آنها بر فرد اذعان شده است. توجه به ساخت خانواده و قوم، از این قبیل است. از این‌رو، برخلاف رویه رایج در جوامع اسلامی، به ویژه در مباحث اخلاقی، که غالباً افراد مورد خطاب و عتاب قرار می‌گیرند، در رویکرد دینی، اصلاح ساخت‌ها نیز مورد توجه قرار گرفته است.

چنان که سرنوشت واحدی برای همة اعضای یک قوم گوشزد شده است. در عین حال، ساخت‌ها با کُنش عاملان باز تولید می‌گردند: «ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم» (رعد: 11) و آنگاه که افراد توان دخالت در ساخت را نداشته و ایمان خود را در خطر می‌بینند، دستور داده شده که خود را از آن ساخت (جامعه) برهانند: «قالوا الم تکن ارض الله واسعة فتهاجروا فیها» (نساء: 97).

و آنگاه که مسئله امر به معروف و نهی از منکر را بیان می‌کند، عدم ادای این تکلیف را دارای آثار و پیامدهای شومی می‌داند که دامنگیر تمام جامعه می‌شود و موجب بی‌تأثیری کُنش عاملانی می‌شود که به تکلیف خود پای‌بند بوده‌اند. بدین معنا که، ساخت چنین جامعه‌ای دارای آثار ویژه خود است.براساس چنین نگرشی هیچ یک از افراد جامعه نمی‌توانند نسبت به سرنوشت «کلیت جامعه» بی‌تفاوت باشند و رفتار تک‌تک آنها سرنوشت و کلیت جامعه «ساخت جامعه» را رقم می‌زند. پس ساحت دین‌مداری از گفتار به کردار و اعمال و نیّات تسرّی می‌یابد و تأثیر آ‌ن، هم نسل موجود و هم نسل‌های آینده را متأثر می‌سازد.
در پارادایم دینی برای تبیین واقعیات از جمله واقعیت اجتماعی، منابع شناخت توسعه می‌یابد و شامل طبیعت، جامعه، تاریخ، عقل، دل (قلب) و غیب می‌شود و ابزار شناخت نیز بسط یافته و شامل ابزارهای حسی، عقلی، شهودی، وحی و الهام می‌شود و ملاک صحت همة معارف، انطباق با واقع، آنهاست.

چنان‌که ساخت موجود در اثر تلاش و آثار تکلیفی و وضعی رفتار پیشینیان تحقق یافته است و اصولاً از منظر اسلامی انسان‌های ماهیّت انسانی یافته، انسان‌های بارورشده از نظر فطری انسانی هستند که واقعا اعضای یک پیکرند، روح واحد بر آنها حکم‌فرماست... این است که رسول اکرم (ص) در سخن خود که سعدی آن را اقتباس کرده و با تعمیم غلط خرابش کرده است، به جای آنکه بگوید: «بنی آدم اعضای یک پیکرند، فرمود: مؤمنان اعضای یک اندام‌اند، هرگاه عضوی به درد آید، با تب و بی‌خوابی با او همدردی می‌کنند»

شهید صدر معتقد است که اسلام تعریف جدیدی برای حیات و زندگی ارائه نمود، و قوانینی ارائه کرده است که حقوق فرد و جامعه در آن ملاحظه شده است. و دین بین معیار فطری کار و زندگی که حب ذات باشد و معیارهایی که کار و زندگی شایسته و مطلوب را برپا می‌کنند که ضامن سعادت و رفاه و عدالت است، هماهنگی برقرار می‌سازد.

معیار نهفته در فطرت آدمی یعنی حب ذات او را به مصالح شخصی خود می‌خواند و معیار ارائه شده از سوی دین او را به تعادل و توازن بین مصالح شخصی و اجتماعی دعوت می‌کند. این مهم را دین از دو طریق انجام می‌دهد: یکی از طریق تفسیر واقعی زندگی و نشر آن معارف به نحوی که این جهان زمینه‌ساز زندگانی آخرت به شمار می‌آید و کار و تلاش در این راستا موجب رضایت و خشنودی خداوند می‌شود و این رضایت آن آنگاه حاصل می‌شود که فرد در همان حال، که به دنبال تأمین مصالح خویش است، مصالح جامعه را نیز تأمین می‌کند.

به دیگر سخن، با توسعه مفهومی حاصل از دین، کار و تلاش برای جامعه، نفع و منفعت را که همان رضایت الهی و سعادت اخروی فرد باشد در پی دارد. پس دین فرد را به سوی مشارکت اجتماعی سوق می‌دهد و هم‌زمان محک کار را عدالت دانسته که خشنودی خدا را در بر دارد؛ «فمسألة المجتمع هی مسألة الفرد ایضاً»طریق دوّم که موجب همسویی اغراض ذاتی فرد با مصالح اجتماعی می‌شود تربیت اخلاقی است که انسان را از نظر روحی و عاطفی و شعوری آماده خدمت به جمع می‌کند.

اراده و اختیار آدمی در فضاهای اجتماعی و فرهنگی سلب نمی‌شود، ولی به شدّت از آن تأثیر می‌پذیرد. به بیان دیگر، انسان دارای استعدادهایی است که ممکن است خاستگاه فعلیّت‌یابی آنها فضای اجتماعی باشد. رفتارهای مشترک و مشابه از روی عادت و بدون نیاز به تأمل از احاد یک جامعه سر زند و به اصطلاحِ دورکیم، همبستگی مکانیکی (خود به خودی) تولید شود، بر همین مبناست که در روایات تأکید شده که بر «حسن فعلی» نمی‌توان اعتماد کرد و آن را ملاک قضاوت قرار داد، چه اینکه، چه بسا از روی عادت (دارای خاستگاه فردی یا جمعی) صورت پذیرفته باشد: «فانه شیء قد اعتاده».

از سوی دیگر، مشاهده می‌شود که در فقه اسلامی، جهل به حکم، موجب عدم استحقاق کیفر است و شواهدی چون تازه مسلمانی و دور بودن از جامعه اسلامی می‌تواند حاکی از جهل به تحریم تلقی گردد، با این حال، حضور در جامعه اسلامی به مثابه علم به حکم به حساب می آید. به عبارت دیگر، در این صورت با حضور در فضای جامعه اسلامی فرد از وجدان جمعی آن جامعه بر خوردار گشته است.

از این‌رو، تراضی طرفین در ارتکاب جرم، نه تنها موجب اسقاط کیفر نمی‌گردد، بلکه به دلیل تجرّی، احساسات جامعه دینی را بیشتر جریحه دار کرده است و مستحق افزایش کیفر نیز می‌شود.49 بنابراین، انسان در عین آزادی برای ساختن خود و جامعه‌اش، دارای محدودیّت‌هایی است. استاد مطهری وراثت، محیط طبیعی و جغرافیایی، محیط اجتماعی، تاریخ و عوامل زمانی را از عوامل محدود کننده آزادی ـ و نه سلب کننده آزادی ـ انسان می‌داند.

در میان اندیشمندان اسلامی، در خصوص اصالت جامعه و اصالت فرد - به معنای وجود حقیقی یا اعتباری داشتن ـ دو دیدگاه وجود دارد: برخی، هم اصالت فرد و هم اصالت جمع را پذیرفته‌اند. شهید مطهری در کتاب جامعه و تاریخ و علامه طباطبایی در المیزان از این دسته‌اند و برخی نظیر استاد مصباح‌یزدی در کتاب جامعه و تاریخ از نگاه قرآن اصالت فرد را پذیرفته‌اند.منابع معرفتی علم مدرن بر حس، خیال و وهم متکی است.حال آنکه منابع معرفتی علم در فرهنگ و تمدن اسلامی، حس، عقل، نقل، شهود و وحی است. حس و عقل در طول یکدیگرند و در مجموع، دانش معنوی عقلی را پدید می‌آورند.

هر یک از این اندیشمندان با استفاده از آیات و روایات سعی در تبیین دیدگاه خود نموده‌اند. بدیهی است اصالت فرد و کُنشگرایی، اساس تکلیف‌مداری را شکل می‌دهد و نگاه دینی نمی‌تواند منکر آن شود. ولی در خصوص اصالت جمع چنین ضرورتی وجود ندارد.کُنشگراییِ محض، اساس بحث بسیاری از عالمان از جمله علمای اخلاق را به خود اختصاص داده است. چنانکه ملاّ احمد نراقی در کتاب اخلاقی معراج السعاده، مباحث خود را بر پایه فرد قرار داده است. وی پس از بیان اصلاح نفس و متابعت نکردن از هوا و هوس می‌گوید:

چنین شخصی قابلیت اصلاح دیگران را دارد و سزاوار سروری مردمان است و خلیفة خدا و سایة پروردگار است در روی زمین و چون چنین شخصی در میان مردم حاکم و فرمانروا شد و زمام امور ایشان در قبضه اقتدار او درآمد، جمیع مفاسد به اصلاح می‌آید و همه بلاد روشن و نورانی می‌شود و عالم آباد و معمور می‌گردد و چشمه‌‌ها و نهرها پر آب می‌گردد و زرع و محصول فراوان و نسل بنی آدم زیاد می‌شود و برکات آسمان، زمین را فرو می‌گیرد و باران‌های نافعه نازل می‌شود.

وی همة این آثار را مترتب بر کُنش فردی می‌کند. در حالیکه، در اداره جامعه علاوه بر سلامت حاکم به ساختار متناسب نیز نیازمند است و ممکن است جامعه به رغم داشتن حاکم عادل به خاطر ساختار و چینش نامناسب روابط و مناسبات با فقر و تبعیض مواجه شود. بر این اساس، گفته شده است: کاد الفقر ان یکون کفراً؛ فقر گویا کفر است» جامعه‌ای که ساختارهای آ‌ن فقر تولید کند، این جامعه رو به کفر دارد.از این‌رو، نفرمود: کاد الفقیر ان یکون کافراً. یا اینکه از پیشوایان دینی نقل شده است: «الدولة یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم» یعنی ساختار حکومت مبتنی بر کفر، ولی دارای ویژگی عدالت ـ با استفاده از ظلم که در مقابل کفر آمده است ـ ماندنی است، ولی ساختار حکومت مبتنی بر ظلم ماندنی نیست.

در معارف دینی تأثیر و اهمیّت خانواده به عنوان اولین گروه و گروه نخستین در تجربه زیستی انسان مورد توجّه ویژه قرار گرفته است. جوانان را با ازدواج با دختران خانواده‌های غیرمقید به دستورهای اسلامی منع کرده‌اند. این حاکی از تأثیر فضای خانوادگی بر آنهاست و در روایات بسیاری موضوع دوست و همنشین مورد توجه قرار گرفته است، به ویژه در مباحث تربیتی روی آن تأکید شده است.

علامه طباطبایی برای فضای عمومی نقش تعیین‌کننده‌ای در تصمیم‌گیری‌های فردی قائل است. به باور وی گو اینکه انسان دارای اراده است و می‌تواند از جنبه نظری، در بدترین شرایط مستقل باشد، امّا در عمل غالباً اندیشه و تصمیمش مغلوب جمع است و هماهنگ با جمع فکر و عمل می‌کند.به گفته علامه، لازمة این یعنی هویت واقعی داشتن جامعه و جمع، به شهادت حس و تجربه، شکل‌گیری نیروها و آثار اجتماعی نیرومندی است که به هنگام معارضه و تزاحم، آثار فردی را مقهور خود قرار می‌دهد. از این‌رو، چاره‌ای جز تبعیت از کل نمی‌ماند و هر آنچه بر کل می‌رود بر فرد نیز جاری می‌شود.

به طوری که کل شعور و فکر افراد و اجزای آن را از آنها می‌گیرد. از دیدگاه علامه این تأثیر به قدری زیاد است که پیامبران و اولیای الهی را نیز می‌تواند تحت تأثیر قرار دهد. «از فرمایشات سیدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان چنین بر می‌آید که امت و جامعه وجود دارد».53آیت‌الله جوادی آملی بر آن است که با استفاده از عبارت «الوجود مساوق للوحدة و الوحدة مساوق للوجود»، می‌توان استنباط کرد که ملاصدرا در حکمت متعالیه قائل به وجودِ حقیقی داشتن جامعه است. البته همان‌طور که وجود، حقیقت ذات مراتب است... وجودات حقیقیه یکسان نیستند... بالأخره بر اساس تشکیک، نباید توقع داشت که وجودات از یک سنخ باشند. پس می‌توان گفت جامعه وجود دارد. وقتی جامعه وجود داشت قانون نیز این گونه است.

در مباحث امر به معروف و نهی از منکر نیز تأثیر وضعی فضا مورد توجه قرار گرفته، به نحوی که ترک این تکلیف را موجب فساد کل جامعه و معذّب شدن و هلاکت آن جامعه دانسته است. از روایات استفاده می‌شود که «سنّت الهی» آن است که ابتلا به گناه در فضای عمومی ـ نه کلی ـ جامعه موجب بدبختی تمام ارکان جامعه می‌شود، به نحوی که آثار وضعی آن حتی فضای طبیعت را نیز تحت تأثیر قرار داده و به اصطلاح‌، تر و خشک با هم می‌سوزدند. چنان که برعکس تمایل به اصلاح در فضای عمومی در جامعه همة فضا را متنعّم ساخته و از آثار و برکات آن گنهکاران نیز برخوردار می‌گردند.

در رویکرد دینی نه تنها به ساختارهای هنجاری و نهادی تأکید شده که بر چینش مناسب فیزیکی و مرفولوژیک نیز تأکید شده است. بر اساس رعایت همین مبانی، الگوی معماری اسلامی و شهرهای سنّتی شکل گرفتند.در پارادایم دینی برای تبیین واقعیات از جمله واقعیت اجتماعی، منابع شناخت توسعه می‌یابد و شامل طبیعت، جامعه، تاریخ، عقل، دل (قلب) و غیب می‌شود و ابزار شناخت نیز بسط یافته و شامل ابزارهای حسی، عقلی، شهودی، وحی و الهام می‌شود و ملاک صحت همة معارف، انطباق با واقع، آنهاست.

بنابراین، در تبیین واقعیت‌های اجتماعی نیز از همة این منابع استفاده شده و ابزارها نیز به کار گرفته می‌شود. در این دیدگاه، روابط عِلّی و معلولی برای یافتن قوانین عام تحت عنوان «سنت الهی» مورد پذیرش قرار گرفته، ولی در دامنة آن فقط به ابزار تجربی بسنده نشده است.جهان ماده و ماورای ماده یکپارچه دیده شده و بر تأثیرات این دو عالم بر یکدیگر تأکید دارند. چنان که رفتار مؤمنانة جامعه موجب افزایش نعمت‌های طبیعی و برکات آسمانی شده و دعای روح مؤمنی که از دنیا رفته، موجب سعادت ذریّة او می‌گردد.
نقش دین هماهنگی بین قوای درونی انسان است. چنان که هماهنگی و انسجام در روابط و مناسبات بین افراد و اجتماع را ایفا می‌کند. بنابراین، دین ساختار شخصیّت و اجتماعی را ترسیم می کند که در متن آن کنشگران به گزینش و تعامل دست می‌زنند. همان‌طور که، متقابلاً کنشگران به ساختارهای دینی بقا می‌بخشند.

زلزله که علل طبیعی خود را دارد، ممکن است در سلسله علل و عوامل غیبی و گناه افراد نیز قرار گیرد و نابودی آنها را در پی داشته باشد. از این‌رو، صدقه موجب رفع بلا می‌شود و نماز موجب دوری از فحشا و منکر و توسعه‌‌دهنده رزق و روزی.از منظر پارادایم دینی اسلامی و هستی‌شناسی توحیدی، دنیا و طبیعت متن حقیقت نیست، بلکه ظاهر و نمود آن است. انسان در دنیا نظیر جنین در رحم است که برای ورود به جهان دیگر آماده می‌شود، با این تفاوت که فاصله دوره قبل و بعد از تولد در یک امتداد زمانی است، ولی فاصله دنیا و آخرت فاصله ظاهر و باطن زمانی است.

به همین دلیل، هر فعل و رفتاری که انسان در دنیا انجام می‌دهد، پیش از آنکه آثار و نتایج خود را در زندگی دنیا و در امتداد زمان آشکار نماید، از حقیقت و باطنی بهره می‌برد که هم اکنون بر او محیط بوده و انسان دیر یا زود با گذر از مرزهای دنیوی خود به ادراک آن نائل شده و با آثار زشت و زیبای آن محشور می‌شود.

در قیامت، یعنی یوم الحق، در روزی که حقیقت امور آشکار می‌شود، درباره حادثه‌ای که واقع شده به انسان گفته می‌شود: قَدْ کُنْتَ فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ (ق: 22)، به این معنا که فاصله تو با آنچه اینک در پیش روی داری فاصله‌ای زمانی و مکانی نیست، بلکه فاصله گذر از غفلت به تنبه و آگاهی است.

در پارادایم دینی اسلامی، صراط مستقیم یکی است و دین حقّ اسلام است و در شرایطی که منابع‌شناختی متفاوت است و ابزارهای معرفتی و استعدادهای بشری متنوع و کمال آدمی در گرو گزینش اختیاری و بدون جبر و اکراه است، دیدگاه‌ها، مکاتب و مذاهب مختلفی پدید می‌آید و این واقعیتی اجتناب ناپذیر است.

از این‌رو، در دنیای تکلیف و وظیفه ایمانی هم‌زمان با دستور تبلیغ و ارشاد، دستور همزیستی مسالمت آمیز و به بیان دیگر، پلورالیزم رفتاری داده شده است. مؤمن کسی است که همة بشریت را دوست می‌دارد و برای همة بشریت دل می‌سوزاند و بردباری و تحمل جزء ویژگی‌های رفتاری اوست و این نافی تلاش او برای ارشاد و رفع تکلیف امر به معروف و نهی از منکر نیست.

نتیجه گیری

در این نوشتار پارادایم دینی با برخی پارادایم‌های جامعه‌شناختی مقایسه شد. پارادایم، مجموعه قضایایی است که چگونگی درک جهان را تبیین می‌کند. براساس پارادایم‌ها نظریه‌ها، شکل می‌گیرد. نظریه ‌مجموعه گفتارهای منطقی است که مبیّن بخشی از واقعیت است. ماهیت انسان، ماهیت علم، واقعیت اجتماعی و عقلانیت و انتخاب عقلانی از موضوعاتی است که مورد بررسی قرار گرفته است. بر اساس یافته‌های تحقیق، با مراجعه به متون اصلی دینی نکات زیر استنباط می‌شود:

1. در خصوص ماهیّت انسان، در رویکرد دینی دو توصیف وجود دارد: برخی توصیفات ناظر به ماهیّت آدمی پیش از رسوخ ملکات الهی و شکل‌گیری شخصیت دینی و ایمانی اوست و برخی ناظر به شالوده آدمی پس از اتصاف به دین‌داری است و انسانِ مطلوبِ دینی را توصیف نموده است.از نظر قرآن، انسان همه کمالات را بالقوه دارد و باید آنها را به فعلیّت برساند، و این خود اوست که باید سازنده و معمار خویشتن باشد، شرط اصلی وصول انسان به کمالاتی که بالقوه دارد، ایمان است.

2. اساس حرکت انسان را «حب ذات» تشکیل می دهد. ذات و خود آدمی دارای ابعاد شناختی، عاطفی و احساسی است که در ادبیّات دینی «قلب» خوانده می‌شود. این ابعاد می‌تواند بر اساس خاستگاه و زمینه‌ها و تجلیّات آن الهی یا شیطانی باشد.

3. انسان در بدو آفرینش دارای استعدادهای بالقوه الهی و بالفعل غریزی و حیوانی است. ساحت‌های وجودی انسان می‌تواند هماهنگ یا ناهماهنگ باشد. آدمی در درون خود نیز ـ نظیر دنیای بیرونی ـ دارای تعامل وتقابل است.

4. نقش دین هماهنگی بین قوای درونی انسان است. چنان که هماهنگی و انسجام در روابط و مناسبات بین افراد و اجتماع را ایفا می‌کند. بنابراین، دین ساختار شخصیّت و اجتماعی را ترسیم می کند که در متن آن کنشگران به گزینش و تعامل دست می‌زنند. همان‌طور که، متقابلاً کنشگران به ساختارهای دینی بقا می‌بخشند.

5. حس، عقل، شهود و وحی ابزارهای شناخت بوده و شناختی که از حواس آدمی حاصل می‌گردد، زمینه‌ساز تحقق معرفت تحلیلی است. معرفت‌های بشری، ریشه در طبیعت، عقل، قلب، جهان غیب، جامعه و تاریخ دارد و به وسیله ابزارهای حسی، عقلی، شهودی، وحی و الهام کسب می‌شود. ملاک صحت همه معارف، انطباق با واقع بودن، آنهاست و معیار صدق و کذب آنها نیز قاعده «استحاله اجتماع و ارتفاع دو نقیض» در معارف نظری و دو قاعده «حُسن عدل» و «قبح ظلم» در معارف عملی است. علامة طباطبایی عوامل تأثیرگذار بر معرفت را به چهار دسته ماورائی، محیطی، فردی و اجتماعی ـ فرهنگی دسته‌بندی می‌کند.

6. در نظام معرفتی دینی جایگاه عقل و احساسات و عواطف، قلب است. قلب به پاک یا ناپاک تقسیم می‌شود. قلب کانون قصد، نیّت، اراده و اختیار، ادراکات حضوری و شهودی است. قلب جایگاه ملائکه یا شیاطین می‌تواند باشد.

7. در نظام معرفتی دینی، زبان دین، دارای سلسله مراتب بوده و هیچ‌کس به میزان ادراک و احساسات خود بی‌نصیب از معارف الهی نیست. هر انسانی به هر میزان معرفت می‌تواند مستقیم با خدا مرتبط شود. و پیامبران و اولیا واسطه‌های فیض‌اند که موجب تسهیل این ارتباطات می‌شوند.

در پارادایم دینی، هم به عامل با اراده و کُنشگر فعّال توجه می‌شود و خطاب و پیام ناظر به اوست و هم به وجود ساخت‌های اجتماعی و تأثیر آنها بر فرد اذعان شده است. اصولاً از منظر اسلامی انسان‌هایِ ماهیّتِ انسانی یافته، انسان‌های بارورشده از نظر فطرت انسانی هستند که واقعاً اعضای یک پیکرند، و روح واحد بر آنها حکم فرماست.جامعه را نه تنها افراد زنده و حاضر آن می‌سازند، بلکه اعمال نیک و بد گذشتگان نیز بر آن تأثیر گذاشته و آثار وضعی رفتار آحاد افراد جامعه کلیّت جامعه را تحت تأثیر قرار می‌دهد.در این پارادایم، برای تبیین واقعیات از جمله واقعیت اجتماعی، منابع شناخت توسعه یافته و شامل طبیعت، جامعه، تاریخ، عقل، دل (قلب) و غیب می‌گردد و ابزار شناخت نیز بسط یافته و شامل ابزارهای حسی، عقلی، شهودی، وحی و الهام می‌شود و ملاک صحت همة معارف، انطباق آنها با واقع است.

شعارسال، با اندکی تلخیص و اضافات بر گرفته از خرگزاری فارس، تاریخ انتشار: 13 شهریور 1391، کدخبر: 13910611000188، www.farsnews.com

اخبار مرتبط
خواندنیها و دانستنیها
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین