نقاشیهایی با سبک و سیاق قهوهخانهای که نقالان با آنها نقالی میکنند. روزگاری در ایران بازار نقالی و نقاشی قهوهخانهای آنچنان گرم و پررونق بود که به قول استاد هادی سیف پژوهشگر نقاشیهای قهوهخانهای مردم و کسبه اوقات فراغتشان را هر روز بعد از فارغ شدن از کار با نقالی در زورخانهها و قهوهخانهها پر میکردند. «مردم و کسبه غروبها دور هم جمع میشدند و محافل خوب و قوی برگزار میکردند. نقالی برایشان تفریح بود. دانش جامعه را همین نقالان بالا میبردند. » از همه مهمتر اینکه نقالان در آن ایام بدون نقاشیها نقالی نمیکردند. مرجع نقالیشان نقاشیها بود. «بسیار نقل قول شنیدهایم که دراویش دورهگرد مشتریهای پروپا قرص پرده درویشهای حسین همدانی و محمد فراهانی بودهاند. حتی گاهی دراویش ایده میدادند و گاهی هم نقاشان با ایده هایشان آنها را به وجد و شوق میآوردند. این ارتباط یک ارتباط مستقیم است و این نقاشی مردمی است و با نقالیها جان دوباره گرفت. » اینها را سیف میگوید. گفتوگوی حاضر بررسی نقاشی قهوهخانهای در ایران است. اینکه در چه ایامی پر رونق بود و اکنون چه کار کنیم که نقاشی قهوهخانهای دوباره رونق و به قول استاد جان دوباره بگیرد.
بهعنوان سؤال اول به نظر شما نقالی و نقاشی قهوهخانهای چه ارتباطی با هم دارند؟
اساساً نقاشی قهوهخانهای یک نقاشی خیالپرداز است و چون ارتباط تنگاتنگی هم با روایات مذهبی و قصههای نظم و نثر فارسی دارد. اساساً یک نقاشی روایتی است. یعنی همیشه از این نقاشی یک قصه و پیام و روایتی انعکاس پیدا میکند. و طبیعتاً در این ارتباط وقتی با روایات مذهبی برخورد میکند و آنچه را که مداح یا نقال میخواهد مدح کند یا برعکس وقتی یک نقال میخواهد در مورد قصههای شاهنامه بگوید. مثلاً کشتی رستم و سهراب، طبیعتاً نقاشان قهوهخانه براساس آنچه شنیدهاند و مدنظرشان است، راه را بر آنان هموار میکنند. بنابراین یک ارتباط تنگاتنگی بین نقاشان و نقالان و دراویش دورهگرد و مداحان بوده است. کسانی که دم میگرفتند و میخواستند از این موضوعات در قهوهخانهها، حسینیهها، تکایا یا میادین شهر یا مناسبتهای مختلف استفاده کنند. در این ارتباط من به روایتی و نقل قولی اشاره میکنم. شبی در قهوهخانه مشهدی صفر اسکندری مرشد محمد در شب سهرابکشان شروع به نقالی میکند. مراسم به خاطر مرگ سهراب است. مرشد محمد در آن شب که نقالی را آغاز میکند، در این بین احساساتی میشود و تکیه بر نامردی رستم میکند. در آنجا نقاش معروف قهوهخانهای حسین قوللر آغاسی نقاش معروف قهوهخانهای هم حضور داشته است. اعتراض میکند و میگوید: رستم ما مرد است و فداکار. » صفر اسکندری باعث میشود که این دو رأی و استدلال خود را بگویند و نیز بر پرده و بوم بیاورند. مرشد محمد که از اعتراض آن شب آغاسی قهر کرده بود، بعدها بدون نقاشیهای آغاسی هرگز نقالی نمیکرد و همیشه براساس نقاشیهای او صحبت میکرد. این نقل قول این مضمون را میرساند که این ارتباط خیلی تنگاتنگ بوده است. یعنی این ارتباط از جایی شروع میشود.
تاریخچه نقاشی قهوهخانهای به چه دورانی برمیگردد؟
سوابق نقاشی قهوهخانهای به زمان شاه اسماعیل اول وقتی که میخواست مقابل عثمانیها خودی نشان دهد و جنگی را آغاز کند برمیگردد. او به نقاشان دستور میداد که یک پرده درویشی بکشند. چاووشی خوانان میخواندند و مداحان و نقالان همراه آن دم میگرفتند و این نشان میدهد که چقدر نقاشیها با نقالیها تأثیر دارد. این نقالی جلوتر که میآییم در قرن 14 در دوره قاجاریه این دو کاملاً در یک ارتباط تنگاتنگ هستند و با هم کار میکنند. بسیار نقل قول شنیدهایم که دراویش دوره گرد مشتریهای پروپا قرص پرده درویشهای حسین همدانی و محمد فراهانی بودند. حتی گاهی دراویش ایده میدادند و گاهی هم نقاشان با ایدههایشان آنها را به وجد و شوق میآوردند. این ارتباط یک ارتباط مستقیم است و این نقاشی مردمی است و با نقالیها جان دوباره گرفت.
به نظر میرسد نقالیهای دوره معاصر از گذشته سادهتر اجرا میشوند. درست است؟
اولاً نسل نقالی مثل مرشد محمد و مرشد مولا همه رفتهاند. باید شرایط اجتماعی را هم در نظر گرفت. آن زمان قهوهخانهها بود و مردم بیشتر به آنجا میرفتند و ارتباطشان هم تنگاتنگ بود. اکنون نقال به مناسبتی در جایی نقالی میکند و تعداد معدودی گوش میکنند. اکنون نقالی مفهوم گذشتهاش را متأسفانه بهدلیل اولاً نبودن نقاشان قهوهخانه به آن مفهوم و بعد هم نبودن شرایطش از کف داده است. بنابراین خیلی کمرنگ است. مثل نقاشی قهوهخانه که روزی درهر تکیهای و زورخانهای میرفتید نشانهای از این تابلوها میدیدید. اما اکنون متأسفانه چنین جریانی نیست. البته طبیعی است که قهوهخانهها کم کم جایشان را به کافه تریا دادهاند و جای نقال را هم تلویزیون گرفت. اینها مجموعاً آسیب رساند. اگر کتاب نقاشی قهوهخانه چاپ میراث فرهنگی را بخوانید این نقل قولها بهصورت کامل آمده است.
همانطور که خودتان هم اشاره کردید اکنون مردم کمتر سراغ نقالی میروند. از طرفی قهوهخانهها هم کمتر شدهاند با این شرایط چگونه باید این هنر ملی را حفظ و نگهداری کرد؟آیا امکان دارد که این هنر دوباره به جامعه بازگردد؟
من نزدیک به 100جلد کتاب راجع به هنر ایران نوشتم. هنر شرایط اجتماعی و تاریخی خودش را میخواهد. روزگاری در خود تهران قهوهخانههایی بود مثل عباس تکیه، صفر اسکندری، آینه و. . . . مردم و کسبه غروبها دور هم جمع میشدند و محافل خوب و قوی برگزار میکردند. نقالی برایشان تفریح بود. دانش جامعه را همین نقالان بالا میبردند. وقتی شهرها گسترش پیدا کرد و قهوهخانهها یکی پس از دیگری با مرگ قهوه چیها از رونق افتادند و تلویزیون جایگزین نقال شد، طبیعتاً با مرگ نقاشان قهوهخانه ما دیگر نمیتوانیم این انتظار را داشته باشیم. من یک پیشنهاد دارم. اینکه بیاییم بهصورت تصنعی قهوهخانهای درست کنیم و کسانی را هم بهعنوان قدیمیهای این هنر بیاوریم جوابگوی حل قضیه نیست. اولین کاری که باید انجام شود، تشکیل یک موزه نقاشی قهوهخانه است. تا با جمعآوری مدارک نقالها یاد این نقالان را حفظ کنیم و با حرمت گذاشتن گرامی بداریم. از طرفی با اجرای بسیار این مراسم به بهانههای مختلف تا در جامعه بهعنوان یک اصل نسل جوان را به سمت خود دوباره جذب کند. بسیاری از اطلاعات مردم پیرامون شاهنامه را نقاشان قهوهخانه و نقالان سبب شدند. اگر اینها نبودند خیلی از قصههای شاهنامه در جامعه گوش به گوش نمیشد. یا در مورد مسائل مذهبی نقالان و مداحان نقش بسیار مهمی داشتند. استاد محمد مدبر و حسین قوللر آغاسی دو پیشگام مهم نقاشی هستند. من کتابی بهعنوان «نقاش سرخ عشق، آبی پرواز» را نوشتم در آن از استاد محمد مدبر نوشتم که معروف است به نقاش عاشورا تابلوهای مذهبی اش بسیار دقیق و ارزشمند است. طبیعتاً کارهای مدبر میتواند دوباره در جامعه مطرح شود و مجدداً مدنظر قرار بگیرد. من با مستندهایی که راجع به آنها ساختم گام نخست را در جلوگیری از فراموشی این جریان برداشتم. اکنون با اعتبار بخشیدن به آثار و با ایجاد مراسم و با تهیه مستندهایی در این مورد آرام آرام جامعه باید به این پشتوانه غنی فرهنگی برگردد و ارزشهایش را دریابد.
اکنون مدتی است بارقه بازگشت به نقالی در جامعه دیده میشود. شبکه پویا گاهی نقالیهای کودکانه نشان میدهد که در مراسمهایی اجرا میشود. به نظر میرسد این حرکت آغاز شده. همینکه نقالان زن هم به این جامعه هنری پیوستهاند و باعث شدهاند که جشنوارههای جهانی هم از آنها دعوت کنند، آیا میتوان گفت که در ایران حرکت به این سو میل کرده است؟
اول اینکه باید این دو را از هم تفکیک کرد. نقالی معمولاً در مورد داستانهای حماسی و شاهنامه انجام میشود و از طرفی غالباً نقالان اول بهصورت یک مداح شروع به کار میکردند و روایات مذهبی را میگفتند. که باید این دو را از هم جدا کرد. من اینها را خالی از ثمر نمیبینم. اما انتظاری که ما از گذشتهای که رواج و رونق بسیار داشته است، کمی دور از واقعیت است. یکی از پیشنهادهای من این است که در نمایشگاههای نقاشی ایرانی و سنتی گذاشتن یک مراسم نقالی و پرده خوانی خیلی کمک میکند. در حقیقت بهانهای میشود تا تعدادی را جذب کند. اینکه کودکان نقالی میکنند خارج از تحسین نیست و من هم میپذیرم که مجدداً آرام آرام تحولی در این راستا صورت میگیرد.
در مورد آموزش نقالی در ایران توضیح دهید که آیا ما در دانشگاهها واحد درسی نقالی داریم؟
در این مورد اطلاعی ندارم که مثلاً واحدی بهنام نقالی داشته باشیم. بیشتر همت فردی است. چون این هنر مهجوری است. چه مداحان و نقالان و نقاشان قهوهخانه اغلب در نهایت فقر و تنگدستی از دنیا میروند. آنها در زمان خودشان آنطور که شایسته است نه به رفاه رسیدند و نه به آنها توجه شد. البته این ذات هنرهای مردمی است. یعنی تکیه آن به مردم و حمایت مردم است. سالهاست که دایره المعارفی را بهصورت کتاب چاپ میکنم. بهعنوان هنرهای مردمی ایران. این دایرهالمعارف چاپ شده بخصوص در مورد نقاشی قهوهخانه و پشت شیشه سبب شده دانشجویان وقتی میخواهند رساله خود را بنویسند نتیجه بهتری بگیرند. این نقاشی دوره فترتی را گذرانده است. با تغییر معماری و بزرگ شدن شهرها این فترت و فاصله ایجاد شد. اما میتوان به بازگشت دوباره آن در جامعه امیدوار بود.
درست است که شما دایره المعارف نوشتهاید و زحمت کشیدید اما اگربه صورت رسمی این واحد وارد آموزشگاهها و دانشگاهها نشود، آیا باز هم میتوان امیدوار بود که این هنر اصیل و سنتی ایران حفظ شود؟
معتقدم که باید در دانشکدههای هنر به دو مورد خیلی توجه شود. یکی به ساختار نقاشی خیالی ساز ایرانی مثل نقاشی قهوهخانهای یا نقاشی پشت شیشه و روی کاشی که برخاسته از مضامین ایرانی هستند و برایش یک واحد تعریف شود اگر برای مکاتب هنر غربی فلان تعداد واحد میگذاریم باید برای آن هم واحد گذاشته شود و تدریس شود. دعوت از نقاشان قهوهخانه برای تدریس، آنهایی که باقی ماندهاند یا دعوت از پژوهشگران این حوزه در همایشهای پرسش و پاسخ. تا این موضوع باز شود. یکی هم قالی و فرش ایران است. قالی تابلوی نفیس نیست که باید در منزل آدم دارا و اشراف باشد. قالی چیزی است که همه مردم با آن دمخورند. به قول «هانری استرلن» معمارهنری فرانسوی خوشا به حال مردمی که در باغچهای پر از گل به دنیا میآیند و روی همان باغچه پر از گل از دنیا میروند. منظورش از باغچه پر از گل همان قالی ایرانی است. یعنی قالی ایرانی اینقدر اعتبار و اهمیت دارد. هم از جنبه اقتصادی و هم از جنبه هنری. آشنا کردن چشم مردم به رنگ و زیبایی آن. پیشنهادم این است که باید این هنر به دانشگاههای هنری ورود پیدا کند. نمیتوانم بگویم در دبیرستانها هم تدریس شود ولی یک دانشجوی رشته نقاشی طبیعتاً اگر در اینجا کار میکند باید این نقاشی را بشناسد و برای اعتبارش تلاش کند.
مردم ایران به مطالعه کردن و کتابخوانی عادت ندارند شاید با همین نقالیها شاهنامه سینه به سینه نقل شده است. آیا ضرورت وجود نقالی در چنین جامعهای احساس میشود؟
این بخشی از فرهنگ ماست و نمیتوانیم منکر آن شویم. نقاشان ما به جای تقلیدهای بیمایه و کشیدن نقاشیهای نامفهوم باید به سمت سوژههای ناب بروند. ما سوژههای بسیار زیبا و پر از وصف و نقل را در ادبیاتمان در شعر شاعران و قصص داریم. به نظر من همت عالی میطلبد. باید همه مصمم شوند تا نقاشان شریف و بزرگواری که عاشق کارشان بودهاند را بشناسند. نقاشانی که خواستند دینشان را ادا کنند. ما هم میتوانیم با ورود این هنر به دانشگاههای هنری مجدداً اعتبار نویی به این هنر قدیمی بدهیم.
چهرههای شاخص نقالی و نقاشی قهوهخانهای چه کسانیاند
حسین قوللر آغاسی
نقاش قهوه خانه ای
حسین قوللر فن و هنر نقش اندازی روی کاشی و روغن کاری بر دیوار را از 9 سالگی نزد پدرش استاد علی رضا قوللرآموخت. نخستین کار نقاشی از داستانهای شاهنامه و واقعه کربلا را به سفارش مشهدی صفر اسکندریان، قهوه چی قهوه خانه معروف به مش صفر در میدان سید اسماعیل، بالای آب انبار سید اسماعیل آغاز کرد.هفتهها، شبانه روز در این قهوه خانه میماند و داستانهایی را که از زبان شاهنامه خوان و نقال قهوهخانه میشنید، روی پرده و بوم میآورد.او یکی از دو بنیانگذار شیوه خیالی نقاشی سنتی معروف به نقاشی قهوهخانه بود.
استاد محمد مدبر
نقاش قهوه خانه ای
ده، دوازده ساله بود که به شاگردی نزد استاد علی رضا قوللر رفت. در کارگاه کاشیسازی استاد علی رضا با پسر او، حسین، آشنا شد. کار نقاشی روی بوم و پرده را در قهوهخانه و به تشویق و سفارش حسین قوللر، دوست دوران کودکی و یار همراه قلم نقاشیاش آغاز کرد. استاد محمد مدبر دومین بنیانگذارمکتب نقاشی به شیوه قهوهخانهای بود. قلمی پرتوان و شکوهنده در هنر تصویرسازی در زمینه وقایع کربلا و حماسههای مذهبی بر پرده درویشی و بوم نقاشی داشت. در ساخت و پرداخت چهره خاندان پیامبر و اولیا و اهل حق و معصومیت شهیدان کربلا و آشکار کردن شقاوت و خشونت و سنگدلی اشقیا و دشمنان اهل بیت، رسالت، هنری والا و بیهمتا نشان داده است.
مرشد سید مصطفی سعیدی
نقال
پدرش او را از 9 سالگی برای شاگردی دست استاد سید مهدی صفویپور میسپارد. با او بود که نیمی از ایران را گشت و بعد از سه سال شاگردی به جایی رسید که در یازده سالگی بالای منبر رفت و موعظه و مداحی کرد و بعد از هفتاد سال هنوز ترک منبر نکرده. سید مصطفی از کودکی هوشی سرشار و طبعی روان داشت. سینهاش جایگاه اساطیر و آیات و احادیث بسیاری است. سیزده ساله بود که در یک قهوهخانه برای اولین بار پای نقل مرشد کرم اصفهانی نشست و این شد که برای یادگیری نقالی و منقبت خوانی تا سه سال راه شاگردی مرشد کرم اصفهانی را در پیش گرفت.
مرشد محمد احدی
نقال
مرشد احدی اغلب در محدوده فواصل دستگاه ماهور و آواز بیات ترک، آواز مــــیخــــوانــــــد. در این شیوه مبنا بر کثرت نغمات نیست. مرشد یا مجری، منطبق با نیازهای کلی در تغییر و تفسیر، وقایع آواز را در نسبت با گفتارهای روایی، صور نقاشی شده و هدف اصلی یعنی محتوا و موضوع پرده خوانی انتخاب کرده و آن را اجرا میکند. تسلط بر الحان، قصص، اعمال و حرکات پرده خوانی، صورت و اندام مناسب برخی از ویژگیهای مرشد احدی را شکل میبخشند. به کارگیری چوب دستی (مطراق یا تعلیمی یا من تشاء) در حرکات نمایشی، توفیق در استفاده از علائم و نشانههای دست، چرخش بدن در جهت انتقال مفاهیم و استفاده از لباس، پرده و اشیای اصیل و هماهنگ از دیگر ویژگیهای اجراهای وی به شمار میرود.
مرشد ولیالله ترابی
نقال
پدرش تعزیهخوان بود و ولیالله هم از همان دوران کودکی، نقش طفلان مسلم را در نمایشها بازی میکرد. با گذشت ایام، پس از نقش دو طفلان و نقشهای دیگر تعزیه خوانی را رها کرد و به سراغ آموختن فنون ورزشهای رزمی قدیم رفت. مدتی هم گود مقدس زورخانه، فنون کشتی قدیم و خصلتهای جوانمردی و پهلوانی را تجربه کرد. این استاد هنر نقالی و نمایش، علاوه بر تهیه و تنظیم چندین طومار نقالی، روایتهای گوناگون شاهنامه را نیز در چندین جلد گردآوری کرده که یک جلد آن با عنوان مشکیننامه توسط انتشارات نمایش به چاپ رسیده است.مرشد ولیالله ترابی راوی، طومارنویس و نقال و پرده خوان پرآوازه پنج دهه اخیر هنرهای نمایشی ایران بود.
مرشد ابوالحسن میرزا علی
نقال
حسن میرزا علی در اجرای گفتار و حرکات پرده خوانی به مقام مرشدی و کمال رسیده است. مرشد میرزا علی در حرکات تند و سریع است، کلام او سبب تندی در حرکات و نتیجتاً بروز شیوه حماسی است. سالها تعزیه خوانی توانایی او را در روایت مجالس پرده مضاعف کرده است و بدین طریق ردپای شیوههای اجرایی تعزیه در پرده خوانی مرشد میرزا علی دیده میشود. ارتباط با مخاطب، تسلط و اعتماد به نفس، قدرت بداهه در انطباقهای مورد نیاز در نسبت با موضوعات معاصر و ایمان به حقیقت داستانهای مورد روایتش دیگر ویژگیهای اجرای اوست. او در اجرای آوازهای پرده خوانی بسیار موفق است.
استاد حسین همدانی
نقاش قهوهخانهای
پدرش علی نظر دستخوش به شغل قلمدانسازی مشغول بود، ولی کار نقاشی روی شیشه، قلمدان و نیز طلا کوبی قرآن را انجام میداد. بنابر این استاد حسین همدانی از همان کودکی در کنار پدر به نقاشی پرداخت. بعدها نقاشی قهوهخانهای را به عنوان رشته کاری برگزید و با آثار استادان این رشته، از جمله قوللر آغاسی و محمد مدبر آشنا شد. از استاد حسین همدانی مجموعاً 700 تابلو نقاشی ثبت شده است که از بین آنها 300 اثر از ارزش متفاوتی برخوردار میباشد. تعداد قابل توجهی از آثار استاد حسین همدانی در فرانسه، انگلستان، امریکا و ترکیه موجود است و در ایران نیز تعدادی از آثار شاخص ایشان در موزههای کاخ سعدآباد و رضا عباسی نگهداری میشود.
شعار سال،با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از سایت خبری روزنامه ایران ،تاریخ انتشار:30 مهر 1398،کدخبر:509858 ،www.ion.ir