شعارسال: تاریخچه مصور و مکتوب جغرافیای خلیجفارس عموما در عصر قاجار و در زمان توسعه قلمرو دریایی امپراتوری بریتانیا به ظهور رسید و مورد توجه و ثبت و ضبط قرار گرفت و به همین لحاظ دوره قاجاریه از لحاظ جغرافیای سیاسی ایران یک نقطه عطف مطالعاتی به شمار میرود. همچنین عمدهترین تغییرات سرزمینی ایران در این دوران بهوجود آمد و همسایگان جنوبی ایران نیز عمدتا زاییده تحولات جهانی و منطقهای عصر قاجار هستند.
شرح ماجراهایی که بر سر تصاحب و تملک بنادر جنوبی ایران آمد و تجاوزاتی که از سوی استعمارگران به این مناطق در دوره قاجاریه صورت گرفت گرچه حزنآور است، اما شنیدنی و خواندنی میباشد؛ بهویژه سرگذشت سه جزیره ابوموسی و تنب کوچک و بزرگ.
●موقعیت جغرافیایی جزایر سهگانه
جزایر واقع در خلیجفارس را میتوان بهواقع دنباله رشتهکوههای ساحلی در این منطقه دانست که امتداد آن وارد دریا شده است. بدین شکل که قسمتهای مرتفع و بلند آن از آب بیرون آمده و قسمت زیرین این سلسلهکوههای دریایی در زیر آب پوشیده ماندهاند. این قسمت را میتوان صخرههای زیرآبی یا فلات قاره جزایر نامید. براساس تقسیمبندی دورههای زمینشناسی، جزایر خلیجفارس پس از تشکیل کوههای آلپ و دنباله آن در ایران یعنی البرز و زاگرس و سپس تشکیل خلیجفارس در اواسط دوره سوم زمینشناسی حدود سیمیلیون سال پیش به وجود آمده و سر از آب بیرون آوردهاند. بااینوجود، طبق بررسیهای بهعملآمده، جزایر واقع در خلیجفارس در یک زمان و همزمان با یکدیگر در عرصه آبهای منطقه ظاهر نشدهاند. بر همین اساس است که جزایر شمال خلیجفارس با جزایر جنوب آن از جهت زمین و خاک تفاوت دارند. جزایر شمالی، بهخصوص جزیره قشم، از جنس آهک و جزایر جنوبی بیشتر از شن و ماسه میباشند. گرچه تعداد جزایر کوچک و بزرگ خلیجفارس بسیار بیشتر از آن چیزی است که مردم میدانند یا در جراید به آنها اشاره میشود، بااینوجود تنها تعداد معدودی از این جزایر از ارزش و اهمیت نظامی، اقتصادی و ژئوپلتیکی برخوردارند؛ علاوهبراین باید دانست که تمام جزایر واقع در خلیجفارس متعلق به ایران نیستند. بااینوجود از میان جزایر کشورمان در خلیجفارس و بهویژه جزایر واقع در دهانه تنگه هرمز، آنهایی که از موقعیت استراتژیک خاصی برخوردارند، عبارتند از شش جزیره: هرمز، هنگام، قشم، لارک، تنب بزرگ و ابوموسی.
●ابوموسی
این جزیره تقریبا در میان آبهای خلیجفارس، بین بندر لنگه و شارجه قرار دارد. فاصله این جزیره از بندر لنگه ۶۷ کیلومتر و از کرانه شارجه ۶۴ کیلومتر است؛ بنابراین میتوان گفت جزیره ابوموسی کمی پایینتر از خط منصف خلیجفارس به طرف جنوب قرار دارد. اما اگر بخواهیم فاصله آن را نسبت به سایر جزایر ایرانی واقع در خلیجفارس که همان امتداد سرزمین ایران است در نظر بگیریم، فاصله ابوموسی از ایران بسیار کمتر از شارجه خواهد بود. چنانچه فاصله ابوموسی تا جزیره سری ــ که به اشتباه سیری خوانده میشود ــ ۴۵ کیلومتر و فاصله آن از تنب بزرگ و کوچک بهترتیب ۴۶ و ۴۴ کیلومتر میباشد. آب آشامیدنی ابوموسی از چاههای حفرشده در همین جزیره به دست میآید و به همین دلیل پوشش گیاهی درخورتوجهی، بهویژه به شکل نخلستان، در بخشهایی از ابوموسی مشاهده میشود. بر اساس اطلاعات ارائهشده از سوی مرکز آمار ایران، وسعت این جزیره را ۶۶ کیلومتر مربع برآورد کرده است. بااینوجود جزیره ابوموسی از دو جزیره تنب بزرگ و تنب کوچک بزرگتر بوده و میتوان آن را با اتومبیل طی مدت نود دقیقه گردش کرد. در نیمه جنوبی جزیره که تقریبا مسطح و پوشیده از شن و خاک است، دو لنگرگاه وجود دارد که قایقهای ماهیگیری و کشتیهای بازرگانی میتوانند در آنها پهلو گیرند.
جزیره ابوموسی در طول تاریخ با نامهای بوموسی، بوموف و گپ سبزو نیز نامیده شده است. اما آنچه از منابع برمیآید، نام اصلی و تاریخی این جزیره بوموسی بوده است. گپ سبزو را بیشتر اهالی بندر لنگه بر این جزیره اطلاق میکنند. عدهای نیز بر این باورند که نام تاریخی این جزیره بوموسی یا بوموسا میباشد که اعراب عمدا آن را در جهت مقاصد خاصی به ابوموسی تغییر دادهاند. به هر حال، این جزیره بیشتر به خاطر موقعیت استراتژیک آن مورد توجه میباشد. با اینوجود از حیث اقتصادی نیز ابوموسی با منابع خاک سرخ شناخته میشود. اولین امتیاز بهرهبرداری از این منبع در اواخر قرن نوزدهم از سوی شیخ قاسمی بندر لنگه در ازای سالیانه ۲۵۰ لیره به یکی از اهالی بندر لنگه واگذار شد. این امتیاز پس از پایان خودمختاری قاسمیهای لنگه در سال ۱۸۸۷. م، به حاج معین بوشهری واگذار گردید. پس از آن نیز امتیاز فوق بهطورمتناوب بین بریتانیا و آلمان دستبهدست شد. ذکر این نکته نیز ضروری به نظر میرسد که جزیره ابوموسی از منابع نفتی نیز برخوردار است.
●تنب بزرگ
جزیره تنب بزرگ در جنوب جزیره قشم و در حد فاصل بندر لنگه و راسالخیمه قرار دارد. تنب بزرگ از بندر لنگه کمتر از پنجاه کیلومتر فاصله دارد، در حالیکه مسافت آن از کرانههای راسالخیمه هفتاد کیلومتر میباشد. از سوی دیگر تنب بزرگ در کمترین فاصله خود با خاک ایران در ۳۱ کیلومتری جنوب جزیره قشم واقع شده است. بهعبارتدیگر، تنب بزرگ در بخش شمالی خط میانه خلیجفارس واقع میباشد. این جزیره به شکل دایره بوده و وسعت آن چیزی در حدود دوازده کیلومتر مربع تخمین زده میشود. جزیره تنب بزرگ پوشیده از شنزار میباشد که تقریبا خشک و بیآب و علف است. در بخش شمال جزیره تپههایی وجود دارد که مرتفعترین نقطههای آنها به ۵۳متر میرسد. تنب بزرگ به نامهای تمب گپ، تنب مار و تلمار نیز نامیده شده است. این جزیره تقریبا فاقد آب آشامیدنی است و آب آن از جزیره قشم تامین میگردد. هرچند در گذشته چند حلقه چاه آب نیمهشور در بخش جنوبی آن وجود داشت، اما همگی امروزه خشک شدهاند. در شمال این جزیره دکل یک فانوس دریایی که در سال ۱۳۳۲ احداث شده، به چشم میخورد. جالب است بدانیم که با تمام تحریفات، به سادگی و با مراجعه به فرهنگ لغات زبان عربی میتوان دریافت که واژه «تنب» به هیچ عنوان در لغت عرب وجود ندارد و این نام صددرصد فارسی و ایرانی بوده و از دوران هخامنشی به این سو در منطقه متداول بوده است.
●تنب کوچک
جزیره تنب کوچک در جنوب بندر لنگه و غرب جزیره تنب بزرگ قرار دارد. این جزیره بین ۸/۵۵ تا ۱۰/۵۵ درجه طول شرقی نسبت به نصفالنهار گرینویچ و بین ۱۴/۲۶ تا ۱۵/۲۶ درجه عرض شمالی واقع شده است. این جزیره نیز همچون تنب بزرگ در بخش شمالی خط منصف خلیجفارس قرار دارد. چنانچه فاصله آن از تنب بزرگ دوازده کیلومتر و تا بندر لنگه پنجاه کیلومتر است. در حالیکه فاصله تنبکوچک تا کرانههای راسالخیمه نزدیک به ۹۲ کیلومتر میرسد. وسعت این جزیره نیز حدودا دو کیلومتر مربع برآورد شده است. از همینجا میتوان علت نامیدن آن به تنب کوچک را دریافت. این جزیره تقریبا به شکل مثلث بوده و در حدود ۱۱۰۰ تا ۱۵۰۰ متر عرض دارد. در بخش شمال غربی آن تپه صخرهای تیرهرنگی به چشم میخورد که بلندترین نقطه آن از سطح دریا ۳۵متر میباشد. تنب کوچک دارای کرانههایی با شیب تند و آب و هوای گرم و مرطوب است. تنب کوچک فاقد آب آشامیدنی و غیرمسکونی میباشد. در برخی مناطق آن تنها گیاهان مقاوم در برابر خشکی و شوری میرویند. تنها موجودات زنده این جزیره برخی پرندگان و مارها هستند و از همین رو آن را «تنب مار» نیز نامیدهاند. از نظر تقسیمات کشوری، جزایر تنب و ابوموسی قبل از اشغال توسط بریتانیا از توابع بندر لنگه به شمار میرفتند و معمولا حاکمان ایرانی لنگه مامورانی را از جانب خود برای اداره امور این جزایر منصوب میکردند. حتی در تمام طول مدت اشغال این جزایر توسط بریتانیا تا سال ۱۹۷۱، این جزایر کماکان در طرح تقسیمات کشوری جزو خاک ایران محسوب میشدند. در تمام اسناد و نقشههای بهجایمانده پیش از سال ۱۹۷۱ ــ زمان بازگشت دوباره این جزایر به خاک وطن ــ آنها دنباله سرزمین اصلی ایران ترسیم شده بودند. پس از بازگشت این جزایر به خاک ایران در سال ۱۹۷۱، جزایر مذکور به صورت توابع استان هرمزگان درآمدند.
کشتیهای بزرگ جنگی و نفتکشها مجبور هستند از کنار جزایر ایرانی تنب بزرگ و کوچک و ابوموسی و... عبور کنند.». با این وجود میبایست مهمترین دلیل اهمیت جزایر سهگانه را در مباحث نظامی جستجو کرد. این دو جزیره (تنب بزرگ و کوچک) به همراه ابوموسی بخشی از سیستم دفاعی و حفاظتی تنگه هرمز و کرانههای جنوبی کشور را تشکیل میدهند و بهعلاوه موقعیت جغرافیایی آنها در عمق آبهای خلیجفارس و همچنین در داخل دو کریدور رفت و برگشت طرح تفکیک تردد بینالمللی کشتی ها، آنها را از اهمیت استراتژیکی خاصی برخوردار نموده است. جزایر سهگانه اهمیت خاصی در دفاع از ایران دارند و به لحاظ نظامی فوقالعاده مهم و دارای موقعیت ویژه تدافعی هستند. البته نباید این اصل را نادیده گرفت که با دقت و تامل در جغرافیای طبیعی خلیجفارس درمییابیم که قدر و ارزش نظامی جزایر سهگانه فقط برای ایران مهم است نه برای سایر کشورها ــ از جمله دول حاشیه جنوبی خلیجفارس ــ چرا که: «ایران به تعدادی جزایر برخوردار از موقعیت ممتاز در تنگه هرمز در دهانه خلیجفارس حاکمیت دارد. از آن میان شش جزیره که زنجیره قوسی دفاعی ایران را تشکیل میدهند اهمیت بیشتری دارند. این جزایر عبارتند از، هرمز، لارک، قشم، هنگام، تنب بزرگ و ابوموسی که در فاصلههایی نسبتا کوتاه از یکدیگر قرار دارند. یک منحنی فرضی که این جزایر را به یکدیگر وصل نماید، به درک برتری استراتژیک ایران در کنترل امنیت تنگه هرمز کمک بیشتری میکند.».
وقوع چندین اتفاق در دهه ۱۹۷۰ میلادی از جمله حمله به کشتیها و واقعه ظفار در عمان نشان داد که ایران میبایست جهت کنترل تنگه هرمز و دفاع از تمامیت ارضی خود برنامههای جدیتری را دنبال نماید. وقوع انقلاب اسلامی در سالهای بعد، وقوع جنگ تحمیلی و کشیدهشدن آن به خلیجفارس، مساله جنگ نفتکش ها، تهاجم دریایی امریکا به منطقه و ایران، جنگ ۱۹۹۱ امریکا و عراق در کویت، و تهاجم دوم امریکا به عراق در سال ۲۰۰۳، بیشازپیش بر اهمیت منحصربهفرد جزایر مذکور افزود. با چنین اوضاع و احوالی، بدیهی است که هرگونه خللی در حاکمیت ایران بر جزایر فوق به منزله تهدید مستقیم تنگه هرمز و امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران خواهد بود. جزایر ایرانی خلیج فارس همگی مکانهای بالقوهای جهت استقرار ادوات نظامی انجام عملیات جنگی، چه از سوی ایران و چه بر علیه آن، میباشند.
●پیشینه تاریخی مالکیت بر جزایر تا دوره قاجار
پس از انقراض حکومت ایلخانی در ایران و بروز دورهای از هرجومرج، سرانجام صفویان حکومت را در ایران به دست گرفتند. صفویان جهت استقرار پایههای حکومت خویش مجبور به جنگ و ستیز با دولتهای قدرتمند در همسایگی خود بودند. این امر موجب گردید آنان برای مدتهای طولانی از سواحل و جزایر واقع در خلیجفارس غافل شوند. در همین زمان شاهد ورود اولین قدرتهای استعماری به منطقه هستیم. با ورود پرتغالیها به دریای پارس تمامی جزایر از جمله ابوموسی و تنبها به اشغال نیروی دریای پرتغال درآمد. بهتدریج انگلیسیها و هلندیها نیز در خلیجفارس پیدا شدند. در فعل و انفعالات همین دوره، پادشاه هرمز که تا آن زمان خراجگزار بنادر و جزایر خلیجفارس و تابع دولت مرکزی ایران بود، پذیرفت که تحت حاکمیت پادشاه پرتغال قرار گرفته و خراجگزار او باشد و این چنین بود که جزایر منطقه از جمله جزایر سهگانه به تصرف پرتغال درآمد. ازسویدیگر، پادشاه صفوی که همیشه منتظر فرصت بود تا پرتغالیها را از خلیجفارس و جزایر و سواحل آن اخراج کند، ناچار با یکی از دولتهای اروپایی برخوردار از نیروی دریای قدرتمند متحد گردید. سرانجام در سال ۱۶۰۲. م شاهعباس توانست پرتغالیها را از بحرین اخراج کند. بندر گمبرون نیز با تلاش سپاهیان ایران به فرماندهی امامقلی تسخیر و پرتغالیها از آنجا رانده شدند و قلعههای نظامی آنها با خاک یکسان گردید. شاهعباس همچنین موفق شد در سال ۱۶۲۰ راسالخیمه را تصرف نماید. با شکست نیروی دریای پرتغال در جنگ دریایی ۱۶۲۵. م از نیروی انگلیس و سپس اخراج آنها از عمان و مسقط در ۱۶۶۰. م، به یکصدوپنجاهسال تفوق پرتغالیها در خلیجفارس برای همیشه خاتمه داده شد. در اواخر دوره صفوی هلندیها نیز بهتدریج موقعیت خود را در خلیجفارس به نفع انگلیسیها از دست دادند. در کل میتوان گفت در تمام دوران سلسله صفوی، جز صد و پنجاه سال نخست آنکه سواحل و جزایر خلیجفارس در اشغال قوای بحری پرتغال بود، تمامی جزایر منطقه و از جمله جزایر سهگانه خراجگزار دولت ایران به شمار میرفتند. سقوط سلسله صفویه به دست افغانها مدتی این فرصت را به برخی دزدان دریایی داد که به تصرف برخی جزایر اقدام کنند. حکومتهای محلی عرب در بخش جنوبی خلیجفارس نیز توانستند تاحدودی از زیر نفوذ حاکمیت ایران خارج شوند. اما سرانجام نادر در صحنه سیاسی کشور ظاهر گردید و در یکی از اقدامات مهم خود دستور تشکیل نیروی دریایی را داد و نهایتا با ایجاد یک ناوگان قدرتمند دریایی، بحرین و عمان را به تصرف درآورد و نقش ارزندهای در انتظام خلیجفارس ایفا نمود. عدهای وجه تسمیه راسالخیمه را وجود خیمههایی میدانند که لشکریان نادرشاه در این منطقه زده بودند تا بتوانند آمدوشد کشتیها را در تنگه هرمز کنترل کنند. در زمان نادر مجموعا چهار حمله نظامی جهت تصرف کرانههای جنوبی و جزایر خلیجفارس صورت گرفت.
در زمان حکومت نادر، ایران بر مسقط و عمان و راسالخیمه دست یافت. بدیهی است به طریق اولی همانگونه حاکمیت ما بر سرزمینهای کرانه جنوبی خلیجفارس مسجل گردیده بود، جزایر مابین سرزمینهای شمالی و جنوبی و ازآنجمله جزایر سهگانه در حاکمیت ایران بوده است. چنانکه نادرشاه افشار در سال ۱۱۴۷. ق لطیفخان دشتستانی را به حکومت ایالت دشتستان، شولستان و کاپیتانی کل سواحل، بنادر و جزایر خلیجفارس منصوب کرد. لطیفخان نیز جزیره کیش و دیگر جزایر، از جمله ابوموسی و تنبها را از وجود دزدان دریایی پاکسازی کرد و در سال ۱۱۴۹. ق به بحرین لشکرکشی نمود و پس از شکست حاکم آن منطقه کلید دژ بحرین را برای نادرشاه فرستاد.
پس از مرگ نادر، کریمخان زند نیز در دوران سلطنت خود، بر سراسر خلیجفارس و جزایر آن، از جمله بر ابوموسی و تنبها، اعمال حاکمیت نمود. کریمخان زند همواره نسبت به طوایف عرب خودمختار در سواحل شمالی خلیج فارس از سیاست مدارا و ملایمت تبعیت میکرد. میتوان گفت کریمخان تاحدودی درکسب قدرت از کمک آنان سود میجست. چنین برخوردی از جانب کریمخان سبب گردید قبیلههای عرب، بهخصوص جواسم ــ قاسمیها ــ در هر دو کرانه خلیجفارس قدرت بگیرند. برهمیناساس کریمخان زند مقام ریاست (ضابطی) بندر لنگه را به شیخ صالح، رئیس طایفه قاسمی، در آن ناحیه واگذار کرد. هرچند این مقام در سالهای بعد به فرزندان و نوادگان شیخ صالح نیز رسید، اما بدان جهت که این افراد تحت تابعیت ایران بودند حکومت آنان بههیچ عنوان ناقض اعمال حاکمیت دولت ایران بر این منطقه تلقی نمیگردید. در این دوره جزایر کیش، تنب، ابوموسی، سیری (سری) و بیستوشش جزیره دیگر همگی بخشی از حکمرانی لنگه بودند. البته مبحث قاسمیها بحث بیشتری را میطلبد که در جای خود به آن اشاره خواهد شد.
●جزایر سهگانه در دوره قاجار
پس از مرگ کریمخان و اضمحلال زندیه، قاجارها حکومت را در ایران به دست گرفتند. اولین پادشاه آنان، یعنی آغامحمدخان قاجار، بهشدت درگیر بحرانهای سیاسی و نظامی در مناطق شمالی ایران، بهویژه در قفقاز، بود. به همینجهت وی تاحدی از مسائل خلیجفارس غافل گردید. آغامحمدخان، به دلیلی که ذکر شد، اداره امور گمرکات بندرعباس، لنگه و جزایر تابع آنها را از طریق اجاره به امام عمان و مسقط واگذار کرد. در ادامه، طی سلسلهحوادثی قاسمیها (قواسم)، که برای مدتی از لنگه بیرون رانده شده بودند، بار دیگر به آنجا بازگشته و با پذیرش فرمانبرداری از والی فارس، از سوی او اداره بندر لنگه و جزایر تابع آن را عهدهدار شدند.
از آغاز سده هیجدهم تسلط بر خلیج فارس به منظور امنیت شبهقاره هند همراه با حصول منافع بازرگانی مورد توجه دولت استعماری بریتانیا قرارگرفت. این دولت تقریبا از سال ۱۸۲۰. م به بهانههای مختلف سعی کرد حضور خود را در خلیجفارس گسترش دهد. تحمیل قراردادهای یکجانبه به کشورهای منطقه و سعی در تصرف دریاها، سواحل و بنادر موجود در منطقه، بهویژه در خاورمیانه و علیالخصوص خلیجفارس، توسط قوای بحری تا سال ها، اساس سیاست بریتانیا در خلیج فارس را تشکیل میداد. یکی از قراردادهای استعماری در این دوره قرارداد مجمل بود که در سال ۱۸۰۹ و در زمان سلطنت فتحعلیشاه قاجار ما بین ایران و بریتانیا منعقد گردید. از سوی ایران قرارداد فوق را میرزامحمد شفیع معتمدالدوله (صدراعظم) و محمدحسینخان امینالدوله امضا کردند. در انعقاد این قرارداد وزیرمختار انگلستان در ایران ـــ سرهارفورد جونزــ نقش ویژهای داشت. در عهدنامه بعدی که به قرارداد مفصل معروف شد نیز بخشهایی به مسائل خلیجفارس اختصاص یافته بود. بریتانیا سعی میکرد در خلال عقد چنین قراردادهایی هرچه بیشتر حاکمیت ایران را در خلیجفارس محدود کرده و نفوذ خود را گسترش دهد. علاوه بر غارت منابع ایران و تصرف بازارهای آن، بریتانیا از این کار یک هدف عمده را دنبال میکرد و آن دفاع و حفاظت از متصرفات خود در هند بود. در دوره محمدشاه و در پی بروز مساله هرات، انگلستان از بنادر و جزایر موجود در خلیجفارس جهت اعمال فشار بر دولت ایران استفاده کرد. در همین زمان، درگیری و جنگی بین ایران و عثمانی روی داد که منجر به عقد قرارداد معروف به ارزنهٔ الروم گردید. انگلستان نیز که یکی از چهار دولت شرکتکننده در این مذاکرات بود، تا سالها بر سر بازگرداندن حاکمیت ایران بر بندر محمره (خرمشهر) بهانهجویی میکرد. انگلیسیها توانستند با فریبکاری و ظاهرسازی در بحث ممنوعیت خرید و فروش برده (نقاب انسان گرایی و حقوق بشری) و همچنین اعمال فشارهای شدید امضای، «قرارداد بازرسی کشتیها در خلیجفارس» را در سال ۱۸۵۱. م و در دوره صدارت امیرکبیر از ایران دریافت کنند. البته امیرکبیر سعی کرد تا آنجا که امکان دارد از میزان نفوذ این قرارداد تحمیلی بکاهد. وی مفادی را در متن قرارداد فوق افزود تا خدشه اساسی به اعمال حاکمیت ایران بر خلیج فارس وارد نگردد. همین امتیاز در هنگام انعقاد پیمان پاریس در سالهای بعد به مدت دهسال دیگر تمدید شد و حق بازرسی کشتیها در خلیجفارس کماکان به انگلیسیها واگذار گردید.
درخصوص عهدنامه پاریس نیز میتوان این نکته را یادآور شد که بریتانیا هرچند در ظاهر جهت اعمال فشار بر ایران جهت خاتمهدادن به محاصره هرات دست به اشغال برخی جزایر و بنادر زد، اما درحقیقت این دولت با یک تیر به دنبال دو نشان بود و در نهان قصد داشت در سایه مساله هرات نفوذ خود را بر سراسر خلیجفارس گسترش دهد. عجیب آن که در فصل سیزدهم قرارداد پاریس که اصولا در خصوص مساله هرات منعقد شده بود، قرارداد پیشین درخصوص حق بازرسی و نظارت بریتانیا بر کشتیهای مشکوک به حمله برده در سواحل خلیجفارس تمدید شد!. علاوهبراین، بریتانیا سعی کرد در راستای کاستن از نفوذ تاریخی ایران بر سراسر خلیجفارس و سواحل و جزایر آن، حاکمان و برخی راهزنان عرب را مورد حمایت قرار دهد. در سالهای بعدی دوره قاجار، بریتانیا توانست با کسب امتیازات جدید، از جمله امتیاز گمرکات جنوب و امتیاز دارسی، دامنه نفوذ خود را در خلیجفارس افزایش دهد. کشف نفت در منطقه و تصمیم انگلستان به تبدیل سوخت کشتی هایش از زغالسنگ به نفت نیز بر اهمیت خلیجفارس بیش از پیش افزود.
●قاسمیها
در بررسی تاریخچه مالکیت جزایر سهگانه، بهویژه در دوره قاجار، به گروهی از اعراب برمیخوریم که به قاسمیها، قواسم و یا جواسم معروفند. آنان طایفهای از اعراب بودند که در شارجه و راسالخیمه سکونت داشتند) اصالتا عراقی بودند). تاریخدانان معتقدند که گروهی از آنان بهتدریج وارد ایران شده و با پذیرش تابعیت دولت ایران، در کشور و بهویژه در بندر لنگه اقامت گزیدند. بهتدریج بر نفوذ و قدرت این عده افزوده شد و براینخستینبار در اواخر دوره زندیه شیخ سعیدابنقضیب ــ رئیس جواسم ــ توانست حکومت بندر لنگه را در برابر مبلغ دویست تومان از حاکم فارس اجاره نماید. «در اواخر قرن هیجدهم که مصادف با اواخر دوره زندیه بود طایفهای از اعراب به نام جواسم به ایران آمده و در بندر لنگه اقامت گزیدند و به تبعیت ایران درآمدند. شاخه دیگری از این طایفه در شارجه و راسالخیمه سکونت اختیار کرده بودند. شیخ سعیدابنقضیب رئیس طایفه جواسمی بندر لنگه موفق شد حکومت این منطقه را به مبلغ دویست تومان از خوانین بستک در استان فارس اجاره نماید. بعد از وی حکومت لنگه به فرزندانش رسید که همچنان از خوانین بستک اطاعت میکردند. جزایر ابوموسی، تنب بزرگ و کوچک نیز در این زمان از توابع بندر لنگه محسوب میشدند.» در این بحث البته باید متوجه بود که اولا ایشان به تابعیت دولت ایران درآمده بودند و هرگونه اعمال حاکمیت بر جزایر از سوی آنان به منزله تداوم اعمال حاکمیت دولت ایران محسوب میگردید، ثانیا در این دوره به دلیل بالابودن هزینههای نظامی و نیز رایجبودن سنّت اجاره سرزمین ها، اجاره بندر لنگه و جزایر نزدیک به آن به جواسم، آن هم به نمایندگی از دولت ایران و تحت تابعیت ایران، امر عجیبی تصور نمیشد. «.. تمامی قوای دولتی ایران در این دوره در سرتاسر منطقه عبارت بود از یک نفر میرزابنویس و یک داروغه با سی چهل نفر مامور جزء و این به دلیل هزینه سنگین نگهداشتن سرباز و ساخلوهای نظامی بود. در چنین احوالی دولت ایران بر آن شد که لنگه و توابع آن را به اجاره قاسمیها واگذار کند، همانگونه که حکومت بندرعباس را به رقیب قاسمیها یعنی امام مسقط واگذار کرده بود. در شرایط آن روز ایران، این شاید بهترین راه به نظر میرسید که میتوانست امنیت سواحل را در برابر هجوم دزدان دریایی محافظت کند.». همانگونه که ذکر شد، در مقطع زمانی قرون هیجدهم و نوزدهم میلادی، اجارهدادن شهرها و بنادر امری طبیعی و مرسوم تلقی میگردید. با این وجود، بنادر و جزایر خلیجفارس هرچندگاه مورد تاختوتاز دزدان دریایی و طوایف مختلف عرب قرار میگرفت و از آنجا که ناوگان دریایی بریتانیا در خلیجفارس نیز در برخی موارد مورد تاختوتاز این راهزنان واقع میشد، دولت بریتانیا از این بهانه استفاده نموده و با شعار سرکوبی دزدان دریایی نفوذ خود را در خلیجفارس گسترش داد. آنان طی دو لشگرکشی عمده در سالهای ۱۸۰۹. م و ۱۸۱۹. م، ضمن سرکوب دزدان دریایی، عملا به تصرف سرزمینهای این منطقه مبادرت ورزیدند. با این همه، بریتانیا جهت تضعیف پایههای قدرت و نفوذ ایران در خلیجفارس، با همین راهزنان عرب و شیوخ سواحل جنوبی خلیجفارس اقدام به انعقاد قرارداد نمود. قراردادهای مذکور هرچند ظاهری کاملا مشروع و مقبول داشت، اما در سالهای بعد به صورت قراردادهای تحتالحمایگی درآمد؛ تا آنجا که شیوخ سواحل جنوبی خلیجفارس بدون اجازه انگلستان حق ایجاد ارتباط با هیچ یک از کشورها را نداشتند. از این زمان (۱۸۲۰) به بعد است که میتوان نفوذ سیاسی و نظامی انگلستان را در خلیجفارس بیشازهرزماندیگر مشاهده کرد؛ چنانکه در سال ۱۸۲۱. م انگلیسیها به بنادر لنگه و چارک حمله برده و به قتل و غارت و چپاول اموال مردم پرداختند. ساکنان لنگه و جزایر و بنادر تابع آن در برابر اعمال غیرانسانی انگلیسیها ایستادگی و مقاومت کرده و با این استقامت خود عملا به بریتانیاییها اعلام کردند که بندر لنگه و جزایر تابع آن از جمله ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک جزئی جداییناپذیر از سرزمین ایران میباشند. در سال ۱۸۴۰، صدرالعظم وقت ایران، حاج میرزا آغاسی، با مشاهده عملیات نظامی گسترده بریتانیا در سواحل، بنادر و جزایر ایران ــ که در واکنش به لشکرکشی ایران جهت سرکوب والی شورشی هرات، کامران میرزا، صورت گرفته بود ــ اعلام نمود که تمام دریای خلیجفارس و جزایر آن متعلق به ایران است.
بریتانیاییها از این تاریخ به بعد با دیوانه و روسوفیل خطابکردن حاجمیرزا آغاسی، شدیدا استراتژی ایرانزدایی خلیجفارس را آغاز کردند. درهمینراستا، عوامل نفوذی و افسران بریتانیایی سعی کردند با تحریک و تطمیع حاکمان قاسمی مستقر در برخی مناطق خلیجفارس، آنان را به ترک تابعیت از ایران و اعلام استقلال وادار نمایند. بهعنوانمثال، حاکم بندرعباس ــ شیخ یوسف ــ که تا زمان مرگ فتحعلیشاه خراجگزار و تابع دولت ایران و حاکمان فارس بود از سال ۱۸۳۵. م شروع به طغیان و نافرمانی کرد. وی قصد داشت با کمک و در ارتباط با انگلیسیها، ضمن تامین منافع استعماری بریتانیا، بندرعباس را در موقعیتی شبیه به هرات قرار دهد. دو صدرالعظم ایران، میرزاتقیخان امیرکبیر و حاجمیرزا آغاسی، نتوانستند تا نزدیک به نوزدهسال شیخ یوسف را از میان برداشته و تلاشهای انگلستان را عقیم گذارند. اما نهایتا در سال ۱۸۵۴ و در زمان صدارت میرزاآقاخان نوری این امر روی داد. وی با اعزام نیروی نظامی به ناحیه بندرعباس در سال ۱۸۵۵ شیخ یوسف را شکست داده و این منطقه را متصرف شد. در سالهای بعد تلاشهای بازماندگان شیخ یوسف با شکست مواجه گردید و ایشان مجبور شدند جهت تجدید قرارداد اجارهداری پیشین در منطقه بندرعباس و نواحی مرتبط به آن، با ایران مذاکره نمایند. متعاقبا قرارداد اجاره بیستسالهای در سال ۱۸۵۶ تنظیم گردید. بر اساس شرایط ماده اول این قرارداد، سلطان مسقط بهعنوان حاکم اجارهدار این منطقه جزو اتباع ایران درآمد. انگلستان که بهشدت با عقد چنین قراردادهایی مخالف بود و نگرانی عمیقی نسبت به افزایش قدرت و نفوذ ایران در منطقه خلیجفارس داشت، بهشدت به تکاپو افتاد و با بهانهقراردادن مساله هرات، به بنادر و جزایر ایران در خلیجفارس حمله کرد. دولت ایران ناگزیر عقبنشینی طرفین از هر دو موضع را پذیرفت. این مساله در واقع اهمیت فوقالعاده بنادر و جزایر ایران در خلیجفارس را در نگاه حاکمان وقت نسبت به سایر نقاط بهتر نشان میدهد.
●حضور جدی طرفین در خلیج فارس و جزایر
در سال ۱۸۸۶ شاهزاده محمدمیرزا بهعنوان والی فارس منصوب گردید. در همین زمان تقسیمات کشوری تغییر یافت و نظام سیاسی ــ اداری تازهای بهوجود آمد. براساس این نظام جدید ایران به بیستوهفت ایالت تقسیم شد. ایالت بیستوششم شامل جزایر و بنادر خلیجفارس بود. بندر لنگه و توابع آن از جمله جزایر ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک جزو بخش (ولایت) ویژه ایالت بیستوششم محسوب میشدند. در این زمان سعدالملک حکومت بندرعباس و لنگه را برعهده داشت. شاهزاده محمدمیرزا، والی فارس، حکومت قاسمی در بندر لنگه را تا سطح نیابت فرمانداری (نایبالحکومه) بوشهر تنزل داد و توابع آن را ضمیمه ایالت بنادر و جزایر خلیجفارس نمود و قوامالملک را حاکم آن ایالت کرد و سرتیپ حاجی احمدخان را نیز به سمت دریابیگی این منطقه منصوب نمود. حاجی احمدخان با کشتی جدید نیروی دریایی نوین ایران از ابوظبی و دبی دیدار کرد و تحت لوای تماس و مذاکره، قدرت ایران را به رخ آنان کشید. بهتدریج رویدادهایی در بندر لنگه روی داد که زمینه را جهت پایاندادن به حکومت قواسم در این ناحیه فراهم ساخت. در سال ۱۸۸۷ امینالسلطان صدرالعظم وقت ایران دستور داد تا شیخ خطیب قاسمی دستگیر و زندانی گردد. او را تحتالحفظ روانه تهران کردند و مدتی بعد درگذشت. بهاینترتیب خودمختاری قاسمی لنگه برچیده شد و این منطقه و جزایر تابع آن، زیر نظر حاکم منصوب دولت مرکزی درآمدند.
لازم به ذکر است که در سال ۱۸۶۸. م انگلیسیها با دولت ایران وارد گفتگو شده و موافقت آنان را جهت ایجاد ایستگاه مخابراتی در جزیره هنگام به دست آوردند. هرچند بنابهدلایلی انگلیسیها در سال ۱۸۸۰ این ایستگاه را تعطیل کردند، اما دو دههبعد بار دیگر ضمن اشغال این جزیره پرچم خود را بر آن برافراشته و ایستگاه مزبور را متصرف شدند. در سال ۱۸۸۶ امینالسلطان، حاجیمحمدمهدی ملکالتجار بوشهری را به عنوان حاکم بندر لنگه و جزایر توابع آن منصوب کرد. وی نیز ــ همانگونه که گفته شد ــ ضمن برچیدن حکومت قواسم، پرچم ایران را برفراز بنادر لنگه، چارک و جزایر ابوموسی و سری (سیری) برافراشت. در مقابل، بریتانیا برمبنای «وضعیت حقوقی دوگانه» جزیره سیری به این اقدام اعتراض نموده و به موروثیبودن حکومت قواسم در جزایر خلیجفارس استناد کرد. پاسخ وزارت خارجه ایران به این ادعا نیز در جای خود جای تامل دارد: «در پاسخ به یادداشت سفارت فخیمه مورخ بیستوششم جمادیالثانی، در مورد دلایل و شواهد اثبات تعلق جزیره سیری به حکومت ایران، اولا موجب نهایت شگفتی است که سفارت فخیمه بریتانیا، که در مورد متصرفات ایران در کلیه جاها و نواحی دریای عمان، بهویژه بنادر خلیجفارس، کاملا مطلع بوده آگاهی دارند، تصور میفرمایند که این موضوع مالکیت ایران بر این جاها نیاز به ارائه شواهد دارد و دعاوی بیپایه شیوخ جواسم را قبول دارند
و خواستار ارائه شواهد هستند. دوماً، در اجابت تقاضای سفارت باید تاکید نمود که بر طبق کلیه قوانین کشورهای پیشرفته، محکمترین شاهد مالکیت (جاها یا سرزمین ها) یک حکومت اشغال و تصرف است و ازاینرو نیازی به ارائه دلیل دیگر نیست. سفارت فخیمه و کارگزاران حکومت هند [تحت سلطه بریتانیا]باید با حسن نیت و به عینیت شاهد باشند که جزیره سیری همیشه و نیز اکنون تابع بندر لنگه و تحت حکمرانی آن بوده و، چون بندر لنگه به حکومت [ایران]تعلق دارد و حکمران از سوی حکومت [ایران]منصوب بندر لنگه بوده [و هستند]... افراشتن پرچم در بنادر خلیجفارس، از دوران قدیم ضروری دانسته نبودند، ولی اکنون که افراشتن پرچم گهگاه ضروری دانسته شده، [از این رو]در کلیه آن بنادر پرچم افراشته شد. اقدام مشابه در جزیره سیری که تابع بندر لنگه است به عمل آمده است.» هرچند سفارت بریتانیا در پاسخ به نامه ایران مجددا بر ادعاهای پیشین تاکید کرد و این موارد را در نامهای به دربار فرستاد، اما جالب خواهد بود که بدانیم ناصرالدینشاه قاجار با خواندن نامه سفارت بریتانیا در حاشیه آن نوشت: «شاهد [مالکیت ایران بر جزایر]همان است که پیشتر نوشته شد دیگر چه دلیل مهمی باید نوشت؟» در پاسخ وزارت امورخارجه ایران نیز بر این نکته تاکید شده بود که شیوخ قاسمی از سوی ایران بر بندر لنگه و جزایر آن حکمرانی داشتند. ناصرالدینشاه همچنین با مشاهده نقشه رسمی تهیهشده از سوی انجمن سلطنتی جغرافیای بریتانیا (زیر نظر لرد کرزن) اعلام نمود که دیگر با مشاهده چنین سندی هیچگونه استدلالی جهت حاکمیت انگلیسی یا امیرنشینهای وابسته به آن بر جزایر باقی نمیماند؛ چراکه در این نقشه ــ هرچند در دوره منازعات طرفین ترسیم شده بود ــ جزایر مورد اختلاف بهویژه جزایر سهگانه جزو خاک ایران نشان داده شده بود. بهتدریج، با نزدیکشدن به سالهای پایانی قرن نوزدهم، نگرانی انگلیسیها درخصوص قدرتیافتن روسیه و حضور این قدرت در منطقه خلیجفارس سبب گردید بریتانیاییها به فکر پیشدستی افتاده و سعی کنند تا حد امکان جزایر خلیجفارس را به تصرف خود درآورند.
در اینخصوص میتوان به نامه وزارت امور هند به وزارت خارجه بریتانیا در سال ۱۹۰۰ اشاره کرد: «.. گزارشی واصل گردید مبنیبراینکه روسها قصد دارند در بندرعباس نیرو پیاده کنند و یا پرچم خود را افراشته سازند. اجازه صادر گردید تا در صورت اقتضاء، پرچم بریتانیا در جزایر هرمز یا هنگام یا قشم یا هر جزیره دیگری در آن نواحی که به نظر مقامات دریاداری برای احداث پایگاه دریایی مناسب باشد به اهتزاز درآید.» بدین ترتیب جزایر تنب و ابوموسی، هرچند به نام شیخ شارجه، اما عملا توسط بریتانیا در اوایل ۱۹۰۳ به اشغال درآمد. گذشته از ارزش ژئوپلتیکی خلیجفارس و جزایر آن، مقامات انگلیسی در یک مبارزه دریایی با روس ها، خلیجفارس را جزئی از سرحدات سیاسی هندوستان به شمار میآوردند. آنها این منطقه را قسمتی از یک ناحیه محافظ و حایل میپنداشتند که به دور هندوستان به وجود آمده است و معتقد بودند که حریم امنیت هندوستان از شرق شروع شده و از طریق هیمالیا و افغانستان و بلوچستان و جنوب ایران به خلیجفارس رسیده و سپس در مغرب به قسمتهای جنوبی خوزستان و حدود عراق و کویت خاتمه میپذیرد. برهمینمبنا و باور بود که دولت انگلیسی سعی در بهدستآوردن و دراختیارداشتن بندرها و جزیرهها در هر گوشه و کنار و در شرق و غرب و شمال و جنوب خلیجفارس و دریای عمان در خشکی و در دریا مینمود. از نظر اقتصادی نیز، ارزش تجارت کمپانی هند شرقی فقط در خلیجفارس بیش از یکچهارم کل تجارت این کمپانی بود و ازدستدادن این بازار ضربهای سنگین بر منافع بریتانیا وارد میکرد.
در مقابل، دولت ایران نیز هرچند در حالت ضعف نسبی قرارداشت، اما از تلاش جهت گسترش نفوذ خود در منطقه خلیجفارس غافل نماند. تقریبا از سال ۱۸۸۷ تا ۱۹۰۵میلادی، ایرانیان یک سیاست تهاجمی را در قبال مسائل خلیجفارس پیش گرفتند. طرفداران این سیاست را در آن موقع صدراعظم (امینالسلطان) و سرتیپ حاجیاحمدخان و همچنین ملکالتجار بوشهری رهبری میکردند. در چنین اوضاع و احوالی بود که نمایندگان بریتانیا در منطقه دست به اقداماتی زدند و با احساس این موضوع که ایران درصدد است بر قدرت خود در منطقه بیفزاید، ضمن گردهمآوردن شیوخ منطقه، از آنان خواستند وضعیت خود را حفظ کرده و مطیع اوامر دولت بریتانیا باقی باشند. حتی این شیوخ ملزم شدند که بدون موافقت بریتانیا با هیچ حکومت خارجی مکاتبه نکرده و هیچ تعهدی را نپذیرند. همچنین شیوخ مذکور متعهد شدند که اجازه ندهند هیچ دولت خارجی جز بریتانیا در خاک آنان مستقر گردد.
در پی چنین اظهارات و توجهات عملی قوای ایرانی در خلیجفارس بود که بریتانیا در سال ۱۹۰۳ به شیخ راسالخیمه توصیه کرد پرچم خود را بهعنوان مالک جزایر ابوموسی و تنب بزرگ و کوچک در آن جزایر نصب کند؛ زیرا بیم داشت که در صورت استفاده ممتد تجار ایرانی از جزایر مذکور، دولت ایران ادعای مالکیت خود بر این جزایر را پیگیری نموده و خواهان پایان اشغال آنها شود. اتفاقا همینطور نیز شد و عوامل اداره گمرکات جنوب ایران با کشتی مظفری در سال ۱۹۰۴ از جزایر تنب و ابوموسی دیدار کرده و به جای پرچم شارجه پرچم ایران را به اهتزاز درآوردند. این اقدام دولت ایران با اعتراض بریتانیا مواجه شد. مشیرالدوله در پاسخ به اعتراض دولت انگلستان طینامهای به سفارت این کشور در تهران اعلام داشت که، چون دولت ایران جزایر تنب و ابوموسی را متعلق به خود میداند؛ لذا ماموران گمرک اقدام به برافراشتن پرچم ایران در آن جزایر کردهاند. درهمیناثنا، مذاکرات جدی بین طرفین آغاز شد و در نهایت هر دو طرف موافقت کردند که پرچم هیچ یک در جزایر نصب نگردد تا توافق نهایی حاصل گردد. در حالیکه ایران پرچم خود را جهت نشاندادن حسن نیت پایین آورد، بریتانیاییها با عدم پایبندی به توافقات، مجددا با اعمال نفوذ پرچم شارجه را به جای پرچم ایران در آنجا برافراشتند. درهمینخصوص مظفرالدینشاه به صدراعظم خویش اعلام داشت: «به وزیر خارجه ابلاغ نمایند که به سفارت انگلیس بگوید، پارسال در این باب مذاکرات شد، دولت انگلیس از ما خواهش کرد که بیرق خودمان را از این دو جزیره برداریم تا رسیدگی و گفتگو شود، درصورتیکه ما خودمان میدانیم که این دو جزیره ملک مسلمه ایران است. دراینصورت حالا چطور دولت انگلیس در عالم دوستی راضی میشود که ما ملک مطلق خودمان را به شیخ واگذار کنیم و او بیرق در آنجا بیفرازد. شما [وزیرخارجه]باز هم گفتگو کنید و ما بههیچوجه از حق خود نخواهیم گذشت.»
باوجود تمام توجه و حساسیت دولت ایران به این مساله در سالهای بعد رویدادهایی رخ داد که تاحدود زیادی فرصت مناسبی را در راستای خدمت به تسلط بریتانیا بر این جزایر فراهم آورد. چندسالی بود که شور مشروطهخواهی سراسر کشور را فراگرفته بود و پس از مرگ مظفرالدینشاه و مخالفتهای فرزندش با مشروطه، ایران به سمت یک جنگ داخلی سوق داده شد. بریتانیا و عواملش در منطقه از این فرصت استفاده کرده و در سال ۱۹۰۶. م شیوخ عرب با اجازه، کمک و اشاره بریتانیا جزایر سهگانه را تقریبا بدون دردسر اشغال کردند. «ایران در لبه پرتگاه جنگ داخلی قرار گرفته بود. قیام ملی ایرانیان که سرانجام به انقلاب مشروطیت انجامید، توجه را به مسائل داخلی محدود کرده بود. شیوخ قاسمی از درگیریهای داخلی ایران بهره گرفتند و درفش خود را در جزیرههای تنب بزرگ و تنبکوچک و ابوموسی برافراشتند بیآنکه با مخالفت درخورتوجهی از سوی ایرانیان روبرو شوند.» در شرایطی که ایران سختترین روزهای خود را میگذارند و دولتهای ضعیف مشروطه عملا درگیر مشکلات داخلی بودند، جنگ جهانی اول نیز روی داد و عملا چیزی از استقلال مملکت با ورود نیروهای بیگانه به کشور باقی نماند. درهمینحال با نزدیکشدن روسیه و بریتانیا به یکدیگر در سالهای جنگ جهانی اول، ازیک سو یکی از بهانههای همیشگی انگلیسیها جهت حضور در خلیجفارس (تهدید روس ها) از بین رفت، اما از سویدیگر این نزدیکی روسها و بریتانیاییها سبب گردید تا دولت استعماری انگلستان با توافق ضمنی دولت روسیه به اشغال جزایر ایرانی خلیجفارس ادامه دهد. در همین راستا در سال ۱۹۰۸ عوامل تحتالحمایه بریتانیا در منطقه، تنب کوچک را به اشغال خود درآورده و پرچم خود را بر فراز آن برافراشتند.
پس از فروکشکردن تحولات مشروطه و سپس آرامش نسبی دوره حکومت احمدشاه، ایران که بهتدریج از وضعیت انقلاب مشروطیت به خود آمده بود، اعتراض به قواسم و بریتانیا را آغاز کرد. هرچند ایران اعتراضات خود را به بریتانیاییها و اعلام حاکمیت خود را بر جزایر سهگانه تنب بزرگ و کوچک و ابوموسی را از سال ۱۸۸۷ بهطورگسترده آغاز کرده بود، اما مجددا در سالهای ۱۹۰۳ و ۱۹۰۴ دوباره آن را مطرح کرد. ایران هرچند در سالهای پایانی دهه دوم قرن بیستم مجددا دچار تحولات عمیقی بود و سلسله قاجار میرفت که برای همیشه از تاریخ کشور حذف شود، اما بااینوجود، نگرانی از وضعیت جزایر سهگانه همچنان در هیات حاکمه کشور وجود داشت و دولت ایران در سال ۱۹۲۳، مجددا و آشکارا به اشغال جزایر سهگانه اعتراض نمود و ادعای مالکیت خود بر جزایر را زنده نگاه داشت.
●اسناد
دولت ایران در طول تاریخ خود، از جمله در دوره قاجاریه، با مساله حاکمیت جزایر خلیجفارس سروکار داشته و بهنحوی درگیر این قضیه بوده است. هرچند تا قرنها هیچ خطری مالکیت ایران بر جزایر را تهدید نمیکرد، اما در دوره قاجاریه با حضور استعمار بریتانیا در منطقه، حاکمیت ایران بر جزایر متعلق به خود بهناحق مورد خدشه و سوال قرار گرفت. البته درخصوص مالکیت تاریخی ایران بر جزایر سهگانه ابوموسی، تنب بزرگ و کوچک تردیدی از نظر ما وجود ندارد، اما جالبآنکه، در دوره قاجار، بریتانیا و امارتهای تحتالحمایه آن نیز در گزارش ها، اسناد و نقشههای متعددی مالکیت دولت ایران را بر جزایر مذکور مورد تایید قراردادهاند. اینگونه اسناد، بسیار و فراوان است و در صحت و رسمیت آنها نیز جای تردیدی وجود ندارد
مشاهده میشود که در طول نزدیک به دو قرن حکومت شاهان قاجار مساله جزایر خلیجفارس، بهویژه جزایر سهگانه، هرگز فراموش نشده و مورد اغفال قرار نگرفت. با وجودیکه به هیچ عنوان قصد دفاع یا تعریف و تمجید از شاهان قاجار و حکومت هایشان را نداریم، اما نباید از این نکته بهسادگی بگذریم که آنان با وجود تمام ضعفها و بیلیاقتیهایی که در دوره حکومت خود مرتکب شدند، درخصوص جزایر از سیاستی نسبتا در خور توجه برخوردار بودند. تاریخ نشان داده که حتی برخی شاهان قاجار که به وطنفروشی، سستی و بیخردی معروفند نیز درخصوص جزایر خلیجفارس، بهویژه در ارتباط با سه جزیره مورد نظر، در برابر فشارها و تهدیدهای بریتانیا و شیخنشینان تحتالحمایهاش بهسادگی تسلیم نشدند و همواره بر مالکیت ایران بر جزایر سهگانه تاکید داشتند. جالب است بدانیم که در اکثر رجال سیاسی و درباریان دوره قاجاریه نیز نوعی تعصب و سرسختی درخصوص مساله جزایر مشاهده میشود. آنان تقریبا بدون درنظرگرفتن سایر اقدامات و سوابق شان، معمولا از مساله مالکیت ایران بر جزایر خلیجفارس حمایت مینمودند. وقتی در تاریخ میخوانیم شاهانی نظیر فتحعلیشاه، ناصرالدینشاه و حتی مظفرالدینشاه نیز نسبت به جزایر ایرانی واقع در خلیجفارس حساس و دقیق بودهاند، ناگزیر به این نتیجه میرسیم که، چون در هوش، فراست و آیندهنگری این شاهان جای تردید وجود دارد، لذا میبایست این امر را پذیرفت که مساله مالکیت ایران بر جزایر بهقدری مهم، آشکار و حساس بوده است که حتی آنان نیز با وجود تمام ضعفها و اشتباهات شان در این خصوص به خود جرات هیچگونه مسامحه و سستی را نمیدادند.
درهمیندوره از سوی ایران اقدامات متعددی جهت اعمال حاکمیت بر جزایر خلیجفارس صورت گرفت و در برابر هرگونه تجاوز خارجی به جزایر موضعگیری شد و دولت ایران در حد توان حتی در ضعیفترین دورهها نیز به مقاومت پرداخت. اقدامات صورتگرفته در دوره قاجارها سالها بعد و زمانیکه سرسپردگان و حکومتهای دستساز بریتانیا در منطقه مدعی تملک بر مناطقی از کشور از جمله جزایر سهگانه بودند، به عنوان سوابق اعمال حاکمیت و حضور دولت ایران مورد بهرهبرداری و استناد قرار گرفت. اعتراضات و اقدامات ایران در نپذیرفتن اشغال این جزایر در سالهای بعد نیز تداوم یافت و سرانجام پس از یک دوره نزدیک به هفتاد سال اشغال جزایر از سال ۱۹۰۳ تا ۱۹۷۱، جزایر سهگانه به آغوش مام وطن بازگشتند.
پایگاه تحلیلی خبری شعار سال با اندکی اضافات و تلخیص برگرفته از ماهنامه زمانه به قلم داود راکی.