پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۱۷۳۸۹۳
تاریخ انتشار : ۱۵ آذر ۱۳۹۷ - ۰۹:۰۷
در قسمت نخست این گزارش که روز گذشته به چاپ رسید از سفر به روستاهای محروم بخش ذلقی غربی الیگودرز برایتان گفتم که نه جاده‌ای دارند نه برق و آبی و نه مدرسه‌ای که کودکان‌شان تحصیل کنند. روستاهای این بخش جزو محروم ترین روستاهای استان لرستان هستند. اهالی آن سال‌های سال است منتظر جاده‌ای هستند که به محرومیت‌هایشان پایان دهد.

شعار سال: پیش از شب به روستای «تنگ تاف« رسیدم. مرد میانه‌قدی با شلوار کردی و پیراهن آبی و موهای سیاه پرپشت به پیشواز می‌آید. اسمش «برزو بهرامی» است و 39سال دارد. بعد از عبور از رودخانه پر از آب و جاده‌ای که با سنگ دستچین شده به سوی چند خانه که اهالی‌اش به انتظار ایستاده‌اند، می‌روم. من و همراهانم جزو نخستین میهمانان شهری برزو به حساب می‌آییم. او به راه 300-200 متری که از آن عبور کرده‌ایم اشاره می‌کند و می‌گوید:«خدمت سرکار عارضم که این جاده را خودم با همین دست‌ها ساخته‌ام؛ یک ماه تمام وقت برد. اگر لودری می‌آمد و جاده را صاف می‌کرد همه چی درست می‌شد.»
خانه برزو هم شبیه به خانه‌ روستاهای دیگر است. دیوارها با سنگ دستچین شده‌اند و سقفی از چوب و گل. کنار خانه هم انباری درست شده از چوب تنه بلوط برای پخت و پز و سرمای زمستان. همسر و سه دختر برزو جلوی خانه ایستاده‌اند. بعد از سلام و احوالپرسی ما را میهمان می‌کنند به چای زغالی. چند دقیقه بعد گله گوسفندان سر می‌رسد. گوسفندها را پسر برزو و مادر و نامادری‌اش برای چرا برده بودند. محمد پسر برزو نوجوان 14 ساله‌ای است که کوچک‌تر از سنش به چشم می‌آید. پسر لاغراندام و ریزجثه‌ای که کمی هم خجالتی است. او تا کلاس پنجم بیشتر درس نخوانده، بعد از اینکه نتوانست به‌خاطر دوری راه درس بخواند به ناچار شغل آبا و اجدادی را پیش گرفت و چوپانی می‌کند.
ساعت پنج و نیم غروب است و آسمان کاملاً تاریک می‌شود. نور فلش موبایل هم جواب نمی‌دهد که جلوی پایم را ببینم. محمد می‌رود و از داخل خانه چراغ زنبوری را می‌آورد و با کلی کلنجار رفتن، آن را روشن می‌کند. برزو هم هیزم می‌آورد و می‌ریزد توی بخاری نسبتاً بزرگی که دقیقاً وسط اتاق جا خشک کرده. مادر خانواده هم خمیرها را چانه‌گیری می‌کند برای پخت نان. دخترهایش، سمانه، سمیه و سهیلا هم دور او نشسته‌اند و چشم دوخته‌اند به نان پختن مادر.
مادر و نامادری برزو هم به آخرین عضو خانواده یعنی امیرعلی پنج ماهه رسیدگی می‌کنند. از برزو درباره روستا و امکانات‌شان می‌پرسم. «مهندس خودت که می‌بینی هیچ چیزی نداریم. روستای ما هشت خانوار است و نه جاده داریم نه برق و آب و تلفن و تلویزیون؛ هیچ چیزی نداریم که دلمان را به آن خوش کنیم. حتی مدرسه‌ای که بچه‌هایم توی آن درس بخوانند.»
حق با برزو است آنها هیچ امکاناتی ندارند. وقتی از او می‌پرسم سرویس بهداشتی کجاست با تعجب می‌پرسد چه! وقتی منظورم را به او می‌گویم با خانواده به پشت تخته سنگی اشاره می‌کند.
-
یعنی شما سرویس بهداشتی ندارید؟
-
نه مهندس دستشویی‌مان کجا بود.
-
حمام چطور؟
-
نه نداریم.
-
دخترها و زن‌ها چه باید بکنند؟
-
بیابان خداست دیگر، چاره‌ای نداریم.
به اصرار برزو برای شام می‌مانیم. خانه برزو آنقدرها بزرگ نیست، یک اتاق 20 متری که گوشه‌ای از آن در تصرف لحاف و تشک‌هاست و دقیقاً وسط اتاق هم تحت اشغال بخاری است. گهواره‌ای هم آنسوی اتاق است که امیرعلی در آن آرام گرفته. خانواده هفت نفره برزو در همین اتاق زندگی می‌کنند. تنها سرگرمی بچه‌های خانواده تماشای نان پختن مادرشان است. برق و تلویزیونی هم نیست که سرشان را گرم کنند. از محمد می‌پرسم روزهایش را چطور سپری می‌کند. « ساعت هفت صبح همه بیدار می‌شویم و صبحانه می‌خوریم. من گله را به دامنه کوه می‌برم و دم غروبی هم برمی‌گردانم.»
-
شب‌ها چطور سرت را گرم می‌کنی؟
-
خانه می‌نشینم.
-
یعنی هیچ سرگرمی نداری؟
-
نه.
-
حتی کتاب؟
-
نه. خیلی دوست دارم درس و کتاب بخوانم ولی نه کتابی هست و نه مدرسه‌ای. اگر کتابی باشد حتماً می‌خوانم.
از خواهرش سمانه همین سؤال‌ها را می‌پرسم و او هم همین جواب‌ها را می‌دهد. پیش خودم می‌گویم مگر می‌شود بدون برق، بدون مدرسه، بدون سرگرمی، بدون موبایل و تلویزیون سر کرد؟ این بچه‌ها حتی کتابی هم برای خواندن ندارند و زندگی چقدر می‌تواند کسالت‌بار باشد.
رشته افکارم را مراد محمد سلیمانی، رئیس شورای اسلامی بخش ذلقی که چندین روزی می‌شود در این سفر همراه است پاره می‌کند.«مهندس جان بخش ذلقی شرقی و غربی خیلی محرومند. به‌عنوان مثال همین روستا که جزو محروم‌ترین‌هاست. چند روستای دیگر هم داریم که جاده‌ای ندارند به آنها برویم مثل الون، عباسی، ایلرد، چالشیر سفلی، لیروک، وارگ، آب‌گزک، سیدحسن، پل‌چی، دورک، چال طلا، چلان، سوزر، پزعلیا، پز سفلی، کل‌گاه، گزستان، کله‌گه، گله کوره، فیل بوستان، کنداب، جلکان، دزآباد و چند روستای دیگر. همه اینها نه جاده دارند نه برق. بیش از نیمی از روستای بخش ذلقی با نبود جاده و برق و مدرسه روزگار سختی می‌گذرانند. اگر جاده بیاید همه‌چی پشت آن به روستاها می‌رسد. چندین بار با اداره برق مکاتبه کرده‌ایم که به این روستاها برق‌رسانی کنند ولی جواب این است هر وقت جاده درست شد برق می‌کشیم.
در این بخش، روستاهایی داریم که با اولین برف یا باران پاییزی راه‌شان تا اوایل اردیبهشت ماه سال بعد بسته می‌شود. ‌ایکاش راه باز بود تا شما را به آنجا می‌بردم تا ببینید مردم با چه مشکلاتی روبه‌رو هستند. بچه‌ها بی‌سوادند و از کمترین امکانات روستایی محرومند.»
خبر آمدن و میهمان شدنم در خانه برزو به اهالی دیگر روستا می‌رسد. آنها هم می‌آیند تا حرف دل‌شان را بگویند و توی روزنامه بنویسم. «محمد پذیرش» 50ساله مثل بقیه روستاییانی که در این چند روزه پای درد دل‌شان نشسته‌ام از جاده و بی‌برقی حرف می‌زند. با لحنی التماس‌گونه می‌گوید: «تو را به خدا صدای ما را به گوش مسئولان برسانید. شما اولین نفری هستید که به روستای ما آمده. تا به حال هیچ غریبه‌ای پایش را اینجا نگذاشته. اصلاً کسی هم می‌داند ما اینجا زندگی می‌کنیم؟ فقط زمانی که رأی‌گیری باشد با اسب و قاطر می‌آیند و از ما می‌خواهند رأی بدهیم.»
حرف‌های محمد پذیرش را «موسی پایدار» 25 ساله قطع می‌کند. «مسئولان اگر جاده را درست کنند خیلی از مشکلات ما حل می‌شود. کسی حاضر نیست از الیگودرز یا جاهای دیگر برای ما بار بیاورد چون که می‌گویند ذلقی راه ندارد و ماشین‌شان خراب می‌شود. مجبوریم آذوقه و نفت و کاه و علوفه را بار قاطر و اسب کنیم و از کوه و کمر به روستا بیاوریم. ما نمی‌توانیم مثل بعضی‌ها که به شهر مهاجرت کرده‌اند از روستای آبا و اجدادی‌مان دل بکنیم.»
روستاییان از مشکلات و نبود امکانات می‌گویند و بچه‌های برزو زل زده‌اند به ما و به دقت حرف‌هایی که رد و بدل می‌شود را گوش می‌کنند. زندگی بچه‌های برزو و روستاییان دیگر محصور شده در همین کوهستان. آنها حتی گذرشان به دهستان بزنوید نیفتاده چه برسد به شهر. برزو هم وارد بحث‌مان می‌شود:«به خدا اگر جاده بکشند هیچ بچه‌ای بی‌سواد نمی‌ماند. قسم می‌خورم که اگر جاده بیاید بچه‌هایم را می‌فرستم مدرسه بزنوید تا درس‌شان را ادامه بدهند. مشکل ما همین جاده است، خواسته زیادی نداریم. با این بی‌امکاناتی سال‌های سال است که سر کرده‌ایم ولی بچه‌های ما از این وضعیت زجر می‌کشند. اینها چه گناهی کرده‌اند که حتی برقی نیست تا برایشان تلویزیون بخرم تا کارتون و فیلمی ببینند. ‌ایکاش یکی از مسئولان بچه‌هایش را فقط یک روز به روستای ما می‌آورد تا ببیند می‌تواند با این محرومیت زندگی کند یا نه.»
ساعت نه شب راهی را که پیاده آمده‌ایم دوباره برمی‌گردیم. راه لغزنده است و نور چراغ قوه و موبایل زورش به تاریکی شب نمی‌رسد. با هر زور و زحمتی است خودمان را به بالا می‌رسانیم. ساعت از 10 گذشته، رئیس شورای بخش رو به من می‌گوید:«اگر کسی مریض شود باید از کوه و کمر خودش را به بزنوید برساند. الان هوا خوب است و باران و برفی نیست. اگر برف بیاید کار خیلی سخت می‌شود. البته این را هم بگویم با پیگیری نماینده‌مان در مجلس و تلاش وزیر بهداشت یک بالگرد اورژانس به منطقه داده‌اند ولی اگر برف بیاید که بالگرد نمی‌تواند پرواز کند.»
به سوی روستای دره‌چین می‌رویم. قرار است شب را در این روستا بمانیم و صبح برگردیم به روستای سه‌پلان و از آنجا هم به روستای سیدحسن برویم. راه دره‌چین خطرناک تر از آن چیزی است که شنیده‌ام. همه جا گِل است و ماشین مدام سر می‌خورد به طرف پرتگاه. من، تصویربردار و رئیس شورای بخش ترسیده‌ایم. چون یک اشتباه به قیمت جان‌مان تمام می‌شود. یزدان، راننده پاترول به هر ترتیبی ما را می‌رساند به روستا.
«محمد آراسته»، رئیس شورای دره‌چین با چراغ قوه‌ای که در دست دارد به استقبالمان می‌آید. ما را می‌برد به خانه‌اش، دره‌چینی‌ها فقط برق دارند. آنها هم مثل بقیه روستاییان آب را از چشمه می‌آورند و پخت و پز و گرم کردن خانه‌شان با چوب درخت بلوط است.
آراسته هم پیش از اینکه رختخواب را برای استراحت‌مان پهن کنند نیم ساعتی درباره مشکلات روستایشان از جمله جاده گفت. او از این وضعیت بشدت گلایه مند است و می‌گوید:« بخش ذلقی دست کم 12هزار نفر جمعیت دارد و در‌ شأن آن نیست که جاده‌ای برای رفت و آمد نداشته باشد. به خدا در‌ شأن این مردم نیست که این‌طور با بدبختی و محرومیت زندگی کنند. بی‌سوادی بچه‌ها و ازدواج دختران کم سن و سال و انواع و اقسام مریضی‌ها دلیلش یک چیز است آن هم جاده است. جاده با خودش امنیت و آسایش و حتی فرهنگ می‌آورد. چقدر باید درخواست و التماس کنیم. یعنی مسئولان استانی و حتی کشور نمی‌توانند یک راه 38 کیلومتری برای ما بسازند؟ این همه مسافر برای زیارت بارگاه محمدبنحسن(ع) از اینور و آنور می‌آید و باید با این مشقت به زیارتگاه برسند. لا اقل برای زوار جاده را آسفالت کنند.»
آراسته می‌گوید: دست کم شش ماه از سال جاده روستایشان لغزنده و تردد روستاییان همیشه با ترس و لرز است. از او می‌پرسم اگر در روستای آنها یا روستاهای پایین دست یا بالادست که اصلاً جاده‌ای ندارند کسی مریض شود یا زنی موقع زایمانش برسد چه می‌کنند؟
«
اگر هوا خراب باشد چاره‌ای نیست باید با اسب و قاطر او را به مرکز درمانی برسانیم. اگر هوا خوب باشد باید زنگ بزنیم بزنوید و آنجا هماهنگی کنند تا بالگرد اعزام شود. بالگرد هم با پیگیری‌های نماینده‌مان در مجلس به منطقه ما اختصاص داده‌اند وگرنه کلاه‌مان پس معرکه بود.»

پیمانکاری، مسئولیت ساخت جاده را نمی‌پذیرد
برای پیگیری مشکلات و محرومیت مردم بخش ذلقی، با مجتبی پارسانسب، بخشدار این بخش گفت‌و‌گو کردم. او با تأیید اینکه توجهی به این بخش با 143روستا نشده و مردم با نبود جاده و برق و نبود مدرسه از این وضعیت رنج می‌برند، می‌گوید:« برای اینکه محرومیت روستاهای ذلقی را به مسئولان نشان بدهیم از استاندار خواستیم تا از این بخش بازدید کنند. وی پس از اینکه جاده بزنوید تا امامزاده را دید طی جلسه‌ای با مسئولان دیگر استان مصوب کردند تا 37کیلومتر مسیر صعب‌العبور ذلقی با بودجه 22 میلیاردی ساخته شود. این نکته را هم بگویم که برگزاری مناقصه و اعلام آمادگی پیمانکار کمی زمان‌بر است و امیدواریم بالاخره پس از سالیان سال مشکلات مردم این منطقه با آسفالت شدن جاده برطرف شود.»
از پارسانسب درباره اینکه چرا بسیاری از روستاهای این بخش آب و برق و حتی آنتن موبایل و تلویزیون ندارند، می‌پرسم. او در پاسخ به این سؤالات به طرح ششم توسعه اشاره می‌کند و می‌گوید: «طبق این طرح دولت موظف است به روستاهای بیش از 20 خانوار خدمات‌رسانی کند و با توجه به اینکه این روستاها معمولاً کمتر از 20خانوار هستند این مشکل هنوز پا برجاست. به‌عنوان مثال وقتی به شرکت برق می‌گوییم برای فلان روستای 10 خانواری ما برق بکشید عنوان می‌کند که هزینه این کار چندین میلیارد تومان است و نمی‌شود برای یک روستا این همه هزینه کرد. اما با آمدن جاده بسیاری از این مشکلات برطرف خواهند شد.»

درآمد امامزادهکفاف جاده‌سازی را نمی‌دهد

مردم بخش ذلقی به این موضوع اشاره می‌کنند که چرا متولیان اداره زیارتگاه امامزاده محمدبن حسن‌(ع) که سالانه یک میلیون زائر دارد و نذورات زیادی هم کسب می‌کند بخشی از این پول و نذورات را خرج ترمیم و آسفالت کردن جاده نمی‌کند. حجت‌الاسلام علی اعتمادی رئیس اوقاف الیگودرز در این باره پاسخ می‌دهد:«اداره این امامزاده از سال 91 به اداره اوقاف الیگودرز واگذار شد و پیش از آن در دست هیأت امنای روستا بود. ما بخش زیادی از درآمدهایی که در طول سال‌های گذشته داشته‌ایم خرج خود بقعه کرده‌ایم و هم‌اکنون هم در حال ساخت زائرسرا و سرویس‌های بهداشتی برای زائران و مسافران هستیم. البته به این نکته هم اشاره کنم که چند سال پیش نزدیک به 500 میلیون تومان از هزینه آسفالت کردن بخشی از جاده را اوقاف پرداخت کرد ولی درآمدهای حاصل از نذورات آنقدری نیست که بشود این جاده 38 کیلومتری که راه 143روستاست، آسفالت کرد. حداقل نیاز به 30 تا 40 میلیارد تومان پول برای ساخت این جاده است.
اما اگر کسی تصور می‌کند میزان نذورات میلیاردی است همه صورتجلسه‌ها موجود است و می‌توانیم درآمدهای سال 91 به بعد و خرج‌کردها را به طور دقیق ارائه کنیم. ما هم قبول داریم که باید کمکی به آبادانی این منطقه شود ولی توان مالی آستان امامزاده کفاف این هزینه سنگین را نمی‌دهد و باید وزارت راه و شهرسازی وارد عمل شود. ما امسال نزدیک به 700 میلیون درآمد داشته‌ایم، خب با این پول چه کاری می‌شود کرد؟»

جاده به ذلقی خواهد رسید

قرار بود به چند روستای دیگر همچون چال قلعه و خرسیان و دورک و بیشه خزان و پز علیا و سفلی برویم ولی محلی‌ها می‌گویند راه این روستاها بسته است و با پای پیاده هم یک روز راه داریم. قاطر و اسبی هم نیست که ما را به آنجا برساند. روستاهایی که آنقدر محرومند و جاده خاکی و مال‌رو هم ندارند. اما نکته‌ای که مغفول مانده بی‌سوادی، بازماندن از تحصیل و ازدواج کودکان است.
دکتر محمد خدابخشی، نماینده مردم الیگودرز در مجلس شورای اسلامی هم در این رابطه چنین می‌گوید:«شهرستان الیگودرز پهناورترین شهر استان لرستان است و 417 روستا دارد که 143 روستای آن در بخش ذلقی واقع شده که جزو محروم‌ترین بخشها در سراسر کشور است. این منطقه همگام با مناطق دیگر رشد و توسعه نیافته است و مردم آن در وضعیت اسفباری زندگی می‌کنند. ما روستاهایی داریم که برای رفتن به آنجا دو روز راه است و اگر جاده درست شود راه آنها به چند ساعت کاهش پیدا می‌کند. ما با برگزاری جلسات بسیار در نهایت موفق شدیم که مجوز تأمین بودجه برای ساخت جاده را بگیریم و امیدواریم که این جاده تا پایان سال دیگر به بهره‌برداری برسد.
راه‌اندازی این جاده گذشته از اینکه این منطقه را از بن‌بست درمی‌آورد باعث جذب گردشگر، رونق اقتصادی و اشتغالزایی هم می‌شود. با ساخت این جاده امکانات دیگر همچون راه‌اندازی مدارس برای کودکان در مقاطع مختلف، برق و آبرسانی هم مهیا خواهد شد و همه تلاش مسئولان این است که جاده این منطقه را به سرانجام برسانیم.»
در بخش دیگری از گزارش که هفته آینده منتشر خواهد شد به مشکلات معلمان و دانش‌آموزان روستاهای دورافتاده و محروم ذلقی اشاره خواهیم کرد. معلمانی که برای رسیدن به روستا مجبورند ساعت‌ها پیاده‌روی کنند و شب‌های جایی برای خواب ندارند!

شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از روزنامه ایران، تاریخ انتشار 14 آذر 97، شماره: 6940


اخبار مرتبط
خواندنیها و دانستنیها
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین