پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۳۵۵۴۴۲
تعداد نظرات: ۲ نظر
تاریخ انتشار : ۲۶ مرداد ۱۴۰۰ - ۲۲:۴۲
طبیعتا، دولتی که چنین کوچک شده است؛ متناسب با دولتمردانی کوچک است و اگر هم شخصیت‌های بزرگ و توانمند و ملی، چون محمدجواد ظریف یا تکنوکرات‌های باتجربه‌ای، چون بیژن زنگنه و عباس آخوندی هم به آن راه یابند، نهایتا مجاز به اقدامی فراتر از کنش بوروکراتیک نخواهند بود. چنان که در مباحثه “دیپلماسی و میدان” به وزیرخارجه گفته شد فراتر از مجری نیست.

شعار سال:محمد جواد روح در مقاله ای با عنوان«هرم انقلابی» که در هفته نامه صدا منتشر شده است، نوشت:
 
در سکانسی از سریال اینترنتی “خاتون” که پخش آن هفته گذشته آغاز شد، شخصیت اصلی (خاتون، با بازی نگار جواهریان) به دوستش (پروین، با بازی ستاره پسیانی) می‌گوید: “بعضی وقت‌ها آدم چیزهایی می‌بیند که باورش نمی‌شود”. دوستش جواب می‌دهد: “ما اصلا در این مملکت به دنیا آمده‌ایم هر روز چیزهایی ببینیم که باورمان نشود”.
 
داستان “خاتون” به واپسین روزهای حکومت رضاشاهی برمی‌گردد. شهریور ۱۳۲۰. زمانی که زیر سایه تحولات بین‌المللی و معادلات جنگ جهانی دوم، صحنه سیاسی ایران هم ورق خورد. قدرتمندترین حاکم سده اخیر، در نتیجه مجموعه‌ای از مذاکرات و توافقات کنار رفت. رضاشاه پهلوی رفت تا با رفتن او، هم نظام شاهی بماند و هم سلسله پهلوی. و درعین‌حال، امید به احیای مشروطه در نزد احزاب و روشنفکران و مجموعه نیروهای سیاسی ایران جوانه بزند. اتفاقی که کم‌وبیش طی دوره ۱۲ساله ابتدای حکومت محمدرضا پهلوی هم رقم خورد؛ تا ۲۸مرداد ۱۳۳۲ که به کودتا و بازگشت عصر استیلا رسید.
 
ایران از یک‌قدمی انتقال سلطنت به جمهوریت (که یک‌بار در ابتدای عصر رضاخانی و دیگربار در انتهای عصر رضاخانی، در روزهای تعیین‌کننده ابتدای شهریور ۱۳۲۰ فرصت آن را داشت) به امید احیای مشروطیت بازگشت و هربار، نهایتا این سلطنت بود که بر مشروطیت غالب شد.
 
می‌توان امروز پس از یک‌سده، آسوده نشست و مثلا محمدعلی فروغی را به باد انتقاد گرفت که چرا آن فرصت جمهوریت را سوزاند. چرا خود لباس ریاست‌جمهوری نپوشید یا بر تن روشنفکری دیگر چون علی‌اکبر دهخدا یا حتی سیاستمدار مقتدری چون احمد قوام نپوشاند و سرنوشت مملکت را به تداوم سلطنت گره زد. همچنان که می‌توان محمد مصدق را زیر سوال برد که چرا پس از خروج شاه از کشور، در واپسین روزهای نخست‌وزیری‌اش پیشنهاد کسانی چون فاطمی برای انحلال سلطنت و اعلام جمهوری را نپذیرفت و دو روز بعد، مشروطه و مملکت را به دام کودتا و سلطنت انداخت؟
 
زیر سوال بردن سیاستمداران واقعا کار ساده‌ای است. کاری ساده و کاملا بی‌هزینه و غیرمسئولانه. مخصوصا که آن سیاستمداران، شخصیت‌هایی ملی و باپرنسیب باشند که برای هر تصمیم خود، انواع ملاحظات ملی و اخلاقی را رعایت می‌کنند و به همین جهت، معمولا از تصمیمات انقلابی و رادیکال که عوام (و حتی ناظران تاریخ و بسیاری از خواص) را خوش می‌آید، خودداری می‌کنند.
 
متهم کردن فروغی و بی‌اراده خواندن مصدق آسان است؛ اگر قضاوت تک‌بعدی داشته باشیم، اگر شرایط آن روز ایران و جهان را نادیده انگاریم، اگر دیگر بازیگران صحنه را نبینیم و اگر ملاحظات ملی و اخلاقی آنان را نداشته باشیم.
 
در آستانه شهریور ۱۴۰۰، اما همچنان ایران کشوری است که باید در آن آموخت از چیزهایی که باید تعجب کرد، تعجب نکرد. جای ناباوری نیست. یکی از این موضوعات، وضعیت نهاد و نیز ترکیب دولت و هیات حاکمه است. دولت و هیات حاکمه جدیدی که قرار است ایران را در ابتدای سده جدید اداره کنند و از دید بسیاری ناظران (و حتی حامیان آنها)، به‌شکل بهت‌آوری، نازل و ناتوان و نامتناسب با ابعاد بحران پیش روی ایران می‌نماید.
 
در واقع، جای تعجب هم هست در جامعه‌ای که در مجلات و مباحث روشنفکری آن هر هفته و هر ماه و هر سال، سیاستمداران و وزرا و نخست‌وزیرانی در سطح فروغی و مصدق و قوام و بازرگان و هاشمی‌رفسنجانی و ابراهیم یزدی و محمدجواد ظریف به نقد کشیده می‌شوند و از چپ و راست، پوزیسیون و اپوزیسیون بر آنان می‌تازند؛ پس از یک سده تجربه دولت مدرن (هرچند آمرانه و عمدتا برآمده از نوسازی رضاخانی)، چنین سطحی از افراد به‌عنوان گزینه‌های وزارت یا شهردار تهران معرفی می‌شوند.
 
شاید اگر ناظری ناآشنا به ایران و ایرانیان، این صحنه را ببیند، از تعجب دهانش تا مدت‌ها باز بماند. او در یک‌سو می‌بیند، چنان انتظارات و انتقادات از سیاستمداران موثر و استخوان‌دار و کارکشته مطرح می‌شود که گویا هریک در سخت‌ترین و پیچیده‌ترین شرایط سیاسی و تاریخی، باید بی‌هیچ لغزش و خطا قاطعانه تصمیم می‌گرفت و عمل می‌کرد و تا صد سال بعد هم پاسخ منتقدان را می‌داد.
 
در دیگرسو می‌بیند که از دل همین جامعه سختگیر و منتقد که چنان در کردار پیشینیان مته به خشخاش می‌گذارد، دولت و حکومتی بر سر کار است که هیچ نسبت و تناسبی با سیاست و درایت و بصیرت و مسئولیت ندارد.
 
طبعا این ترکیب، تعحب‌آور است؛ اما باید بیاموزیم که از آن تعجب نکنیم. این آموختن هم وقتی حاصل می‌شود که ببینیم چگونه و در چه بستر و مبتنی بر چه عواملی، چنین هیات حاکمه و دولت و شهرداری از دل چنان جامعه‌ای سر بر آورده است.
 
۱. سطح همراهان (حاکمیت یکدست)
 
هیات حاکمه‌ای که از پس انتخابات ۲۸خرداد به خواست دیرینه خود برای یکدستی همه مصادر و مجاری قدرت دست یافت، متشکل و متکی بر همراهان و نیروهایی است که همچنان در جامعه ایران، از وزن قابل‌توجهی برخوردارند.
 
این نیروها که با تعاریف پیشین “محافظه‌کار” یا “بنیادگرا” (معادل دقیق اصطلاح غلط و برساخته‌ی “اصولگرا”) شناخته می‌شدند؛ در سال‌های اخیر عنوان “انقلابی” بر خود نهاده‌اند. عنوان “انقلابی” برای این نیروها، برخلاف اصطلاح “اصولگرا” برساخته و مجعول و نامتناسب نیست. گرچه بسیاری از بازماندگان و نیروهای موثر در انقلاب اسلامی، اغلب سران و رهبران جریان “انقلابی موجود” را فاقد ریشه و سابقه در دوران انقلاب و مبارزات می‌دانند و آنها را “تازه‌رسیدگانی بر سر سفره نشسته” می‌شناسند؛ اما در نگاهی جدی‌تر، این نیروها را باید میراث‌داران اصیل انقلاب دانست. نیروهایی که آنان را بر سه طیف می‌توان تقسیم کرد: وفاداران، حامیان و نخبگان (نمایندگان).
 
الف. وفاداران انقلاب: “وفاداران” طیفی از این نیروها هستند که عمدتا در قاعده هرم اجتماعی قرار دارند و بدون آنکه پیوندی ارگانیک (سازمانی) با حامیان و نخبگان (نمایندگان) داشته باشند، همچنان به شعارها، آرمان‌ها و الگوهای حکمرانی “انقلابی” وفادار یا امیدوار هستند.
 
بخشی از این شعارها و آرمان‌ها وجه شریعت‌محور دارد و در موضوعاتی چون حجاب یا تعارض با سبک زندگی غربی که این بخش از جامعه همچنان آن را نماد “فساد” و “ولنگاری” می‌داند، بروز و ظهور می‌یابد. بسیاری از این افراد را همچنان می‌توان در آیین سیاسی-عبادی هفتگی نمازهای جمعه و یا مراسم راهپیمایی سالروز پیروزی انقلاب یا روز قدس یافت.
 
علاوه بر این، بخشی دیگر از “وفاداران” را هم در بدنه اجتماعی می‌توان یافت که بیش از آنکه الزاما شریعت‌محور باشند، معیشت‌محور هستند. وفاداری این بخش به انقلاب، بیش از ارزش‌های انقلابی، معطوف به “مدیریت انقلابی” است.
 
مدیریتی که نه دغدغه تولید ثروت، بلکه توزیع ثروت دارد. آشکارا بر پوپولیسم اقتصادی پای می‌فشارد. ارزش و اهمیت مدیران را بیش از آنکه در تجربه و دانش و توان تصمیم‌گیری و شناخت از جهان و روند تحولات بداند، در پرکار بودن، ساده‌زیستی و حضور در میدان می‌بیند. مدیران دسته اول را “تنبل‌های لیبرال” و مدیران دسته دوم را “خادمان جهادی” می‌نامد.
 
چنین است که به‌راحتی می‌تواند بین محمود احمدی‌نژاد و هاشمی‌رفسنجانی، در سال۱۳۸۴ به احمدی‌نژاد رای دهد. چراکه واقعا احمدی‌نژاد را “رجایی‌ دوم” و “مردی از جنس مردم” می‌انگارد و هاشمی را نماد اشرافیت و رهبر مافیای ثروت و قدرت.
 
این طیف از وفاداران در ۱۴۰۰ هم، قبل از همه ردصلاحیت‌ها و مناظره‌ها و… با اختلاف بالا، به سیدابراهیم رئیسی اقبال نشان داده بود؛ گزینه‌ای که خود را “سید محرومان” می‌خواند و بیشترین قرابت را با الگوهای مدیریت انقلابی (دهه۱۳۶۰) و احمدی‌نژادی (۹۲-۱۳۸۴) از خود بروز می‌داد.
 
در مقابل، گزینه‌هایی چون علی لاریجانی و اسحاق جهانگیری که به‌ترتیب، نمادهای بارز مدیریت تکنوکرات محافظه‌کاران و اصلاح‌طلبان بودند، از همان نخستین نظرسنجی‌ها در اواخر تابستان سال گذشته تا زمان ثبت‌نام و نهایتا ردصلاحیت، بالاترین رای منفی را در میان “کسانی که قطعا رای می‌دادند” داشتند؛ بدیهی است که “وفاداران” بخش قابل‌توجهی از رای‌دهندگان دائمی و ثابت را تشکیل می‌دهند و رای منفی تکنوکرات‌ها، نشانه گرایش جدی آنها به احیای الگوهای مدیریتی دهه۶۰ و به‌ویژه دوران احمدی‌نژاد است.
 
ب. حامیان انقلاب: اما در بدنه هرم جریان “انقلابی”، طیف “حامیان” قرار دارند. این طیف، مجموعه نیروهایی هستند که منافع مستقیمی از تقویت و تثبیت حضور جریان‌های رادیکال یا “انقلابی” در قدرت دارند. در واقع، آنان سودبرندگان و بهره‌برداران اصلی از “شعارها و الگوهای مدیریتی انقلابی” هستند.
 
شعارهایی چون اتکا به داخل، خودکفایی، تعارض با غرب، مقابله با تهاجم فرهنگی، مدیریت فضای مجازی، ایستادگی برابر نفوذ، افزایش قدرت منطقه‌ای، نگاه به شرق و… همگی نهایتا بسترساز شرایطی هستند که از دل آن، انبوهی از پروژه‌ها، قراردادها، ارتباطات و ساختارهای پربرکت و پرمنفعت برای “حامیان” حاصل می‌شود.
 
در کنار این شعارها، الگوی مدیریتی انقلابی هم که مبتنی بر فقدان شفافیت، نپذیرفتن سازوکارهای علمی و آزموده جهانی و نهایتا، متکی بر انحصار در داخل و تحریم در خارج است؛ این بستر را حاصل‌خیزتر و محصولات آن را پربرکت‌تر می‌سازد.
 
با توجه به چنین منافعی، بدیهی است که این “حامیان” نه‌تنها در پای صندوق رای یا در مجادلات مجازی و رسانه‌ای، به حمایت، تبلیغات و سرمایه‌گذاری گسترده برای پیروزی “جریان انقلابی” همت گمارند؛ که فراتر از آن، در روزهای سخت‌تر و دشوارتر همچون درگیری‌های خیابانی ۸۸ و ۹۸ هم تمام‌قد به میدان بیایند و در جهت حفظ وضع موجود، ایستادگی نشان دهند.
 
در واقع، اگر “وفاداران” را بتوانیم در مقام مقایسه، طرفداران و تماشاگران دوآتشه یک باشگاه فوتبال بدانیم؛ “حامیان” نقش اسپانسرها و تاحدی مدیران پشت‌پرده باشگاه را بازی می‌کنند.
 
ج. نخبگان (نمایندگان): نهایتا در راس هرم “جریان انقلابی”، طیف نخبگان (نمایندگان) قرار می‌گیرند. این طیف، همان افرادی هستند که اسامی و تصویر آنها را در احزاب، نهادها، مقاله‌نویسان مطبوعات، تشکل‌های دتنشگاهی و دانشجویی و حوزوی، فهرست کابینه‌های احمدی‌نژاد و رئیسی، ترکیب کنونی مجلس و شوراهای تهران و کلانشهرها، فرماندهان نظامی، ائمه جمعه و ارکان انتصابی حکومت می‌بینیم. البته، افراد و شخصیت‌های موثری هم هستند که بنابر ملاحظات حرفه‌ای یا سیاسی، چندان شناخته‌شده نیستند؛ اما درعین‌حال، از نخبگان (نمایندگان) جریان انقلابی محسوب می‌شوند.
 
تصور عمومی و یا تحلیل مخالفان سیاسی جریان انقلابی، عمدتا قرار گرفتن افراد در جایگاه نخبگان (نمایندگان) این جریان را مبتنی بر الگویی آمرانه و بالا به پایین تلقی می‌کند. گویی، سطوح عالی حکومت افرادی را شناسایی و در اردوگاه‌ها، دانشگاه‌ها و پرورشگاه‌ها تحت آموزش و تربیت قرار می‌دهد و سپس از میان آنان، برترین‌ها و بهترین‌ها را به‌عنوان جوانان جهادی و انقلابی و حزب‌اللهی به مناصب میانی و در ادامه عالی منصوب می‌کند و به‌اصطلاح، “بر می‌کشد”. در مورد نهادهای انتخابی هم، طبعا همین روند با چاشنی استصواب و ردصلاحیت رقبا تکرار می‌شود.
 
اما آیا واقعا چنین است؟ آیا حکومت یا جریان انقلابی، باغ‌ها و باغچه‌هایی مصنوعی دارد که در آن، ژن‌های خوب یا فرزندان افراد معتقد و معتمد را به شکل گلخانه‌ای می‌پرورد و از آسیب‌ها و زنگارهای بیرونی دور نگاه می‌دارد و در سن و سال مناسب و پس از اخذ مدرک دانشگاهی، به مناصب مختلف می‌گمارد؟ اگر این‌گونه است، چرا فرزندان بسیاری از چهره‌ها و شخصیت‌های انقلابی مشی و نگاهی مخالف آنان دارند؟ چرا بسیاری از آقازاده‌ها، مورد اعتماد خود آقایان هم نیستند؛ چه رسد که بخواهند نخبه و نماینده جریان انقلاب باشند؟ به قول معروف، اگر می‌توانستند چنین باغ‌هایی را بیل بزنند، باغچه خود را بیل می‌زدند!
 
بنابراین، تصویر و تصور “برگماری از بالا” و “آمرانه”، تا حد زیادی ساده‌انگارانه و نادرست است. اتفاقا، به‌یک‌معنا روند ارتقاء در هرم “جریان انقلابی” تا حد زیادی دموکراتیک است. یعنی، نیروها به‌تدریج امکان آن را دارند که از طیف “وفاداران” به “حامیان” و در ادامه، “نخبگان (نمایندگان)” ارتقاء یابند.
 
نکته قابل‌توجه اینکه، تعارض مبنایی جریان انقلابی با الگوی سبک زندگی، جهان‌بینی و ارزش‌های اکثریت جامعه ایران (به‌ویژه اقشار تحصیلکرده، جوانان و روشنفکران)، باعث شده که این جریان، تبدیل به “اقلیت محض” شود. اما همین اقلیت بودن، نوعی “رانت عددی” در اختیار وفاداران و حامیان جریان قرار می‌دهد تا با کمترین توانمندی‌ها و حتی با اندک خودنمایی در سطح رسانه‌ها یا محافل یا تشکیلات، بتوانند به سطح نخبگان (نمایندگان) ارتقاء یابند.
 
چنین است که ناگهان دیده می‌شود یک فعال توئیتری یا رئیس سابق یک تشکل دانشجویی، ابتدا در سطح نظریه‌پرداز و کارشناس در رسانه‌های همسو مطرح می‌شود و با وجود آنکه مواضع و سخنانش موجب تعجب و حتی سوژه تمسخر اکثریت در رسانه‌ها و فضای مجازی قرار می‌گیرد؛ به شکل غیرمترقبه‌ای تا سطح وزارت، شهرداری یا ریاست یک نهاد حکومتی ارتقاء می‌یابد.
 
ریشه این ارتقاء نه در توانمندی یا مدیریت فرد که در پشتوانه‌ای است که در سطح بدنه (حامیان) دارد و می‌تواند منافع آنها را بسیار بهتر از مدیران شناخته‌شده و استخوان‌دار نمایندگی کند و البته، ژست‌ها و نمایش‌های انقلابی مطلوب قاعده هرم (وفاداران) را هم بهتر ارائه می‌دهد.
 
علاوه بر این، نفس مواجهه و رویارویی و ستیز با ارزش‌ها و منافع اکثریت “غیرانقلابی” یا “ضدانقلابی”، بر ظرفیت و توان فرد برای نمایندگی جریان انقلابی و حتی معرفی خود به‌عنوان نخبه و نظریه‌پرداز این جریان می‌افزاید و او را توانمندتر، موثرتر و حتی داناتر! نشان می‌دهد.
 
گویی، هرچه فرد از علم و دانش و تجربه متعارف بشری (به‌ویژه در حوزه اقتصاد و علوم‌انسانی) دورتر باشد، ظرفیت بیشتری برای ارتقاء در هرم انقلابی‌گری پیدا می‌کند. چنین است که چهره‌هایی چون علی مطهری، مهدی نصیری، علی لاریجانی، رسول جعفریان و… با وجود سابقه طولانی انتساب به جریان انقلابی و بهره‌مندی از دانش و تجربه، به‌تدریج کنار گذاشته و حتی ردصلاحیت می‌شوند و در مقابل، چهره‌هایی باب طبع حامیان و مورد اقبال وفاداران (که می‌توان آنها را “کپی‌های درجه چندم احمدی‌نژاد” خواند)، نردبان ترقی را ده‌پله‌یکی طی می‌کنند.
 
۲. سطح مخالفان (جامعه چندپاره)
 
هرچه در سطح همراهان حاکمیت یکدست، انسجام و همگرایی مبتنی بر منافع و ارزش‌های مشترک وجود دارد؛ در سطح مخالفان، شاهد چندپاره‌گی، تعارض و شکاف هستیم. البته، بخش مهمی از این تعارض و شکاف طبیعی و ناشی از خرده‌شکاف‌های گفتمانی، نسلی، قومیتی، مذهبی و سیاسی است.
 
در واقع، نیروهای مخالف به دلایل تجربه‌های ناکام و ناقص از مشارکت در امر سیاسی و نیز اختلافات و بدبینی‌های تاریخی که در قبال بخش زیادی از نمایندگان سیاسی خود می‌بیند؛ عملا نتوانسته‌اند هرمی مشابه جریان انقلابی شکل دهند.
 
به عبارت دقیق‌تر، اصولا ساختار هرمی متشکل از وفاداران، حامیان و نمایندگان در جریان غیرانقلابی (اعم از اصلاح‌طلبان، محافظه‌کاران خردورز و نیروهای رادیکال‌تر تحول‌خواه) وجود ندارد و صرفا، در دوره‌های سیاسی خاص و زودگذر پیوندهایی میان نیروهای سیاسی و اکثریت بدنه اجتماعی شکل می‌گیرد.
 
اما همین پیوندهای زودگذر هم، به فاصله کمتر از چند سال دچار گسست و حتی تعارض ناشی از ناامیدی قاعده اجتماعی (اکثریت خاموش)، نقدهای بدنه (رسانه‌ها و نخبگان مدنی) و بن‌بست یا ناکارآمدی نمایندگان سیاسی (نیروهای راه‌یافته به نهادهای انتخابی قدرت) می‌شود.
 
دوران هشت‌ساله دولت‌های سیدمحمد خاتمی و حسن روحانی، دو تجربه متاخر در این زمینه هستند که البته، در دوره‌های پیشین هم مشابه آن را می‌توان یافت (دراین‌باره در مقاله “از ۲۸خرداد تا ۲۸مرداد”، مندرج در شماره ۷۲ هفته‌نامه صدا، مورخ ۱۹تیرماه ۱۴۰۰ توضیح داده‌ام).
 
فقدان این هرم و تعارضات مختلف گفتمانی، سیاسی، تاریخی و نهایتا راهبردی (همچون تعارض دائمی درباره شرکت یا عدم شرکت یا مشارکت مشروط در انتخابات یا مواجهه با امر خیابان)، نهایتا منجر به آن شده که هرم قدرت (جریان انقلابی) میدان را برای خود خالی از رقیب و بدیل بیابد و اتفاقا، هرچه بیشتر در جهت تعارض با ارزش‌های اکثریت جامعه ایران و الگوهای تجربه‌شده جهان حرکت کند و اصطلاحا، بر “دز انقلابی‌گری” و سرعت “خالص‌سازی” بیافزاید. نتیجه طبیعی این روند،
 
کاهش هرچه بیشتر چهره‌های مجرب و بادانش و جهان‌شناس و میانه‌رو در هیات حاکمه و میدان‌دار شدن رادیکال‌های متعهد به منافع حامیان و باب میل وفاداران جریان انقلابی است. البته، مکانیزم‌های استصوابی و مجموعه فشارها بر نیروهای فعال جریان غیرانقلابی هم همچون کاتالیزوری در جهت تقویت و تعمیم مستمر این روند و گسترده شدن دایره محذوفین عمل می‌کند.
 
اما نباید فراموش کرد که در مقاطع پیروزی جریان غیرانقلابی نیز، این مکانیزم‌ها و فشارها وجود داشته است و آنچه منجر به شکست شده، عموما ناامیدی از تداوم مشارکت سیاسی و سیاست‌ورزی در بدنه اجتماعی و گسست و تعارض و تقابل در سطح نیروهای سیاسی این جریان بوده است.
 
طبعا، جریان انقلابی هم با مجموعه اقدامات خود در دوران حضور اصلاح‌طلبان و میانه‌روها در قدرت، می‌کوشد تصویری فلج، ناکارآمد و علی‌السویه از نهادهای انتخابی به جامعه ارائه دهد تا هرچه سریع‌تر پیوند جامعه با رقبای سیاسی بگسلد و راه برای تصرف نهادهای انتخابی با تکیه بر پایگاه اجتماعی وفادار فراهم شود.
 
۳. سطح کلان: افول دولت و سیاست
 
اما در کنار دو سطح پیشین که می‌توان آن را دو نیروی رقیب اصلی در جامعه امروز ایران صورت‌بندی کرد؛ سطحی کلان‌تر و فراتر از تحلیل نیز وجود دارد. در این سطح، می‌توان روندی تاریخی را از اوایل دهه ۱۳۷۰ تاکنون تصویر کرد که در آن، به‌تدریج نهادهای انتخابی قدرت (دولت، مجلس و در ادامه شوراها) به سمت افول و نزول رفته‌اند.
 
این روند چه در دوران حضور میانه‌روها و اصلاح‌طلبان در نهادهای انتخابی و چه دوران حضور جریان انقلابی (دولت احمدی‌نژاد و مجالس هفتم تاکنون به استثنای مجلس دهم) به شکلی سیستماتیک تداوم داشته است.
 
چراکه در دوران حضور میانه‌روها و اصلاح‌طلبان، نهاد انتخابی دچار ستیز و تعارض و چالش دائمی با نهادهای انتصابی و دیگر ارکان قدرت می‌شد و طبعا، دست پایین‌تر را می‌یافت و از اعتبار و جایگاه آن می‌کاست.
 
در دوران تصرف نهادهای انتخابی از سوی جریان انقلابی نیز، نوع مدیریت مبتنی بر پوپولیسم و حامی‌پروری و تعارض با ثبات و توسعه در داخل و ستیز و تنش‌زدایی در خارج، باز این نهادها را ناکارآمد و بحران‌ساز نشان می‌داد و اعتبار آن در نزد اکثریت جامعه و نیز نظام بین‌الملل کاسته می‌شد.
 
در کنار این عوامل، دوران طولانی تحریم‌های فزاینده به‌ویژه در یک دهه اخیر، منابع مالی و اعتبار اقتصادی دولت را هم بسیار کاهش داده است و آن را از لوکوموتیو توسعه (در دولت‌های هاشمی و خاتمی) به صندوق تقسیم رانت و اعانه (در دولت‌های احمدی‌نژاد و روحانی) فرو کاسته است.
 
به زبانی طنزآمیز و کنایه‌آلود، “کوچک‌سازی دولت” که طی سه دهه گذشته شعار همه نامزدهای ریاست‌جمهوری و برنامه و سیاست‌های کلان نظام سیاسی بوده است، نه در حجم و اندازه دولت و کاستن از اعتبارات و پرسنل و ساختمان‌های دولتی که در جایگاه، نفوذ و کارآمدی دولت رخ داده است. به این تعبیر، دولت در ایران “کوچک” (حقیر) شده است.
 
طبیعتا، دولتی که چنین کوچک شده است؛ متناسب با دولتمردانی کوچک است و اگر هم شخصیت‌های بزرگ و توانمند و ملی چون محمدجواد ظریف یا تکنوکرات‌های باتجربه‌ای چون بیژن زنگنه و عباس آخوندی هم به آن راه یابند، نهایتا مجاز به اقدامی فراتر از کنش بوروکراتیک نخواهند بود. چنان که در مباحثه “دیپلماسی و میدان” به وزیرخارجه گفته شد فراتر از مجری نیست.
 
طبیعتا، این روند “کوچک‌سازی” (تحقیر دولت) مشارکت در امر سیاسی و تلاش برای حضور در نهادهای انتخابی را به چالش می‌کشد. خروجی نهایی این روند تحقیر دولت، البته متوجه کل ساختار می‌شود؛ چنان که این روزها در بحران‌های مختلف و روزمره از بی‌آبی در خوزستان تا کرونا در مشهد و تهران و از روند مذاکره با آمریکا در وین تا عکس سفرای روسیه و انگلیس شاهد آن هستیم.
 
این چسبندگی دولت و ساختار، طبعا در دوره جدید و با یکدست شدت حاکمیت افزون می‌شود. اما بعید است تفاوتی در روند پیشین رخ دهد؛ چراکه منافع هرم قدرت جریان انقلابی، چنین اقتضاء می‌کند. پس جای تعجبی ندارد که طرحی چون محدودسازی اینترنت مطرح شود یا چنان شهرداری انتخاب شود یا چنین گزینه‌هایی برای وزارت معرفی شوند…


شعارسال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته ازپایگاه خبری تحلیلی  امتداد، تاریخ انتشار: 26 مرداد1400، کدخبر: 3549، www.emtedad.news

اخبار مرتبط
خواندنیها-دانستنیها
انتشار یافته: ۲
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۲۲:۴۸ - ۱۴۰۰/۰۵/۲۶
0
0
واقعا اینا با چه رویی هنوز دارن از آخوندی با اون پرونده و عملکردش دفاع می کنند.
فالکن
Iran (Islamic Republic of)
۰۸:۲۶ - ۱۴۰۰/۰۵/۲۷
0
0
سلام، چنان از این بزرگان بقول خودت حرف زدی و تمجید کردی ولی دریغ از گفتن یک کار مهم انان، شما بهتر است بسان عنوان تکنوکراتها و عالمان بگویی چه خدمات بزرگی این تکنو کراتها انجام دادند سپس برای حرفت مصداق علمی و مستند از منابع علمی مهم ومستقل ارایه دهید چه در باب مسکن و راه و زیرساخت و تاسیسات و...، چه در باب ارتقا جایگاه دیپلماتی ایران و پذیرش سفیرسازمان ملل ایران و بالا رفتن اعتبار پاسپورت و نتایج عملی برجام و عمل کردن غرب به تعهداتش و، چه در باب گشایش فروش و توسعا منابع نفت و گاز، و..... اینکه یکی را با حرف بالا ببریو یکی را بدون سند ودلیل علمی پایین بیاوری، طریقه گدایان درباری است که در مورد محمد رضا پهلوی و هویداها تمجیدها و چهچه ها گفتند اما دریغ از ارایه یک مستند علمی معتبر برای تمجیدهایشان
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین
پرطرفدارترین