پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۳۳۶۱۸۶
تاریخ انتشار : ۱۶ فروردين ۱۴۰۰ - ۱۲:۵۳
سند راهبردی ۲۵ ساله باعث قویت ایران به عنوان رقیب منطقه‌ای ایالات متحده در غرب آسیا می‌شود. بی شک تقویت دو رقیب ابرقدرت، یکی در سطح جهانی و دیگری در سطح منطقه‌ای چیزی نیست که غربی‌ها بربتابند، سیگنال‌هایی که در این چند روز از سمت دولت‌های اروپایی و آمریکا مبنی بر احیای برجام، گواهی تلاش آن‌ها برای جبران مافات است.
شعار سال: چین و ایران گرچه همواره دوستان نزدیکی بوده اند، ولی هیچگاه شراکت راهبردی نداشته اند. شاید به همین علت هم، چین در برخی بزنگاه‌ها پشت ایران را خالی کرده و با کارت ایران بازی کرده است. اوج این موضوع در همراهی با قطعنامه‌های شورای امنیت در موضوع هسته‌ای ایران در دولت احمدی نژاد بود. اخیراً و در پی امضای سند راهبردی همکاری‌های ۲۵ ساله، منتقدان دائماً به همین مسئله اشاره می‌کنند و در نتیجه به این پرسش دامن میزنند که آیا ممکن است چین باز هم پشت ایران را خالی کند و اگر اینطور است، آیا امضای سند همکاری‌های راهبردی ۲۵ ساله با چنین کشوری عاقلانه است؟

به نظر می‌رسد در پاسخ به این مسئله باید به تفاوت‌های جایگاه کنونی چین و آمریکا در ساختار نظام بین المللی با جایگاه یک دهه پیش این دو کشور توجه کرد. در طول یک دهه گذشته، هم رشد چین و هم افول آمریکا در ساختار قدرت نظام بین الملل خیره کننده بوده است، بنابراین حل معادلات کنونی با همان پارامتر‌های یک دهه پیش ره به خطا بردن است.

از پس از جنگ جهانی دوم تاکنون، ایالات متحده برای حفظ استیلای جهانی خویش به راهبرد‌های هوشمندانه‌ای برای کنترل رقبای اصلی خود دست زده است. از میان چهار رقیب اصلی این کشور که دوتایشان غائله جنگ جهانی دوم را رقم زدند (آلمان و ژاپن) و دوتای دیگر رقبای دوران جنگ سرد بودند (شوروی و چین)، ایالات متحده دوتای اولی را از طریق حفظ یک نظام شبه قیمومیت و دوتای دوم را به کمک دوتای اول کنترل کرده است. به این معنا که پس از جنگ جهانی دوم، هم سیطره نظامی، اقتصادی و فرهنگی خود بر روی آلمان و ژاپن را حفظ کرده است و هم از این دو کشور به ترتیب در مقابل روسیه و چین به عنوان سدّ نفوذ بهره برده است. در حقیقت سیاست راهبردی ایالات متحده برای حفظ نظم هژمونیک، جلوگیری از ظهور ابرقدرت‌های منطقه‌ای یا به عبارتی حفظ موازنه قوا در مناطق مختلف بوده است. به این ترتیب در منطقه شرق آسیا ژاپن را مقابل چین و در شرق اروپا، آلمان را مقابل روسیه (شوروی) عَلَم کرده است.

حمایت آمریکا از آلمان و ژاپن تا به آنجا پیش رفت که این دو کشور در اواخر قرن بیستم با شتاب خیره کننده اقتصادی مواجه شدند و کارشناسان آمریکایی در خصوص بازگشت به نظام بین المللی چندقطبی هشدار دادند. ولی در نهایت به نظر میرسد به دو دلیل ترمز شتاب آلمان و ژاپن کشیده شد، اولی همان بود که در دهه‌های ابتدایی قرن بیستم هم با آن مواجه شدند و بر سرش با دیگر قدرت‌های استعماری جنگیدند: محدودیت در سرزمین و جمعیّت. قدرت‌های بزرگ در آن دوره، هر زمان بر اثر پیشرفت‌های فزاینده به مرحله اشباع میرسیدند، کمبود دو منبع زمین و نیروی انسانی (نیروی کار، بازار فروش) را با گسترش قلمرو‌های استعماری خود جبران می‌کردند. دلیل دوم، اما همان استیلای ابرقدرت بود که با وقوف به خطر استعداد‌های ذاتی آلمان و ژاپن، بر تمام وجوه حیات مادی و معنوی این دو کشور سیطره پیدا کرده و مهارشان را در دست داشت.

چین برخلاف این دو کشور، هیچ یکی از دو معضل یاد شده را نداشت. هم از وفور نعمت در سرزمین و جمعیت برخوردار بود و هم دست هیچ قدرت بزرگتری بالای سرش نبود. در نتیجه از بین دو قدرت یاد شده، راه خود را باز کرد تا با تسخیر بازار‌های جهانی، به جدی‌ترین رقیب ابرقدرت تبدیل شود. چین برای تصاحب جایگاه آمریکا به برتری در چهار حوزه اصلی احتیاج داشت: برتری اقتصادی، برتری تکنولوژیک، برتری ایدئولوژیک و برتری ژئوپلتیک (لازم بذکر است که برتری در دو حوزه اول، به خودی خود، برتری در حوزه قدرت سخت یا نظامی را هم به دنبال دارد). برتری در حوزه اول به نظر می‌رسد به تدریج محقق شده است. با تداوم همین روند، برتری در حوزه دوم نیز دور از دسترس به نظر نمی‌رسد. برتری در حوزه سوم تقریبا محال است، چون چین هیچ کالای ایدئولوژیک جذابی برای عرضه به جهان ندارد. پس در این سه حوزه، نتیجه رقابت تقریبا در حال معلوم شدن است. در دو حوزه اول آمریکا کم کم دست تسلیم خود را بالا می‌برد، ولی از حوزه سوم خیالش کاملا راحت است. در نتیجه، به تدریج، این حوزه چهارم است که به عنوان محل اصلی تقابل و درگیری دو قدرت، اهمیت وافری یافته است.

اگر فرض کنیم که چین برای تصاحب جایگاه آمریکا، باید لااقل سه حوزه از چهار حوزه درگیری را پیروز شود یا به عبارت ورزشی، ۳ به ۱ رقیب را شکست دهد. پس با تعیین تکلیف دو حوزه اقتصاد و فناوری، این حوزه ژئوپلتیک هست که تعیین کننده نتیجه نهایی این نبرد نرم هژمونیک است. حوزه‌ای که ایالات متحده به دو دلیل فعلا در آن دست برتر را دارد. اول آنکه به جهت موقعیت جغرافیایی، مزیت طبیعی و تاریخی در این حوزه دارد. زیرا هم در حفاظ اقیانوس‌ها محصور شده و هم در منطقه خود، رقیب و چالشگر جدی ندارد و دوم آنکه در طول دهه‌های گذشته به کمک اتحاد و ائتلاف سازی، نقشه ژئواستراتژیک جهان را به نفع خود تغییر داده است. پس با ابرقدرتی مواجهیم که: ۱- در منطقه خود امنیت بالایی داشته و رقیبی هم ندارد، ۲- در منطقه شرق آسیا، برای چین رقبای بسیار تراشیده است. ۳- در دو منطقه حساس میانی، یعنی غرب آسیا و اروپا، متحدانش بیش از دشمنانش هستند و در نتیجه دست برتر را در اختیار دارد.

مشخصا راهبرد چین برای فرار از این تنگنای ژئوپلتیک، تکیه به همان مزیت اصلی اش یعنی اقتصاد است. همان روشی که آمریکا هم پس از جنگ جهانی دوم پیشه کرد و با اقداماتی، چون طرح مارشال توانست روز به روز بر دایره متحدان خود بیافزاید. لکن چین، چون قدرت نرم فرهنگی یا همان مزیت ایدئولوژیک آمریکا را ندارد، مجبور است در حوزه اقتصاد با برتری دوچندانی کار را شروع کند، شاید به همین جهت است که در چند دهه گذشته، تنها روی اقتصاد تمرکز کرده و وارد هیچ گونه حاشیه‌ای از جمله تقابل ژئوپلتیک نشده است و حتی گاهاً در مواردی، چون مسئله هسته‌ای ایران، برای امتیازگیری از ابرقدرت، پشت متحد خود را خالی نموده است.

اکنون اما، چین به مرحله‌ای رسیده که می‌داند، ابرقدرت رهایش نخواهد کرد و دیگر دموکرات و جمهوری خواه برایش فرقی نخواهد داشت. اگر دولت جمهوری خواه ترامپ، روی حربه جنگ تجاری (اقتصاد) برای ضربه زدن به چین تمرکز می‌کند حربه دولت دموکرت بایدن، حقوق بشری (ایدئولوژیک) است. تا لحظه نهایی نبرد هژمونیک فرصت چندانی نمانده و چین می‌داند که بعید است آمریکا بصورت مسالمت آمیز جایگاه خود را به چین بدهد.

طرح "یک کمربند، یک راه"، یکی از گریزگاه‌های فرار چین از مخمصه ژئوپلتیک است. طرحی که لااقل در اوراسیا، زمین بازی را از نقطه قوت آمریکا یعنی دریا به نقطه قوت چین یعنی خشکی می‌کشاند و در صورت موفقیت می‌تواند، ابرقدرت محصور شده در آنسوی اقیانوس‌ها را دور زده و غافلگیر کند. ایران یکی از شاهراه‌های این طرح و کلاً یکی از امید‌های اصلی چین برای فرار از تنگنای ژئوپلتیک است. یکی از مهمترین پاشنه آشیل‌های چین، وابستگی فراوانش به انرژی است. انرژی که بخش زیادی از آن را از غرب آسیا تأمین می‌کند، یعنی منطقه‌ای که بیشتر دولت‌های آن متحد آمریکا هستند. اینجا هم نقش حیاتی ایران برای تنوع بخشی به مبادی تأمین انرژی چین و همچنین تأمین انرژی این کشور در روز مبادا، آشکار است.

به نظر می‌رسد انعقاد سند همکاری‌های راهبردی ۲۵ ساله با ایران، ناشی از چنین بینشی در بین مقامات چینی است و طولانی بودن مدت این توافق نیز برای رفع نگرانی‌هایی است که آن‌ها در خصوص تفاوت فاحش سیاست خارجی دولت‌های غربگرا و دولت‌های منتقد غرب در ایران دارند. تفاوت‌هایی که فی المثل بعد از برجام، سبب کنار گذاردن چین از معادلات سیاست خارجی دولت روحانی شد. البته چنین خطای استراتژیکی، تاوان سنگینی هم برای ایران داشت: خاطر جمع شدن آمریکای ترامپ به خروج از برجام و همراهی ضمنی دولت‌های اروپایی.

سند راهبردی ۲۵ ساله، روی دیگری نیز دارد و آن تقویت ایران به عنوان رقیب منطقه‌ای ایالات متحده در غرب آسیاست. بی شک تقویت دو رقیب ابرقدرت، یکی در سطح جهانی و دیگری در سطح منطقه‌ای چیزی نیست که غربی‌ها بربتابند، سیگنال‌هایی که در این چند روز از سمت دولت‌های اروپایی و آمریکا مبنی بر احیای برجام و تقویت روابط دوجانبه آمده، گواهی از تلاش آن‌ها برای جبران مافات است. البته ایران می‌تواند از کارت نگاه شرق محور خود برای بازی با دولت‌های غربی در سطح تاکتیکی بهره ببرد، ولی باید توجه داشت که مسائل بین سطح راهبردی و سطح تاکتیکی خلط نشده و دوباره همانگونه که پس از برجام اتفاق افتاد، شیفتگی برخی به غرب، به رویکرد استراتژیک شرق محور جمهوری اسلامی آسیب نزند.

شعار سال؛ با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از الف، تاریخ انتشار: ۱۶ فروردین ۱۴۰۰، کد خبر: ۴۰۰۰۱۱۵۱۳۲، www.alef.ir
اخبار مرتبط
برچسب ها: سند ، احیای بر ، سیگنال ، جبران
خواندنیها-دانستنیها
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین
پرطرفدارترین