شعار سال :مصطفی ملکیان، در بخشی از مقاله اسلام و لیبرالیسم نوشته است:
ویژگی های اسلام بنيادگرايانه، كه نمونهاش را در وهابيت و سلفيگري ميبينيم:
اگر براي عقل استدلالگرحجيت و ارزش قائل باشد فقط در جهت كشف و استخراج حقايق از دل كتاب و سنت است و عقل را، گذشته از اين نقش ابزاري كه براي آن قائل است، عملا منبعي در كنار دو منبع كتاب و سنت نميداند؛ و، از اين حيث، شديداً نصگرا و نقلگراست.
بر ظواهر اسلام تأكيد دارد، نه بر روح آن.
شريعتانديش است و ديانت را بيش از هر چيز و پيش از هر چيز در رعايت احكام شريعت و فقه ميداند و اين احكام را تغييرناپذير و خدشهناپذير ميانگارد؛ و بنابراين براي تأسيس مجدد جامعهاي (يا جوامعي) كه در آن (يا در آنها) شريعت و فقه به نحو اتم و اكمل اشاعه و ترويج يابد ميكوشد؛ و از آنجا كه تأسيس چنين جوامعي با وجود حكومتهاي غيرديني و فارغ از ارزش كه جانب هيچيك از تصورات مختلفي را كه در باب زندگي خوب وجود ندارد نميگيرند، مشكل و بلكه محال است،نسبت به همه اين قبيل حكومتها سرناسازگاري و قصد براندازي دارد و سعي ميكند تا نظامهاي حكومتي شريعتمدار و فقهگرا ايجاد كند.
به تكثرگروي ديني قائل نيست.
با تكثرگروي سياسي نيز روي خوش ندارد.
دين را برآورنده همه نيازهاي بشر، اعم از نيازهاي معنوي مادي و معنوي و نيازهاي اخروي، ميداند، و، از اين رو معتقد است كه با ايجاد حكومت ديني ميتوان بهشت زميني پديد آورد
با فرهنگ غرب متجدد (مثلاً با فلسفه و ارزشهاي اخلاقي، حقوقي، و زيباييشناختي غرب) و حتي، در بعضي از موارد، با تمدن آن (يعني علوم تجربي و فناوري و وضع معيشتي حاصل از آن) مخالف است، چرا كه همه اينها را ناسازگار با اسلام، كه البته كمابيش منحصر در شريعت و فقه است، ميبيند، و يا سرچشمه مسائل و مشكلات كنوني جهان اسلام را غرب ميداند كه با سلطهطلبي و استعمارگرياش و هم با تهاجم فرهنگياش، عليالخصوص در دو قرن اخير، تقريباً همه جوامع اسلامي را، به درجات متفاوت، دستخوش نكبت و ادبار كرده است.
منبع ،فضای مجازی