چهارشنبه ۲۱ آبان ۱۴۰۴ - 2025 November 12
شعارسال: «لیلا» یکی از شاخصترین آثار داریوش مهرجویی در دهه ۷۰ به اسطورهای برای سینمای دراماتیک ایران بدل شده بود. «لیلا» روایت دختری بود که برای همسر خود همسری اختیار میکند. کمی بعد از لیلا یکی دیگر از کارگردانهای سینمای ایران هم چنین داستانی را در اثری دیگر گنجاند و «هنرپیشه» را خلق کرد. در روایت دوم نیز همسری تلاش میکند تا برای همسر خود، زنی را اختیار کند. «لیلا» و «هنرپیشه» هر دو ماجرای زنانی بودند که به ناباروری دچار بودند و همسرانی داشتند که بذرحسرت کودکی را در دل کاشته بودند.

کمی پیش ازاین دوفیلم در دهه ۳۰ اتفاقی مشابه رخ میدهد. بتول عاصمی شخصیت زن اول داستان زندگی محسن بود. او همچون «لیلا» از نعمت فرزند محروم بود و مانند شخصیت زن «هنرپیشه» علاقه بسیار به زندگی مشترک با همسر خود داشت.
بتول با اصرارهای فراوان زنی را به عقد همسر خود در میآورد که رقیب او برای شوهرش بچههایی به دنیا آورد. اینگونه محسن آزمایش همچون مردان آثار فاخر سینمایی ایران میشود. داستان زندگی او پایانی ملودارم نیز مییابد. ازدواجی سینمایی برای محسن در جوانی با اتفاقی پرهیجان در دهه ۳۰ همراه میشود. زندگی او همچون فیلمهای هالیودی که سالنهای سینماهایی ایران را تسخیر کرده بودند، صورتی حادثهای میگیرد. زندگی او میسوزد و آتش برکسب وکارش میافتد. محسن ولی عجیب بین هالیود، بالیود سینمایی فاخر ایرانی سرگردان بود. او پایان زندگی خود را همچون مجموعههای ایران دهه شصت از غم و اندوه سرشار ساخت.
آرزوهای بزرگ
محسن در خانوادهای فقیر متولد شد. خانواده او، اما روحیاتی مذهبی داشتند. پدر کسوت روحانیت داشت و سایرین نیز دیدگاههای مذهبی پیش روی خود داشتند. وضعیت مالی خانواده آنقدرها قوی نبود تا تمامی فرزندان راهی مدرسه شوند وکسب علم کنند از همین روی محسن تنها چهار سال درس خواند. محسن یازده ساله شده بود که راهی بازار کار شد. انتخاب اول برای کودک یازده ساله بسیار هم دشوار بود. او به کارگاه آهنگری رفته بود. محسن قرار بود تا هزینههای زندگی خود و خانواده را از راه آهنگری کسب کند. صاحب کارگاه به محسن اعلام کرده بود که برای «کودکی چنین نحیف مزدی نمیدهد»، اما محسن تقاضا کرده بود تا مدتی را آزمایشی کار کند و اگر نظر صاحب کار جلب شده به صورت دائم به کار بپردازد.
مدت کوتاهی که گذشت، کارفرمایی کارگاه کوچک آهنگری برای اومزد یک تومانی در ماه درنظر میگیرد و چنین محسن به استخدام آهنگری در میآید. ۴ سال که میگذرد، محسن ۱۴۰ تومان اندوخته بود. او مزدها و انعامها را جملگی پس از انداز کرده بود تا چنین پس از اندازی را برای دورن سخت زندگی خود باقی گذشته باشد. محسن کودکی را به جوانی پیوند داده بود. او درکارگاه آهنگری رشد کرده بود و زندگی را به سختی آموخته بود. محسن اهل رفتارهای به سبک هم نسلهای خود نبود. کودکی را در فقر و جوانی با کورههای داغ ذوب آهن تجربه کرده بود. محسن ولی اندیشههای بسیاری در ذهن داشت. او قصد کرده بود تا مردمی بزرگ باشد و بزرگی کند. محسن هزینههای زندگی خواهر، برادر و مادر خود را پرداخت میکرد و از همین روی چندان تمایلی نداشت تا رفتارهای کودکانه از خود بروز دهد. زندگی در جوار فقر و درمجاورت کورههای ذوب آهن به محسن آموخته بود که درجوانی بزرگ شود. او هفده سال بیشتر نداشت که بتول عاصمی را به عقد خود در آورد. بتول از خویشان خاندان محسن بود. خاندان اشتهاردیان چندان بزرگ نبودند ولی محسن قصد داشت تا آنان را بزرگ کند.
شعلههای آتش در زندگی محسن
هنوز دهه سی به پایان نرسیده بود که دو اقدام مهم صورت داد. اوکارگاهی برای خود راه اندازی کرده بود و تلاش میکرد تا لوازم خانگی بسیار ابتدایی را تولیدکند. محسن رفتاری دیگر نیز صورت داده بود. اشتهاردیان برای محسن فامیلی جذاب نبود. از همین روی تصمیم گرفت تا فامیل خود را به «آزمایش» تغییر دهد. روایت میکنند که سال ۱۳۲۹ روانه ثبت احوال میشود و نام آزمایش را برخود میگذارد. او اکنون «محسن آزمایش» بود. آزمایش صندلی تولید میکرد و میفروخت. پس از مدتی زندگی هم برای اورونقی گرفته بود. جامعه ایران مظاهر زندگی غربی را در دهه سی میآموخت و سعی داشت تا از مدرنیته اروپایی، حداقل مظاهرش را به زندگی شرقی بکشد از همین روی صندلی سازی محسن رونقی برای خود گرفته بود.
او به مرور زمان کارگاه خود را کمی وسعت داد. کارگاه آزمایش بزرگ شده بود. مجموعههای «آب کاری» صندلی هم به مجموعه سابق افزوده شده بود ولی چه بد شانس بود اشتهاردیان سابق و آزمایش اکنون که ناگهان تمام آنچه ساخته بود در آتش سوخت و برباد رفت. سال ۱۳۳۶ تمام ساختههای محسن در آتشی سوخت. آزمایش از سوختن تمامی داراییهای خود سرگشته شده بود. او مدام روایت میکرد که چنین جریانی عمدی بوده است ولی خود هم نمیدانست که آتش زنندگان بر زندگی اوچه کسانی بودهاند.
محسن ولی هنوز توانی وعلاقهای برای ادامه زندگی داشت. او قصد کرده بود تا در زندگی رسم بزرگی بیاموزد وشیوه مردان اسطورهای را پیش گیرد از همین روی زمینی در جاده تهران نو، خریداری میکند تا این بار بیرون شهر پایههای کسب وکار خود را گذارد. کارگاه در سال ۱۳۳۶ سوخته بود و در سال ۱۳۳۷ کارخانه جایگزین کارگاه کوچک شده بود، اما از سال ۱۳۳۷ تا سال ۱۳۴۴ زمانی بسیار نیاز بود تا کارگاه محسن به کارخانه بدل شود وکارخانه نامی برای خود دست و پا کند. سال ۱۳۴۴ سرمایه اولیه کارخانه محسن به ۳۰ میلیون ریال رسیده بود. کار که استارت خورد نشانههای از خوشبختی در زندگی محسن پدیدار شد. سال ۱۳۴۷ سرمایه اولیه به ۲۰۰ میلیون ریال رسید. اکنون دیگر محسن که زندگی خود را چند سالی پیش سوخته میدید، میلیونری تهرانی شده بود. کارگاه کوچ او در خیابان دماوند تهران در آتش سوخته بود ولی اکنون مجموعهای بزرگ جایگزین کارگاه کوچ شده بود. کمی بعد زمینی به مساحت ۱۸۵ هزار متر در کیلومتر ۱۰ جاده آبعلی خرید تا به مجموعه سابق افزوده شود. اینگونه کارخانهای بزرگ متولد شد که «آزمایش» نام گرفت.
هم نسلان
همزمان به محسن گروهی دیگر از مردان اقتصادی ایران هم راهی مشابه پیش گرفته بودند. محسن در برنامههای آینده خود قصد داشت تا به بزرگترین تولیدکننده محصولات خانگی ایران بدل شود. او رقبای را هم در کنار خود میدید. از برخوردارها به موازات محسن وارد بازار لوازم خانگی ایران شده بودند. آنها ولی تقاوتی اساسی با محسن داشتند. برخوردارها خاندانی ثروتمند و تاجر پیشه بودند. آنان برای راه اندازی کارخانههای خود همچون محسن به آب و آتش نمیزدند و زندگی را چنان سخت نمیگرفتند ولی محسن باید شبانه روز خود را یکی میساخت تا فرصتی برای رشد در اقتصاد ایران پیدا کند.
محسن به خوبی هم پیشرفت کرده بود. زمین کارخانه او در سالهای پایانی کارش به بیش از ۷۲ هزار متر رسیده بود. محسن در سال ۱۳۴۷ چندین محصول به تولیدات کارخانه خود افزوده بود. او ۵ مدل یخچال تولید میکرد. ۷ مدل کولر ساخته بود، ۳ مدل آبگرمکن تولید کرده بود و ۴ نمونه بخاری و ۶ مدل اجاق گاز را نیز تولید کرده بود. محسن زندگی را در فقر آموخته بود.
او برای کارکنان خود احترامی بسیار قائل بود و هزینه عروسی کارگران خود را میپرداخت. محسن اعتقاد داشت که اینگونه میتوان کارخانه را به بهترین شکل اداره کرد. شرکت ملی نفت تحقیقی مفصل در مورد میزان حقوق ومزایایی پرداختی در صنایع ایران صورت داده بود که براساس این تحقیقات، کارخانه آزمایش حقوقی بیشتر از مجموعههای دولتی به کارکنان خود پرداخت میکرد. محسن دو استراتژی برای اداره مجموعه خود انتخاب کرده بود. اواز سویی اعتقاد به استفاده از مشاوران خارجی نداشت و سعی میکرد تا کارمندان غیرایرانی را به مجموعه خود راه ندهد. تنها در یک دوره یک کارشناس خارجی در مجموعه آزمایش وارد شد. خارجیها تنها میتوانستند در مرحله راه اندازی کارخانه حضور داشته باشند. استراتژی دوم ولی از شیوه اول کمی سختتر بود. محسن برای رسیدگی به امور اجرایی کارخانه از یک سرهنگ بازنشسته یاری خواسته بود. سرهنگ باید تلاش میکرد تا امنیت کارخانه حفظ شود. چنین استخدامی سبب شده بود تا گروهی جو کارخانه آزمایش رامنیتی بدانند.
آغاز دوران فروش
پیش بینی فروش کارخانه در سال ۱۳۴۷ به عدد یک میلیارد ریال رسیده بود. کارخانه درهمان سال شصت میلیون ریال حقوق به کارکنان خود پرداخت کرده بود. سود کارخانه نشان میداد که زندگی محسن دگرگون شده است. او از کارگاه سوخته چنین دنیایی برای خود ساخته بود. محسن بازار ایران را تسخیر کرده بود. محصولات او در تمام ایران پخش بودند. او سعی داشت تا میتواند برمیزان تولیدات خود بیفزاید. تولیدات کارخانه هم آنقدرها رشد پیدا کرده بود که دیگر بازار ایران برای برایش کوچک بود. از همین روی اولین نمونه محصولات آزمایش روانه بازارهای دیگر شد. افغانستان، کویت وشیخ نشینهای حاشیه خلیج فارس بازارهای بودند که محسن قصد داشت، آنها را فتح کند. محسن خود روایت کرده بود که سی درصد بازار افغانستان را در اختیار محصولات خود گرفته است. او در روزهایی چنین اقدامی را صورت داده بود که کالاهای بسیاری از شوروی و جنوب شرق آسیا روانه افغانستان میشدند. محسن ولی در دهه ۴۰ بلخ را فتح کرده بود.
سالها بعد مدیران دولتی کارخانههای صنعتی کشور تصمیم گرفتند تا تجربیات آزمایش را یکبار دیگر برای فتح بازار افغانستان به کار گیرند ولی تجربهای بسیار ناموفق کسب کردند. محسن در دهه ۵۰ کالاهایی خود را به بازارهای حاشیه خلیج فارس هم ارسال کرده بود. این همان بازاری بود که دردهه ۸۰ از سوی مدیران بخش خصوصی ایران به «بازار بزرگ اسلامی» معروف شد ولی این بار ایران تنها کمتر از ۵ درصد این بازار را در اختیار داشت. محسن ولی اقدامی بی بدیل دیگر در این دوره صورت داد. او به سبب گرفتارهای خانوادگی فرصتی برای تحصیل نیافته بود ولی محسن در کارخانه خود کارگاههای فنی را برای تحصیل کارمندان ساخته بود.
او ۳۳۰ هنرجو را نیز پذیرفته بود. کارخانهای که محسن ساخته بود به زودی به یکی از بزرگترین مجموعههای اقتصادی کشور بدل میشد. شرکت اودر سال ۱۳۴۸ تلویزیونهای ۲۳ اینچی را هم به محصولات خود اضافه کرده بود. در این دوره استفاده از تلویزیون میان خانوادههای ایران رایج شده بود. آزمایش هم قصد داشت تا از این فرصت برای بهره مندی از موهبت بازار جدید ایران استفاده کند ولی این بار محسن در محاسبات خود کمی شتاب زده عمل کرد چراکه طرح اوشکست خورد و تلویزیونهای آزمایش جایگاهی در بازار ایران نیافت. محسن ولی از پای در نیامد. اوقصد کرده بود تا زندگی را به شیوهای جدید سامان دهد. محسن کارگاههای فنی را هر روز بیش از گذشته در مجموعه خود بزرگ میکرد. او اعتقاد داشت که کارخانههای ایرانی باید مانند فیات ایتالیا، بنز المان و جنرال موتورز امریکا اداره شوند.
همزمان سازمان برنامه پیش بینی کرده بود که تا پایان سال ۱۳۵۱ کشور به بیش از ۲۰ هزار نیروی متخصص وماهر نیاز دارد. مصادف با این جریان، اتفاقی در فضایی کسب و کار ایران رخ داده بود که بسیاری از کارخانههای صنعتی را با گرفتاری مواجه ساخته بود. کارخانههای صنعتی برای تامین نیروهای مورد نیاز خود شیوهای جدید را ابداع کرده بودند. آنان به متخصصان کارخانههای دیگر رجوع میکردند و با پیشنهادهای مالی تلاش میکردند تا کارمندان مجرب را به مجموعه خود اضافه کنند. این موضوع سبب شده بود تا شیوهای به نام «دزدی متخصص» میان فعالان صنعتی باب شود. در همین دوره محسن، تصمیم میگیرد تا روشی دیگر را برای اداره مجموعههای اقتصادی خود انتخاب کند. او با کمک واحدهای آموزشی کارخانه خود قصد کرده بود تا کارمندان مورد نیاز خود را تربیت کند.
ماجرای یک ازدواج
محسن فعالیتهای صنعتی خود را گسترش میداد و سعی داشت تا روزهایی خوشی را برای خانواده مهیا کند. اما زندگی خانوادگی او رونقی نداشت. ازدواج با بتول برای او فرزندی نداشت. اما محسن بسیار علاقهمند بود تا خانوادهای بزرگ تشکیل دهد. او تصمیم داشت تا زندگی موفق کاری خود را در حوزه خصوصی هم تکرار کند. بتول به او توصیه میکند تا با یکی ازدختران جوان خانواده خود ازدواج کند. بتول عاصمی تصمیم داشت تا با ازدواجی اینگونه پایههای زندگی خود و محسن را قویتر از گذشته کند. فرزانه سیمن پور ۱۵ سال بیشتر نداشت که به عقد محسن در آمد. این بخش زندگی محسن شباهتی بی اندازه به یکی از کارکترهای ماندگار سینمای ایران در دهه ۷۰ داشت. سوژه اول فیلم «هنرپیشه» شباهتی با محسن آزمایش یافته بود. اما محصول ازدواج محسن و فرزانه، سه فرزند میشود. مژگان در سال ۱۳۴۰ به دنیا آمد. نادی در سال ۱۳۴۴ متولد شد و همچنین نازنین در سال ۱۳۴۹ به جمع فرزندان محسن افزوده شد.
از میان فرزندان آزمایش هیچ کدام قصدی برای حضور در کارخانه پدر را نداشتند. از همین روی پسر او روانه فرنگ شد تا تحصیل را در آن سوی مرزها ادامه دهد. برادران محسن هم هرکدام برای خود کسب وکاری ساخته بودند و تمایلی به کارمندی برای برادر نشان نمیدادند. محسن هرچند نظام کارخانه داری غربی را برای خود انتخاب کرده بود ولی برخلاف بسیار از کمپانیهای موفق ایرانی و خارجی ترجیح میداد تا سرمایه داری خانوادگی را ترویج نکند. او سعی داشت تا تنها نیروهای کارآزموده را به مجموعه خود وارد کند و مانند خاندان برخوردارها یا لاجوردیها که هم دوره اوبودند قدمی در راه کارخانه داری خانوادگی برنمی داشت. چنین شیوهای برای اوسرانجامی خوش ولی نداشت. محسن در مدت فعالیتهای خود سه کارخانه را در ساوه، مرودشت شیراز و تهران راه اندازی کرده بود. این هرسه کارخانه در صدر انقلاب مصادره شدند. همگی کارخانهها مشمول بند ج قانون اساسی شده بودند. محسن هنگامی که شرایط را برایخود چنین دید، تصمیم گرفت تا کشور را مقصد سویس ترک کند. او قصد کرده بود تا در کنار فرزند خود به زندگی بپردازد.
ملو درام محسن تکمیل میشود
زندگی محسن از همان دوران کودکی به داستانهای سینمایی نزدیکتر بود تا شیوه زندگی یک کارافرین. او دوران کودکی را همچون قهرمان قصه «آرزوهای بزرگ» در تنگدستی و رویا به پایان رساند. محسن مانند شخصیت اول فیلمهای بالیودی کودکی در در کارگاه آهنگری به سختی گذراند. مدتی بعد او ازدواج کرد و زندگی همچون داستانهای ایرانی دهه ۷۰ برای خود ترسیم کرد. اندکی بعد ولی سرانجام محسن همچون یکی از شخصیتهای فیلم «بادبادک باز» شد. او به آن سوی مرزهای ایران رفت. محسن پس از مصادره اموال به سویس مهاجرت کرد ولی آزمایش زندگی را به شیوه سنتی آموخته بود و علاقهای به زندگی فرنگی نداشت.
به روایت نویسندگان زندگی نامه او در کتاب «پیشگامان رشد» زندگی او در فرنگستان چنین شد: «سالهای آخر زندگی برای آزمایش سرشار از یاس ورنج بود. چهار فرزندش در سال ۱۳۵۷ در سویس درس میخواندند. امیرمسعود، بزرگترین آنها ۱۸ ساله و نازنین کوچکترین آنها ۸ ساله بود. فقدان درآمد، کار، هزینه بالای زندگی، بیماری و پیری در خارج از کشور وضع روحی اورا به شدت متاثر نموده بود. رفتار پدرسالارانه در سویس درون خانواده خشنتر شده بود. مردی که عمری برپای خود ایستاده بود و زندگی بیش از ۲هزار خانوار از طریق کارخانه اش تامین میشد، اکنون محتاج خانواده اش بود.
تنشهای درون خانواده به جدایی ازهمسرش در سال ۱۳۶۶ منجر شد. همسر اولش نیز در ایران زندگی میکرد پنج سال آخر زندگیش در کنار بیماری بیشتر یک تراژدی بود. مردی که از کودکی تکیه گاه دیگران بود اکنون ناچار وابسته به دیگران شده بود. چیزی از درون روحش را متلاشی کرده بود. پسرش تکیه گاه و همزبانش در کشور عرب مراکش بود. محسن آزمایش که ۱۴ سال از کارخانه اش وحاصل زندگیش جدا شده بود، سرانجام در غربت و در سال ۱۳۷۱ در شهر رباط مراکش درگذشت و در همانجا به خاک سپرده شد.»
با اندکی اضافات و تلخیص برگرفته از مرودشت آنلاین، 25آذر1391، 1124، https://marvdashtonline.ir/