شعار سال : نکته مهم در منشور حقوق توسعه و در منشور حقوق بشر، اهمیت ویژهای است که برای انسان، کرامت و منزلت انسان، سهم و نقش انسان قایل شدهاند. کرامت انسان از مفاهیم برجسته عصر روشنگری است و کمتر فیلسوفی را میتوان یافت که در تحقق این مفهوم کوتاهی کرده باشد.
از این رو؛ توسعهیافتگی یعنی بهبود شرایط اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی همراه با تولید ثروت و توزیع برابر فرصتها، امکانات و تسهیلات، بسان بهداشت، مسکن، آموزش و پرورش، کسبوکار و از بعد سیاسی احترام به ارزشهایی مانند حقوق بشر، آزادی سیاسی، آزادیهای فردی حق بیان و اظهار عقیده حق رای در جامعه مدنی با اقتدار. تداوم توسعه فراگیر و موزون، نیازمند بازنگری و بازسازی مستمر در چارچوب برنامهریزی علمی و تخصصی است که با رعایت اصول آمایش سرزمین محقق میشود.
توسعهنیافتگی و عقبماندگی نیز، محصول ناآگاهی دولتها از الگوها و نظریههای توسعه و بیتوجهی به مصالح جامعهای است که در آن تولید ثروت، خردگرایی و تدبیر، آزادی و رفاه مردم معنا ندارد. در جامعه توسعهنیافته فقر، بیکاری، فاصله درآمدها، نابرابریهای اجتماعی، شکاف جنسیتی، عدم برابری حقوق اقلیتهای قومی و دینی، عدم تناسب طبقاتی، نبود یا کمبود خدمات آموزشی و بهداشتی، فساد نهادینه، فلاکت، نارضایتی، ناامیدی و هراس در مردم جلوه میکند. به سخن دیگر توسعهنایافتگی، محصول بیکفایتی، بیلیاقتی و خودکامگی کارگزاران و ساختار حکومتی است که نه تنها از فراهم کردن زمینه کار و کوشش مردم عاجز است؛ بلکه در زندگی و رفتار روزمره مردم هم دخالت میکند. شاخصهای متعدد از جمله شاخص معروج لگاتم برای تعیین میزان توسعهیافتگی یا توسعهنیافتگی کشورها از جمله ایران به کار میرود. رتبه کلی ایران، در شاخص معتبر لگاتم، یا شاخص کامیابی، در سال ۲۰۱۸ م، در میان ۱۴۹ کشور جهان؛ ۱۰۸ و در سال ۲۰۱۹، در میان ۱۶۷ کشور ۱۱۹ نشان داده شده است. شاخص لگاتم بر پایه تعدادی زیرشاخص کلیدی که رعایت آنها منجر به توسعهیافتگی، رضایت، آسایش و امنیت در جامعه میشود، محاسبه شده است. متأسفانه رتبه ایران در زیر شاخصهای کامیابی (لگاتم)، به شرح جدول زیر ناامیدکننده و اندوهبار است.
در شاخص دولت شفاف سال ۲۰۱۸ نیز ایران در بین ۹۴ کشور به رتبه ۶۷ دست یافت که معرف ژرفای پنهانکاری و فاصله دولت با مردم است. اگر در بسیاری شاخصهای رتبهبندی، ایران در انتهای جدولها جای گرفته، ولی در دو شاخص پولشویی و فلاکت، در صدر جدولها و در ردیف بدترین کشورهای جهان ارزیابی شده است. بهطوریکه تغییرات شاخص فلاکت در ایران در قول ۱۸ سال در شکل زیر دیده میشود.
مقایسه شاخص فلاکت ایران با متوسط جهان از ۱۳۷۶ تا ۱۳۹۲ (منبع: ویکونومی) طبق شکل بالا؛ به خوبی وضعیت رفاهی و اقتصادی جامعه را نشان میدهد. بنا بر گزارش موسسه تحقیقاتی کاتودر امریکا و موسسه آماری اساتیستا در آلمان، نیز ایران سومین کشور فلاکتبار در سال ۲۰۱۸، بعد از ونزوئلا و آرژانتین شناخته شده است.
بدترین نماگرهای ایران در گزارش خرداد ۱۳۹۹ معاونت اقتصادی مرکز پژوهشهای مجلس آمده که عبارتند از: بازار کار با رتبه ۱۴۰؛ ثبات اقتصادی با رتبه ۱۳۴ و کارایی بازار کا با رتبه ۱۳۳.
بر پایه همان گزارش؛ توزیع جغرافیایی فقر کشور نیز در سال ۱۳۹۷ یکسان نبوده و نرخ فقر بین ۵ تا ۳۲ در صد در استانهای مختلف طبق شکل زیر متغیر بوده؛ بهطوریکه استانهای شرقی و جنوب شرقی با فقر بیشتری روبهرو بودهاند (مرکز پژوهشها؛ ۱۳۹۹).
علاوه بر اینها، موسسه رفتار و نابرابری بریک در بررسی جهانی اولویتهای اجتماعی در سال ۲۰۱۹ م، شاخصهای جدیدی، چون شاخص بردباری جامعه، یا تحملپذیری، شاخص ریسکپذیری، شاخص رفتار مثبت دوسویه، شاخص رفتار منفی دوسویه، شاخص نوعدوستی و شاخص اطمینان منتشر کرد. متأسفانه مانند دیگر شاخصهای توسعه، شاخص بردباری، یا تحمل ایرانیها با امتیاز منفی ۳۸۰۷۲. ۰- در اواخر جدول رتبهبندی جهانی قرار دارد. در این سنجش بالاترین امتیاز ۰۷۱/۱ و پایینترین آن ۶۱۳/۰- بوده است.
فشارهای اقتصادی بالا به علاوه فشارهای دیگر دولت بر جامعه، جوانان، دانشگاهیان، نویسندگان و ... سبب شده که آحاد مردم با خودسانسوری و از ابراز عقیده، هدفمندی و آرمانسازی فاصله گرفته و بخشی از نسل جوان با افسردگی در انزوا، بعضا گرفتار مواد مخدر، بزهکاری و انواع جرایم شده، راهی به سوی آرمانگرایی، هدفسازی، رشد و پیشرفت نیابند. از دستیابی به اقتدار اجتماعی، تشکیل سرمایه اجتماعی و سرمایههای نمادین ملی محروم شود. از این رو ساماندهی نهضت «نوزایی فرهنگی» با نیت آرمانسازی، ظرفیتسازی، آگاهیبخشی و توانمندسازی جامعه، نهادهای مدنی، صنفی، تخصصی ضرورت مییابد تا رفتهرفته زمینه دستیابی به بلوغ فرهنگی، بلوغ اجتماعی و بلوغ سیاسی فراهم آمده و جامعه را برای رسیدن به وضعیت آرمانی عقلانی برای گام نهادن در فرآیند توسعه موزون آماده کند.
تشدید بحرانهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، زیبنده و شایسته کشور پهناور ایران با برخورداری از موقعیت ژئوپولیتیک ممتاز، منابع طبیعی فراوان، گذشته تاریخی افتخارآمیز، تمدن و فرهنگ بالنده نیست. تصویر اندوهبار وضعیت اجتماعی و اقتصادی نامطلوب بالا از ایران با منابع طبیعی و امکانات متنوع؛ پرسشهای گوناگونی در زمینه مدیریت کلان کشور را مطرح میکند:
چرا مدیریت کلان کشور از دریای فضیلت، دانش، خرد و میهندوستی طبقه نخبگان و متفکران جامعه برای خروج از ابربحرانهای کشور بهره گرفته نمیشود؟
چرا بروکراسی پهنپیکر، پرجمعیت و پرهزینه کشور سامان کارآمدی ندارد و برای ارتقای بهرهوری آن اقدامی صورت نمیگیرد؟
دلیل وجود سازمانهای متعدد موازی و در سایه در ساختار مدیریت کشور چیست؟
چرا مدیریت کشور از یک ساختار (چارت) سازمانی شفاف و کارآمد مورد تایید کارشناسان مدیریت علمی و مدیریت سیستمی برخوردار نیست؟
چرا ساختار مدیریت کشور با الزامات حکمرانی خوب جهانی سازگار نیست و در رتبهبندی شاخصهای جهانی جایگاه مناسبی ندارد؟
چرا تخصیص بودجه سالانه کشور مورد تایید اقتصاددانان و صاحبنظران معتبر نیست؟
چرا در بین سازمانهای دولتی همکاری ثمربخشی جریان ندارد؟
چرا نهادهای مدنی، انجمنهای علمی، انجمنهای صنفی و نهادهای تخصصی کارایی و برونداد موثر ندارند؟
چرا مدیریت کشور به نگرانیها، دلواپسیها، پیشنهادها و انتقادهای نخبگان و صاحبنظران بیتوجه و بیاعتنا است؟
چه باید کرد تا کشور به سوی حکمرانی مطلوب پیش برود؟
اینها تنها چند پرسش ساده نیستند؛ بلکه در واقع مصادیق توسعهناپذیری کشورند. شگفتی در این است که در قول شصت سال پر فراز و نشیب گذشته؛ در هیچ دوره تاریخی به اندازه دو دهه اخیر کشور از طبقه پرشمار فیلسوفان، نخبگان و روشنفکران دانشمند و کارآمد برخوردار نبوده، اما بیشتر از گذشته با فلاکت و انحطاط در چالش است.
به نظر میرسد برای تداوم پایداری ایران و جلوگیری از فروپاشی بیشتر در حوزههای اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی، داوری حاکمیت و دولت با نگاه ایدئولوژیک به فرآیند سیاستگذاری و الگوهای عملیاتی ناگزیر از تغییر است. از آنجا که انتشار انتقادهای راهبردی کارشناسان، توصیههای نخبگان و روشنفکران در کنار همایشها، میزگردها و مصاحبههای آیندهپژوهی صاحبنظران برای برونرفت از بحرانها و ناامیدیهای اندوهبار دهههای گذشته، نتوانسته حاکمیت و دولت را به بازنگری و ایجاد تغییر وادار کند؛ تنها راه باقی مانده بدون خشونت و دلسوزانه، ترغیب انگیزه و احساس مسوولیت اجتماعی بیشتر فیلسوفان، نخبگان، روشنفکران، کارشناسان و دانشگاهیان در رسالت و ماموریتی است که برای آرمانسازی در جامعه به ویژه در مدار و دانشگاهها از یک سو و تاثیرگذاری بر تغییر نگاه حاکمیت از سوی دیگر به عهده دارند.
متاسفانه بهرغم حضور انبوه نخبگان و روشنفکران فرهیخته و دانشور در تمامی رشتههای مورد نیاز جامعه، غیر از فعالیتهای تکصدایی و انفرادی در شبکههای گوناگون اجتماعی؛ ایراد سخنرانی یا نگارش مقاله انتقادی از دولتها، یا ارایه تحلیلهای علمی، تلاش جدیتر و بیشتری برای برونرفت جامعه از تنگیهای ملالآور و ناامیدکننده صورت نگرفته است. صدای سخنرانها در فضای مجالس گم، بیانیههای همایشها و مقالههای نوشته شده به بایگانی راکد سپرده شدهاند. کما اینکه از دهه ۳۷۰ به این سو سازمانهای دولتی و دانشگاهها میزبان انواع سمینارها و کنفرانسهای داخلی و خارجی بوده و میزگردهای بیشماری در سراسر کشور درباره مسائل و موانع توسعه تشکیل شده است. سخنرانیهای زیادی از سوی خبرگان، روشنفکران و اهالی علم در زمینههای مرتبط با توسعه و پیشرفت کشور صورت گرفته و هزاران مقاله انتقادی مستند با راهبردهای علمی و تجربی خروج از بحران در روزنامهها و مجلات به چاپ رسیده است. کتابهای مستند و تحلیلی بیشماری در نقد کاستیهای جامعه و حاکمیت همراه با ارایه راهکار و چاره منتشر شده. نهادهای پژوهشی و تخصصی بسان مرکز بررسیهای استراتژیک رییسجمهور، مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی، مرکز پژوهشهای توسعه و آیندهنگری وابسته به سازمان برنامه و بودجه کشور و نظایر آنها مرتبا در باره مسائل و مشکلات کشور و جامعه درحال تفحص، پژوهش و ارایه پیشنهاد به حاکمیت و دولت بودهاند. اگر روی تعداد و محتوای بیانیههای همایشها، نتایج میزگردها، چکیده سخنرانیها، مقالات، کتابها و پژوهشهای پیشگفته؛ بررسی صورت گیرد، معلوم میشود چه حجم عظیمی کار کارشناسی با چه مبالغ نجومی هزینه صورت گرفته، اما به یقین مشکل بتوان موردی یافت که پیشنهادی یا انتقادی از سوی حاکمیت مورد توجه و پذیرش قرار گرفته و به عرصه کشور وارد شده باشد.
یکی از علل این ناکامیها؛ فعالیتهای انفرادی و نهادگرا نشدن جامعه فیلسوفان، نخبگان، دانشگاهیان و روشنفکران در کار جمعی است که نتوانستهاند بین جامعه روشنفکری و حاکمیت باب گفتگو و تعامل را باز کنند. برهمافزایی فضایل روشنفکران دغدغهمند در نهادهای روشنفکری میتواند اقتداری به نهادها ببخشد که حاکمیت صلب و نفوذناپذیر را مشتاق شنیدن صدای آنان کند. تا با سهیمکردن عناصر اهل تساهل پیرامون و درون حاکمیت در گشایش باب گفتگو و کاهش فاصله مردم و نهادها با حاکمیت موفق شوند.
تشکیل نهادهای مرکب از نخبگان برای تولید فکر به تنهایی کمکی نمیکند؛ بلکه ساماندهی نهادها در چارچوب مدیریت سیستم با رعایت موازین تفکر سیستمی و تهیه نقشه راه میتواند تاثیرگذار شود. سیستم و شیوه انجام کار، هنگامی تاثیرگذار میشود که در یک جانمایی و آرایش خاص تخصصی سامان داده شود زیرا ماهیت سیستم، بهرهگیری از عناصر سیستم، اعضای نهاد یا سازمان برای حل مسائل و پیمودن راه دستیابی به هدف است. مهمترین خاصیت سیستم این است که با قواعد و الگوهای درون سیستم؛ فکر کردن درون نهاد سامان مییابد و رفتارها و استراتژیها تعریف میشود. در نتیجه تفکر سیستمی ابزاری است برای حل مسائل از طریق برقراری تعادل بین تفکر کلنگر و تفکر جزیینگر. در نتیجه تفکر سیستمی از پیدایش عواقب ناخواسته و خلاج جلوگیری کرده و نشان میدهد که اتفاقات کوچک و بیاهمیت؛ چگونه کل سیستم را مورد مخاطره قرار میدهد.
سیستمی که در چارجوب دانش مدیریت سیستمها ساخته شده باشد؛ دوام میآورد و رفتهرفته با ویرایش قواعد تکامل مییابد. ساختار و ماهیت سیستم مانع میشود که اعضای نهاد؛ گروه یا اتاق فکر برای خوشامد دیگران تمایل به همسویی با آنان نشان داده و از انتقاد دیگر اعضا هراسان و نگران شوند. اگر در نهادی چنین اتفاقی بیفتد؛ نهاد هویت و ماهیت خود را از دست میدهد. همچنان که نهادهای پر سابقه ایران بسان اتاق بازرگانی (۹۰ سال)، کانون وکلا (۷۰سال)، نظام پزشکی (۶۵ سال)، انجمن شرکتهای ساختمانی (۰سال)، جامعه مهندسان مشاور (۴۸ سال)،. به علاوه ۳۸۰ انجمن علمی و بیش از ۸۰۰ نهاد مدنی (سمنها) و انواع شوراها و تشکلهای کوچک و بزرگ دیگر، نتوانستهاند به رغم ظرفیتهای بالایی که داشتهاند عملکرد رضایتبخشی ارایه دهند. سیستم سبب میشود جریان آزاد اطلاعات برقرار و اعضا احساس خوبی برای شنیدن نظرات مخالف و رادیکال دیگران داشته باشند. از این رو از لابیکردن و راضیکردن افراد نهاد باید خودداری شود تا چالش فکری و تضاد اندیشه سبب پیشرفت نهاد شود زیرا سرعت در پذیرش نظرات و رضایت برای سازش و احتراز از برخورد و رفتار قهرآمیز به زیان اهداف سیستم تمام میشود.
سیستم متکی به قواعد علمی، سبب اقتدار نهادها و بنگاهها میشود و درون سیستم کارآمد، افراد قاعدهمند، منضبط سبب کارآمدی و پیشرفت نهاد و بنگاه میشوند. سرانجام سیستم تبدیل میشود به کارخانه برنامهریزی، تصمیمسازی و تصمیمگیری.
اجزای سیستم همواره برای هدفهای تعریفشده سیستم، با یکدیگر در ارتباط و تعامل هستند. تا وقتی بین اعضای نهاد، بنگاه، یا سازمان تعامل وجود ندارد، توده یا تعدادی افراد هستند و سیستمی از ترکیب آنها پدید نیامده. از این رو بسیاری از شرکتها، نهادها و موسسات، مجموعهای از آدمها هستند نه یک سیستم سازمانی پویا و رو به تکامل.
به سخن دیگر؛ هنگامی گروهی از افراد را میتوان به تیم یا سیستم تبدیل کرد که رفتارشان با یکدیگر رفتار سیستمی باشد یعنی با یکدیگر تعامل داشته و از هم تاثیر بگیرند و بر هم تاثیر بگذارند. در این فرآیند رفتهرفته از طریق سیاستگذاری؛ تصمیمسازی و برنامهریزی به هدف یا هدفهای نهاد نزدیک و نزدیکتر میشوند.
اگر اندیشوران، فیلسوفان، نخبگان و کارشناسان نتوانند با عقلانیت به اجماع برسند و نظرات خود را به نقشه راه تبدیل کنند، ناگزیر برای بیان نظرات خود به شیوه انفرادی که کمترین تاثیرگذاری را دارد متوسل میشوند.
در ترکیب اعضای کلیدی هرگونه نهاد اعم از نهادهای صنفی، علمی، تخصصی و غیره، نخبگان جامعهشناسی، حقوق، اقتصاد، مدیریت، مدیریت سیستم، استراتژی، برنامهسازی و نظایر آنها باید فعال و تاثیرگذار باشند. سرانجام در نهادهای متکی به سیستم میتوان از کاتالیزورهای اهل تساهل و تعامل نزدیک به حاکمیت برای میانبرکردن راهها و برقراری گفتگو و تعامل با حاکمیت صلب و سخت یاری گرفت.
بدیهی است در این مراحل سرنوشتساز و بحرانی کشور، مهارت در رواداری، بردباری، همگرایی و هماندیشی روشنفکران، نخبگان و دانشگاهیان در چارچوب نهادهای متکی به تفکر سیستمی و تفکر استراتژیک الزامی است.
تفکر سیستمی هدف نیست بلکه دقیقا ابزاری است که فهم و درک دنیای پیچیده پیرامون را آسان میکند. کاربرد تفکر راهبردی (استراتژیک) نیز به نهاد، به تشکل و به سازمان میفهماند چه اتفاقاتی در راه است و کدام اتفاقات در راه مطلوب است. مهمترین معضل خروج از بنبست ابربحرانهای کشور؛ ساختار صلب و سخت سلسلهمراتبی حاکمیت است که روابط درونسازمانی و برونسازمانی آن بر هرم فرمانبرداری متکی و شیفته پذیرش راهبردهای بهبود و اصلاح ساختار نیست. هنر فیلسوفان، نخبگان، دانشگاهیان، تحلیلگران سیستم و استراتژیستها در اینجا؛ پرورش و توسعه تعاملات و تفاهم در نهادها و اتاقهای فکر است که به یاری خرد جمعی در پارادایم شیفت حاکیت صلب و سخت اثرگذار شوند. مشروط بر اینکه فرهنگ ریزبینی و جزیینگری جای کلینگری را نگیرد. در شرایط کنونی و برای جلوگیری از فرسودگی و زوال بیشتر جامعه، به نظر میرسد اقتدار و توانمندسازی نهادهای روشنفکری و تخصصی و استفاده از عناصر میانی و اهل تساهل عملیترین راه برقراری ارتباط و نزدیکی با حاکمیت باشد تا پیشنهادها و راهحلهای راهبردی کارشناسان برای بهبود وضع اقتصادی و ارتقای رضایت مردم به حاکمیت قبولانده شود. جامعه از فرآیند انتقاد از حاکمیت و ارایه پیشنهادهای اصلاحی عبور کرده. زمان نگاه از بالا به پایین گذشته؛ شاید نگاه از پایین به بالا با نهادسازی سیستمیک امید را افزون کند.
عضو جامعه مهندسان کشور، مدیرعامل اسبق سازمان آب و برق خوزستان و نویسنده کتاب تاریخچه برنامهریزی توسعه در ایران
یکی از علل این ناکامیها؛ فعالیتهای انفرادی و نهادگرا نشدن جامعه فیلسوفان، نخبگان، دانشگاهیان و روشنفکران در کار جمعی است که نتوانستهاند بین جامعه روشنفکری و حاکمیت باب گفتگو و تعامل را باز کنند. برهمافزایی فضایل روشنفکران دغدغهمند در نهادهای روشنفکری میتواند اقتداری به نهادها ببخشد که حاکمیت صلب و نفوذناپذیر را مشتاق شنیدن صدای آنان کند. تا با سهیمکردن عناصر اهل تساهل پیرامون و درون حاکمیت در گشایش باب گفتگو و کاهش فاصله مردم و نهادها با حاکمیت موفق شوند.
شعار سال، با اندکی تلخیص واضافات برگرفته ازروزنامه اعتماد، تاریخ انتشار: ۲۵ شهریور ۱۳۹۹، کد خبر:etemadnewspaper.ir، ۱۵۴۸۶۹