پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۸۸۹۷
تاریخ انتشار : ۰۶ بهمن ۱۳۹۴ - ۰۷:۵۵
جورج ریتزر، جامعه شناس و استاد ممتاز دانشگاه مریلند معتقد است پدیده‌های تروریستی را باید بیشتر واکنشی علیه مک‌دونالدیزاسیون جامعه دانست.

شعارسال: فرجامِ جهان مک‌دونالدی گفت‌وگوی اختصاصی مجله عصر اندیشه با پرفسور جورج ریتزر، نظریه‌پرداز، جامعه‌شناس و استاد ممتاز دانشگاه مریلند، درباره عقلانیت شدید و جامعه‌شناسی مصرف که در شماره ۱۰ این نشریه منتشر شده است. این گفتگو در ادامه آمده است:

جورج ریترز متولد ۱۹۴۰ میلادی، جامعه‌شناس، صاحب نظریه «مک‌دونالدیزاسیون» و استاد ممتاز دانشگاه مریلند آمریکاست که مطالعات خود را در حوزه جهانی‌سازی، الگوی‌های مصرف و نظریه اجتماعی مدرن و پست‌مدرن متمرکز کرده است. وی بعد از اتمام تحصیلات متوسطه خود در دبیرستان علوم «برانکس» در سال ۱۹۵۸، با دریافت بورسیه دولتی وارد «سی‌تی کالج نیویورک» شد تا تحصیلات تکمیلی خود را آغاز کند. سال ۱۹۶۲، ریتزر توانست در برنامه «ام بی ای» (مدیریت اجرایی» دانشگاه «میشیگان ان اربور» پذیرفته شود. سال تحصیلات دوره دکترای خود را در رشته «رفتار سازمانی» در دانشکده «کار و روابط صنعتی» دانشگاه «کارنل» ادامه داد. در این دوران، در کلاس‌های درس دانشجویان جامعه‌شناسی نیز حاضر شد و توانست به‌طور همزمان، مطالعاتش در حوزه جامعه‌شناسی را نیز گسترش دهد.

جورج ریتزر در دانشگاه‌های مختلفی در آمریکا و سایر کشورها تدریس کرد که دانشگاه‌ تولان، دانشگاه کانزاس، دانشگاه مریلند، دانشگاه «سوری» انگلیس، دانشگاه شانگهای چین، دانشگاه «تامپر» فنلاند، دانشگاه «برمن» آلمان و دانشگاه «سالزبورگ» اتریش از جمله آن‌هاست. عمده شهرت ریتزر، به دلیل طرح مفهوم «مک‌دونالدیزاسیون» در حوزه جامعه‌شناسی و اقتصاد است. ریتزر این مفهوم را بر پایه آرای ماکس وبر و ایده «عقلانی شدن» او که به تغییر ذهنیت انسان سنتی و جایگزینی منابع و عوامل اعتقادی، مذهبی و فراطبیعی با عوامل انسانی و ملموس اشاره داشت، بسط داده و آن را از دریچه اثرات اجتماعی و اقتصادی صنعت فست فود نگریسته است.

ریتزر ایده وبر را بر یکی از تاثیرگذارترین نظام‌های اجتماعی قرن بیست‌و‌یکم، یعنی رستوران‌های زنجیره‌ای مک‌دونالد آمریکا، اعمال و این فرضیه را طرح کرد که رستوران‌های مک‌دونالد، بهترین نمونه از «عقلانیت ابزاری» و پیامدهای غیرعقلانی و آسیب‌‌زای آن برای جامعه هستند. ریتزر چهار بُعد مک‌دونالد که منجر به روند مک‌دونالدیزاسیون می‌شوند را شناسایی و تبیین کرد.

وی در سال ۲۰۰۰ میلادی جایزه «خدمات برجسته آموزشی» را از انجمن جامعه‌شناسی آمریکا دریافت کرد و سال ۲۰۰۹ نیز به‌عنوان اولین رئیس دپارتمان «جامعه‌شناسی جهانی و فراملی» این انجمن جامعه‌شناسی آمریکا انتخاب شد. از جورج ریتزر آثار علمی بسیار زیادی منتشر شده است. گردآوری سه دانشنامه از جمله «دانشنامه جامعه‌شناسی بلک‌ول» را گردآوری کرده است و بیش از ۱۰۰ مقاله علمی در نشریات معتبر بین‌المللی به چاپ رسانده است. از جمله این مقاله‌ها می‌توان به «جامعه‌شناسی: یک پارادایم علمی چندگانه» (۱۹۷۵)، «به سمت پارادایم یکپارچه جامعه‌شناسی» (۱۹۸۱)، «مک‌دونالدیزاسیون جامعه» (۱۹۹۳) و «جهانی‌سازی هیچ‌چیز» (۲۰۰) اشاره کرد. «فرانظریه‌پردازی در جامعه‌شناسی» (۱۹۹۱)، «نقدی بر جامعه جهانی کارت‌های اعتباری» (۱۹۹۵)، «بررسی نظریه اجتماعی: از فرانظریه به عقلانی شدن» (۲۰۰۱) و «دانشنامه جهانی‌سازی» (۲۰۱۲)، «مقدمه‌ای بر جامعه‌شناسی» (۲۰۱۲) و «ملزومات جامعه‌شناسی» (۲۰۱۴) از آثار مشهور اوست.

*شما سال ۱۹۹۲ در کتاب مشهور «مک‌دونالد‌یزاسیون جامعه» با طرح مفهوم «مک‌دونالدیزاسیون» به بررسی چگونگی گسترش «نفوذ فرهنگی» ایالات متحده در جهان پرداختید و تاکید داشتید که پیامدهای ناشی از این تحولات، آثار مخربی برای جوامع انسانی داشته و با ترویج مصرف‌گرایی، موجب استثمار مصرف‌کنندگان می‌شود.

در واقع، شما با بهره‌گیری از تاثیرات اجتماعی رستوران‌های زنجیره‌ای مک‌دونالد، مفهوم عقلانی شدن در جامعه‌شناسی را، در حوزه اقتصاد بازتعریف کرده‌اید و مک‌دونالدیزاسیون جامعه را به معنای آن گرفته‌اید که یک فرهنگ، خصوصیات فست‌فودی مثل مک‌دونالد که نماد فرهنگ آمریکایی است را به خود می‌گیرد. امروزه ما شاهد از رونق افتادن رستوران‌های زنجیره‌ای مک دونالد، حتی در داخل آمریکا هستیم. طبق نتایج نظرسنجی‌های داخلی آمریکا، مصرف‌کنندگان این کشور یکی از پایین‌ترین امتیازات را به مک‌دونالد داده‌اند. برای سایر شرکت‌های مشابه مک‌دونالد، یا به عبارتی «مک‌دونالدیزه شده» نیز چنین وضعیتی وجود دارد و از محبوبیت و فراگیری آن‌ها کاسته شده است. آیا این روند، نشانه‌ای بر پایان عصر مک‌دونالدیزاسیون است؟

نه تنها مک‌دونالد، بلکه سایر رستوران‌های زنجیره‌ای که بیش از سایرین «مک‌دونالدیزه» شده‌اند هم در پایین‌ترین سطح محبوبیت در بین مصرف‌کنندگان آمریکایی قرار دارند. همین مساله برای شرکت‌های زنجیره‌ای در سایر حوزه‌های کسب و کار نیز صدق می‌کند. حتی آمریکایی‌ها دیگر «کی اف سی» را نمی‌پسندند و طعم مرغ‌های رقیب را نسبت به آن ترجیح می‌دهند. با تمام این‌ها، مک‌دونالد و البته سایر فروشگاه‌های مشابه، با هیچ خطر فوری مواجه نیستند. هرچند داده‌ها و شرایط موجود به ما می‌گوید که آن‌ها باید نسبت به آینده طولانی مدت خود نگران باشند. در گذشته هم بوده‌اند غول‌های فعال در خرده‌فروشی که سقوط کردند و هم اکنون نیز علاوه بر مک‌دونالد، خیلی‌های دیگر با چنین خطری مواجه هستند. بالاخره روزی خواهد آمد که مک‌دونالد هم سقوط می‌کند، اما نکته مهم اینجاست که این شرکت با توجه به مهارت روابط عمومی و قدرت جهانی خود، چنین سقوط و فروپاشی را تا حد ممکن به تعویق می‌اندازد و نباید به این زودی‌ها منتظر سقوط مک‌دونالد بود.

* پس شما هم معتقدید که مک‌دونالد قطعاً سقوط می‌کند. حال بعد از آنکه این اتفاق رخ داد، چه در آینده نزدیک و یا در آینده‌ای بسیار دور، آیا این به معنای پایان فرآیند مک‌دونالدیزاسیون است؟ در این‌صورت چه آینده‌ای را برای آن متصور هستید؟

خیر! نباید سقوط مک‌دونالد را به پایان فرآیند مک‌دونالدیزاسیون ترجمه کرد. هرچند ممکن است تضعیف جایگاه مک‌دونالد، به‌عنوان یک پارادایم از فرآیند مک‌دونالدیزاسیون، این امکان را به‌وجود بیاورد که یک پارادایم جدید جایگزین آن شود: مثلاً، رستوران‌های زنجیره‌ای «ان اوت برگر» که محبوبیت بالایی نیز در آمریکا دارد. در این‌صورت، ناهمگونی نسبی میان پارادایم جدید و خود فرآیند، مشکل‌ساز خواهد شد، اما پارادایم جدید هر چه که باشد، همچنان به شدت مک‌دونالدیزه است. بنابراین، نمی‌توان گفت، این نوع شرکت‌ها که تفاوت‌هایی هم با مک‌دونالد دارند و مثلاً به‌جای کمیت که یکی از عناصر مک‌دونالدیزاسیون است، روی کیفیت غذا تمرکز کرده‌اند، خود مک‌دونالدیزه نشده‌اند؛ حتی این قبیل شرکت‌ها هم به شکل‌ها و در ابعاد مختلفی مک‌دونالدیزه هستند.

*اینکه در آینده شرکت‌هایی کمتر مک‌دونالدیزه شده، روی کار بیایند و به گفته شما، به جای کمیت روی کیفیت تاکید داشته باشند، آیا به‌معنای پایان عقلانیت افراطی و تاکید بیش از حد روی اصول مک‌دونالدیزاسیون (بهره‌وری، پیش‌بینی پذیری، قابلیت محاسبه و کنترل) یا همان مفهوم «نامعقولی عقلانیت» (Irrationality of rationality) است که عمده آسیب‌های سیستم‌های مک‌دونالدیزه هم از آن ناشی می‌شود؟

به نکته مهمی اشاره کردید. اینکه بگویید نامعقولی عقلانیت از بین می‌رود، صحیح نیست. این نظام‌ها همچنان مک‌دونالدیزه هستند. اگرچه روی کیفیت تاکید دارند، اما الزامات نظام مک‌دونالدیزه، آن‌ها را به‌سمتی سوق می‌دهد که خود را تعدیل کنند و به یک حد وسط متمایل می‌شوند. بنابراین، می‌توانیم بگوییم که موفقیت شرکت‌های کمتر مک‌دونالدیزه شده، باعث می‌شود تا اثرات نامعقولی عقلانیت که در فرآیند مک‌دونالدیزاسیون وجود دارد، کمتر شود.

*با این توضیحات، دامنه شمول مک‌دونالدیزاسیون را باید کمی وسیع‌تر در نظر بگیریم. تاکید و هشدارهای شما بیشتر بر جنبه‌های اقتصاد سیاسی فرآیند مک‌دونالدیزاسیون است یا جنبه‌های نمادین آن؟

هردو! نظام‌های مک‌دونالدیزه شده جنبه‌های اقتصادی و سیاسی و پیامدها و عواقب خاصی دارند؛ آن‌ها حقایق مادی هستند که اثرات مادی نیز در پی دارند. نظام‌های مک‌دونالدیزه شده، در جوامع و فرهنگ‌های مسلط خلق شده‌اند و در جهان چند فرهنگی و قطبی شده‌، مقاومت‌هایی در برابر این نظام‌ها وجود خواهد داشت. هرچند، همه نظام‌ها برای آنکه بتوانند در دنیای مدرن عملکرد موفقی داشته باشند، باید تا حدی مک‌دونالدیزه شوند. برای مثال، می‌توان به داعش اشاره کرد که برای موفقیت خود حتی از اینترنت، رمزنگاری و سایر فناوری‌های مدرن بهره می‌گیرد.

*بر این اساس باید گفت، حتی پدیده‌هایی مثل داعش نیز که گفته می‌شود بر اساس اصول اعتقادی و نه عقلانی رفتار می‌کنند، تحت تاثیر عقلانیت و حتی عقلانیت شدید (Hyper- Rationality) قرار دارند و طبق تعریفی که از عقلانیت شدید می‌شود، خرد بشری تبدیل به تنها منبع ایمان و اعتقاد آن‌ها شده است. آیا شما معتقدید که دنیای ما همچنان در معرض عقلانیت شدید ناشی از مکدونالدیزه شدن و آمریکایی شدن قرار دارد؟

بله، جهان همچنان در معرض مک‌دونالدیزاسیون یا همان عقلانیت فزاینده و حتی «عقلانیت شدید» قرار داد.

*چه نمودهای دیگری از عقلانیت شدید در دنیای امروز می بینید؟ در واقع چه نمودهای فرهنگی، اقتصادی و سیاسی را در دنیای امروز می‌بینید که ناشی از عقلانیت شدید هستند؟

ما به دنبال دستیابی به عقلانیتی بیشتر از همیشه، همواره در حال گذر از محدودیت‌ها و گسترش محدوده‌ها هستیم. در همین راستا نیز نظام‌هایی را ایجاد می‌کنیم که عقلانی‌تر از عقلانیت شدید هستند. شاید بهترین مثال برای درک این مساله در دنیای امروز، «هوش مصنوعی» و ایجاد ربات‌هایی باشد که حتی از انسان نیز باهوش‌تر هستند و در تفکر از انسان فراتر می‌روند.

*پیتر ال. برگر سال ۱۹۹۶ در مقاله‌ای برای نشریه «نشنال اینترست»، بنیادگرایی رادیکال گروه‌هایی مانند القاعده و طالبان را به نوعی تحت تاثیر پروژه سکولاریزاسیون و فشارهای نامعقول عنوان کرد. آیا به نظر شما می‌توان امروز پدیده داعش یا پدیده‌های تروریستی دیگر موجود در خاورمیانه را نیز بیش از هر چیز محصول «نامعقولی عقلانیت» دانست؟

خیر. من این تحولات و پدیده‌های تروریستی را بیشتر واکنشی علیه مک‌دونالدیزاسیون جامعه می‌بینم. در نتیجه، این گروه‌های بنیادگرا و به ویژه افراطی‌های آن‌ها، نمونه‌هایی از برخی پیامدهای غیرعقلانی عقلانیت‌گرایی و عقلانی‌سازی هستند.

*برداشت من از پاسخ شما این است که تحولات اخیر واکنشی به آسیب‌های تحمیلی نظام سرمایه‌داری به سایر فرهنگ‌هاست. آیا شما معتقدید مک‌دونالد در واقع نماینده و عرضه‌کننده سرمایه‌داری است؟

می‌توانم این‌طور بگویم که مک‌دونالد نماینده نوع جالب، جدید و بامزه‌ای از سرمایه‌داری است، زیرا سرمایه‌‌داری آمریکایی برای نسل‌ها، نماد صنعت سیگار و خودرو بود. اما امروزه دیگر صنعت خودرو نماینده آمریکا در جهان نیست، بلکه مک‌دونالد، کوکاکولا و دیزنی، نمایندگان جدید سرمایه‌داری آمریکایی هستند.

*چرا شما «مک‌دونالد» را برای تبیین و شرح نظریه خود انتخاب کردید؟ همان‌طور که گفتید، شرکت‌های دیگری نیز با کارکرد مشابه در آمریکا وجود دارند. مک‌دونالد چه خصوصیاتی دارد که مبنای این نظریه قرار گرفت؟

دلایل مختلفی برای متفاوت بودن مک‌دونالد وجود دارد. از نقطه نظر من، مک‌دونالد به‌دلیل بهره‌وری و پیش‌بینی‌پذیری خود متفاوت است. برخی دیگر معتقدند که مک‌دونالد نماد آمریکا و تاثیر آمریکا در سراسر جهان است. هرچند این خصوصیات، حسن هستند، اما مشکل این است که مک‌دونالد آن‌قدر این خصوصیات را به شکل غیرمعمول و افراطی به کار گرفته است که آن‌ها انواع پیامدهای غیرمعقول را تولید می‌کنند و در نتیجه، غیرمعقولیت‌ها بیش از عقلانیت‌ها می‌شوند.

*اجازه بدهید، کمی موضوع بحث را تغییر دهیم. ژان بودریار در کتاب «جامعه مصرفی، ساختارها و اسطوره‌ها» ذیل بحث مصرف، مصرف‌گرایی را این‌گونه تعریف می‌کند: «نیازها بیش از آنکه متوجه اشیا باشند، معطوف به ارزش‌ها هستند و برآورده شدن آن‌ها در وهله نخست به معنای پیروی از این ارزش‌هاست.» اکنون اگر ما همین تعریف را مبنا قرار دهیم، حمایت‌های سیاسی و در واقع پیوند مطالعات سیاسی و برخی مفاهیم فرهنگی را در سیاست کشور تاثیرگذاری چون ایالات متحده آمریکا چگونه تحلیل می‌کنید؟

برای بودریار، مصرف، به معنی نیاز نیست، زیرا اگر این بود، ما باید بعد از آنکه نیازمان رفع می‌شد، مصرف را نیز متوقف می‌کردیم. مشخص است که ما حتی بعد از نقطه رفع نیاز نیز به مصرف ادامه می‌دهیم. سوال شما در مورد آمریکا را درک نمی‌کنم اما به‌طور کلی، جوامع سرمایه‌داری نیازمند مصرف مردم هستند. یعنی در جوامع سرمایه‌داری پیشرفته، مصرف مهمتر از تولید است. بنابراین، هم نظام سیاسی و هم نظام فرهنگی از مصرف حمایت می‌کنند. هرچند گاهی اوقات روش‌ها و شدت این حمایت‌ها متفاوت است.

*برخی نظریه‌پردازان مانند رابرت باکاک معتقدند تحولات اروپای شرقی و اتحاد جماهیر شوروی در پایان دهه ۱۹۸۰ تا حدودی ناشی از جذابیت سرمایه‌داری از دید ساکنان جوامع کمونیستی و رشد مصرف‌گرایی و تاثیر سطح روانی آن، یعنی رشد انتظارات مصرفی و رفاهی در این کشورها و از طرفی ناتوانی همین کشورها در برآوردن این انتظارات و شکل‌گیری محرومیت نسبی در سطح مردمی بوده است که منجر به تحولات بعدی شد. اکنون آیا می‌توان همین الگو را در خصوص سایر کشورهایی مانند ایران یا کوبا در سیاست‌های آمریکا صادق دانست؟

به‌ ویژه در حوزه مصرف، سیاست‌های ایالات متحده، نسبت به جذابیت‌های سرمایه‌داری برای مردم، نقش کمتری دارد. خوب یا بد، بسیاری از مردم در سراسر جهان، از جمله ایران و کوبا، تمایل دارند تا به همان شکل و در همان سطح آمریکایی‌ها، مصرف کنند. من منتقد سطحی از مصرف هستم که مغایر با محیط زیست پایدار باشد، اما بسیاری از مردم در سراسر جهان، قادر به مقاومت در برابر این مدل نیستند.

*به نظر می‌رسد شما چندان به تغییر روندها و نجات از مک‌دونالدیزاسیون خوشبین نیستید، در حالی‌که فرهنگ‌هایی وجود دارند که تاثیری از این فرآیند نگرفته‌اند و یا حتی در درون آمریکا هم شاهد خلاقیت‌هایی هستیم که عملکردی خلاف مک‌دونالدیزاسیون دارند.

خیلی واضح است که همه تحولات به سمت گسترش مک‌دونالد و یا گسترش هرچه بیشتر فرآیند مک‌دونالدیزاسیون حرکت می‌کنند. مطمئن باشید که فضای بسیار زیادی برای مک‌دونالدیزاسیون وجود دارد تا وارد سایر فرهنگ‌ها هم بشود، هرچند فرهنگ‌های زیادی هستند که تاکنون به‌طور کامل یا نسبی تاثیری از این فرآیند نپذیرفته‌اند. نظام‌های مک‌دونالدیزه شده، به شما نوآوری و خلاقیت عرضه نمی‌کنند و این خلاقیت‌ها و نوآوری‌هایی که برخی تولید می‌کنند، در واقع شیوه‌هایی غیرمک‌‌دونالدیزه شده برای انجام امور هستند.

بدبینی من به این دلیل است که هر چیز خوبی که وجود داشته باشد و موفق نباشد، سازمان‌ها و شرکت‌ها سعی می‌کنند تا آن را عقلانی و به شدت مک‌دونالدیزه کنند تا در نهایت از آن‌ها پول به‌دست بیاورند. به‌نظر می‌رسد که هیچ‌چیزی از این فرآیند مصون نیست، هیچ جنبه‌ای از زندگی مصون از مک‌دونالدیزاسیون نیست و خیلی سخت است که فکر کنیم چیزهایی هستند که بتوانند از این فرآیند فرار کنند.

با اندکی اضافات و تلخیص برگرفته از خبرگزاری مهر، تاریخ انتشار: 5بهمن1394، کدخبر: 3032463: www.mehrnews.com

اخبار مرتبط
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین
پرطرفدارترین