شعارسال: زماني مفهوم فقر منضم به تصاويري از روستاهاي دورافتاده و نبود امکانات اوليه زندگي و چهرههاي آفتابسوخته و دستهاي پينهبسته بود؛ امروز ٧٠ درصد جمعيت ايران به روايت آخرين سرشماري شهرنشين هستند؛ يعني جمعيتي حدود ٥٠ ميليون نفر؛ ٥٠ ميليون نفر در کلانشهرها و شهرهاي متوسط و کوچک، زيست شهري را در فرم و محتوا تجربه ميکنند. ٧٠ درصد جمعيت شهرنشين؛ يعني «شهريشدن فقر» در ابعاد مختلف؛ يعني بزرگترشدن سهم «تهيدستان شهري» از کل جمعيت زير فشار توسعه شتابان و اغلب خارج از برنامه شهرها.
در واقع وقتي از ٧٠ درصد جمعيت شهرنشين حرف ميزنيم، از يک جمعيت يکدست با تجربههاي شبيه به هم از زيست شهري روبهرو نيستيم، حتي نميتوان ادعا کرد براي همه ساکنان يک شهر خاص هم زيستي شبيه در فرمهاي عمومي در جريان است. آيا همه «تهرانيها» يک «تهران» را تجربه ميکنند؟ پاسخ اين سؤال بهطور قطع منفي است.
تهران بهتنهايي حدود ١٠ ميليون نفر از جمعيت شهرنشين ايران را در خود جاي داده؛ بزرگترين مقصد مهاجرت داخلي در همه سالهاي گذشته، پايتخت اقتصادي، سياسي و فرهنگي ايران که با وجود احکام اسناد بالادستي نظير طرح جامع و طرح تفصيلي که توسعه فيزيکي آن را محدود و ممنوع کردهاند، در اين سالها بزرگ و بزرگتر شده، محل تولد و زيست سهم بزرگي از جمعيت «تهيدستان شهري» ايران و محل توليد ۲۵ درصد توليد ناخالص داخلي بوده، درحاليکه ۸۰ درصد اين فعاليت اقتصادي تنها در اختيار ۱۰ درصد جمعيت آن است.
چهره شهر حتي در محلات و مناطق مرفهنشين شمالي آن، جلوههايی از تهيدستي شهري را در شکل کودکان زبالهگرد، گدايان از هر جنس و سن، کودکان کار سر چهارراهها و دهها نشانه ديگر به نمايش گذاشته است. در واقع تهيدستي شهري، ديگر آن تصاوير دور و عجيب حلبيآبادها و روستاهاي دور و دير نيست؛ همينجا جلوي چشم ما در چند قدمي ماست. هر روز آن را ميبينيم و به نظر ميرسد حتي با زندگيکردن با آن خو گرفتهايم.
تجربه ساکنان شهر از شهر بستگي کامل به ميزان دسترسي آنها به منابع و خدمات شهري دارد. همه ما در تهران زندگي ميکنيم؛ اما آيا تهرانِ منطقه هرندي و بهشتزهرا شباهتي به تهرانِ قيطريه، الهيه و فرشته دارد؟ واقعيت اين است که امروز تردد بين اين مناطق در تهران نوعي گردشگري داخلي محسوب ميشود. کساني که براي ديدن جاذبههاي مناطق شمالي برنامهريزي ميکنند و کاشفاني که ممکن است با هيجان براي شما از گشتوگذار شجاعانهشان در مناطق حاشيهاي و جنوبي تهران بگويند، آدمهايي هستند که هر دو بهظاهر در يک تهران زندگي ميکنند؛ اما در باطن متعلق به دو شهر کاملا مجزا هستند؛ دو شهري که هيچ مترو يا اتوبوس تندرويي شکاف ميان آنها را پر نميکند.
در باور عمومي، همواره نوعي سوءظن در قبال تهيدستان شهري وجود دارد؛ چراکه با وجود مهربانيها و لطفهاي شخصي يا سياستهاي عمومي خيريهاي، انگار يک «ترجيح» براي باقيماندن در طبقه تهيدست ميان تهيدستان شهري کشف ميشود. ما شرايط تحصيل براي کودکان يا وام براي کسبوکاري کوچک يا فضاي کار براي زنان را فراهم کردهايم؛ اما چيزي که اتفاق افتاده جز ادامه وضعيت به همان شکل قبلي نيست. آنها نميخواهند يا به اندازه کافي تلاش نميکنند يا به شرايطي که در آن هستند خو گرفتهاند و به هر امکان تغييري «نه» ميگويند.
سالهاست که صدها و هزاران متخصص برنامهريزي و سياستگذاري به همراه پژوهشگران اجتماعي و سياسي در رابطه با ازميانبردن شکاف طبقاتي و بهبود وضعيت تهيدستان شهري برنامه، پژوهش و راهکار توليد کردهاند؛ اما کمتر کسي صدايي از متخصصان اصلي فقر شنيده است؛ يعني خود تهيدستان. انگار همواره ميلي قيممآبانه براي حل اين «مشکل» يا ازبينبردن اين طبقه وجود داشته، بدون آنکه باوري به شنيدن صداي آنها وجود داشته باشد. در اين ميل قيممآبانه، «تهيدستان شهري» مشکلي هستند که بايد برطرف شوند؛ گاه با شيوههاي قهري مثل جمعآوري و تخريب خانههاي غيرقانوني و کشف و اعلام جرم و گاه با اختصاص بودجههاي کوچک براي «نجات» آنها از وضعيتي که در آن گرفتار هستند. بين اين شکل از برطرفکردن مشکل با آن سوءظن عمومي نسبت به نابرخورداران اجتماعي، از نظر من پيوستگي بزرگی وجود دارد و آن، باورنداشتن به عامليت و دانش ضمني تهيدستان از وضعيت زيسته خودشان و چيزي که براي تغيير و بهبود زندگي به آن نياز دارند، است.
دادههاي زيادي در راستاي پژوهشهاي مختلف درباره شهر تهران جمعآوري شده است؛ کتابها و مقالات، سياستگذاريهايي که به نظر ميرسد مؤلف و مجري از اجراي پيروزمندانه آن راضي هستند، جلسات متناوب صرف هزينه و نيروي انساني براي بهبود وضعيت شکاف طبقاتي و بهبود زندگي تهيدستان شهري. همه انجام شده و همه در سطوح مختلفي موفق؛ اما چرا وقتي به تهران نگاه ميکنيم اثرات آن را نميبينيم؟ رسانه به ما ميگويد که همه دستاندرکار برطرفکردن مشکلات هستند؛ ولي آنچه ما هر روز ميبينيم، گستردهترشدن دامنه آسيبها و بزرگترشدن دامنه تهيدستي در شهر است. چرا؟ به اين سؤال بزرگ ميتوان دو پاسخ اصلي داد.
اول ناديدهگرفتن عامليت و دانش تهيدستان شهري در طراحي مداخلات اقتصادي و اجتماعي. چمبرز در گزارش پژوهش بزرگ خود در ارتباط با فقر به تلهاي اشاره ميکند که از آن با عنوان تله محروميت ياد ميکند؛ تلهاي که با يک يورش بزرگ انسانها را به دام خود مياندازد و رهايي از آن جز با طراحي راهحلهاي چندبعدي و با مشارکت خود محرومان ممکن نيست. اگر نگوييم در همه سياستگذاريهاي کلان، در بخش بزرگي از آنها آن تله و اين مشارکت ناديده گرفته ميشود. داده براي توصيف وضعيت تهيدستان شهري در تهران کم نيست؛ پيمايشهاي بزرگي که نشان ميدهند آنها چطور زندگي ميکنند حتي چه ميخورند، چه ميپوشند و از چه راههايي کسب درآمد ميکنند. مشکل بزرگ اين است که در اين پژوهشها، تهيدستان شهري «موضوع» پژوهش هستند و در تدوين راهحلها کاملا غايب. ديد از بالا به پايين يا همان قيممآبانه که عامليت، خواست و نگاه به زندگي اين طبقه را ناديده ميگيرد و تنها در پي استوارکردن صورتهاي نظري خود است، نابرخورداري از قدرت چانهزني را ناديده ميگيرد و برای بهبود شرايط اقتصادي ميکوشد و در نهايت شکاف طبقاتي را بيشتر ميکند. در اين نگاه «تهيدستان شهري» مانند معمايي هستند که از سوی پژوهشگر «کشف ميشوند» و خودشان صدايي براي بيان ندارند و ناگفته پيداست که خواست و ارادهاي هم براي اجرائيکردن راهحلهايي که از اين دست پژوهشها و سياستگذاري بيرون ميآيد، نداشته باشند، يا اگر داشته باشند، لزوما به بهترشدن وضعيت کمکي نکند.
دوم اينكه حتي اگر در خوشبينانهترين حالت، اين قسم برنامهريزيها و سياستگذاريها را ميلي جدي به برطرفکردن نابرابري و برقرارکردن عدالت در شهر در دسترسي به منابع در نظر بگيريم، مشکل ديگر ناديدهگرفتن منبع توليد نابرابري و افزودهشدن روزبهروز شمار تهيدستان شهري و پرداختن به معلول به جاي علت است. چه فشاري بخشي از جمعيت را به سمت حاشيهايشدن، منزويشدن و محروميت ماندگار هل ميدهد. براي اين سؤال يک جواب کلي وجود دارد: توسعه شتابان شهري. در نظر برخي نظريهپردازان و در باور برخي سياستگذاران، تولد اين طبقه و بزرگترشدنش بهايي است که بايد برای توسعه پرداخت. بزرگترشدن شهرها، توسعه اجتماعي و واردشدن رقابتهاي فشرده اقتصادي، تحصيلي و مهارتي باعث پرتشدن بخشي از جمعيت به بيرون از گردونه رقابت و منزويشدن و تهيدستي آنها ميشود و اين راهي است اجتنابناپذير. شايد حالا فهم آن باور عمومي توأم با سوءظن که خود اين طبقه را دليل نابرخورداري آنها ميداند، سادهتر باشد: آنها توان رقابت نداشتند؛ به همين سادگي! آنها تنبل، از زيرکار دربرو، درسنخوان، مجرم، شلخته و... هستند و به همين دليل توان پيشرفت ندارند.
تا زماني که رويکرد مسلط مبني بر اجتنابناپذيربودن وجود بهحاشيهراندگان و تهيدستان شهري به خاطر توسعه از ميان برداشته نشود، همچنان برنامههاي توسعه منبع توليد نابرابري خواهد بود. نگاهي ديگر به توسعه نياز است که شکاف طبقاتي و توليد آسيبهاي اجتماعي و اقتصادي را فرض مسلم نگيرد و خود برنامهريزان و سياستگذاران را در برابر اين پرسش قرار دهد که چطور ميتوان در سياستهاي کلان شهري به طريقي پيش رفت که بهاي توسعه، بزرگترشدن طبقه تهيدستان شهري نباشد. سياستهاي کلاني که ميتواند هر روز حتي از طبقه متوسط قرباني بگيرد و با يورشی ساده بخشي از اين طبقه را تبديل به طبقه تهيدست شهري کند.
مسئلهاي که پيشروي سياستگذاران جديد شهري است، فاصلهگرفتن از نگاه بالا به پايين، پذيرفتن عامليت تهيدستان شهري به عنوان يک طبقه زنده از شهر و البته پذيرفتن مسئوليت در زمينه نابرخورداريهايي است که اين طبقه تجربه ميکند. شايد تنها با مشارکتدادن اين طبقه و جلوگيريکردن از انزوا و طرد بيشتر آن بتوان به بهبودهايي در آينده تهران اميد داشت؛ وگرنه سيل اين شکاف در بروز انواع آسيبها و مسائل اجتماعي شهر را با خود خواهد برد. در پايان يادکردن اين جمله شايد بد نباشد، برخي براي زندگي بهتر و برخي ديگر به قول آصف بيات در کتاب «سياستهاي خياباني» تنها براي زندهماندن. اتفاقي که براي اين جمعيت مهاجر افتاده است بخش بزرگي از سرنوشت «تهيدستان شهري» است.
سایت شعارسال، با اندکی اضافات و تلخیص برگرفته از روزنامه شرق، تاریخ انتشار: 28بهمن1396، کدخبر: 11829: www.sharghdaily.ir
ا.ح75
ا.ف75