شعار سال: مهاجري از حاميان مرحوم آيتالله هاشمي
هم محسوب ميشود. مهاجري که به ندرت و درباره موضوعات خاص مصاحبه ميکند، اينبار
در گفتوگوي مفصلي که با سايت انتخاب داشته، درباره موضوعات متعددي، از جمله وضعيت
محبوبيت اصلاحطلبان و اصولگرايان در جامعه، وضعيت دولت روحاني به واسطه شرايطي که
با آن روبهروست و نيز شرايط حوزه علميه و احتمال رشد جريان حجتيه و وابستگان به
مرحوم آيتالله شريعتمداري صحبت کرده و البته به بخشهايي از مصاحبه موسويخوئيني
با ايرنا پاسخ داده است، اما يکي از موضوعات مهمي که در اين مصاحبه به آن اشاره
کرده، وجود افرادي در حلقه اطرافيان روحاني است که انجمنحجتيهاي هستند. او در
اين گفتوگو همچنين درباره سخنرانيهاي برخي از اعضاي انجمن در نقد دولت و برجام
سخن گفته که قصد دارد در انتخابات بعدي بخشي از دولت را به دست بگيرد. بخشهاي مهم
اين مصاحبه را در پي ميخوانيد:
احساس ميکنم که (دولت) در شدت ضعف قرار دارد. البته اين آشفتگي نيست، ولي
بيارادگي هست، ضعف هست. شايد دليلش اين باشد که تهاجم و فشار خيلي زياد است و هر
کس ديگري هم باشد همين مشکلات را خواهد داشت. بخش اصلي عامل ضعف، اين فشارهاست،
اما وقتي کسي دولتي را برعهده ميگيرد، مخصوصا رئيسجمهور که رئيس دولت است، يا
بايد نماند يا وقتي فشارها را ميبيند، در مقابل آن مقاومت کند و کار خودش را
انجام دهد. بنابراين من اين ماجرا را به دو بخش تقسيم ميکنم؛ يکي فشار است و
ديگري عدم مقاومت در برابر اين فشارها. برخي از وزرا به اين دليل که حاضر نشدند
زير بار اين خواستههاي غيرقانوني و غيرمنطقي بعضي از نمايندگان مجلس بروند، يا
استيضاح شدند يا خودشان کنار رفتند. اين قابلقبول نيست.
اين دو جريان؛ يعني اصلاحطلب و اصولگرا، سروته يک کرباساند و با هم
فرق چنداني ندارند ... کساني که از اصلاحطلبان الان در مجلس هستند، فکر نکنيد که
تافته جدابافته هستند. در آنها هم همهجور آدمي هست ... شرايط کشور هم به دليل
اينکه هيچ انضباطي حاکم نيست، ايجاب ميکند که هر کسي هرکاري دلش ميخواهد بکند.
در جناحها هم ديگر ترمز وجود ندارد و همهچيز از دست رفته. من
گمان نميکنم اينطور باشد که سران اصلاحات به بدنه خودشان چيزي نگويند و به قول
شما تشري نزنند، منتها اين تشر ممکن است علني نباشد. در جلسات خصوصي گفته ميشود،
ولي کسي گوش نميدهد. پشمي به کلاهشان نيست. بنابراین اصلاحطلبان و اصولگرايان هر
کاري دلشان ميخواهد، ميکنند. مسئله، مسئله خودشان است، نه مسئله کشور و نظام و
انقلاب. درد اينجاست.
«اصلاحطلب، اصولگرا، ديگر تمومه ماجرا» حرف يک عده خاصي بود که
جهتدار بود و براي ريشهکنکردن اصل ماجرا. ولي منهاي حرف آنها، ما خودمان اين را
ميفهميم که جفتشان (اصلاحطلبان و اصولگراها) 30 درصد مملکت هستند، همه نيستند.
مردم غير از اينها هستند. اگر هم مردم يک وقت به ليست اصلاحات رأي دهند به معناي
اين نيست که اصلاحاتي هستند، بلکه به اين معناست که ميگويند حالا که به ما گفتهاند
رأي بدهيد و هميشه پاي صندوق باشيد و دور نشويد. نظام
را ميخواهيم حفظ کنيم، رأي ميدهيم.
من اصلا اين را قبول ندارم که آقاي روحاني با رأي اصلاحطلبان رئيسجمهور
شده باشد. اصلا اينطوري نيست. آقاي روحاني بعد از ردصلاحيت آقاي هاشميرفسنجاني و
اينکه آقاي هاشمي گفتند رأي من به روحاني است، بالا آمد ... حتي
در دور دوم هم ديديد شعارهايي که براي روحاني داده شد چه بود؟ «وصيت هاشمي رأي به
روحاني». باز هم وصيت هاشمي، روحاني را رئيسجمهور کرد. اصلاحطلبان
10درصد در قضيه بودند...
پيشبيني انتخابات 98 و 1400 (اين است که) خدا به داد برسد! من براي
1400 معتقدم که تجربههاي گذشته به بعضيها اين را فهمانده که ايندفعه بايد سفتتر
بگيرند و يکجوري عمل کنند که همان افراد موردنظر خودشان سر کار بيايند.
همان زمان که آقاي هاشمي بودند هم خيلي از آقاي روحاني گله داشتند.
اينها را آقاي هاشمي به من ميگفتند. خيليجاها خيليچيزها را به آقاي روحاني گفتند،
ولي آقاي روحاني عمل نکرد که موارد زيادي موجود است. يکي اين بود، ولي در بعضي از
وزارتخانهها بعضي از عناصر جبهه پايداري و احمدينژادي حضور داشتند و کارشکني ميکردند
و کار خودشان را انجام ميدادند و هنوز هم هستند. آقاي هاشمي به آقاي روحاني بارها
با اسم و نمونه گفتند. به من هم مواردش را گفت که کجا و چه گفتند. من اينها را حتي
به آقاي روحاني هم گفتم که اينها درست است، چرا عمل نميکنيد؟ آقاي روحاني به هر
دليلي گوش و عمل نميکرد. (روحاني در پاسخ) مثلا ميگفت من از وزير پرسيدم، وزير گفته
که نه، اينها آدمهاي خوبي هستند!
(در مورد حلقه اصلي آقاي روحاني و اطرافيان ايشان مباحثي وجود دارد). بله، بدون اينکه انجمنيبودن خودشان را مطرح کنند و
خودشان را به آن عنوان بشناسانند، وجود دارند و هستند. الان يک جريان خطرناکتري
پيش آمده که البته جديد است.
اين ميتواند به همان مطلبي که شما گفتيد و من تأييد کردم، منضم شود و
آن اينکه اخيرا بعضي از انجمن حجتيهايهاي مارکدار و سابقهدار شروع به سخنراني
در اين طرف و آن طرف ميکنند و در سخنرانيهايشان دقيقا حرفهاي گروه مقابل دولت و
دلواپسان را در مورد برجام مطرح ميکنند و اينهايي که هستند ميگفتند ما در سياست
هيچ دخالت نميکنيم.
پايه اصلي انجمن حجتيه عدم دخالت در سياست بود. شاه به اين دليل اينها
را پذيرفته بود. اينها با امام مخالف بودند به دليل اينکه چرا اصلا امام کار سياسي
ميکند و وارد سياست شده است. حالا آمدهاند برجام را با استدلالهاي اينشکلي
خودشان رد ميکنند. عين استدلالهاي همان دلواپسان و بقيه کساني که مخالف دولت
هستند. با گوشدادن سخنراني برخي از اينها احساس کردم پيوندي بين دو جريان انجمن
حجتيه و مخالفان دولت برقرار شده که ميخواهند هرطور شده برجام را از بين ببرند،
دولت را زمين بزنند و در دولت بعدي سهيم باشند. اين
خطرناک است يعني همان انجمن حجتيهاي که ميگفت ما اصلا با سياست کاري نداريم شما
چرا اصلا وارد سياست ميشويد، حالا با حربه سياسي آمده و عناصرش با سخنرانيهايشان
با دولت برخورد ميکنند تا بعدا در دولت سهيم شوند و قدرت بگيرند که خيلي خطرناک
است.
من از اول اين (وجود افراد انجمن حجتيه در حلقه روحاني) را با خود
آقاي روحاني هم مطرح کردم ولي ايشان به راحتي از کنارش گذشتند. بعضي از بزرگان کشور
هم اين مسئله را مطرح کردند ولي عملا گوش ندادند. البته آقاي روحاني خودش انجمن
حجتيهاي نيست ولي برخي از مسئولان ما گرفتار اين چيزها ميشوند.
(در بحث حوزه علميه چرا افرادي به نمايندگي خودخوانده از حوزه صحبت
ميکنند که هيچ سابقهاي در انقلاب ندارند بلکه برخي به تيم آيتالله شريعتمداري
منتسباند؟) يک مقدار وسيعتر از آقاي شريعتمداري است اينکه شما ميگوييد. شايد
سهم آنها در اين جرياني که شما به آن اشاره کرديد، خيلي کم باشد. جريانهاي مخالف
انقلاب که معروف به جريانهاي سنتي هستند، ربطي هم به آقاي شريعتمداري و امثال او
ندارند؛ الان در حوزه جان گرفته و بالا آمدهاند. آنها خيلي فعال هستند و براي
آينده هم نقشه دارند. حتي در حد رسيدن به مرجعيت که در آنجا از آن پايگاه بتوانند
عليه انقلاب کار کنند. اين الان کاملا مشهود است و وجود
دارد. در حوزه يک جرياني خودش را انقلابي ميداند که البته از بيرون هدايت ميشود
و دلش ميخواهد همه چيز در دست خودش باشد و همه چيز را هم نظر بدهد و تعيين کند و
به ديگران اجازه اظهارنظر و ورود به مسائل ندهد.
اين جريان نوعي عمل ميکند که دلسوزاني که شما اشاره ميکنيد که چرا
آنها وارد صحنه نميشوند، واقعا در تنگنا قرار ميگيرند و همين باعث ميشود احساس
کنند که آمدنشان به صحنه چيزي را حل نميکند و حتي خنثي ميشود و در نتيجه اين دو
جريان، به هم مشغول ميشوند. آن جريان سنتي مخالف انقلاب بيشتر رشد ميکند و کار
خودش را پيش ميبرد. کلا جريان حجتيه هم در حوزه نفوذ ميکند و کار خودش را ميکند
و هم در جاهاي ديگر و در قالبهاي مختلف. فکر
نکنيد فقط در سنتيها، در جاهاي ديگر هم نفوذ ميکنند، براي اينکه بتوانند کار
خودشان را پيش ببرند. اينها بخشي از همان جرياني هستند که من گفتم ميخواهند
حاکميت حوزه را در اختيار داشته باشند. البته در نهايت من موفقيتي برايشان پيشبيني
نميکنم. چون الان حوزه خيلي رشد کرده و آدمهاي فاضل، بيدار و انقلابي در حوزه
زياد هستند که با اصل انقلاب و نظام پيوند خوبي دارند. درست است که ممکن است
گردوخاکهايي توسط ديگران صورت بگيرد اما نتيجه چيز ديگري است.
(درباره مصاحبه موسويخوئيني و مطالبي که درباره هاشميرفسنجاني
گفته است که ايشان را چپ و داراي گرايشات چپگرايانه توصيف کردند. از طرفي هم
گفتند که سوپرراديکال بودند) من مصاحبه آقاي موسويخوئيني را که يک بار کامل خواندم
چنين چيزي از حرفهايشان نميفهمم که گفته باشند کمونيست. آقاي هاشمي هميشه نه فقط
آن زمان، در اين دستهبنديهاي اينجوري، نه از نظر وابستگي به يک جناح، در اين
دستهبنديهاي مصطلح در ادبيات سياسي جهان و ايران، چپ و راست، آقاي هاشمي هيچوقت
راست نبود... آقاي هاشمي هيچوقت اينجور نبود که با جناح راست همفکر و همسان
باشد، اينجوري نبود. از نظر جناحي وابسته به هيچکدام از اينها نبود؛ يعني نه
جناح راست و نه جناح چپ. اما در مجموع گرايشهاي فکري آقاي
هاشمي را اگر در نظر بگيريم به طرف جناح چپ بود و اين يک واقعيت است. بنابراين اگر
آقاي موسويخوئيني اين را گفته باشد درست است به اين معنا و نه به معناي کمونيست
يا هر چيز ديگر.
(درباره حذف نخستوزيري و مطالبي که در آن مصاحبه آمده بود گفته
بودند.. چون آقاي هاشمي
ميخواست رئيسجمهور شود تلاش وافري براي حذف نخستوزيري داشت...) حالا آنجا که من
نبودم بخواهم دربارهاش چيزي بگويم. ولي کل ماجرا را در دو نکته برايتان ميگويم؛
نخست اينکه حذف نخستوزيري تقريبا براي مسئولين اصلي کشور اجماعي شده بود به دليل
اختلافاتي که در آن دور اول اعمال قانون اساسي يعني دهه 60 بين رياستجمهوري و
نخستوزيري پيش آمده بود. يعني ساختار کشور در قانون اساسي اول طوري بود که رئيسجمهور
يک ماشين امضا و همهکاره نخستوزير بود. طبعا اختلافات زيادي پيش آمد که در کتابها
هم هست. حتي نامههاي مبادلهشده بين رئيسجمهور و نخستوزير آن زمان جمع شده و
هست. اين باعث شده بود که عدهاي از سران نظام به اين نتيجه برسند که براي حل اين
اختلاف خوب است که قدرت را يک جا متمرکز کنند و آن رئيسجمهور باشد... اين زمان
امام و درواقع اختلافات زمان امام بود و وقتي که امام گفتند اين کار را انجام
بدهيد بنا بر اين بود که در قانون اساسي اين مسئله را هم مطرح کنند و به آن برسند
و اين نتيجه را بگيرند.
(بحث ديگري که ايشان مطرح کرده بودند، درباره شوراييکردن رهبري و
نظر آقاي هاشمي در مورد آن بوده؛ در بحث بعدي هم گفته بودند به پيشنهاد آيتالله
خامنهاي، رهبري ابتدا براي 10 سال تصويب شده بود. اما يک روز بعد، چند نفر از
جمله آقاي آذريقمي و مومن گفتند اين بحث در قم انجام و
مطرح شده که مدتدارکردن رهبري خلاف شرع است. به گفته آقاي موسويخوئيني،
آقاي کروبي معترض ميشود و ميگويد اين ديروز تصويب شده؛ اما آقاي هاشمي ميگويد
ديروز هم مثل اينکه اين رأي شبهه داشته است).
اين چيزي است که آقايان کروبي و موسويخوئيني و بعضيهاي ديگر هم مطرح کردهاند
منتها اين موضوع زماني مطرح شد که ديگر ما به آقاي هاشمي دسترسي نداشتيم که از
ايشان بپرسيم. آقاي هاشمي فوت کرده بودند... من در آن جمع نبودم منتها شناختي که
از آقاي هاشمي دارم، اين نبود که آقاي هاشمي يک چيزي را به ميل شخصي خودش بخواهد
پيش ببرد. بله، آقاي هاشمي اگر جايي تشخيص ميداد که براي نظام واجب است، تلاش
خودش را ميکرد. مثل انتخاب رهبر بعد از امام. تشخيص آقاي هاشمي در آن جمع و در آن
فضا و شرايط اين بود که بايد کاري کرد همان روز رهبر انتخاب شود و براي فردا
نماند، در کشور مشکلات داشتيم. دلايل و مطالبي که داشت را به شکل خوبي مطرح کرد که
بتواند به نتيجه برسد و رهبر همان روز انتخاب شود. براي مصلحت نظام بود والا اگر
قرار بود براي خودش کار کند طوري کار را پيش ميبرد که يکي ديگر يا خودش انتخاب شود.
غير از خودش کسي نشود. در عين حال عيبي هم ندارد. آقاي موسويخوئيني و کروبي
نظرشان را بگويند...
من چون در شوراي مرکزي حزب جمهوري اسلامي بودم و آنجا همه مسائل روز
مطرح ميشد، از جنگ تا سفارت آمريکا تا مسائل داخلي ديگر همه اينها مطرح ميشد و تصميم
حزب هم آنجا گرفته ميشد، خدمت شما ميگويم که هيچوقت من از آقاي بهشتي و آقاي
هاشمي مخالفتي با تسخير سفارت آمريکا نشنيدم. عملا آقاي بهشتي بعد از ظهر همان روز
در جلسه خبرگان رهبري موضع حاميانه شديد گرفتند.
(آقاي خوئيني درباره انتخابات 76 گفتهاند که نزد آقاي هاشمي رفتهاند
و نطق معروف آقاي هاشمي بيشتر در حمايت از آقاي ناطق بود و نه آقاي خاتمي). در حدي که من در جريان بودم و هستم، آقاي هاشمي بنايي
بر اين نداشت که در آن انتخابات به عنوان شخص خودش که آن زمان رئيسجمهور بود کاري
کند که اين نشود و آن بشود. آقاي هاشمي واقعا دنبال مسئله سلامت انتخابات بود. يعني
ميخواست کاري کند که انتخابات سالم برگزار شود. به همين دليل آن حرف را زد و به
نظرم اصلاحطلبان در مقابل آقاي هاشمي خيلي ناسپاسي کردند... طبيعي است که اصلاحطلبان
بگويند نه آقا! ما فقط نقد کرديم و تخريب نکرديم. اما واقعيت اين است که آن زمان
تخريب بود.. خاتمي به عنوان رئيسجمهور که بايد حافظ اعتبار، احترام، کرامت و حقوق
شهروندي همه باشد، وظيفه داشت از آقاي هاشمي حمايت کند و جلوي تخريبها را بگيرد
ولي اين کار را نکرد.
دور آخري که آقاي هاشمي بودند و تشکيل شد و رئيس شدند، پنج سال آخر
عمر آقاي هاشمي، بهشوخي به آقاي هاشمي گفتم همهتان سر کاريد!
نگاهي به انجمن حجتيه
انجمن حجتيه تشکيلاتي بود که هدف اصلي آن، دفاع از اسلام در مقابل
بهائيت و تلاش براي «فراهمکردن زمينه ظهور امام عصر» بود. اين انجمن در سال ۱۳۳۲ به وسيله يک
روحاني شيعه به نام شيخ محمود حلبي تأسيس شد. مهدي واعظ عباييخراساني، برادر کوچکتر
مرحوم آيتالله محمد عباييخراساني که از مرتبطين با انجمن حجتيه بوده است، درباره
ماهيت اين تشکيلات، اهداف و مؤسسان آن گفته است: شيخ محمود حلبي، از وعاظ معروفي
بود که در جريان جنبش مليشدن صنعت نفت حامي سرسخت مرحوم دکتر مصدق و نماينده مشهد
در مجلس شوراي ملي بود. بعد از کودتاي ۲۸
مرداد دچار يأس و سرخوردگي شد و مبارزه را کنار گذاشت. معتقد بود تا امام زمان(عج)
نيايد کار درست نميشود. افتاد در مسير تشکيل انجمن حجتيه مهدويه. اين انجمن ابتدا
از سوی ايشان در مشهد تأسيس شد. آن زمان از منبريان مشهد بود و جلسات مذهبي با صنف
بلورفروشان اين شهر داشت و بين آنها محبوب و عزيز بود». او از آموزشهاي حلبي براي
طلبه به قصد مباحثه با بهائيت و مخالفت با آنها سخن گفته است. انجمن حجتيه به دليل
اعتقاد به برقراري حکومت امام زمان و اينکه تا زمان تشکيل اين حکومت، هر گونه
حاکميتي غصبي است، وارد مبارزه با رژيم شاه نشد و مبارزاني که عضو انجمن بودند را
از آنجا اخراج ميکرد. عبايي در اينباره به ايرنا گفته است: انجمن ميگفت ما هيچ
کاري به قانون مملکت و شاه و مشکلاتي از اين قبيل نداريم. اگر کسي ميخواهد اين
کارها را بکند جايش در انجمن نيست و برود جاي ديگر. اگر عضوي از انجمن توسط ساواک
دستگير ميشد بلافاصله او را اخراج ميکردند. در اين مسائل قاطع هم بودند. البته
برخي از اين حجتيهايها بعد از انقلاب پست گرفتند. اينها زيرک بودند. از حوالي
مهر ۵۷ که ديدند فضا، فضاي ديگري است و
صداي پيروزي انقلاب ميآيد از انجمن بيرون آمدند. مجمعي درست کردند به نام «مجمع
احياي تفکرات شيعي». حتي آقاي عبدالکريم سروش هم قبل از اينکه براي تحصيل به خارج
کشور برود به انجمن حجتيه گرايش داشت. همينطور مرحوم آيتالله خزعلي.
ايشان دهه ۳۰ در مشهد منبر
ميرفت. از بدو تأسيس هم در انجمن بود و با شيخ محمود حلبي مستقيم در ارتباط بود.
عبايي گفته بود: «حجتيهايها جمعي از روحانيوني بودند که از مليشدن صنعت نفت حمايت
ميکردند، اما بعد از شکست آن گفتند مبارزه با حکومت ظلم بيفايده است و بايد
منتظر ظهور ماند. ولي بيکار هم ننشستند، چون معتقد بودند خطر اصلي که اسلام را
تهديد ميکند، رشد بهائيگري است». عبايي همچنين درباره منابع تأمين مالي انجمن هم
گفته بود: «معروف بود که آيتالله بروجردي تا زمان فوت به آنها کمک ميکرده است.
برخي ديگر از مراجع نيز به نام کمک به امام زمان از آنها حمايت مالي ميکردند». به
گزارش فرارو، از جمله مشهورترين شخصيتها و چهرههاي سياسياي كه در دورانهاي
مختلف جذب اين انجمن شدند، ميتوان به كمال خرازي، غلامعلي حدادعادل، علياكبر
ولايتي، محمدرضا نعمتزاده و عبدالكريم سروش اشاره كرد. اين افراد اما با گسترش امواج
نهضت انقلابي، اغلب دل از حجتيه
كندند و به صف مبارزان سياسي و انقلابي پيوستند. محمد عطريانفر و البته نهاونديان
را هم بايد به اين فهرست اضافه کرد.
شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از روزنامه شرق، تاریخ انتشار 14 اسفند 97، شماره: 3382