شعار سال :سرزمين گيلان که از استانهاي سرسبز و افتخار آميز ايران است، با آن گنجينه هاي پربار و غني موسيقي محلي ( فولکلوريک ) هميشه الهام بخش و راه گشاي آهنگسازان و هنرمندان و اساتيد بزرگ در هنرهاي گوناگون بوده است. از جمله، استاد بزرگ« ابوالحسن صبا » وقتي به گيلان سفر کرد و رياست مدرسه صنايع ظريفه اين استان را پذيرفت با استقبال و ذوق و استعداد مردم اين سامان در موسيقي روبرو گرديد و با عشق و علاقه به کشف گوشه هايي از نواهاي موسيقي محلي اين ديار همت گماشت که از جمله قطعه « رقص چوبي قاسم آباد » ، « زرد مليجه » ، « گوسفند دوخوان » و قطعاتي ديگر که در آثار آن استاد بزرگوار باقي مانده که بيشتر آنها در مايه « دشتي » است. اين خود گواه ذوق و هنر سرشار سرزمين گهربار و هنرپرور گيلان است. کودک گيلاني از بدو تولد تا هنگامي که مسئوليت زندگي به دوشش مي افتد گوش و روانش با نغمات دلنشين ترانه هاي روستايي در شاليزارها ، جنگل ها و لب رودخانه ها پرورش مي يابد.
ناصر مسعودي در چنين فضايي به سال 1314 در رشت، محله « صيقلان » متولد مي گردد. هنوز بيش از سه بهار از عمرش نگذشته بود که پدرش را از دست داد ، در آن زمان خانواده مسعودي مجموعاً عبارت از مادر و سه خواهر و سه برادر مي شدند که ناصر کوچکترين آنها بود. بار مخارج تامين زندگي به دوش خواهر بزرگتر که از هنر خياطي برخوردار بود محول شده بود به همين دليل بعد از فوت پدر به منزل جديدي که در گذر « سوخته تکيه » کوچه « مستوفي » نقل مکان مي کنند. صداي گيرا و نغمه خواني در خانواده ناصر موج مي زد به طوري که همگي آنها از صداي خوش و دلنشين بر خوردار بودند ولي مشکلات گذران زندگي مجالي براي شکوفايي به آنها نمي داد پس ناصر هم نمي توانست از محضر و مکتب استادي برخوردار شود و تنها الگوي او در هنر آواز، امکانات متفرقه اي بوده که در اطرافش وجود داشته است.
ناصر مسعودي خود در اين باره مي گويد : « اگر کار مختصري در شناسايي و معرفي موسيقي گيلان انجام داده ام همه اش با تلاش و کوشش خودم بوده و البته تشويق هنر دوستان و دوستان هنرمند را نبايد ناديده گرفت. من ضمن اين که از کودکي که با نغمات دلنشين افراد خانواده ام خو گرفته بودم با صداهاي خوش و گرم هنرمندان آن روزگار شهر رشت مانند: مرحوم حسين صوتي ، مرشد زورخانه محل ، موذن مسجد ، نوحه خوانان تکايا و گروهي کسبه دوره گرد و جوانان خوش صداي رشت که بيشتر در باغ با صفاي محتشم جمع مي شدند و نوا سر مي دادند آشنا و الهام مي گرفتم و بعدها خوانندگاني چون : بياباني ، يزدان پرست ، منجمي ، تحويلداري، مرتضوي ، قرقاني و عده اي ديگر و صفحات گرامافون هنرمنداني مثل خانم قمرالملوک وزيري (بانوي آواز ايران) ، ظلي ، اقبال ، بديع زاده ، معلم و استاد من بودند ولي بيش از دوازده سال نداشتم که براي اولين بار، شخصي به نام حافظي که از فرهنگيان رشت بود قطعه اي با ساز وي خواندم که هيچ وقت آن لحظه را فراموش نمي کنم و من بارها با شوهر خواهرم و تار حافظي در منزل خواندم و پايه و مايه هنري من از همين جا شروع شد.»
ناصر مسعودي در سال 1328 بنا به اقتضاي وضع خاص خود به تهران آمد و با برادران ديگر در خيابان هفده شهريور فعلي و شهباز آن زمان اقامت گزيد ولي جدايي از زادگاهش براي وي بسيار مشکل بود ليکن در تهران به واسطه امکانات مختلف بهتري مي توانست تلاش کند در همين اوقات با يکي از همشهري هاي مقيم تهران که مشغول تحصيل در دبيرستان بود آشنا مي شود و توسط وي که در کلاس موسيقي علي اکبر خان شهنازي در خيابان ناصرخسرو درس مويسقي مي گرفت به کلاس استاد راه يافت، در اين کلاس با آقاي بحريني معلم ويولون آشنا مي شود و صداي وي مورد پسند بحريني قرار مي گيرد و توسط او به استاد شهنازي معرفي مي شود و ناصر بسيار نياموخته ها را در محضر شادروان شهنازي آموخت و عشق و علاقه به موسيقي سبب شد که ناصر گاهي چند روز هفته را در کلاس باشد ولي باز مشکلات زندگي مانع از ادامه اين کار وي شد اما بهترين خاطرات ناصر در اين کلاس طبق گفته خودش زماني بوده که با ساز آقاي بحريني و گاهي با تار زنده يار شنازي که براي خودشان در کلاس مي نواختند ، بود وناصر بنا به دستور استاد قطعه اي را با عشق فراوان ولي صدايي لرزان مي خواند و هميشه مورد لطف و محبت استاد شنازي قرار مي گرفت. مسعودي در سال 1332 با محمودي خوانساري آشنا شد و اين يکي ديگر از خاطرات به ياد ماندني وي مي باشد زيرا دوستي محمودي خوانساري و مسعودي که بعدها دوستان هنرمند ديگري نيز به جمع آنان پيوستند ادامه پيدا مي کند ولي دوستي او با مرحوم خوانساري خيلي صميمي بود چه هر دو جوياي نام و مشتاق يادگيري و تشنه آواز بودند. در آن ايام محمودي خوانساري در منزل دائي اش که در ميدان بهارستان بود زندگي مي کرد. ناصر مي گويد : « عصرها از کوچه جنب مسجد سپهسالار پياده به طرف پشت ورزشگاه شهباز دولاب براي تمرين مي رفتيم ، با سادگي و بي توقعي و با کمال خلوص به خواندن مي پرداختيم و هر دو نفر آرزوي رسيدن به هدف خود را داشتيم. يادش بخير ،حبيب وزيري صدايي رسا داشت و تني چند از هنرمنداني بودند که براي دل خود مي خواندند و گاهي دور هم جمع مي شدند و حالي مي کردند و رديفها و گوشه هاي موسيقي سنتي را با هم مي خواندند مثل: پرويز توکلي که ذوق ويولون داشت ، مسعود برزين که سنتور مي نواخت ، اين همه وسيله شکوفايي و تشويق من بودند.»
در سال 1334 ناصر به زادگاهش رشت رفت و ساکن شد. در همان سال با هنرمنداني کم نظير چون : شادروان امير عطايي که صوتي خوش و زخمه اي گوشنواز داشت آشنا شد. مرحوم امير عطايي از مردم خطه ديلمان بود و تار نيکو مي نواخت به ناصر خيلي علاقه داشت و گاهي او را ياري مي کرد. غير از امير عطايي اشخاص ديگري مثل : کيهان ديوان بيگي ، رکن الدين نژند ، اسداله سميعي، علي اکبرپور، رضا نيکوروان، غلامرضا اماني ، حسين آمنين ، تحويلداري ، منجمي ، منوچهر آميغ و منوچهر ويسانلو هنرمندان لايقي بودند و هر کدام در کلاس و حال و هواي خود در پيشبرد موسيقي استان گيلان سهمي به سزا دارند و ناصر در مجالست با ايشان بسيار آموخت. درهمين اوان مسعودي به خاطر استعداد و علاقه به بازي گري در تئاتر يزد مرحوم محمد حسن ميلاني که از هنرمندان و بانيان تئاتر در گيلان بود معرفي شد و مدت سه سال در کار هنرپيشگي نيز فعاليت کرد و در نمايشنامه هاي متعدد و گوناگوني مانند: « ليلي و مجنون » ، « يوسف و زليخا» ، « فاجعه رمضان » و... شرکت کرد و ضمن اين که در راديو ارتش به طور زنده هفته اي يک ربع ساعت با ارکستر اکبرپور و همکارانش به اجراي آواز و ترانه مي پرداخت کار در تئاتر نيز خيلي مورد علاقه اش بود و ضمن اجراي نقش، آواز هم مي خواند ولي متاسفانه به خاطر حساس بودن تارهاي صوتي اش نتوانست به کار ادامه دهد چون وقتي نقشهاي پيرمرد و .. را به او مي دادند مدتي دچار گرفتگي صدا مي شد، با مراجعه به پزشک گوش و حلق و بيني در رشت طبيب پس از معاينه به ناصر گفت : « اگر به کار در تئاتر ادامه دهي، ديگر قادر به خواندن نخواهي بود» . ناصر با تمام عشق و علاقه اي که به تئاتر داشت، ولي به خاطر موسيقي ، تئاتر را فداي موسيقي نمود و از تئاتر کناره گرفت . در اينجا بي مناسبت نيست که از شادروان ميلاني يادي شود و آن اين که وي براي فرهنگ و هنر گيلان زحمت کشيد و در اين کار بسيار کوشا بود و بسياري از هنرپيشگان خوب و فعال و با استعداد از دست پروردگان او مي باشند .
در سال 1336 که راديو گيلان افتتاح شد، ناصر مسعودي جزو اولين خوانندگاني بود که در اين راديو برنامه اجرا کرد و تا سال 1338 کنسرت هايي که در مدارس و مراکز فرهنگي و هنري ديگر اجرا کرد با شرکت و همکاري همين هنرمندان تئاتر و راديو گيلان بود ولي همين ترانه ها را از سال 1340 تا 1357 به شکلي زيباتر در راديو و تلويزيون خواند که آهنگهاي زيبا و محلي آن را اشخاصي نظير غلامرضا اماني يکي ازهنرمندان خوب رشت ساخت که عبارتند از: « گول گول پيرهن » ، « پاييز گول » ، « گول ريحان » و همچنين کارهاي هنرمند باذوق حسين آمنين مثل: « چي ناز کوني » ، « روخانه لب » ، « پاورچين » و نيز رضا نيکوروان با ترانه « گول مار» و « آمده فصل بهار» همه و همه پانه هاي ترقي و تلاش ناصر بودند که هميشه در هر مجلسي با سپاس از اين هنرمندان ارزنده و ديگر دوستانش مثل: کيهان ديوان بيگي ياد مي کند. ولي براي علي اکبرپور که در طول چندين سال با ايشان همکاري داسته احترام فوق العاده اي قائل است و بيش از 40 آهنگ محلي را بايد ثمره اين همکاري دانست که به يادگار مانده است. ناصر در اين باره مي گويد: « از نوجواني تا دوران شکوفايي هنرمند ارزنده علي اکبرپور با او همکاري داشتم، او هنرمندي است شايسته و انساني است والا و در مورد آهنگهايش معتقدم که همه آنها الهام گرفته از شاليزارها و روستاهاي سرسبز گيلان است».
اين تلاش ادامه داشت تا سال 1339 که ناصر به خدمت سربازي با سه سال تاخير مي رود و اواسط سال 1339 به تهران اعزام مي شود. در دوره تعليماتي به وسيله يکي از دوستان نزديک خانوادگي خود که خانم طلعت فيروزان و آقاي توفيق رسام بودند و ناصر را که مثل پسر خود دوست داشتند به « استاد احمد عبادي » و « ملوک ضرابي » معرفي مي کنند و استاد هم که مثل پدر هنرمندش، شادروان آقا ميرزا عبداله پدر موسيقي سنتي ايران ، از هيچ کوششي درباره آموزش به هنردوستان دريغ نداشت او را مانند پدري دلسوز مورد حمايت و تشويق قرار داد و در اسفند ماه 1339 وي را به مرحوم پيرنيا معرفي کرد و ضمن شنيدن صداي ناصر او را مورد تشويق قراد داد و اولين ترانه هاي محلي او « بنفشه » و« دلواپسي » را با سنتور زنده ياد رضا ورزنده و ضرب شادروان افتتاح در آن روز ضبط و در 13 فروردين 1340 پخش شد و به طور کلي از همين سال فعاليت ناصر به طور دائم شروع و تا سال 57 ادامه داشت . ناصر سالها از محضر استاد عبادي کسب فيض کرد و يادگار همين سالها که بين 1340 تا 1350 مي شود، برگ سبزهايي چند و به ياد ماندني با پنجه سحرآميز احمد عبادي باقي است که از کارهاي خوب و سطح بالاي مسعودي به شمار مي رود.
ناصر مسعودي در طول 18 سال تلاش در راديو و تلويزيون با هنرمندان بزرگي مانند: اصغربهاري( کمانچه ) ، مهدي خالدي( ويولون) ، رضا ورزنده(سنتور) ، حبيب اله بديعي( ويولون) ، محمد مير نقيبي ( ويولون) ، عباس شاپوري( ويولون) ، جليل شهناز ( تار) ، لطف اله مجد ( تار) ، فرهنگ شريف ( تار) ، فريدون حافظي ( تار) ، امير ناصر افتتاح ( تنبک) ، عباس زندي( سنتور) ، ابراهيم سرخوش( تار) ، شاپور حاتمي( تار) ، مجيد نجاحي ( سنتور) ، بزرگ لشگري ( ويولون) ، جواد لشگري ( ويولون) ، جهانگير ملک ( تنبک) ، محمد موسوي ( ني) ، سليم فرزان ( قره ني ) ، مرتضي حنانه ( پيانو) ، جواد معروفي ( پيانو) ، فريدون ناصري ( پيانو) و فرهاد فخرالديني ( ويولون) همکاري داشته که آهنگهايي مثل « به ياد آشنا » ، « نفرين بر مستي» و « مسافر» او را به ياد خاطرات دوران جواني مي اندازد.
مرتضي خان حنانه آهنگ زيبايي در ارکستر فارابي که آهنگي محلي گيلکي بود به نام « اله تي تي » با صداي ناصر که ترانه لالايي براي دخترش بود خوانده با شعري دلپذير از « سروش گيلاني» ، کاري زيبا و به ياد ماندني از خود به جا گذاشتند .
ناصر مسعودي در سال 1342 با دختري از گيلان ازدواج کرد و کانوني گرم و پر مهر و صفا دارند، ثمره اين ازدواج ، دو دختر و يک پسر مي باشند .
ناصر مسعودي هيچ وقت در هنر ادعايي نکرد و انساني بي تکبر و دوست داشتني است که اين از خوي و خصلت و مسلک درويشي او مي باشد. وي معتقد است که هميشه شاگرد بوده و به هنر همه هنرمندان احترام مي گذارد ، منتها هر که را در جاي خودش. به هر حال حاصل 18 سال تلاش مداوم ناصر در راديو و تلويزيون بيش از 200 ترانه محلي و غير محلي است و حدود 12 آواز در برگ سبز و بيش از 20 ترانه در برنامه شاخه گل و گلهاي صحرايي راديو مي باشد.
ناصر در مورد هنرمندان سرزمين گيلان زادگاه خود مي گويد : « به فريدون پوررضا، زيباکناري ، منصور زماني ، دعايي، و از پيش کسوتان به مهندس عاشورپور که صدايي گرم دارد علاقه دارم و همچنين آقايان تقي پور ، باقر اسکويي، سعيد اميررحمت ، که هر کدام آهنگي زيبا و در خور توجه برايم ساخته اند و مسعود آجلي که بيش از 8 آهنگ مردمي برايم ساخت ، نظير: « مير علي چوپان » ، « ايشااله » ، « ليلاي من » ، « طفل دبستوني» و... که از اقبال عمومي برخوردار شدند. و ضمن ارادت به تمام شعرا به « نوذر پرنگ » ارادتي خاص دارم.
ناصر مسعودي در سال 1343 بنا به پيشنهاد مرحوم استاد روح اله خالقي به اتفاق آقايان استاد مهدي خالدي ، فرهنگ شريف ، جهانگير ملک ، در چهارچوب مبادلات فرهنگي و هنري سفري به شوروي سابق داشت و در سال 1352 نيز سفري به آمريکا جهت شناساندن و معرفي موسيقي اصيل ايران به مردم آن سامان و دو سفر به پاکستان و يکبار به آلمان که ضمن اجراي موسيقي سنتي ، برنامه هايي در موسيقي محلي نيز اجرا کرد.
با توجه به شایعات اخیر در خصوص فوت استاد بزرگ آواز ایران ، برآن شدیم تا مختصری از زندگی نامه این هنرمند فرهیخته را تقدیم خوانندگان عزیز نماییم.
اما این روزها با توجه به شیوع کرونا در خطه گیلان ،شایعاتی مبنی بر فوت این استاد موسیقی منتشر شده است که در فیلم زیر می توانید واکنش «ناصر مسعودی» هنرمند عرصه موسیقی و آواز ایران و استان گیلان را به این شایعه مشاهده نمایید.
شعار سال،با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از خبرگزاری مهر،تاریخ انتشار:22اسفند1398،کد خبر:4876772،www.mehrnews.com
شعار سال،با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از سایت پرشین بلاگ،تاریخ انتشار:----،کد خبر:----،irannamjoo.persianblog.ir