شعار سال: حافظ جنگلها هستم و با جان و دل و سلامت و تمام وجودم در برابر تمام متخلفانی که قصد آسیب رساندن به این نعمتهای خدادادی و انفال را داشته باشند تمام قد میایستم. نام، شغل و وظیفه من از دور بسیار زیباتر از چند سطری است که در نوشتهها میآید. همه دوست دارند جای من باشند؛ عنوان جنگلبان را یدک بکشند؛ با لباس من در عرصههای طبیعی عکس بگیرند و در فضای مجازی منتشر کنند؛ اما نزدیکتر که بیایی میبینی تلخیها و کاستیهای این شغل آنقدر زیاد است که شاید در تصور کمتر کسی بگنجد.
من کسی هستم که تکالیفم بسیار بیشتر از حقوقم است. تکلیف دارم با قاچاقچی چوب بجنگم؛ تکلیف دارم با کسانی که درختان جنگل را آتش میزنند مبارزه کنم؛ در زمستان و تابستان و گرما و سرما در تمام عرصههای جنگلی و کوهستانی و مراتع و بیابانها به گشت زنی مشغول باشم. وقتی جنگل یا عرصهای مرتعی آتش میگیرد باید با تمام توان و با جان و دل آتش را خاموش کنم. گاهی باید ظرفهای ۵۰ لیتری آب را پای پیاده کیلومترها در شیب کوهستان بالا ببرم و عرق ریزان خودم را به نقطه آتش برسانم. گاه باید با دستهای خالی و با بیل و سرشاخه به نبرد با آتش بروم و خودم را به دل آتش بزنم تا آنرا خاموش و فاصله اش را با درختها حفظ کنم.
همچنین باید در برابر ویلاسازهای گردن کلفت و قانون شکن که پارتیهایی گردن کلفتتر از خودشان دارند و اغلب یا به نماینده وصلند یا به فلان مدیرکل و یا فلان وزیر و فلان آدم مهم، و حتی گاه به مدیران درون سازمانی خودمان هم متصل هستند، بایستم و نگذارم زمین خواری کنند. گاهی ممکن است این ایستادگی به قیمت جانم تمام شود؛ درست مانند شهید ناصر پیروی که در برابر تهدید و تطمیع یک نظامی بازنشته که میخواست برای ساختن ویلا جنگلخواری کند تسلیم نشد و در آخر، سرش را در این راه از دست داد.
بعد از آتش سوزیهای جنگلی و مرتعی و حتی اراضی کشاورزی حاشیه جنگل، اگر به دستها و پاهای من و همکارانم نگاهی بیندازید پر از تاول و زخم و سوختگی است. ساعتها با لباسها و کفشهای نامناسب و ناایمن و بی خوابیهای ممتد در کار اطفای حریق هستیم؛ بدون اینکه ابزار و تجهیزات کافی را داشته باشیم. گاهی شاخههای نیم سوخته از ارتفاعات بر روی سر و کله ما میافتد بدون اینکه کلاهی برای ایمن نگه داشتن سر و صورت ما در این نوع عملیات داشته باشیم.
وقتی گزارش مردمی درباره متخلف میرسد باید به سرعت خودم را به محل حادثه برسانم. تنها و بدون اسلحه و حتی ابزاری برای دفاع. در برابر متخلفانی که حداقل یک " تبر" در دست دارند و زبانی تند و عموما گروهی. گاهی حتی با یک سوال از جانب من که "چرا درخت را قطع کرده ای؟ " با واکنشهای تند و خشونت آمیز از سوی متخلف، مواجه میشوم. در آن لحظه اگر خدا حافظم و بخت یارم نباشد معلوم نیست چه بر سرم میآید.
گاهی پس از گرفتن متخلف، داستان تازه شروع میشود؛ مخصوصا اگر آن فرد دارای "ژن خوب" باشد دیگر کار من ساخته است. باید به روسای خودم جواب پس بدهم که چرا پاپِی آن فرد شده ام؟ و " مگر خبر نداشته ام که آن خلافکار، نسبتی نسبی یا سببی با فلان مدیر یا وزیر و وکیل و. دارد؟! و یا اینکه "اصلا سرت را بینداز پایین و کار خودت را بکن و چکار داری که عاقبت آن متخلف یا پرونده چه شد؟! "
دقیقا و درست در زمانی که باید تشویقم کنند و برایم پاداش ثبت کنند؛ توبیخم میکنند و تهدید که " اگر یکبار دیگر تکرار شود دیگر جایت در این سیستم نخواهد بود! " و " چرا مشکلت را با رسانه در میان گذاشته ای؟ " و اینکه مگر تو وکیل و وصی کوه و جنگل و معدن و رودخانه هستی؟ موضوع را گزارش کن و به مافوقت بده و برو؛ دیگر هم پیگیر نشو که چه شد و حتی سوال هم نکن!
من یک جنگل بان هستم! اما نمیتوانم در هیچیک از حرکتها و پویشهایی که برای حفاظت از جنگل میشود شرکت کنم. البته این موضوع، منع قانونی ندارد و در قانون، هر فردی حق دارد از آب و هوا و خاک و محیط زیست سالم برخوردار باشد و برای حفظ آنها تلاش و فعالیت کند؛ حتی مقام معظم رهبری نیز همین وظیفه را برای تک تک ایرانیان تکلیف کرده اند؛ من، اما انگار در دایره این قوانین و احکام و تکالیف قرار نمیگیرم و اگر از این حق استفاده کنم ممکن است دودمانم را به باد بدهند. من فقط باید در راستای حرکت و جهتی که رییسم میگوید حرکت کنم؛ اگر روسایی داشته باشم که در برخورد با متخلف جدی و قاطع باشند من هم میتوانم به وظایفم عمل کنم. اما اگر مدیران مربوطه به نوعی با مافیاهای مختلف در ارتباط باشند و یا از آنها بترسند من نیز باید تمکین کنم؛ وگرنه روزگارم سیاه است.
شاید بپرسید با اینهمه سختی مگر چقدر دستمزد و حقوق میگیرم و چه شرایط خاصی دارم که حاضرم در این دستگاه بمانم و کار کنم؟ حتما باور نمیکنید، اما واقعا خیلی کمتر از دستگاههای دیگر و بدتر اینکه حتی همین مقدار را هم گاهی منظم دریافت نمیکنم. خیلی پیش آمده که ۴-۵ یا حتی ۶ ماه یکبار حقوقهای من و همکارانم را واریز نکرده اند و حتی هزینه بنزین موتوری را که با آن "گشت حفاظتی" را انجام میدهم از جیب داده ام. اما دستم به جایی بند نبوده و اگر هم اعتراضی کنم با "تهدید" به اخراج یا تمدید نشدن قرارداد از سوی شرکتهای حفاظتی مواجه میشوم.
با تمام این مشکلات و سختیها و کمی و کاستی ها، من، اما همچنان با تمام توان از حریم انفال و جنگلها ومراتع و عرصههای ملی کشور دفاع میکنم؛ همان عرصههایی که جوانان باشرف این آب وخاک، در دفاع مقدس با خون خود آن را به دشمن ندادند و برای مردم وطن نگهداشتند. آخر میدانی، من یک جنگلبان هستم!
شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از سایت خبری اسکان نیوز، تاریخ انتشار 9 مرداد 99، کد خبر: 29038، www.eskannews.com
من هم دوست دارم یک جنگل بان بشم و تا اخرعمرم از طبیعت و حیوانات محافظت کنم
ولی یه دخترم . اما قول میدم دختر بودنم مانع هدفم نشه! من برای جنگل بانی به دنیا اومدم اینو میدونم
عاشق همه حیوونام (گاهی بابام میگه من حیوونارو بیشتر از خانوادم دوصت دارم .
عاشق طبیعت و درختام و اکثرا میرم تو طبیعت و زباله هارو جمع می کنم با اینکه خانوادم کلی دعوام می کنن اما نمیدونن که چه حس خوبی داره وقتی به طبیعت کمک می کنم .
می خوام تمام تلاش مو کنم تا یک جنگل بان بشم!
میشه شمام برام دعا کنید.