شعار سال: نیلوفر شریفی، با ترجمه و انتشار هفت عنوان کتاب- دو رمان و پنج دفتر شعر- پرکارترین مترجم امسال نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران بود. «مردان بدون زن» از هاروکی موراکامی (انتشارات مروارید)، «یک عضو غیر وابسته» از موراکامی (نشر کوله پشتی)،«عشق انعطاف ناپذیر» اشعار و شناختنامه هرمان دکونیک (نشر نیماژ)، «با دستهای کوچکت بگو بدرود» اشعار و شناختنامه یوهان کریستیان فان اسخاخن (نشر گلآذین)، «عشق خطرناک است» اشعار و شناختنامه روتگر کوپلاند (نشر کوله پشتی)، «تمساح ها عاشق میشوند» آنتولوژی عاشقانههای شعر هلند و بلژیک (انتشارات آنیما) و... از جمله این آثار هستند. نیلوفرشریفی متولد دهه شصت در تهران است و بیش از هفده سال است که مقیم هلند است و در رشته مدیریت بازرگانی فارغالتحصیل شد. وی علاوه بر ترجمه، به سرودن شعر میپردازد. کتاب «نیلوفر، نام دیگر زخم است» از او توسط نشر بوتیمار در تهران منتشر شد و بلافاصله به چاپ دوم رسید و هماکنون مجموعه شعر «نیلوفر درگلو» را در دست آماده سازی برای چاپ دارد. وی در زمینه نقاشی و عکاسی مستند نیز فعال است و در نمایشگاههای مختلف شرکت کرده است.
خانم شریفی، ازبین نویسندگان جهان چرا موراکامی را انتخاب کردید؟ شما دو کتاب از موراکامی منتشر کردید آیا مخاطبان انبوه آثارش در ایران شما را ترغیب به ترجمه آثارش کرد یا آنچه شما بهعنوان شاعرانگی در آثارش سراغ داشتید که میگویید شاعرانگی در آثارش چنان به اوج میرسد که در قرائت سویههای معنایی گویی با شاعری تمامقد مواجهیم؟
هدف اصلی من پژوهش، ترجمه و شناساندن بزرگان ادبیات هلند و فلاندر است که در ایران ناشناخته و مهجور ماندهاند. اما موراکامی را دقیقاً بهدلیل همین سویههای معنایی شاعرانه دوست دارم، وقتی داستان مردان بدون زن را خواندم تحت تأثیر نثر شاعرانه موراکامی قرار گرفتم و ترجمهاش را شروع کردم.
این دو عرصه یعنی شعر و نقاشی چگونه در آثارتان بازنمایی میشوند. این فرآیند خلاقیت را چگونه تبیین میکنید؟
ادبیات از دیرباز منبع الهام نقاشی بود و این امر تا اوایل قرن 19 با اوجی در رنسانس و عصر رمانتیک ادامه داشت. در اوایل قرن نوزدهم این رابطه عکس و نقاشی بیشتر منبع الهام ادبیات شد. میخواهم بگویم این دو همواره مورد تقلید یکدیگر قرار گرفتهاند همانطورکه افلاطون با نظریه تقلید ناخواسته تزویج هنر را با ادبیات نشان داد و بعد از او ارسطو. اما در خصوص پرسش شما در مورد خلاقیت باید بگویم که زبانشناسان معتقدند که آموختن هر زبان بیگانه یک شخصیت به شخصیت فرد میافزاید بهطوری که فردی به چند زبان مسلط باشد دیگر دارای یک شخصیت نیست بلکه چندین شخصیت متفاوت دارد که اعتماد به نفس او و درک او از محیط و جهان بینی و اندیشهاش را تحت تأثیر قرار میدهد، مثلاً میتواند به هلندی فکر کند به فارسی بنویسد یا به فارسی فکر کند اما به لاتین بنویسد. اگر بپذیریم شعر، نقاشی، موسیقی و عکاسی هرکدام زبان و ابزاری مجزا برای بیان احساسات و عواطف و اندیشههای انسان هستند طبعاً باید بپذیریم فردی که میتواند در عرصههای گوناگون دست به آفرینشگری بزند ذهنش و افق دیدش از حالت تک ساحتی خارج میشود، چندوجهی میشود و این امر قطعاً روی خلاقیت او هم تأثیرگذار خواهد بود. نقاشی یا عکاسی چشم را تربیت میکند نگاه را تربیت میکند. فرد را به درست دیدن و دقت بیشتر به جزئیات در اشیا و آدمها عادت میدهد و همین جزئی نگری خود یکی از ویژگیهای هنر مدرن معاصر است که هنگام نوشتن به کمک اهل قلم خواهند شتافت.
شما عکاسی مستند هم میکنید. آیا در عکاسی مستند نگرش و نگاه شاعرانه لازم است. مستند نگاری و شاعرانگی آیا سازگاری دارند؟ چون مستند نگاری کاری عقلانی است و شعر با احساس سرو کار دارد...
ببینید به نظر من استناد و صداقت بیان در عکس مستند اجتماعی هنوز هم حرف اول را میزند. شعرهای من صادقند، رئالند درست مثل یک عکس مستند اجتماعی. عکس مستند به عکسی گفته میشود که دخالت عکاس در رویداد مقابل دوربین باید در چنان حدی باشد که انگار عکاسی در پشت دوربین نبوده است. (نمونه: هانری کارتیه-برسون و الیوت ارویت) این همان رویکردی است که من در شعرهایم نیز دارم مثلاً زمانی که از مونس یا یحیی حرف میزنم دارم عکاسی میکنم چرا؟ چون دارم یک تصویر شفاف رئال از وقایع را ارائه میدهم و این همان عکاسی مستند است. وقتی درباره عکاسی مستند اجتماعی فکر میکنم، کاراترین عکسهای مستند اجتماعی از دید من، آثاری همچون «خانواده، لوتسارا، ایتالیا»ی پل استرند است؛ عکسی که دههها بعد، باز هم به خاطر گیرایی آن در نشان دادن «شرایط انسانها»، روی آن تحقیق جدی میشود. شرایط زیستی انسانها بویژه زنان در شعرهای من بازتاب و نمود واضحی دارند عکس مستند، مادهای تاریخ ساز است شعر هم همین است شاهدی است بر«بودن». اما در عکاسی مستند اجتماعی، نگاه عکاس فراتر میرود. بیننده به تحلیل و تفسیر و کشف حقیقت ترغیب میشود و این دقیقاً کاری است که من در شعرهایم انجام میدهم و خواننده را وادار به تأمل و تحلیل میکنم. در واقع من با دوربینم شعر مینویسم و با شعرم عکس مستند اجتماعی میآفرینم. نگاه شاعرانه در عکاسی مستند ضرورت مطلق نیست اما موجب خلاقیت خواهد شد.
سبک شما در نقاشی بیشتر آبستره و انتزاعی است اما در شعر، گرایش به عینیتگرایی و رئالیسم دارید، این دو در ذهن شما چگونه قابل جمع است؟
اهل نقد معتقدند که هنرهای تجسمی با شعر و ادبیات روابط تنگاتنگ وگاه درهمآمیختهای دارند. شعر ذاتاً نوعی هنر است که کلمات تصاویرذهن خلاق نویسنده را انعکاس میدهند. بعضی از نویسندگان ذاتاً هنرمندان بصریتری هستند مثل توماس هاردی و بلیک و تصاویر ملموستری را خلق میکنند. خصوصیت بصری بودن در من بیشتر هنگام نوشتن یا عکاسی بروز میکند. تأثیر و تبیین این دو در نقاشیهایم نه از لحاظ موضوعی بلکه از حیث بازسازی جهانی غیرمادی و در عین حال برگرفته از جهان مادی بوده است. تمایل به شبیهسازی و پرسپکتیو و چیزهایی از این دست، در نقاشی من دیده نمیشود، چرا که نقاشی برای من بیشتر یک سوپاپ تخلیه روانی است تا روحم آرام بگیرد. من هم مانند زنده یاد عباس عطار دنیا را از دریچه دوربینم سیاه و سفید میبینم، عکسهای من اغلب مستند اجتماعی و سیاه و سفیدند شعرهایم نیز همین گونهاند، ترسیم جهانی سراسر رنج و درد و طاقت فرسا. از این حیث، روی بوم از واقعیتها گریزانم و در نقاشی با به کارگیری رنگها و تصویرهای ذهنیام دوست دارم دست به خلق جهانی دیگرسان بزنم.
در شعر بیشتر پایبند به نوعی تعهد هستید چنان که امین فقیری در نقد مجموعه شعر شما مینویسد: «او همواره در جایگاه و مقام یک زن در تلاش است از زبان زنان در چهار گوشه جهان سخن بگوید که فقر و مهاجرت و جنگ را تجربه کردهاند.» جنگ و مهاجرت که تجربه زیسته شماست چه عناصری از این تجربهها قابل تعمیم است؟ آیا شعر میتواند به گسترش صلح کمک کند؟
دستاوردهای هنری و محصولات فکری یک قوم یا ملت برآیندی از جهان اندیشه آن ملت است و پیوستاری است که با بررسی دقیق آن میتوان به روح کلی حاکم بر یک فرهنگ دست یافت. در ادوار مختلف تاریخ و در جای جای جهان همواره شاعران و نویسندگانی بودهاند که برای گفتن حقیقت رنجها و مصائب بیشماری را متحمل شدهاند. شاعران تنها با قلم به پیکار کژیها و ناراستیها میروند حال تا چه حد زورشان به سیاستمداران میچربد که بتوانند صلح را در جهان گسترش بدهند یا تا چه حد توانستهاند در این راه موفق باشند؟ این تلاشها بیتأثیر نیست آنچه از دوران کودکی با پوست و استخوان درک کردم جنگ بوده و بعد غربت و مهاجرت. یقیناً آنچه با پوست و استخوانت درک میکنی در حرفهایت در اندیشههایت و در شعرت هم بازتاب خواهد داشت و علت اثرگذاری یک اثر را در همین تجربههای زیستی و تبحر در نوع بیان یک شاعر باید جستوجو کرد.
نقش شما بهعنوان شاعر در ترجمه چقدر مؤثر است در انتقال شعریت متن فرق شما با کسی که ترجمه شعر میکند اما شاعر نیست، چیست؟
هرمان د کونینک، شاعر نامدار فنلاندی که اخیراً اشعارش به ترجمه من منتشر شد گذشته از شاعر خوب بودن منتقد خوبی هم بود. او در مقالات و گفتوگوهایش همواره بر این موضوع تأکید ورزیده است که مترجمی که شعر را به زبان دیگری برگردان میکند باید و بهتر است که خود نیز شاعر باشد.او باید بتواند سطرهای ضعیف یک شاعر را در زبان مبدأ شناسایی کرده و در زبان مقصد آن ضعفها را طوری پوشش بدهد که به مفهوم کلی شعر هم صدمه نزده باشد، من اگر خود شاعر نبودم هرگز سمت ترجمه شعر نمیرفتم، ترجمه به خودی خود امری سخت و طاقت فرساست. دقت فراوان و آشنایی به پیچ و خم هر دو زبان را میطلبد. و این سختی و دقت در ترجمه شعر مضاعف و دوچندان است، من بر این باورم شعر در زبان مقصد باید به همان اندازه شعر باشد که در زبان مبدأ بوده، به همان اندازه زیبا به همان اندازه تأثیرگذار؛ ترجمه شعر با ترجمه مقالات علمی یا ترجمه داستان متفاوت است، هرگز ترجمه کلمه به کلمه یک شعر را ترجمه نمیدانم، متأسفانه در ایران بسیارند کسانی که شاعر نیستند یا از لحاظ قریحه در به کارگیری و استفاده از کلمات در شعر به سطحی نرسیدهاند که شایسته این امر باشند اما با اعتماد به نفس بسیار دست به ترجمه آن هم ترجمه شعر میبرند که نتیجهاش روبهرو شدن با متنی بیروح و بیسرو ته و بشدت مکانیکی است. آنگاه برای پوشاندن ضعف هایشان یک سطر از متن اصلی را میگذارند و بعد یک سطر از ترجمه را و این ذهن مخاطب را در خوانش دچار مشکل میکند و حواس خواننده را پرت میکند جوری که کلیت اثر را نادیده میگیرد، یادش میرود این چیزی که خوانده اصلاً شعر نبود من حتی روی آواهای تکرار شده در هر سطر یا آهنگ و ریتم شعر در زبان شاعر هم دقت داشتهام و سعی کردهام تا آنجا که میتوانم و برایم مقدور بوده است آن هجاها و آوای تکرار شده را هم در هنگام ترجمه رعایت کنم، در ترجمههای من به هیچوجه با ترجمههای مکانیکی و خشک رو بهرو نیستید، این ترجمهها زندهاند و خواننده زبان فارسی وقتی شعر ترجمه شدهای از من میخواند اصلاً حس نخواهد کرد که این شعر، شعر ترجمه است، حس میکند با شعری زیبا و روان فارسی روبهرو است و اینگونه روح شعر را در زبان مقصد بیشتر درک خواهد کرد.
سایت شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از سایت روزنامه ایران، تاریخ انتشار 1 خرداد 97، کد مطلب: 468063، www.iran-newspaper.com