غلامرضا ظریفیان: واقعه عاشورا یکسری عوامل، علل و دلایل دور از خود دارد و مربوط به اتفاقاتی میشود که در بستر تاریخ و در بازه بعد از رحلت پیامبر (ص) تا مرگ معاویه رخ داد. حادثه عاشورا یکسری دلایل و علل نزدیک دارد که مربوط به یک یا دو سال قبل از فوت معاویه و بحث بیعت گرفتن از امام حسین (ع) و آمدن حضرت از مدینه به مکه و از مکه به کوفه بود که این حرکت در نهایت به کربلا ختم شد.
شعار سال: دکتر غلامرضا ظریفیان محقق و پژوهشگر و استاد تاریخ اسلام عوامل زمینه ساز حادثه عاشورا را تببین و تأکید کرد که در آن زمان اصالت اسلام از «حقیقت» به سمت «قدرت» رفته بود و شرایط به گونهای بود که امام حسین (ع) مبارزه با «ظلم» و «اصلاح گری» را ضروری دانستند.
وی بیان کرد: «اساس امر به معروف و نهی از منکر امام حسین (ع) نه امور فرعی بلکه «نقد قدرت» بود، زیرا قدرتی که درست، عادلانه و اخلاقی رفتار نکند و حکمرانی خوبی نداشته باشد هم دین و هم دنیای مردم را به خطر میاندازند لذا اساس حرکت امام، مشروعیت زدایی از یک حکومت مستبد و قدسی زدایی از دستگاه حکومتی است.»
وی «رفتار و زیست اخلاقی»، «گفتگو» و «نقد قدرت» را از جمله آموزههای قیام امام حسین (ع) برای امروز دانست و تصریح کرد: امام خود را فدای امت کرد تا مردم در اثر این فداکاری و شهادت و از خود گذشتگی به آگاهی برسند و از ذلالت و گمراهی خارج شوند. یکی از پیامهای مهم امام حسین (ع) برای سیاستمداران و مسئولان امروز این است که اگر میخواهید ماندگار شوید و اندیشههای شما ماندگار شود باید خود را فدای ملت کنید نه اینکه ملت را فدای خودتان کنید.
متن گفت وگوی شفقنا با دکتر ظریفیان را میخوانید:
* در تحلیل عوامل زمینه ساز حادثه عاشورا به مسایل و موضوعات مختلفی از جمله دگرگونی ارزشها و عدول از ارزشهای جامعه نبوی و دنیا گرایی متنفذان و قدرتمندان و مدعیان دینداری اشاره میشود. چه دلایلی از منظر تاریخی، اجتماعی، سیاسی و دینی حادثه عاشورا را رقم زد؟
واقعه عاشورا یکسری عوامل، علل و دلایل دور از خود دارد و مربوط به اتفاقاتی میشود که در بستر تاریخ و در بازه بعد از رحلت پیامبر (ص) تا مرگ معاویه رخ داد. حادثه عاشورا یکسری دلایل و علل نزدیک دارد که مربوط به یک یا دو سال قبل از فوت معاویه و بحث بیعت گرفتن از امام حسین (ع) و آمدن حضرت از مدینه به مکه و از مکه به کوفه بود که این حرکت در نهایت به کربلا ختم شد.
مسلمانان پس از رحلت پیامبر (ص) دو خطای استراتژیک داشتند
اگر بخواهیم عوامل دور، زمینه ساز حادثه عاشورا را به صورت گذرا اشاره کنیم، واقعیت این است که مسلمانان بعد از رحلت پیامبر اسلام (ص) حداقل دو خطای استراتژیک کردند.
خطاهای استراتژیک اساساً خطاهایی هستند که پیامدهای عمیق و طولانی از خود به جای میگذارد و بعضاً یا جبران نمیشود یا امکان جبران آن بسیار سخت است، اما خطاهای غیر استراتژیک میتواند زودگذر باشد و جبران شود.
پس از رحلت پیامبر (ص) دو خطای استراتژیک رخ داد که نهایتاً مسیر زندگی مسلمانان را با آنچه که پیامبر (ص) طراحی کرده بود و در عین حال با نگاه به آینده توصیه کرده بود، تغییر داد؛ یکی واقعهای بود که پیامبر (ص) در چند ماه قبل از رحلتشان بر آن تأکید کردند و دلیل تأکید پیامبر (ص) این بود که بخش عظیمی از مسلمانان، تازه مسلمان شده بودند و بعد از فتح مکه به استناد آیات قرآن که تأکید میکند: «إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا» بخش عظیمی از مسلمانان که عمدتاً در جامعه جاهلی زندگی میکردند به دلیل اینکه روسای قبایل آنان بعضاً مسلمان شدند، به اسلام گرویدند، اما تا اینان با اسلام و جوهره اسلام آشنا شوند نیازمند آموزشهای عمیق و تعلیم و تربیت بودند که پیامبر (ص) این فرصت را پیدا نکردند؛ این مسلمانان پس از پیامبر (ص) با مسایل بسیار جدی رو به رو میشدند و به همین دلیل پیامبر تأکید و توصیه داشتند تا کسی را معرفی کنند که هم به آموزههای قرآن و پیامبر (ص) معرفت عمیقی دارد و هم اینکه با توجه به برخورداری از یکسری ویژگیها به تحقق این آموزهها کمک کند.
معرفی حضرت علی (ع) «آینده نگری» از جانب پیامبر (ص) بود
پیامبر (ص) برای اینکه این فرصت برای مسلمانان فراهم باشد و در حقیقت مسلمانان در معرض تعلیم و تربیت صحیحی قرار بگیرند، واقعه غدیر را رقم زدند. اگرچه بخش عظیمی از مسلمانان شیعه نیستند، اما به هر حال اصل ولایت معنوی امیرالمومنین علی (ع) را قبول دارند، طبیعتاً معرفی حضرت علی (ع) «آینده نگری» از جانب پیامبر (ص) بود که البته معرفی حضرت علی (ع) به عنوان جانشین پیامبر (ص) علاوه بر آموزهها و توصیههای پیامبر (ص)، توصیه الهی نیز بود.
از زمان غدیر تا رحلت پیامبر (ص)، مدت کوتاهی گذشت و نهایتاً مسلمانان دچار یک خطای استراتژی شدند و یک سرمایه بزرگ و عظیم را به حاشیه راندند در حالی که با توجه به نیاز مسلمانان این سرمایه بزرگ میتوانست کمک کند تا جامعهای که تازه مسلمان شده با عمق حقیقت، فرهنگ و اخلاق عادلانه اسلام و منطق قرآن و بحث عدالت و ایمان آزادانه و آگاهانه آشنا شود، ولی به هر دلیلی این اتفاق نیفتاد و این یک اشتباه استراتژیک بود.
اشتباه دوم استراتژیک که به گونهای به تبع اشتباه اول بود، اینکه مسلمانان – غیر از قلیلی از صحابه – با عمق اسلام آشنایی نداشتند لذا بعد از رحلت پیامبر (ص) به جای اینکه این فهم از قرآن و دین را در جامعه به عنوان یک اولویت قرار دهند، به سمت کشورگشایی و فتوحات رفتند.
اصالت اسلام از «حقیقت» به سمت «قدرت» رفت
در شرایط جنگ و کشورگشایی و فتوحات، امر تعلیم و تربیت و فهم مبانی به کنار میرود و کسانی عمدتاً در جنگها وارد میدان میشوند که تواناییهای دیگری دارند لذا فتوحات هم به درازا کشید. درست است که این فتوحات برای مسلمانان ثروت زیادی را به ارمغان آورد و سرزمینهای بسیاری را تحت قدرت آنها قرار داد، اما به دلیل اینکه مسلمانان فرصت نکردند با عمق و جوهره دین آشنایی پیدا کنند طبیعتاً این فضا آنها را با دهها آسیب رو به رو کرد. یکی از این آسیبها «خوارج» بود؛ یک جریان افراطیِ خشونت طلب که فقط ظواهر دین را میشناخت و با عمق دین آشنایی نداشت و در عین حال اسلامی که اساساً حقیقت را اصالت خود قرار داه بود و برای اسلام امر حقیقی و فهم حقیقت جوهره دین بود، به کنار رفت و متأسفانه اسلامی در معرض مسلمانان قرار گرفت که عمدتاً اصالت آن به جای «حقیقت» به سمت اصالت «قدرت» رفت و قدرت و به نوعی حفظ نظام اصل شد، طبیعتاً وقتی قدرت اصل میشود هر وسیلهای برای حفظ این قدرت هم مباح میگردد؛ در صورتی که طبق اسلامی که اصالت حقیقت را قبول دارد، هر وسیلهای نمیتواند مورد استفاده برای حفظ دین اسلام باشد.
در نتیجه جامعهای که هم دین را خوب نفهمیده بود و هم در معرض تعلیم و تربیت درست قرار نگرفته بود و با قشری از دین آشنا شده بود، نهایتاً وارد یک فضای عملیاتی شد و این امر تدریجاً آنان را به سمت دنیاگرایی، ثروتهای انباشت شده، رانت خواری و تنازع و اختلاف عمیق سوق داد. ما شاهدیم که در دوره خلفای راشدین مسلمانان با چه اختلافاتی رو به رو شدند تا جایی که دینی که اساس آن محبت و تسخیر قلوب بود، به فراموشی سپرده شد. مسلمانان در عین حال که میرفتند تا کشورهای دیگر را فتح کنند و با نام اینکه میخواستند خدا را به آن مناطق ببرند، اما این ثروت و قدرت موجب شد که خدا را فراموش کنند و در واقع خداوند به حاشیه رانده شد و در اثر قدرت طلبی و ثروت طلبی با هم به اختلاف افتادند.
برخی از صحابه پیامبر (ص) که متکفل تعلیم و تربیت جامعه بودند، خودشان دنیا گرا و قدرت طلب شدند و اوج این درگیری و قدرت طلبی را در دوره خلیفه سوم میبینیم که چگونه این درگیریها اوج پیدا میکند تا جایی که این فتوحات به جای آرامش و اطمینان برای مسلمانان، منجر به این شد که خلیفه دوم و خلیفه سوم ترور شوند.
امیرالمومنین علی (ع) در آن چهار سال و هفت ماه تلاش کردند تا دوباره اسلامِ اصالت قدرت به اسلام اصالت حقیقت بازگردد، همان توصیهای که پیامبر (ص) فرموده بودند که من از میان شما میروم، اما قرآن و عترت را در میان شما میگذارم تا در روز قیامت به آن چنگ بزنید و گمراه نشوید، اما این امر به دلیل آسیبهای عمیقی که مسلمانان از اتخاذ آن دو استراتژی غلط در جان و روح و زندگی شان جاری و ساری شده بود.
این دوره هم دوره کوتاهی بود و تمام تلاش امیرالمومنین علی (ع) در عین توفیقات اجمالی که پیدا میکند، استمرار پیدا نمییابد و نهایتاً هم قدرت و حکومت در اختیار صحابه قرار نمیگیرد و جریان بنی امیه بر سر کار آمد که در دوره پیامبر (ص) بزرگترین دشمن ایشان محسوب میشدند و بسیاری از سردمداران این جریان از جمله ابوسفیان به اسلام اعتقادی نداشتند و در فتح مکه هم وقتی دیدند که پیامبر (ص) قدرت و توانایی پیدا کرده، اظهار اسلام کردند در حالی که طبق سخنانی که در تاریخ مکتوب است، صراحتاً گفتند که ما اساس این دین را قبول نداریم؛ در نهایت این افراد حاکمان اسلامی شدند، چون قدرت بیشتری داشتند، نظامی بودند و با نگاه نظامی به عالم و آدم نگاه میکردند و در آن مقطع هم اسلام ابزار خوبی برای آنها شده بود تا بتوانند با استفاده ابزاری از دین، خودشان را متعین کنند.
جامعه با استفاده از ظاهر اسلام، به دوران جاهلی بازگشت
کسانی که در دوره پیامبر (ص) کاملاً منزوی بودند، در آن مقطع بخش مهمی از سرزمینهای اسلامی در اختیارشان بود، از ۱۱ لشکر فتوحات، فرماندهان ۶ لشکر از بنی امیه هستند که این بار به نام دین، شمشیر میزنند در حالی که خیلی از آنها یا دین را عمیقاً نفهمیدند یا اساساً به دین اعتقاد ندارند یا به دینی معتقدند که برای آنها قدرت و ثروت بیاورد و میبینیم که به دلیل اشتباهات استراتژیک که مسلمانان به خصوص برخی از صحابه پیامبر (ص) داشتند، حکومت بنی امیه بر سر کار آمد که این حکومت از همان ابتدا صراحتاً و بدون هیچ پرده پوشی نگاهی که تاکنون مسلمانان داشتند و میگفتند که با تکیه بر رضایت عامه باید بیعت صورت میگرفته و تکیه بر قرارداد میان مسلمانان و حاکمان زندگی مسلمانان جاری و ساری میشد را کنار گذاشتند. معاویه در سخنرانی نخست خود در مدینه به صراحت گفت که همه شما میدانید که من متکی بر شمشیر بر شما پیروز شدم و صراحتاً هم اعلام کرد که اگر به شمشیر قدرت مطلقه من تمکین کردید، زندگی شما زندگی خوبی خواهد بود و اگر این چنین نکردید من با این ملاک و شاخص با شما رفتار خواهم کرد؛ بنابراین پس از رحلت پیامبر (ص) تا آمدن بنی امیه که در سال ۴۱ هجری یعنی چیزی نزدیک ۳۰ سال، میبینیم که حاصل آن اشتباه استراتژیک تعبیری شد که حضرت علی (ع) در نهج البلاغه دارند و فرمودند: «قوم و جامعه به جاهلیت و عقب و قهقهرا برگشت» البته دیگر آن نظام، جاهلی نیست بلکه با بهره گیری از ظاهر اسلام این بار به عقب برگشته که این خطرناکتر است.
پیامبر (ص) نیز در روزهای آخر عمرشان بسیار نگران بودند و در تعبیری گفتند: «من در میان دو جاهلیت قرار گرفتم و جاهلیت دوم که به بعد از من مربوط میشود، بسیار خطرناکتر و نگران کنندهتر از جاهلیت اول است چرا که این جاهلیت این بار با ابزار دین و تهی کردن محتوای دین و پر کردن محتوای دین از شاخصهای اصالت قدرت است و یک جاهلیت جدیدی شکل میگیرد.»
به طور کلی شرایط به گونهای پیش رفت که به قرارداد میان معاویه و امام حسن (ع) انجامید و معاویه پذیرفت که قواعدی را رعایت کند از جمله اینکه حکومت را بعد از خودش در اختیار، انتخاب و رضایت عامه قرار دهد و با مردم ظلم و جور نکند، اما به محض اینکه بر مقدّرات مردم سوار شد، مسیر را کاملاً تغییر داد، از یک سو به دلیل اینکه جامعه اسلامی به شدت گسترش پیدا کرده و ۹۰ درصد این جامعه در بخشی از ایران، روم و مناطق مختلف بودند، اساساً نه تنها با قرآن و آموزههای پیامبر (ص) آشنایی نداشتند بلکه فرصتی هم پیش نیامده بود که آنان در معرض تابش این تعلیم و تربیت قرار گیرند، لذا معاویه هوشمندانه تلاش کرد که برای این مردم گسترده، با نژادهای مختلف ادبیات دینی، الهیات جدای از آن خدایی که قرآن و پیامبر و عترت مطرح میکرد، تولید کند. معاویه خدایی را به مردم معرفی میکرد که نماینده آن خدا، معاویه بود. او، خلیفه را تا حد خدایی مقدس میکرد و در واقع در وجود او یک نوع «خود خدا پنداری» به وجود آمد.
کشتن انسانهای «آزاده» مباح شد
بنابراین معاویه به عنوان قدرت آن زمان، دانش لازم خود را تولید کرد، دانشی که از دل آن خدا، فقه و کلام امویها بیرون آمد. در این کلام و دانش و خدایی که او معرفی میکرد، کشتن انسانهای آزاده مباح بود. به همین دلیل معاویه به راحتی بخشنامه صادر میکرد که ما زبان خدا هستیم و هر کسی غیر از این بیاندشید، خونش مباح است یعنی با این نگاه باید به خدا و فقه بنگرید و بنابراین از دل آن فقهی درآمد که حق دارد هر کسی که با حاکم موافق نیست، او را طرد کند و به او تهمت بزند و او را فتنه گر بنامد و او را منزوی و حبس کند حتی اگر نوه پیغمبر باشد، حتی اگر پیامبر در مورد او گفته باشد که «الحسن و الحسین سیّدا شباب أهل الجنّه»؛ حتی این حسین (ع) را به این دلیل که بیعت نمیکند، خونش را مباح کند بنابراین به جای اینکه خدا، دین، اخلاق و فضلیتها مقدس شود، قدرت، نژاد قریش و خلیفهی برآمده از شمشیر مقدس شد.
معاویه نه تنها مفاد صلح با امام حسین (ع) را زیر پا گذاشت بلکه جنایتهای بسیار جدی کرد، صحابه مهم پیامبر (ص) مثل حجربن عدی و بسیاری از کسانی که معتقد به آن مدلی بودند که پیامبر ارایه کرده بود و آن را در چهره علی بن ابی طالب (ع) میدیدند را قتل عام کرد. عدهای در هر نماز جمعه و منابری موظف بودند که به اهل بیت (ع) به خصوص امام علی (ع) دشنام دهند و آنها را فتنه گر و خارج از دین معرفی کنند.
«میراث دار کردن خلافت» از عوامل حادثه ساز واقعه عاشورا
یکی از دلایل نزدیک که منجر به حادثه عاشورا شد، ماجرای میراث دارتر کردن خلافت بود و تلاش شد این خلافت به جای آن ولایت نبوی و علوی که متکی بر ایمان آگاهانه و آزادانه و اخلاقی و عادلانه بود و به جای عصبیت، ایمان مختار را قرار میداد و به جای غنیمت و چپاول، قسط و عدالت را قرار میدهد و به جای قبیله و نژاد، امت را ارایه میکرد، بنشیند و سرانجام خلافت به سلطنت تبدیل شد. معاویه علی رغم قولی که داده بود، تلاش کرد تا یزید که مشهور عام و خاص بود در اینکه کاملاً انسان بی پرده و بی مبالادتی است و صراحتاً میگوید که دین و قیامت بازیچهای بیش نیست، را امیرالمومنین و خلیفه مقدس یک جامع اسلامی کند. در اینجا بود که امام حسین (ع) قبل از مرگ معاویه زیر این بار خلافت یزید نرفت حتی در اوج قدرت معاویه، امام حسین (ع) در یک کنگره بسیار بزرگی که در سال ۵۸ یا ۵۹ هجری در منا برگزار شد و همه افراد متلکم و روحانیون زمانه آمده بودند و بیش از ۲۰۰ صحابه و ۷۰۰ تابعین که از افراد متنفذ جهان اسلام بود، در این جلسه حضور داشتند، امام یک سخنرانی مفصل کردند و صراحتاً به آسیب شناسی جامعه و استبدادی که حاکم شده، پرداختند و در عین حال به صراحت انگشت اتهام را به سمت روحانیون و علمای زمانه نشانه رفتند و گفتند که شما منجر شدید که کار به اینجا بکشد. شماها که حقیقت را میفهمیدید و شاخصهای دین را داشتید به دو دلیل عمده سکوت کردید: اول، از زندگی و جان و موقعیتهایی که داشتید، ترسیدید و حقایق را پوشاندید و مدافع ضد حقیقت شدید و حداقل اینکه در برابر جنایتهایی که این حکومت میکند، سکوت کردید. دوم، طمع. به شما رانت و امکانات مختلف دادند و ویژه خواری کردید. طمع و ترس شما از بازگویی حقایق موجب شد تا جامعه تصور کند، همین بر ساختهای که هست، باید در جامعه جاری و ساری شود.
در آن زمان معاویه این هوشمندی را داشت که با امام حسین (ع) درگیر نشد و حتی در نصیحتی هم که به یزید میکند، صراحتاً میگوید «با این سه نفر کاری نداشته باش» در واقع معاویه از آن جامعه بزرگ، فقط از سه نفر و آن هم بیشتر از جانب امام حسین (ع) نگران آینده حکومت یزید بود؛ و همین موضوع نشان میدهد که جامعه به دلیل اشتباهات ظاهری چقدر دچار انحراف اساسی شده که حتی حاکم مستبد وقتی میخواهد از دنیا برود از سه نفر نگران است و یزید را به عنوان رهبر آینده مشخص میکند.
یزید علم و صبوری پدرش را نداشت و نهایتاً بلافاصله بعد از اینکه بر مسند حکومت مینشیند، بر خلاف وصیتی که پدرش کرد، از اولین کسی که درخواست بیعت میکند تا او را به رسمیت بشناسد، حسین بن علی (ع) بود، چون حکومت او از مشروعیت لازم برخوردار نبود لذا پیغام میدهد و از حاکم مدینه میخواهد که از حسین بن علی (ع) بیعت بگیرد و طبیعی است که امام حسین (ع) با نگاهی که به قرآن، عفت، دین، قدرت، فقه و الهیات دارد، حاضر نیست این امر را بپذیرد.
امام حسین (ع) در طول مدت چهار ماه که تا وقوع حادثه عاشورا، نکات بسیار مهمی را مطرح میکنند و میفرمایند: «نه تنها من با یزید بیعت نخواهم کرد بلکه هر کسی مثل من یعنی هر انسان مسلمانی هم حق ندارد که با فردی مثل یزید بیعت کند چرا که یزید اساس دین را منهدم میکند.» در واقع امام علاوه بر اینکه تمام تلاشش این است که در یک چهره اصلاح گر جامعه ظاهر شود و کمک کند به اینکه آگاهی دهد تا جامعه متوجه شود چه بر سر اعتقادات، فرهنگ و جامعه آمده و هدف اصلی حضرت این بود که جامعه را دستخوش آگاهی کند، در عین حال بیعت با سلطان جائر را نمیپذیرد و مکرر نقل میکند که پیامبر (ص) فرمودند: «بهترین جهاد، کلام حقی است که در برابر سلطان جائر گفته میشود.»
* فلسفه و اهم اهداف نهضت امام حسین (ع) چه بود؟ آیا اهداف امام حسین (ع) از جمله انجام تکلیف الهی، اصلاح امت، امر به معروف، احیای دین و سنت پیامبر (ص)، حمایت از حق و مبارزه با انحراف، فساد، جهل و ستم از اولویت بندی خاصی تبعیت میکرد؟
امام حسین (ع) دو خواسته داشت اول اینکه هر نوع مشروعیتی را از جریان بنیامیه و به خصوص یزید بزداید و دوم نکات کلانی که امام میخواست اعلام کند و در عین حال مشخص کند که اساس امر به معروف و نهی از منکر نه امور فرعی بلکه «نقد قدرت» است، زیرا قدرتی که درست، عادلانه و اخلاقی رفتار نکند و حکمرانی خوبی نداشته باشد هم دین و هم دنیای مردم را به خطر میاندازند. اساس امر به معروف و نهی از منکر امام، مشروعیت زدایی از یک حکومت مستبد و در عین حال قدسی شدن دستگاه حکومتی است. امام با بیانی روشن صراحتاً اعلام میکنند من برای اصلاح امت جدم از مدینه بیرون میروم، چون امام میبیند که این حکومت اصلاح پذیر نیست و امکان اصلاح آن نیز وجود ندارد؛ لذا خروج از مدینه بیانگر عدم مشروعیت حکومت بود.
خروج امام حسین (ع) از مدینه بیانگر عدم مشروعیت حکومت بود
امام در اندیشه کاملاً معتقد به عدم مشروعیت این نظام بود و اگر امکان آن را پیدا میکرد که این نظام را سرنگون کند حتماً چنین میکرد، اما ایشان در عمل آگاه است تا زمانی که جامعه تحول پیدا نکند و آگاهی لازم را کسب نکند و فهم درست از دین و مسایل نداشته باشد، امکان یک تحول وجود ندارد. به همین دلیل امام صراحتاً بیان کردند که من در چهره یک اصلاح گر اساسی، آن هم برای اصلاح امت جدم قیام کردم بنابراین یکی از اهداف امام، ارایه یک فهم درست از قرآن و سیره پیامبر (ص) است.
از سوی دیگر امام به دنبال یک نوع شبکهسازی برای آگاه سازی جامعه است مثلا در صحبتی که در منا دارند صراحتاً میگویند که به کشورها و مناطق خود بروید و مردمی را که صلاحیت دارند و با شما هستند آگاه کنید، درعین حال ایشان تلاش میکند در مدت چهار ماهی که از مدینه حرکت میکند، استبداد مطلقی که «خود خداپندار و تکفیرگر و هیاهوگر» است را نقد کند.
از یک سو امام میخواهد تا حد مقدور آگاهی بخشی را در جامعه گسترش دهد به خصوص با نیروهای متفکر جامعه که میتوانند جامعه را در معرض دادههای خود قرار دهند، از سوی دیگر امام استبداد سیاسی و سلطنت اسلامی را نفی میکند و صراحتاً و به شدت اشرافیت برخواسته از اسلام اموی را نقد میکند و میفرمایند، امام کسی است که قائم به قسط باشد و به کاهش فاصله طبقاتی و توزیع منابع ثروت کمک کند.
در عین حال امام تلاش میکند تا به جامعه بفهماند حکومت اراذل بر جامعه باعث به حاشیه رفتن اندیشمندان و فرهیختگان و در نتیجه مرگ آن جامعه خواهد شد؛ امام بی پرده میخواهد این را بگوید که انسانها جانشان ارزش دارد، این جان را نباید به هر بهایی فروخت. به همین دلیل امام در برابر درخواست بیعت یزید تا روز آخر ایستاد و آن جمله اساسی «هَیهَاتَ مِنَّا الذِّلَّه» را میگوید و نهایتاً در روز عاشورا صراحتاً یک پیام فرا دینی را به همه بشریت میدهد و آن اینکه ممکن است انسان دین نداشته باشد، اما انسان به دلیل انسان بودن نمیتواند آزاده نباشد، به همین علت است که امروز افرادی مانند آنتوان بارا یا گاندی و بسیاری از مسیحیان و غیر مسلمانان تحت تأثیر ایشان قرار گرفتهاند. شاخص اساسی و بنیادین که خداوند به انسان عطا فرموده «آزاده بودن» هست و این پیام بزرگی است که امام در روز عاشورا به همگان هدیه میکند.
* اهداف امام از قیام عاشورا چه بود، آیا تشکیل حکومت از اهداف اولیهی امام حسین (ع) بود؟
در مورد نهضت یا قیام امام حسین (ع) نظریههای مختلفی هست. دو نظریه وجود دارد، یک نظریه شهادت که اساس حرکت امام را برای شهید شدن میداند و این نظریه به چند نظریه کوچکتر تقسیم میشود، بخشی از این نظریه خطرناک و بخشی قابل دفاع است. یک نظریه، نظریه شهادتی است که بیشتر از فرهنگ مسیحیت آمده و همان بحثی است که برخی از مسیحیان معتقدند حضرت مسیح (ع) بر صلیب رفت تا گناه امتش بخشیده شود، این نگاه نیز در میان برخی از شیعیان رواج پیدا کرد که امام حسین (ع) شهید شد تا برای بخشیده شدن گناهان، عشق به امام کافی باشد، این نگاه اشتباه، دقیقاً در تعارض با آموزههای اصلی امام حسین (ع) و آنچه که موجب شهادت ایشان شد، است.
یک نگاه دیگر این است که امام اساساً شهادت عرفانی پیدا کرد. نگاه امثال مولوی که اینان در قفسی از این دنیا قرار گرفته بودند و این قفس را شکستند و رها شدند. ابن طاووس نیز همین نگاه را دارد و بر این باور است امام به عنوان یک انسان معتبر و برجسته هنگامی که دید با این ستم و ظلم نمیتواند مقابله کند از مدینه حرکت کرد تا شهادت ایشان منجر به آگاهی بخشی شود. نگاه دیگر که به نظر میرسد منطقیتر است اینکه هر کسی که با ستمگر و ظالم و ناعدالتی مبارزه میکند، نمیخواهد خود را به کشتن بدهد، اما هنگامی که فردی مبارزه و نقد میکند به خودی خود باید انتظار هزینهها و زندانی شدن، حبس شدن، به حاشیه رفتن، تبعید شدن و کشته شدن را نیز بدهد و این یک نگاه منطقی است. طبیعتاً ظالمان علیه فردی که برای مبارزه با ظلم و ستم قیام برمیخیزد، اقدام متقابل انجام میدهند.
تشکیل حکومت از اهداف اولیه امام حسین (ع) نبود
از نگاه شیخ مفید امام برای تشکیل حکومت حرکت کرد و سید مرتضی نکاتی را باتوجه به این نگاه بیان میکند، البته بعدها در کتاب «شهید جاوید» صالحی نجف آبادی به طور مشخص بحث این است که علت حرکت امام برای تشکیل حکومت است که به نظر میرسد این نگاه با واقعیت چندان منطبق نیست.
در این مسأله که اگر امام حرکتی میکردند، مردم به او میپیوستند و فضایی ایجاد میشد و حکومت یزید را کنار میرفت تردیدی نیست و امام از این موضوع استقبال میکرد، اما واقعیتهای جامعه آن روز طور دیگری بود. زمانی که امام از مدینه حرکت کرده و به مکه آمدند غیر از دو یا سه نفر از اهل مدینه کسی ناله نکرد، جمعیت زیادی جلوی امام را نگرفت آن هم در مدینه نبوی یعنی جامعهای که شهر پیامبر (ص) بود.
پس از شهادت امام حسین، مدینه خیلی سیاه پوش نشد. درست است که حاکم وقت مدینه یزید بود، اما نظام اموی که امام حسن در دوره خود مجبور به صلح با آنان شد، در این دوره بسیار قویتر از دوره امام حسن بود. ۲۰ سال بود که معاویه توانسته بود تقدس زایی کند تا او را در بسیاری از جوامع به عنوان یک قدیس و مبلغ دین بشناسند. بعد از ورود امام حسین به مکه که یکی از مراکز مهم اسلامی آن زمان بود از حضور مردم و واکنش فرهیختگان و روحانیون خبری نیست.
از کوفه نامهای به سوی امام روانه میشود که در آن اشارهای به حکومت امام در کوفه نمیکنند. اگر به فرمایش امام به مسلم دقت کنید میبینید که امام نمیگوید به کوفه بروید و زمینه و اسلحه و نیروها را آماده کنید، این امر نشان دهنده این است که امام در عین حال که این نظام را قبول ندارد، اما میداند که به راحتی نمیتوان وضعیت و فضایی که در میان مردم و جهان اسلام هست را تغییر دهد؛ بنابراین به مسلم میگوید در کوفه راستی آزمایی کند که دعوت از امام تا چه اندازه واقعیت دارد.
در طول مسیر امام به جز افراد اندکی که توجه خاصی به عاقبت آنها داشته از کسی برای همراهی دعوت نمیکند. باید به این نکته توجه داشت کسی که میخواهد حکومت بر پا کند با یک عده قلیل و وجود ۸۲ زن و کودک حرکت نمیکند. از سوی دیگر امام نامهای به سراسر جهان نداد که به ایشان بپیوندند؛ بنابراین فرضیه اینکه امام میخواست حکومت برپا کند با واقعیتهایی که در کنش امام هست، منطبق نیست و قابل دفاع نمیباشد البته تأکید دارم که هر انسان آزادهای اگر بتواند و جامعه نیز چنین بخواهد، تلاش میکند تا حکومت جائر را از بین ببرد.
به نظرم امام در آن تاریکی، شعلهای شدند برای مشروعیت زدایی و آگاهی دوباره جامعه به اینکه خدای حقیقی دیگری وجود دارد، نوع نگاه دیگری به دین وجود دارد و هر انسان آزادهای نباید خود را در برابر ظلم و ستم بفروشد و آن بیانات مختلف امام حکایت از این دارد که امام بعد از مرگ معاویه و اتفاقاتی که افتاد، بنا دارد که یک آگاهی بخشی ایجاد کند و به نظر میرسد که امام در این پروژه کاملاً موفق بوده است.
یعنی از این زمان به بعد و در یک بازه طولانی ما میبینیم تدریجاً نوع نگاه به حکومت و دین و خدا تغییر پیدا میکند، از سخنان امام سجاد و ائمه شروع شده و در یک بازه زمانی این پروژه امام به نتیجه میرسد. اینکه امروز میبینیم در جهان اسلام و شیعه بانگ امام حسین (ع) زنده است بیانگر این است که آن مسیری که امام انتخاب کرد، جواب داد و آن حقیقت، امروز زنده است و کسانی که در برابر آن حقیقت بودند، امروز در جهان اسلام و حتی در جهان غیر اسلامی هنگامی که محققان شان مورد بررسی قرار میدهند آنها منفور هستند و آن نگاه شان نگاه باطلی است.
* با توجه به مجموعه آنچه در جریان نهضت امام حسین (ع) روی داد، مهمترین آموزهها و همچنین عبرتهای عاشورا چه بود و در عصر حاضر از آن چگونه میتوان بهره گرفت؟
مهمترین آموزه حرکت امام حسین این است که مسلمانان واقعی با کفر کاری ندارند بلکه مسألهشان با «ظلم» است. انسانهای بسیاری در جهان زندگی میکنند و اسلام را قبول ندارند و دیندار و بی دین هستند، مسلمانان با کافر کاری ندارند بلکه با ظلم کار دارند و این بسیار مهم است. وقتی شما مبارزه را با کفر گذاشتید، از دل آن خوارج، داعش و اسلام هراسی خارج میشود در حالی که مبارزه با ظلم یک امر فطری و جهانی است.
نکته دوم «نفی طاغوت» است طاغوت یعنی هر چیزی که جای خدا بنشیند. امام به اعتبار قرآن و سیره پیامبر طاغوت را نفی کردند؛ طاغوتی مانند معاویه که سخنرانیها و خطبه هایش پر از ادبیات دینی و حدیثی بود و خود را نماینده خدا میدانست بنابراین نفی خود خداپنداری یکی از آموزههای بزرگ امام حسین (ع) است.
این آموزه برای جامعه امروز نیز بسیار مفید است، اینکه اگر قدرت مهار و کنترل نشود و مورد نقد قرار نگیرد، میتواند به جای خدا بنشیند بنابراین امروزه «نقد قدرت» یک بحث بسیار مهمی است.
بحث خدای وجودی و حقیقی، نه خدای موجودی – یعنی خدایی که ما موجود کردیم- در بیانات امام حسین (ع) موج میزند. خدایی که از دل آن عشق، محبت و معرفت استخراج میشود، خدایی که رحمان و رحیم است و با همه انسانها ارتباط وجودی پیدا میکند. نه این خدایی که ما با پندار خود میسازیم بلکه خدایی که وجود دارد و موجود نیست و ما آن را به وجود نیاوردیم بلکه ما مخلوق او هستیم و این هم از آن بیانات عارفانه است، این عرفان و خدای وجودی حتی به درد غیر مسلمانها و جهان امروز ما میخورد. بحث مساله توجه به انسان و ارزش انسان است، اینکه انسان ذاتاً محترم، عزیز و بزرگ است وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ؛ انسانها در نزد خدا بزرگ هستند و انسان به ما هو انسان مهمترین گوهری است که خداوند به او داده، آزاده و آزادگی است که باید حفظ شود. این نیز از آموزههایی که پروفسور بارا در دو کتاب خود درباره امام حسین و حضرت زینب (س) نوشته که کتابهای ارزشمندی است.
پروفسور بارا در این کتاب میگوید اگر ما مسیحیها یک حسین مثل شما داشتیم، به دلیل آموزههایی که میتواند عدالت و آزادگی و حریت و فداکاری و معرفت را ممکن کند، در هر کوی و برزنی این حسین را با این ویژگیها برپا میکردیم و مردم جهان را مسیحی میکردیم. یعنی به ما نقد میکند که شما چنین انسانی را دارید و او را نشناختید.
امام حسین (ع) آغازگر جنگ نبود حتی تا روز آخر نیز آرایش جنگی نداشت و شب آخر که متوجه شد اینان میخواهند بجنگند تنها خندقی را دور خیمه گاه زد تا کسانی که هستند کمتر آسیب ببینند. امام حسین (ع) منادی صلح و پیوند عمیق با جامعه بود و تا روز آخر نیز سعی کرد با گفتگو مساله را حل کند.
امام حسین (ع) مذاکره با عمر بن سعد یا در برخی از تواریخ آمده که گفتند بگذارید من با یزید مذاکره کنم چرا که حضرت از صحبت کردن، بیان حقیقت و ابلاغ استدلالات خود نمیهراسد؛ بنابراین موضوع نیز پیامی است که امروز به ما داده میشود که انسانها تا آنجا که میتوانند باید مسایل خود را با گفتگو حل کنند البته در این گفتگو انسانها حق ندارند که خودشان را ذیل کنند.
اوج اخلاق را در واقعه عاشورا میبینیم. آنجایی که امروز جهان ما به شدت به آن نیاز دارد و امر جهانی است. از زمانی که سپاه حر تشنه بود و حر به سراغ امام آمد و امام آنچه آب داشت به سپاه حر داد در صورتی که میدانست میتواند اینان را محاصره و اسیر کند تا روز عاشورا که آن برخوردهای زشت و شنیع و حرفهای درشت به امام و یارانش زده شد در حالی که یک کلمه زشت از زبان حسین و یارانش بیرون نیامد. غیر از استدلال و منطق و دلسوزی چیز دیگری حتی برای دشمنان شاهد نبودیم. انقدر که امام در روز عاشورا برای کسانی که با او میجنگند دل سوزانده و گفتگو کرده که حق را بفهمید برای یاران خود کمتر این حرفها را زده است بنابراین بحث اخلاق و زیست اخلاقی از آموزههایی است که میتوانیم امروز از امام حسین بیاموزیم.
* از مهمترین ویژگیهای نهضت عاشورا، آمیختگی معنویت، اخلاق و عدالت خواهی با سیاست ورزی در سیرهی امام حسین (ع) است. مصادیق این موارد در نهضت و سیره امام حسین (ع) را بیان فرمایید و همچنین آموزههای این سیره برای حکام و سیاستمداران امروز چیست؟
امام حسین قدرت نرم داشتند، معاویه و یزید قدرت سخت داشتند. درست است که امام به ظاهر شکست خورد و قتل عام شدند و خاندان حضرت اسیر شدند، اما آنچه که ماند حسین بود و آنچه که رفت آن قدرت سخت بود. به نظرم مهمترین آموزه برای قدرتمندان این است که این قدرتهای سخت اگر با قدرتهای نرم و اخلاق و رضایت عامه و دینداری درست پیوند نخورند و قدرت درست توزیع نشده و متمرکز شود، میتواند جنایتهای بزرگی را ایجاد کند. پیام دیگر امام حسین این است که هر کسی که در موقعیت مسئولیت یک جامعه قرار بگیرد، باید به بهترین نحو به وظایف و مسئولیت خود عمل کند. اساس رهبری و مسئولیت داشتن این است که در کنار علم، دانش، تخصص و شجاعت باید فداکاری نیز باشد به همین دلیل ما در مهمترین زیارت شیعه که زیارت اربعین هست، میخوانیم وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیکَ؛ امام خون قلبش را داد. امام خود را فدای امت کرد عِبَادَک مِنَ الْجَهَالَهِ وَ حَیرَهِ الضَّلالَهِ؛ تا مردم در اثر این فداکاری و شهادت و از خود گذشتگی به آگاهی برسند و از ذلالت و گمراهی خارج شوند؛ بنابراین یکی از پیامهای مهم امام حسین این است که اگر میخواهید ماندگار شوید و اندیشههای شما ماندگار شود باید خود را فدای ملت کنید نه اینکه ملت را فدای خودتان کنید.
شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از پایگاه خبری تحلیلی دیده بان ایران، تاریخ انتشار:۱۲ مرداد ۱۴۰۱، کدخبر:۱۳۷۰۴۳، www.didbaniran.ir