شعار سال: ادله مخالفان رسمیت مذهب شیعه
مخالفان رسمیت مذهب شیعه، که غالباً علمای اهلسنت بودند، ادله مختلفی بر مخالفت خود ارائه کردند. برخی از آنها به جنبه شکلی تهیه پیشنویس مربوط میشد؛ و برخی به جنبه محتوایی آن؛ چنانکه پاسخهای موافقان هم، به تناسب ایرادها متفاوت بود. در این پژوهش، ابتدا ایرادهای شکلی، سپس ایرادهای محتوایی را از نظر میگذرانیم و با استفاده از نظرات موافقان، به نقد و بررسی آن میپردازیم.
1.تهیه پیشنویس، حق نمایندگان ملت
تهیه پیشنویس قانون اساسی برای نمایندگان ملت، نوعی تحقیر و توهین به آنهاست. مگر نمایندگان ملت نمیتوانند برای قانون اساسی پیشنویسی تهیه کنند که عدهای برای آنان نقش قیّم را بازی میکنند؟تهیه قانون از طرف دستاندرکاران فعلی، که بهحکم ضرورت و بهمنظور جلوگیری از هرجومرج، موقتاً مأمور انجام تشریفات انتخابات شدهاند، دخالت در وظایف شرعی و ملی نمایندگان واقعی عامه مردم است. (خالدی، 20 تیر 1358، در: همان، ص113)
نقد و بررسی
دقت در روند مخالفت با رسمیت مذهب و تداوم آن تا پس از تصویب آن از سوی نمایندگان ملت در مجلس خبرگان قانون اساسی نشان میدهد که این ایراد بهانه ای بیش نبود؛ زیرا پیشنویس تهیهشده صرفاً متنی پیشنهادی برای ارائه به مجلس خبرگان بود. ازاین رو، پس از تشکیل مجلس خبرگان، حتی آیین نامه تنظیم شده برای اداره این جلسه از سوی دولت موقت، کنار نهاده شد و مجلس با این استدلال که برای اداره هر مجلسی، نمایندگان آن مجلس صلاحیت تنظیم آیین نامه را دارند، آیین نامه ای مستقل تنظیم کرد.
چنانکه پیشنویس قانون اساسی را هم به عنوان مبنا نپذیرفت و از همه پیشنویسهایی که از سوی احزاب، گروهها، جمعیتها، صاحبنظران و شخصیتهای اجتماعی و سیاسی تهیه شده بود، استفاده کردکه اتفاقاً با اعتراض برخی از احزاب سیاسی، نمایندگان مجلس خبرگان و دولتمردان هم مواجه شد که «چرا پیشنویس تهیه شده را مبنای کار قرار ندادید و چرا برخی از اصول آن را تغییر دادید؟» (نامه سرگشاده جبهه ملی ایران در تاریخ اول مهر 1358، در: همان، ج6، ص1001ـ 1002/ مقدم مراغهای، 1386، ص1(ص)(ع)/ محلاتی، 13(ع)6، ص125)
1. عامل تفرقه و اختلاف مذهبی
از جمله دلایل مخالفان رسمیت مذهب شیعه، «بروز اختلاف و تفرقه مذهبی» به دلیل رسمیت مذهب شیعه بود. در بسیاری از نامه ها، اطلاعیه ها و مقاله های منتشره، به این عامل اشاره شده است؛ اینکه سیاست دشمنان اسلام، سیاست حکام اموی، صفوی و نظام شاهنشاهی، ایجاد تفرقه و اختلاف مذهبی بوده است و ما نباید بار دیگر در این دام بیفتیم؛ بلکه باید بر اسلام به عنوان محور وحدت تأکید کنیم. به چند نمونه از این اظهارنظرها توجه کنید:
«برای اینکه اختلاف برداشته بشود، اصل سیزدهم به این عنوان تصویب بشود که فقط به کلمه اسلام اکتفا بشود؛ و یک تبصره گویا باشد که در مناطق شیعه نشین، بر طبق فقه شیعه امور مربوط به آنها عمل بشود؛ و در مناطق سنی نشین، بر طبق مذهب آنها و فقه آنها عمل بشود. در این صورت، شیعه چیزی از دست نداده و سنی چیزی به دست نیاورده؛ فقط اختلاف برداشته شده است». (عابدی همایونشهری، شعبان13(ص)(ص)ق، در: همان، ص166)
نقد و بررسی
موافقان رسمیت مذهب معتقد بودند همانگونه که از آغاز مشروطه تاکنون، رسمیت مذهب در قانون اساسی ایران سبب اختلاف مذهبی نبوده است و شیعیان و سنیان سالیان متمادی با یکدیگر زندگی کرده اند، هم اکنون هم رسمیت مذهب در قانون اساسی جمهوری اسلامی اختلافی را موجب نخواهد شد. اتفاقاً حذف آن در این مقطع، شیعیان را تحریک کرده، آغاز یک اختلاف و تفرقه خواهد بود. (حجت کوهکمرهای، بیانیه مورخ 26 خرداد 1358، در: همان، ص172)
یکی از علمای قم در همین زمینه به اهل سنت توصیه کردند:
«برادران! روی این کلمه اصرار نکنید. نه من و نه بزرگتر از من ـ اگر فرضاً هم بخواهیم این کلمه را برداریم ـ قادر نخواهیم بود. اگر کسی دست به چنین کاری زند، چنان خونریزی در این مناطق راه میافتد که نه ما میتوانیم، و نه شما». (اطلاعات، اول مرداد 1358، در: همان، ص292)
1. اسلام دین خدایی است و شیعه و سنی، مذاهب ساختگی
دلیل دیگر آن بود که قرآن از «دین اسلام» سخن میگوید و بس. سخنی از «مذاهب» در قرآن نیست و نام بردن از مذهب در قانون اساسی، مخالفت با قرآن است؛ بلکه قرآن از گروهگروه، و فرقهفرقه شدن نهی کرده است. نام بردن از مذهب در قانون اساسی، مخالفت با این نهی قرآنی هم هست. به چند نمونه از این استدلالها توجه کنید:
·أَقِیمُوا
الدِّینَ وَلا تَتَفَرَّقُوا فِیه؛ (شوری، 13) دین خدای را برپای دارید و از
فرقهبازی
در آن اجتناب کنید. با نگاه کردن به این پیام الهی، بهسادگی میشود
فهمید که مذهبگرایی چقدر غیراسلامی است و ماده 13 پیشنویس قانون اساسی، چه
تأکیدی بر مذهبگرایی! ( کیهان،11 تیر 1358، در: همان، ص(ص)8)
«اصل 13 با قیود و تفصیلاتی که دارد،مخالف نص صریح قرآن که میفرماید: إِنَّ الدِّینَ عِندَ الله الإِسْلاَمُ، (آل عمران، 1(ص)) وَمَن یَبْتَغِ غَیْرَ الإِسْلاَمِ دِینًا فَلَن یُقْبَلَ مِنْهُ، ( آل عمران، 85) و وَرَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِینًا. (مائده، 3)... در قرآن و احادیث رسول، نامی از مذاهب جعفری، زیدی، حنفی، حنبلی، مالکی، شافعی و یا سنی و شیعی برده نشده است» (خالدی، بامداد، 20 تیر 1358، در: همان، ص113؛ آخوند خدایوردی قاری، جمهوری اسلامی، 28 تیر 1358، در: همان، ص13(ص))
·«ما میخواهیم کلمه مذهب قید نشود؛ فقط کلمه اسلام کافی میباشد؛ چون در قرآن مجید، مذهب نیامده است. خداوند فرموده است: إِنَّ الدِّینَ عِندَ الله الإِسْلاَمُ (آل عمران، 1(ص)) وَمَن یَبْتَغِ غَیْرَ الإِسْلاَمِ دِینًا فَلَن یُقْبَلَ مِنْهُ؛ (آل عمران، 85) وَرَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِینًا؛ (مائده،(عج)) وَلاَ تَکُونُواْ کَالَّذِینَ تَفَرَّقُواْ وَاخْتَلَفُواْ مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمُ الْبَیِّنَاتُ (آل عمران،105)انَِّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَه (حجرات،10) وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ الله جَمِیعًا؛ (آل عمران، 103) إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّه وَاحِدَه؛ (انبیاء، (ص)2) (انجمن اسلامی ترکمن «گنبد»، جمهوری اسلامی، 20 تیر 1358، در: همان، ص11(ع))
نقد و بررسی
این استدلال، با ایرادهای متعددی روبهروست. از آن جمله:
الف) متأسفانه در فضای غبارآلود بعد از پیروزی انقلاب، افراد و جریانها برای پیشبرد سخنان خود، به آیاتی از قرآن استناد نموده و تفاسیر نادرستی از آنها میکردند. در حالی که آیاتی مانند: «دین نزد خدا، اسلام است»، «هرکه دینی غیر از اسلام بپذیرد، از او پذیرفته نمیشود» و«من اسلام را بهعنوان دین برای شما پسندیدم»، در برابر ادیانی است که پیش از اسلام پیروانی داشتند. این ادیان، افزون بر آنکه تحریف شده بودند، با ظهور اسلام، نسخ شدند. این آیات هیچ ارتباطی به مسلمانانی که پیرو یکی از مذاهباند، ندارند.
حتی بنا بر دیدگاه شیعیان، مبنی بر آنکه مکتب شیعه و مذهب اهلبیت رسول خدا(ص) همان اسلام واقعی است، و پیروی مذاهب دیگر، نوعی انحراف از وصیت رسول خداست که فرمود: انّی تارک فیکم الثقلین، کتاب الله وعترتی، اهل بیتی، لن تضلّوا ما ان تمسّکتم بهما؛ من دو چیز گرانبها در میان شما باقی میگذارم: کتاب خدا و خاندانم؛ که اگر به آن دو چنگ بزنید، هرگز گمراه نخواهید شد، (طبرسی،1(عج)03ق، ج1، ص133)؛ با این حال، از آیات فوق نفی مذاهب دیگر اسلامی استفاده نمیشود؛ چون پیروان آن مذاهب، با وجود انحراف از سنت رسول خدا، مسلماناند و هیچ شیعهای آنان را خارج از اسلام نمیداند، تا گفته شود: از شمول آیات خارجاند و مطرح شدن مذهب در قانون اساسی، مخالف این دسته از آیات قرآن است.
ب) نامگذاری پیروان علی(ع) به شیعه بهمعنای «پیرو»، از روایتی از رسول خدا (ص) برگرفته شده است که فرمود: شیعه علیّ هم الفائزون؛ پیروان علی، همان رستگاراناند. (ابن حیوان، 1385ق، ج1، ص(ع)5) بر این اساس، برخی بر این باور بودند که لفظ «شیعه اثناعشری» در اصل 13، جایگزین لفظ «جعفری» شود؛ «زیرا معروفیت شیعه به جعفری، از زمان خلفای عباسی آغاز شد؛ آنگاه که خواستند مذاهب را به مذاهب اربعه: مالکی، حنفی، شافعی، حنبلی محصور نمایند، و شیعه اصیل... مذاهب جدید و بیسابقه درآورند؛ وگرنه پیروان مذاهب ائمه اهلبیت: از زمان پیغمبر اکرم (ص) به فرموده آن حضرت، بهنام شیعه معروف شدند».(ورعی،138(ص)، ج6، ص1(ص)5)
آنچه هم در آیه شریفه مورد سرزنش قرار گرفته، «گروهگروه شدن و تفرقه» است. میفرماید: إِنَّ الَّذِینَ فَرَّقُواْ دِینَهُمْ وَکَانُواْ شِیَعًا لَّسْتَ مِنْهُمْ فِی شَیْءٍ؛ (انعام،15(ص))کسانی که دین خود را پراکنده ساختند و فرقهفرقه شدند، تو هیچگونه مسئول ایشان نیستی؛ کارشان فقط با خداست. آنگاه به آنچه انجام میدادند، آگاهشان خواهد کرد. برخلاف آنچه برخی در نقد اصل 13 مطرح کردهاند. (برقعی، آیندگان، 5 تیر 1358، در: ورعی، 1389، ج8 ، ص(ع)2) «شیع» در این آیه و آیه 86 سوره روم بهمعنای فرقهفرقه شده است، نه شیعه شدن.
ج) چگونه میتوان اختلافات اساسی شیعه و سنی را در مسئله امامت نادیده گرفت و به اسم اسلام خدایی، مذاهب را حذف کرد؟ یکی از علمای شیعه در پاسخ به مفتیزاده، و یکی از حقوقدانان در پاسخ نویسندهای که شیعه را یک فرقه خوانده بود، نوشتند:
«مردم ما بهتبع رهبران خود برای اسلام خدایی و راستین جنگیدهاند و آن را در مذهب تشیع میبینند؛ چنانکه برادران سنی، اسلام خدایی را در مذهب خود تشخیص دادهاند. بنابراین، چگونه ممکن است این دو مذهب را الغا کرده و در عین حال، اسلام خدایی و راستین را که مورد نظر همگان باشد، تشکیل داد؟ در صورتیکه هرکس مختصراً اطلاعی از فقه شیعه و سنی و معتقدات این دو دسته در امر امامت و رهبری جامعه داشته باشد، میداند قدر جامعی بین نظرات طرفین در بسیاری از مسائل وجود ندارد که آن را بهعنوان اسلامی خدایی! بپذیریم» (اشرفی شاهرودی،2(ص) خرداد 1358، در: همان، ص185)
مذهب جعفری یا شیعه، فرقهای نیست که جدای از اسلام باشد، یا بهعنوان شاخهای سرکش و خودرو بر آن درخت برومند روییده باشد. تشیع یک دیدگاه است. نظرگاهی است که پیروانش از آن زاویه به اسلام مینگرند. این پیروان، اسلام راستین را در بیت پیامبر(ص) و در خانه علی(ع) و فاطمه 3 جستوجو میکنند؛ عصمت و طهارت را معیار حکومت و امامت میدانند؛ بر عدل الهی و اصالت و کرامت انسان تکیه دارند و با معاویهها و یزیدها و مأمونها و سایر طاغوتهای زمان، همیشه در جنگ و ستیز بودهاند. پس اگر گاهی ادعا کردند که ما اسلام را از این دیدگاه و بر مبنای این مکتب میفهمیم، نمیتوان بر آنان خرده گرفت که بدعت نهاده و نام دیگری جز اسلام برای خود برگزیدهاند.» (کاتوزیان، در: همان، ص3(عج)5)
1. مردم به «جمهوری اسلامی» رأی دادند، نه «جمهوری شیعی»
یکی از ادله مخالفان رسمیت مذهب شیعه این بود که مردم در رفراندم تعیین نظام سیاسی، به جمهوری اسلامی رأی دادند، نه جمهوری شیعی؛ پس نباید مذهب شیعه در قانون اساسی رسمیت یابد؛ بلکه باید به همان رسمیت دین اسلام بسنده کرد. به برخی از این اظهارنظرها توجه نمایید:
نقد و بررسی
این استدلال که به حسب ظاهر عامه پسند هم هست، از چند جهت مخدوش است:
اولاً، اینکه در تنها کشور شیعی که
انقلابی بهره بری یکی از مراجع تقلید شیعه و
همراهی بقیه مراجع و علمای شیعه و جانبازی اکثریت شیعیان به پیروزی
رسیده، برخلاف
قانون اساسی رژیم شاهنشاهی که مذهب شیعه در آن رسمیت داشته، بخواهند
مذهب خود
را با دست خود از رسمیت بیندازند و قصدشان از جمهوری اسلامی، حذف مذهب
جعفری
باشد، آنقدر نابخردانه و سفیهانه است که احتمال آن هم منتفی است. پس
اینکه عدهای از
مردم، بهویژه اهلسنت به جمهوری اسلامی رأی دادهاند بهگمان آنکه
تنها دین اسلام در این
کشور رسمیت داشته باشد و رسمیت مذهب شیعه حذف شود، تصوری غیرواقعی و
غیرمنطقی است.
ثانیاً، امام خمینی که پیشنهاد «جمهوری اسلامی» را مطرح کردند و بر آن پافشاری نمودند و در برابر پیشنهادهای دیگر، مانند جمهوری، جمهوری دموکراتیک و حتی جمهوری دموکراتیک اسلامی ایستادند و فرمودند: «جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد»، این الگوی حکومتی را در برابر ملیگرایانی مطرح کردند که پیشنهادهای یادشده را ارائه میکردند، و اصولاً ایشان در مقام نفی یا اثبات مذهب نبودند تا گفته شود مقصودشان از اسلام، «عنوان جامع دین در برابر مذهب» بوده است. بدون شک، این پیشنهاد بر اساس رسمیت مذهب جعفری و شیعه اثناعشری بوده است. گواه روشن آن اینکه ایشان از جوسازی و جنجالآفرینی عدهای برای حذف مذهب، بهشدت برآشفتند و احساس خطر کردند و بر تدوین و تصویب هرچه سریعتر قانون اساسی اصرار نمودند. افزون بر آن، دستکم دو شاهد دیگر هم در بیانات ایشان وجود دارد که عبارت اند از:
1. در تاریخ 3 بهمن
135(ع) در پاسخ به پرسش خبرنگاران مبنی بر اینکه «آیا در جهان
اسلام، کشورهایی که بخواهند به پیروی از ایران، جمهوری اسلامی تشکیل
دهند، الزاماً باید مذهب شیعه را بپذیرند یا نه؟» فرمود: «خیر؛ الزام در مذهب
نیست» (امام خمینی،13(ع)(ص)، ج5، ص521)
این پرسش و پاسخ نشان میدهد که در ایران، مذهب شیعه رسمیت دارد؛ ولی در کشورهای دیگر که شیعیان اکثریت ندارند، لزومی به رسمیت مذهب شیعه نیست.
اینها به دست و پا افتادند که نگذارند، یا رفراندم بشود به طور صحیح - و این خیال خامی است- و یا قانون اساسی اسلامی مبنی بر مذهب شیعه اثناعشری تصویب بشود. بهخیال خودشان میتوانند - و این خیال خامی است- و یا جمهوری اسلامی در آن خلل واقع بشود؛ جمهوری مطلق باشد یا جمهوری دمکراتیک یا جمهوری اسلامی دمکراتیک. همه اینها غلط است: «جمهوری اسلامی». من رأی خودم را به جمهوری اسلامی میدهم... نه یک حرف زیاد، نه یک حرف کم.» (همان، ج6، ص363)
افزودن هر قیدی به کلمه اسلام، از کلیت و جامعیت آن میکاهد و با وجهه جهانیانقلاب اسلامی ایران نیز سازگار نیست؛ زیرا در بدو امر، انقلاب اسلامی بهرهبری امام خمینی، حکومتهای طاغوتی جهان را بهلرزه درآورد و استعمارهای سرخ و سیاه را به تأمل وتفکر واداشت و کلیه مستضعفین جهان انتظار داشتند که از برکت استقرار و حکومت اسلامیدر ایران، سایر مملکت اسلامی نیز از یوغ استعمار خلاصی یابند. متأسفانه آوردن کلمههایشیعه و سنی انقلاب ما را در محدوده کوچک جغرافیایی محدود میسازد و به همان وضعزمان طاغوت رجعت میدهد و امید سایر مسلمانان جهان را نسبتبه نتایج انقلاب ایران به یأس مبدل خواهد ساخت و دیگر جنبش ایران نمیتواند رهبر جنبشهای افغانستان، اریتره، فلسطین و غیره هم باشد. (جامعه اسلامی کردهای مقیم تهران، جمهوری اسلامی، 25 تیر 1358، در: ورعی، 1389، ج8 ، ص5(ص))
همه میدانند که در افغانستان، انقلاب اسلامی صورت میگیرد و در عراق نیز پیشامد آن فراهم شده است. بیایید با برداشتن رسمی بودن، الگویی باشیم برای سایر کشورهای اسلامی. (کاروانیان، انقلاب اسلامی، 21 تیر 1358، در: همان، ص126)
نقد و بررسی
این سخن، به یک مغالطه بیشتر شبیه است تا استدلال؛ زیرا:
اولاً اگر این استدلال صحیح باشد، پس، از «اسلام» هم نباید حرفی زده میشد تا ملتهای مستضعف غیرمسلمان از این انقلاب ناامید نشوند. باید انقلاب ایران یک انقلاب صرفاً دینی، ولی فراتر از اسلام معرفی میشد تا پیروان ادیان دیگر هم بدان امیدوار میشدند؛ بلکه انقلابی ضداستبدادی و ضداستعماری معرفی میشد تا همه ملل مستضعف عالم، اعم از دیندار و بیدین بدان امیدوار میشدند. پس نهتنها اسلام بلکه هیچ دینی نباید رسمیت پیدا میکرد.
ثانیاً ملتهای مستضعف، اعم از مسلمان و غیرمسلمان، با مشاهده پیروزی این انقلاب که بر اساس مکتب تشیع و با رهبری مراجع تقلید شیعه انجام شد، متوجه شدند که مکتب شیعه چه ظرفیتی دارد که میتواند پیروانش را این گونه برای مبارزه با ظلم و ستم و برچیدن نظام استبدادی و تأسیس یک نظام اسلامی بسیج کند؛ در حالی که نظریه رایج در میان اهلسنت، حرمت مخالفت با دولتمردان است که از آن به «اولوا الامر» یاد کرده، و اجازه هرگونه مبارزهای را از پیروانشان سلب میکنند. مکتبی که میتواند چنین ظرفیتی را در پیروانش حفظ کند و الگویی برای ملتهای دیگر باشد، مکتب ستمستیز تشیع است. علاقه ملتهای دیگر به مطالعه درباره اسلام و تشیع، از همین جا نشئت میگیرد. در برخی از نوشتههای موافقان رسمیت مذهب شیعه که در پاسخ به مخالفان نگارش یافته، به این نکته توجه شده است، که به برخی از آنها اشاره میشود:
1. رسمیت مذهب شیعه، تبعیض و تضییع حقوق اهل سنت
از جمله علل مخالفت با رسمیت مذهب شیعه، تصور نادرست «تبعیض و بیعدالتی در حق اقلیت اهلسنت» بود. در نوشتههای متعددی به این مطلب اشاره شده و آمده است:
نقد و بررسی
اولاً اعلام رسمیت مذهب شیعه - که مذهب اکثریت مردم است- و درخواست شرط شیعه بودن برای رئیسجمهور و نخستوزیر نهتنها تبعیض نیست، بلکه دفاع از یک اصل جهانی است. همه ملل عالم برای اکثریت، حق حاکمیت قایلاند و امروزه این امر از مسلمات بینالمللی است. نمیتوان اقلیت و اکثریت را یکسان شمرد و برای اکثریت، هیچ ترجیحی قایل نبود.
ثانیاً شیعیان مکتب خود را برحق دانسته و اسلام راستین را همان تشیع میدانند. بنابراین، کاملاً طبیعی است که مکتب برحق خود را رسمیت بخشند و منصبهای مهم اجتماعی را هم به پیروان این مذهب واگذار کنند. این خواسته، گذشته از این است که آنان در این کشور دارای اکثریتاند. بر همین اساس، اصولاً برخی از علمای شیعه اصل مندرج در پیشنویس را ناکافی دانسته و خواهان رعایت کامل حقوق شیعیان بودند، که اکثریت قاطع ملت ایران را تشکیل میدهند. به چند نمونه از اظهارات طرفداران رسمیت مذهب توجه کنید:
آیت الله خویی، نیز با تأیید این بیانیه، و بر اینکه در همه جای دنیا برای اکثریت احترام خاصی قایلاند، تأکید کردند. (6 شعبان 13(ص)(ص)، در: همان، ص1(ص)2)
ثالثاً اگر رسمیت مذهب شیعه، تبعیض ناروا در حق اهلسنت است، اصولاً رسمیت دین اسلام هم تبعیض ناروا در حق اقلیتهای دینی مسیحی، یهودی، زرتشتی و مانند آن است. پس باید از رسمیت دادن به دین اسلام هم چشم پوشید. به برخی از پاسخهایی کهدر همین زمینه به مفتیزاده گفته شده، توجه کنید:
اگر نظرآقای مفتیزاده این است که رعایت حق اقلیتها باید موجب حذف شدن رسمیت مذهب شیعه باشد، پس بهتر این است که بگویند دین را بهطور کلی از برنامه قانون اساسی حذف کنند تا رعایت حقوق همه اقلیتها بشود. چطور شد که اقلیت سنی باید رعایت شود و مذهب شیعه از رسمیت بیفتد، ولی اقلیت زرتشتی، کلیمی و مسیحی رعایت نشود؟ با اینکه به قول ایشان، اگر اکثریت سنی سایر کشورها باید در قانون اساسی ایران نقشی داشته باشد، پس باید اکثریت مسیحی یا بودایی سایر کشورها نیز در قانون ما نقش داشته باشند؛ و اگر رأی مثبت دادن سنیها به جمهوری اسلامی، اثر در الغای رسمیت مذهب شیعه دارد، پس باید رأی مثبت دادن سایر اقلیتهای مذهبی به جمهوری اسلامی نیز اثر در الغای اسلام داشته باشد.» (اشرفی شاهرودی، 2(ص) خرداد 1358، در: همان، ص18(ع))
اگر بنا باشد بهدلیل خواسته برادران مذاهب اقلیت، نام مذهب جعفری را از قانون حذف کنیم که مبادا موجب تشدید اختلافات شود، درست به همان دلیل باید اسم اسلام را نیز از قانون اساسی برداریم؛ زیرا ما هممیهنانی داریم که مؤمن به مذهبی غیر از مذهب اسلاماند. کسانی هستند که اساساً معتقد به خدا و مذهبی نیستند. و اگر به این منطق ادامه دهیم به همان جایی میرسیم که بگوییم: اساساً قانون مشخصی نمیبایست برای یک جامعه وجود داشته باشد؛ اما حقیقت این است که اکثریت این ملت، اسلام را انتخاب کرده و قانون را تعیین کرده است. (قندی، جمهوری اسلامی، 20 تیر 1358، در: همان، ص266 ـ 26(ع))
مراجع
فهرست منابع
الف) کتب
1. قرآن کریم
2. ابنحیون، نعمانبنمحمد مغربی، دعائم الاسلام، تحقیق و تصحیح آصف فیضی، 2جلد، قم، مؤسسه آلالبیت:، 1385ق.
3. جبهه ملی ایران، جزوه خواست ملت از قانون اساسی، 1358ش.
4. (امام) خمینی، سیدروحالله، صحیفه امام، چ3، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1379ش.
5. شیبانی، عباس، صورت مذاکرات شورای انقلاب اسلامی، 136(عج)ش.
6. صورت مشروح مذاکرات مجلس بررسی نهایی قانون اساسی جمهوری اسلامی، تهران، اداره کل امور فرهنگی و روابط عمومی مجلس شورای اسلامی، 1368ش.
7. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، تحقیق و تصحیح محمدباقرخرسان، 2 جلد، مشهد، نشر مرتضی، 1(عج)03ق.
8. محلاتی، فضلالله، خاطرات و مبارزات شهید محلاتی،تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1376ش.
9. مقدم مراغهای، رحمتالله، سالهای بحرانی نسل ما، خاطرات مهندس مقدّم مراغهای، تهران، نشر علم، 1386ش.
10. ورعی، سید جواد، مبانی و مستندات قانون اساسی، قم، دبیرخانه مجلس خبرگان رهبری، 1386ش.
11. ورعی، سیدجواد، مجموعه اسناد و مدارک تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی، نظارت رضا استادی، 1(عج) جلد، موجود در قم، دبیرخانه مجلس خبرگان رهبری،1389ش.
ب) نشریات
1. اطلاعات، 3 تیر ماه 1358.
2. جمهوری اسلامی، 3، 10 و 26 تیرماه 1358.
3. کیهان، 11 و 12 تیر 1358.
(عج). نشریه گزارش، ش 91، شهریور 1387.
نویسنده:
سیدجواد ورعی
فصلنامه شیعه شناسی شماره 48
با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از خبرگزاری فارس، تاریخ انتشار 9 مرداد 95 ، کد مطلب: 13950407000771: www.farsnews.com