پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۱۹۱۱۹۴
تاریخ انتشار : ۰۵ اسفند ۱۳۹۷ - ۱۲:۲۶
اجراي «زندگي احمقانه» از گرجستان بر اساس متن ژاپني توانست در شب‌هاي پاياني جبران‌کننده بخشي از ناکامي‌هاي بخش بين‌الملل جشنواره سي‌وهفتم باشد که در کل نتوانست جشنواره‌اي رضايت‌بخش تلقي شود. درعين‌حال دو نمايش «فقط استخوان‌ها» از فنلاند و نمايش «يک تئاتر کوچک از انتهاي دنيا» از فرانسه نيز از خلاقيت قابل ملاحظه‌اي برخوردار بودند؛ اما باز هم حس مي‌شود جشنواره امسال خيلي کم گذاشته بود که حتما دليل دبير و برگزارکنندگان هم به‌ کم‌آوردن‌هايشان در نقدينگي‌ها و هزينه‌هاي چندبرابرشده برمي‌گردد.

شعار سال: زندگي احمقانه که ترجمه صحيح آن بر اساس نام خارجي و آنچه در بالانويس نمايش ديده شد، «زندگي يک احمق» است، کاري از تئاتر دولتي موسيقي و درام تفليس است. درواقع ديو آشويلي، کارگردان گرجستاني، از تلفيق چند داستان کوتاه، نوشته ريونوسوکه آکوتاگاوا، به دنبال ارائه تئاتري است که با پيچيده‌شدن همه‌چيز گره از مسائل بنيادين و حقيقت وجودي انسان بگشايد، چنانچه نويسنده ژاپني نيز اين بدگماني را نسبت به آفرينش خود دارد که اگر غير از اين بود حتما در 35 سالگي خودش را تمام نمي‌کرد و در اين نمايش هم يک شاگرد هست که خيلي ابلهانه به دنبال فراگيري رسوم قابل احترام از طريق استادش است و در نهايت بنابر خواست استاد، روي درخت بلندي مي‌رود و خود را به پايين پرت مي‌کند. اين خودکشي ريشه در ناداني و بي‌شعوري بشر دارد که به تنهايي انگار، از درک خود و تمام اموري که بشود در پيوستن به آنها خود را نجات دهد، ناتوان است.
نمايشي که در گرجستان دارنده تئاتر با پيشينه کارشده، اما بيشتر متأثر از ادبيات و تئاتر ژاپني است که در آن صحنه‌آرايي موجز و مينياتوري، لباس‌ها و حتي نحوه بازي‌ها متأثر از تئاتر شرق دور است.
گروه بازيگران لباس کيمونو پوشيده‌‌اند و از اشيای مختصر ژاپني براي ايجاد فضا بهره مي‌برند. طراحي صحنه نيز متکي بر يک اتاق در ته صحنه است که حالت دوار دارد و گذر زمان و چهار فصل و سال‌ها را نمايان مي‌کند که درواقع بيانگر چرخه زندگي است. روايت و روايتگري مانند تئاتر ژاپن و شرق اصل و پايه است براي پيش‌بردن هرآنچه بايد اتفاق بيفتد. در اينجا بين واقعيت و خيال درهم‌آميزي‌هايي شکل مي‌گيرد که هم بدانيم وضعيت چگونه است و هم تحت‌تأثير زيبايي‌هاي ناشي از آن باشيم. شهود ممکن در برداشتن اين مرزهاست و متافيزيک حاکم بر فضاست که روح و روان ما را درگير حقايق تلخ بغرنجي مي‌کند که روح نويسنده هم درگير با آن است و کارگردان گرجي هم در همين مسير دشوار خود را مي‌آزمايد و به درستي هم از پس گذر از آن برآمده. اين برآمدگي‌ها در تبلور ابعاد برجسته رواني و روحي است که در آن انسان بيرون از مدار تن‌خواهانه خود را نمايان مي‌کند. منفذهايي هست که ما را مواجه مي‌کند با درستی و نادرستی روايت‌ها که در نهايت بشود در خلوت حقيقت و زيبايي را کشف کرد. حقيقت فحواي نمايش و زيبايي دربرگيرنده شکل‌وشمايل اجرائي است که در آن به نوعي ماجراها شکل سوررئاليسم به خود مي‌گيرند و در يک بستر نمايشي مانند يک رسم و آيين اتفاق مي‌افتند.
در کل مي‌توان اين نمايش را با حال‌وهواي تازه‌اي روانه بيرون از تالار اصلي تئاتر شهر کرد، چون القاگر امر فرزانگي است که مواجهه دانايي و ناداني چگونه بايد ميسر شود.

فقط استخوان‌ها
نمايش «فقط استخوان‌ها»، به نويسندگي و کارگرداني توماس مونکتون، به مدت ۴۵ دقيقه مخاطبان را به دليل چيره‌شدن سويه سرگرم‌کننده، جذب خود کرد. فقط استخوان‌ها يک نمايش سرگرم‌کننده و لذت‌بخش است و همه را نيز دربر مي‌گيرد، مگر کسي که مخالف با شادي و خنديدن باشد، چون در اين نمايش به‌جز اپيزود اول، بقيه لحظات جنبه شادي‌بخشي دارد. اپيزود اول شايد نمايه‌اي از يک آکواريوم ماهي يا برشي از يک اقيانوس باشد که در آن انواع آبزيان وول مي‌خورند و زير نور آبي (ماوراءبنفش) چنين تصويري در مواجهه با دستان هنرمند و خلاقه بازيگر فنلاندي دارد شکل مي‌گيرد. شکلي که فقط جذاب است و در آن هنر اجرائي (پرفورمنس) به غايت زيبايي‌هاي ديداري‌اش مي‌رسد؛ ساختن يک لحظه ناب و آرامش‌بخش که در آن انديشه‌اي متبادر نمي‌شود. فرق هنرها در همين‌جاست و جشنواره تئاتر فجر بايد انديشمند باشد، چون يک حرکت فرهنگي وابسته به يک انقلاب 40 ساله است و نمي‌تواند چنين اجرائي را با همه زيبايي‌اش مال خود کند؛ بحثي که در ادامه شکافته خواهد شد. فقط استخوان‌ها توليد جديد شرکت بين‌المللي تئاتر فيزيکال و توليد تحسين‌برانگيز شرکت شو پوني است که برنده جوایز معتبري شده. بنابراين ارزشمندي‌اش قابل مشاهده است، اما برايند اين حضور خلاقيت فردي پرفورمر يا اجراکننده (توماس مونکتون) که در همکاري با فارغ‌التحصيل مدرسه لم پاريس و جما توييدي توليد شده است. مانکتون دنبال ارائه يک اجرا سه‌گانه است که در آن خلاقيت فردي‌اش در به‌کارگيري کمترين چيزها بروز يابد. او متکي به بدن است. در اپيزود يکم دست‌ها، در اپيزود دوم پاها و دست‌ها و در اپيزود سوم کل بدن و ميميک‌هاي صورت و صداسازي‌ها زمينه‌ساز يک خلاقيت منحصربه‌فرد است؛ اينکه آنچه او در چنته دارد، همانند چشمه‌هاي شعبده‌بازي‌ای به کار گرفته مي‌شود که هم تازه‌‌ هستند و هم از عهده هر کسي برنمي‌آيند و هم خنده می‌سازند. بنابراين تماشاگر لحظات شادي را با اين اجراگر دارد و او نیز نسبت‌هاي خلاقه‌اش را مي‌افزايد که بيشتر درگيرش کند. براي همين، در زمان صداسازي‌ها از تماشاگران دعوت مي‌کند صداهاي دوگانه حيوانات را پيشنهاد کنند و حتي نحوه اختلاط اين صداها را هم به چالش بکشند. بنابراين فرايند توليد پرفورمنس از چارچوب اجرا بيرون زده شده و تماشاگر نیز به اجراگر نزديک مي‌شود؛ يعني احساس يکي‌شدن و صميمیت مي‌کند و ضمن لذت‌بردن، مي‌داند در بدن هر انساني نکات منحصربه‌فردي هست که اگر به بازي گرفته شود، مثل همين اجراگر فنلاندي مي‌تواند تماشايي باشد.

يک تئاتر کوچک از انتهاي دنيا
نمايش «يک تئاتر کوچک از انتهاي دنيا» به کارگرداني ازکيل گارسيا رومئو، از فرانسه، نمايشی تلفيقي درباره تاريخ زيست بشر بر زمين از آغاز تا انتهاست که در آن تلفيق چند شيوه اجرائي به کار آمده است.
ميکرو‌تئاتر، نمايش عروسکي، نمايش اشيا و حتي نمايشي رئال با بازيگر، شيوه‌هاي به کار گرفته‌شده در کليت اين نمايش هستند.
تماشاگر پس از واردشدن به يک سالن بلک‌باکس که مي‌تواند دور صحنه آن بچرخد يا بنشيند، کوچک‌ترين تئاتري را تماشا مي‌کند که کوتاه‌ترين و بزرگ‌ترين تاريخ دنيا را روايت مي‌کند. عروسک‌هاي اين نمايش در سه حرکت، تمام دنياي بشر را نشان مي‌دهند؛ تولدش، زندگي و ناپديدشدنش را در آغوش جهان. همه چيز انگار در يک رؤيا اتفاق مي‌افتد. اين مينياتور انگار از اعماق قرن‌ها صحبت و پيامي را به عمق جان و فکر مخاطبش منتقل مي‌کند. در خلاصه داستان نمايش آمده است: همه چيز در فضايي رخ مي‌دهد که منظره بيابان را به ذهن متبادر مي‌کند. اين مکان انتخابی سياسي است که خبر از تمدني مي‌دهد که به تمدن ما چسبيده است؛ جهان مادون امروز و ابرجهان فردا. به‌عنوان بخشي از تکامل جهان معاصر، به معني واقعي کلمه تئاتري براي هر نوع تخيلي. اين منظره، قلمروي حفاظت‌شده‌اي را به ياد مي‌آورد که بيش از اندازه از آن بهره‌برداري شده است و در فضايي بيرون از شهرنشيني متمدن و عاري از هرگونه هويتي قرار دارد.
اجباري نيست که تماشاگر حتما از قبل شناخت داشته باشد؛ چون اين نمايش يک دنياي باز را نشان مي‌دهد که تماشاگر مي‌تواند برداشت شخصي خود را از آن داشته باشد. همين قضيه باعث مي‌شود دچار برداشتي نشويم و شايد شخصي‌نگري‌هاي کارگردان مانع از همگاني‌شدن ايده‌هايش بشود؛ چنانچه اپيزود سوم تقريبا از چنين حس‌و‌حالي برخوردار است که ما در آن فقط يک‌سري عروسک مي‌بينيم که از سه سوي صحنه به کناره‌ها روانه شده‌‌اند و در آن ميان نیز مقداري اشيا پراکنده شده‌‌اند، بي‌آنکه دليلي براي آن فرض شود و اگر فرضي هم باشد که هست، انگار در ذهن کارگردان باقي مانده و به نقل عمومي نشده است. «يک تئاتر کوچک از انتهاي دنيا»، دو دنياي موازي را نشان مي‌دهد؛ يک دنيا که مشخص است و در آن کار و زندگي مي‌کنيم و دنياي ديگر همان جو بالايي است که تکنولوژي بشر در آن وجود دارد؛ تکنولوژي‌اي که اجازه مي‌دهد دنيا از ثروت دنيا منفجر شود. اين واقعيت درک‌شدنی است، اما آنچه مي‌خواهد اتفاق بیفتد، فقط در اپيزود چهارم به دليل هولناک‌شدن وضعيت درک می‌شود.

شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از روزنامه شرق، تاریخ انتشار 2 اسفند 97، شماره: 3372


اخبار مرتبط
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین
پرطرفدارترین