برداشت از معاد، در قرن اول و دوم
براساس تفسیری که از آیات قرآن در مورد بهشت و دوزخ وجود داشت، شکل میگرفت نه
براساس برداشتی که امروز از انسان (مرکب از جسم و روح) داریم. انسان در قرن اول و
دوم یک چیز است؛ یعنی اگر جسم است، جسم روحانی است و اگر روح است روح جسمانی است.
لذا تمام آیات قرآن کریم در مورد بهشت و دوزخ دقیقاً همانگونه که در قرآن آمده،
درک میشد. بنابراین اگر صحبت از باغ و میوههاو...
میشد و این برداشت که منظور از میوههای بهشتی «معرفت» و «شناختی» است که انسان
به صفات الهی پیدا میکند، مربوط به دورههای بعدی است؛ یعنی زمانی که انسان نسبتش
با خداوند را از رهگذر شناخت و معرفت او تعریف میکند و انسان را مرکب و جسم و روح
در نظر میگیرد و برداشت متفاوتی از نعمتهای بهشتی دارد.این تحولات را شاید بتوان
با روایتی که از امام صادق(ع) نقل شده، توضیح داد؛ در تفسیری که منسوب به ایشان
است، آمده که« قرآن دارای چهار مرتبه است؛ مرتبه اول عبارت، مرتبه دوم اشارت،
مرتبه سوم لطایف و مرتبه چهارم حقایق». «عبارت» برای عامه مردم، «اشارت» برای
خواص، «لطایف» برای اولیا و «حقایق» برای انبیا است. در واقع ظرف ذهن که مرکب از
برداشت ما از خدا، انسان و عالم است، میتواند چهار مرتبه و چهار صورت نیز داشته
باشد اما حال این سؤال پیش میآید که کدامیک از این مراتب، عرفانی است؟
در «عبارت» که مربوط به عوام است، لفظ و
معنا یکسان است و معنا همانگونه که در لفظ آمده، برداشت میشود. در «اشارت» که
مربوط به خواص است، «لیعبدون» به «لیعرفون» تبدیل میشود؛ یعنی «عبودیت» به
«شناخت» تغییر پیدا میکند. در این مرحله، هدف، شناخت خداوند برای نزدیک شدن به او
است. لطایف هم همان «تداعی معانی» است که مخصوص اولیا است و تأملی است که پس از
قرائت قرآن به ذهن مطهر اولیا میرسد و در نهایت «حقایق» که خاص انبیای الهی بوده
و محل بحث من نیست. در این راستا و در پاسخ به این سؤال که کدامیک از این مراتب
عرفانی است، باید گفت که منظور از «اشارت» همان «تفسیر عرفانی» است.
با اندکی اضافات و تلخیص برگرفته از روزنامه ایران، صفحه 15 ، تاریخ انتشار: دوشنبه 25 مرداد 1395، شماره: 6286 .