شعار سال: مصاحبه اخیر آقای هیکو ماس، وزیر امور خارجه آلمان واجد نکات قابلتأملی است.(1) آقای ماس در این مصاحبه به ایجاد تغییرات ساختاری در مناسبات دو سوی آتلانتیک، لزوم آمادگی رهبران اروپایی برای تحول ساختاری جدید و روند کاهشی همکاری و هماهنگی آلمان و آمریکا اشاره میکند. پرسش اینجاست که این تحول ساختاری که آقای ماس از آن یاد میکند و بر این اعتقاد است که تغییر رئیسجمهور فعلی آمریکا نیز تغییری در آن ایجاد نخواهد کرد، به نظر میرسد پیگیری سیاست اجتناب از درگیری فعال با چالشهای درونی و بیرونی اتحادیه اروپا و در نتیجه، مواجهه اروپا با تنهایی استراتژیک، همان تحول ساختاری مورد نظر بسیاری از مقامات اروپایی است که به احتمال تأثیرات گستردهای بر فرایندهای تصمیمسازی اروپا از جمله در حوزه سیاست خارجی، امنیتی و دفاعی و سیاست خاورمیانهای آن بر جای خواهد گذارد.
نگاهی کلی به روابط آمریکا و اروپا در عصر ترامپ
به نظر میرسد این فرضیه که پس از رویکارآمدن ترامپ، روابط دو سوی آتلانتیک با چالشهای جدی مواجه شده است، مورد اجماع تحلیل گران قرار دارد. بهعنوانمثال، در پژوهشی که بهتازگی با روش کمیسازی دیدگاه نخبگان در خصوص وضعیت کلی روابط دو سوی آتلانتیک انجام گرفته، امتیاز کلی روابط اروپا و آمریکا 6/3 از 10 محاسبه شده است. این امتیاز در مورد روابط دو سوی آتلانتیک به تفکیک حوزههای سیاسی، امنیتی و اقتصادی به ترتیب 4/3؛ 7/4 و 6/3 محاسبه شده است. در ضمن، امتیاز روابط کلی آمریکا با کشورهای آلمان؛ فرانسه و بریتانیا نیز به ترتیب، 3/3؛ 1/5 و 4/4 اعلام شده است.( 2) کسب امتیاز کمتر بریتانیا در مقایسه با کشورهایی چون فرانسه آن هم در بافتار پیشینه روابط ویژه آمریکا و بریتانیا نیز مسالهای قابلتأمل است که بررسی آن مجالی دیگر میطلبد.
مواجهه آمریکا با چالشهای اتحادیه اروپا و واکنش اروپا
به نظر میرسد مواجهه آمریکای ترامپ با چالشهای مهم پیش روی طرح اروپا اگر مخرب نبوده باشد که در برخی موارد بوده است، چندان همدلانه و حلال مشکلی نیز نبوده است. در چالش اقتصادی اروپا که برآمده از بحران مالی سال 2008م است، روابط ویژه اقتصادی و تجاری دو سوی آتلانتیک در قالب " پیمان تجاری و سرمایهگذاری ترنس- آتلانتیک " به عنوان یکی از مهمترین راهحلهای گذار از این وضعیت توسط کاخ سفید به محاق رفت و مناقشه تازهای در حوزه تعرفهها شکل گرفت. دیدگاه منفی آمریکا نسبت به اتحادیه پولی اروپا کمکی به چالش مالی منطقه یورو نمیکند. در چالش برگزیت و مذاکرات مرتبط با آن، ترامپ در سمت طرفداران برگزیت و در مقابل اروپا قرار گرفته است. در حوزه چالش و بحران پناهجویی، اروپا نه تنها شاهد همراهی و کمک ویژهای از جانب آمریکا نبود، بلکه برخی مواضع ترامپ حمایت غیرمستقیم این کشور را از عدم انطباق کشورهای حوزه اروپای مرکزی و شرقی اتحادیه اروپا با سیاستهای پناهجویی اتحادیه اروپا به ذهن متبادر میکند. بهعنوانمثال، رئیسجمهوری آمریکا در جریان سفر سال گذشته خود به ورشو، آینده تمدن غرب را در معرض خطر خواند و از لهستان بهعنوان نمونهای یاد کرد که آماده دفاع از تمدن غرب است. (1) در چالش تضعیف نهادهای لیبرال و دموکراتیک کشورهای حوزه اروپای مرکزی و شرقی اتحادیه اروپا، آمریکا نشان داده است که واشنگتن در جستجوی متحدان تازهای از میان این "پسران بد اروپا" از جمله لهستان است. در حوزه تهدید روسیه به نظر میرسد این نگرانی که در زمان بحران، با رأی ترامپ، آمریکا خود را از درگیری فعال به دور نگاه دارد همچنان باقی است. در چالشهایی چون تقویت پوپولیسم در اروپا و مسایلی چون مناقشه کاتالونیا نیز اروپا کمتر با همراهی حلال مشکلی آمریکا و بیشتر با کنشهای حداقل در سطح بلاغی مشکلساز آمریکا مواجه بوده است. برای نمونه، حمایت ترامپ از نظرات اسلامهراسانه احزاب راست پوپولیست بارها توسط مقامهای اروپا مورد انتقاد قرار گرفته است.
به نظر میرسد شواهد مثالی چون موارد مورداشاره در سطور بالا، اروپا را به این درک رسانده باشد که "آمریکا وارد دورهای از رقابت شدید نه با رقبایش بلکه با متحدانش شده است."(4) . در ضمن، در نظر اروپا آمریکا گامبهگام در حال دورترشدن از درگیری با مخاطرات و چالشهایی است که در مواردی طرح اروپا را با تهدید مواجه کرده است. در این نگاه، اروپا خود را از منظر راهبردی تنها احساس میکند. این تعیین ساختاری، در کنار دیگر عوامل ساختاری، انگاره لزوم حرکت در مسیر خوداتکایی امنیتی و دفاعی اروپا را افزایش داده است و تمرکز بر "اروپای پساآمریکا"( 5) را در فرایندهای تصمیمسازی کشورهای اروپایی برجسته کرده است.
سیاست اروپایی آمریکا از اوباما تا ترامپ
ذکر این نکته ضروری است که سیاست دوریگزینی از مواجهه با چالشهای درونی و بیرونی اتحادیه اروپا، محدود به دوره ترامپ نیست. در واقع، در دوره اوباما نیز سیاست سنتی درگیری فعال آمریکا در مسایل داخلی و خارجی اتحادیه اروپا که بهویژه در دوره جنگ سرد و در دهه 1990م دنبال میشد – و به دنبال اطمینانیابی از تحلیلنرفتن ثبات اروپا از درون بود- مورد بازبینی قرار گرفت. بهعنوانمثال، در نظر اروپا توجه و ابتکارات آمریکا در دوره زمامداری اوباما برای کمک به اروپایی که در حوزه همسایگی خود در شمال و جنوب یعنی از جانب کشورهایی چون؛ روسیه و یا کشورهای شمال آفریقا و خاورمیانه با تهدیداتی عمده مواجه شده بود، ناکافی، غیرمؤثر و یا همراه با نتایجی معکوس بوده است. شاهد مثال، بسیاری بر این باورند که سیاست "تنظیم مجدد روابط با روسیه" در دوره مدیریت هیلاری کلینتون در وزارت امور خارجه، نتیجهای جز پیشتازی روسیه، اشغال شبهجزیره کریمه توسط آن، در موضعِ ضعفقرارگرفتن آمریکا در قبال روسیه در سوریه و تغییر موازنه قوا به نفع مسکو (به ضرر اروپا) به همراه نداشته است. بااینوجود، سیاست یورو- آتلانتیکی اوباما دو تفاوت بنیادین با سیاست ترامپ داشت: نخست آنکه اوباما و روسای جمهور پیشین این کشور، به اروپای متحد بهعنوان ابزاری برای پرورش کشورهای دموکراتیک، متحدان نظامی قابلاعتماد و شرکای تجاری قوی مینگریستند، حالآنکه ترامپ به دنبال "استفاده کوتاهمدت از منافع اقتصادی واگرایی اروپا است(6). دیگر آنکه سیاست دوریگزینی آمریکا از چالشهای داخلی و خارجی اروپا برخلاف ترامپ با کنشهای مخرب همگرایی اروپا همراه نبود.
استفاده کوتاهمدت از منافع اقتصادی واگرایی اروپا را باید از سیاستهای مهم آمریکای ترامپ در مواجهه با اروپا برشمرد. آمریکا در 10-7 گذشته بیشتر از اروپای متحد به قیمت منافع موقت خود پشتیبانی کرده است. بهعنوانمثال، اروپای همگراتر برخی هزینهها را به شرکتهای آمریکایی از جمله در حوزه انطباق با سیاستها و استانداردهای صادراتی و نظارتی تحمیل میکرد و اتخاذ مواضع مشترکِ مخالفِ برخی سیاستهای آمریکا را امکانپذیر مینمود. بااینوجود، ترامپ به دنبال آن است که از اروپای واگراتر برای چانهزنی با کشورهای عضو اتحادیه اروپا در خصوص مسایلی چون؛ امنیت انرژی و مالیات شرکتها استفاده کند. شکل تهاجمیتر این سیاست میتواند بیشازپیش انسجام اروپا را با مخاطره مواجه سازد. به طور نمونه، آمریکا به این میاندیشد که با فشار بر یورو روند همگرایی سیاست خارجی و امنیتی اروپا را تضعیف کند.
نتیجه
آمریکا به دلایلی ساختاری از جمله مواجهه با چالشهای فوریتر و فشردهتر، حتی در صورت بازگشت به سیاست حمایت از همگرایی اروپا، سیاست کنارهگیری از درگیرشدن فعال با چالشهای اروپا را حتی پس از ترامپ ادامه خواهد داد. در واقع، تغییر سیاست درگیرشدن فعالی که در طول جنگ سرد و در سالهای دهه 1990م دنبال میشد، بیشتر در سطح ساختار سیاست خارجی آمریکا از جمله در چارچوب سیاست "چرخش بهسوی آسیا- پاسیفیک" و در چارچوب لزوم بازاقتداربخشی اقتصادی آمریکا قابلدرک است تا در سطح کارگزاری رئیسجمهوری این کشور. پرسشی که باقی میماند آن است که نحوه مواجهه اروپا با این تعیین ساختاری که در سخنان مقامات اروپایی نیز بازتاب یافته است، چگونه خواهد بود. به نظر میرسد حرکت به سمت خوداتکایی راهبردی، امنیتی و دفاعی تنها گزینه اروپا خواهد بود، مشروط به اینکه اتحادیه اروپا برای مهمترین چالشهایی که پیش روی همگرایی آن قرار دارد، راهحلهای مؤثری ارائه دهد.
سایت شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از شبکه مطالعات سیاست گذاری عمومی تاریخ انتشار 29 مهر97، کدمطلب: 182311، www.npps.ir