شعارسال: وقتی جیمی کارتر از دانیل اورتگا در سال 1979 دعوت کرد به کاخ سفید برود و آنجا از وی خواست قدری نسبت به امریکا مهربانتر باشد، اورتگا مردی جوان و انقلابی و خروشان با عینکهایی قدری بزرگتر از قاب چشمهایش و آماده هر ستیزی بود. از دید رونالد ریگان هنرپیشه که از شروع سال 1981 جانشین کارتر شد، اورتگا یک مارکسیست افراطی و خطرناک بود که هر آتش ممکن و متصوری از زیر سرش برمیخاست و شبه دیکتاتوری که تحت حمایت اتحاد جماهیر شوروی قرار داشت و مردی خشک که در جنگ سرد بین امپریالیسم به اصطلاح شکوفا شده امریکا و کمونیسم به چالش کشیده شده روسها کفه ترازو را به نفع چپیها سنگین و بسان فیدل کاسترو الگوی تمامی «چپ»های امریکای جنوبی و شمالی و مرکزی عمل میکرد. در دوران جورج بوش پدر و پسر، اورتگا مردی بود که هم با غربیها معامله میکرد و هم باقیمانده کمونیسم را در صحنه نگه میداشت و سرانجام در عصر زمامداری سرشار از شعار و خالی از عمل باراک اوباما، اورتگا جنگاور خستهای بود که به اندازه گذشته با سرمایهداری نمیجنگید و مدل رویاروییاش با خشونتهای «درون وطنی» متفاوت با الگوهای غربی نبود.
صدای فرو خفته
حالا و در 72 سالگی اورتگا و در چهارمین دوره ریاستجمهوری وی در نیکاراگوئه، او پیرتر از هر زمانی نشان میدهد و نازکتر شدن دائمی موهای رو به خاکستریاش و کوتاهتر شدن صدای غرشآسای سابق او خبر از تحلیل رفتن چریکی میدهد که از فرط جنگیدنهای خیابانی با بورژوازی چند چهره و پلشت، خسته شده و گوشه آرامی را میجوید اما این فقط یکی از دیدگاههای موجود راجع به اورتگای فعلی است و از منظر برخی دیگر او در اواخر تابستان 2018 خطرسازتر و مهلکتر از هر زمانی است و با یک اشاره دستهای مخدوش و خراش خوردهاش هم میتوان امریکای شمالی و مرکزی را به سوی فتنهای تازه سوق بدهد البته اوضاع در داخل نیکاراگوئه خلاف سالهای آغازین زمامداری اورتگا و ایام شیرین چریک بودنش به سود او یکطرفه نیست و طولانی شدن حکومت وی سبب افزایش چشمگیر دشمنان وی نیز شده است. در چهارماه اخیر اورتگا جنگی بیرحمانه را علیه معترضانی که خواستار کنارهگیری او هستند به راه انداخته است و در تضاد با کسانی که مدعیاند او تبدیل به همان دیکتاتورهایی شده است که بیش از 40 سال پیش برای برکناریشان تبدیل به یک کماندوی انقلابی شده و لشکر جان به فدایی به نام ساندنیستها را راه انداخت که امریکا هم به وضوح از آن میترسید. امریکا هم با سوءاستفاده از قدرت اورتگا را محکوم کرده و برای دولت وی و اطرافیان او تحریمهایی را مقرر ساخته و خواستار برگزاری زودتر از موعد انتخابات ریاست جمهوری در نیکاراگوئه شده است تا مگر از این طریق موجبات برکناری اورتگا را فراهم آورد.
بدیهی است که اورتگا در این دامها نیفتاده باشد و دشمن قدیمیاش را به صراحت و با شفافیت شناخته و آن را به مردم جهان از نو معرفی کرده باشد: «امریکا سالها است که ما را زیر نظر دارد و از هر منفذی برای کم کردن حاکمیت دولت و مردم نیکاراگوئه سود جسته است ولی ما او را بخوبی و دقت میشناسیم.»
با اینکه عدهای میگویند از شدت گرفتن چشمگیر خشونتها در ماناگوا و سایر شهرهای نیکاراگوئه شگفتزده شدهاند اما نشانهها و موارد اولیه از مدتها پیش مشاهده شده و مقدمات قضیه گذاشته شده بود. غربیها مدعیاند اورتگا طی 40 سال زمامداریاش بارها دموکراسی را زیرپا گذاشته و از هر فرصت و امکانی سودجسته تا خودش و سایر ساندینیست ها در مراکز قدرت پایدارتر و محکمتر شوند و با ارتکاب تقلب آرای لازم را برای پیروزی در انتخابات این کشور جمعآوری کنند و حتی از دست بردن در متن قانون اساسی به گونهای که به نفعشان تمام شود ابایی نداشتهاند. هنری روییز یکی از اعضای سابق کابینه اورتگا و کسی که در زمان جنگهای چریکی کنار وی قرار داشت، میگوید اورتگای زمان کنونی غیرقابل شناسایی و متفاوت با هر چیزی است که پیشتر در وی مشاهده میشد. شاید حرفهای او اشارهای به این موضوع باشد که اورتگا دور از روزهای کماندوییاش و زمانی که چه گوارا و فیدل را به یاد میآورد و خارج از بسیاری از عادات ساندینیست ها، به اتفاق تعدادی از اعضای خاندان خویش و وفاداران درجه اول خود بر نیکاراگوئه حکم میراند.
رویکرد به استبداد
بسیار بدیهی است که همسو با قدرت گرفتن هر چه بیشتر اعضای درجه اول خانواده اورتگا در نیکاراگوئه در هستههای مرکزی اقتصادی و سیاسی و در زمینههای املاک و مستغلات و داراییهای ملی، رویکردهای غیردموکراتیک و گرایشهای استبدادی آنها نیز رشد یافته باشد زیرا حفظ این همه دارایی مستلزم پشت کردن به آرمانها و برخی حقوق انسانها است. در یکی از بحرانهای اخیر در نیکاراگوئه پلیس و تعدادی افراد ماسکدار مرتبط با آنها چنان افراد معترض را تعصب و شکار میکردند که انگار با دیوها و خبیثهای غربی در ستیزند ولی آنچه هویدا است اینکه در اینگونه ماجراها طی سالهای اخیر صدها نفر ناپدید و احتمالاً کشته شدهاند و شماری نیز به کاستاریکا گریختهاند.
اورتگا همیشه این قبیل ناآرامیها و برخوردهای حاصل از آن را به امپریالیستها و دخالتهای امریکا در امور داخلی نیکاراگوئه نسبت داده و با اینکه این یک برآورد کاملاً درست است و خباثت امریکا به شکلهای مختلف در سطح نیکاراگوئه حس و رؤیت شده اما اورتگا نیز دیگر همان چریک جوان امپریالیست ستیزی نشان نداده که از وی در دهه 1980 یک چه گوارای ثانوی ساخت و مردم تشنه عدالت منطقه را به یاد یک فیدل کاستروی جوان و جذاب انداخت. دانیل امروز هم سرسختانه میجنگد اما نه لزوماً برای حفظ آرمانهای سوسیالیستیاش و نه طبق منشور کاری حزب ساندینیست بلکه برای حفظ داراییهای بزرگی که به حکومت رسیدن در ماناگوا تقدیم وی و خاندانش کرده و او را در ایام پیری خشنتر از تمامی گذشته کرده است. با این حال حتی برخی ساندنیستهای درجه یک و همرزمهای سابق اورتگا معتقدند دوره او پایان یافته و بهتر است برود.
طراح اصلی نظامی
البته اورتگا هیچگاه یک رهبر بدون عیب نبوده و منتقدانش میگویند که یک استراتژیست نظامی مجرب هم نشان نمیداد و حتی در مارکسیست بودن با برخی همرزمهای تندرو خود برابری نمیکرد و برادر کوچک او هومبرتو که بعداً به تصمیم دانیل وزیر دفاع شد، در زمینههای نظامیگری و طراحیهای آن همیشه از وی پیش بود. باز به حرفهای رامیرز رجوع میکنیم که میگوید: «اورتگا در ایام جوانی در زندانهای رژیم دیکتاتوری و وابسته سابق نیکاراگوئه رنجها و شکنجههای زیادی را متحمل شد و در نتیجه مرد جوانی که از زندان است و با حزب ساندینیست قدرت را در دست گرفت، مرد منفی و خشن و گوشهگیری بود که به کمتر کسی اعتماد میکرد و زندگی ایزولهای داشت و دوستان بسیار نزدیکش واقعاً اندک بودند و شاید هم حق داشت که چنین باشد.»
این روزها هم به جای حضور دائمی و محسوس دانیل در جلسات هیأت دولت این همسر او روساریو موریلو است که این جلسات را هدایت میکند. دانیل بیشتر مرد سفرها و اجتماعات مردمی و حرکات تودهها بوده است. او سفرهای بسیاری میکرد و با فقرا میجوشید و خیلی افرادی را که جذب نهضت ساندنیست ها شدند مسحور خود میساخت و امروز هم قدرت او از همانجا و از همان چشمه میآید. در دورههای اول اورتگا این امتیاز را داشت که چون عوامل امریکا آشکارا با او میجنگیدند، وی میتوانست چهره مردمی و انقلابیاش را پیشتر به نمایش بگذارد اما بیش از 4 دهه بعد از ظهور انقلابی وی این حرکات خسرانساز او بهعنوان یک رئیس دولت انحصار طلب است که نسل جوانتر حاضر در نیکاراگوئه و ناآشنا با حرکات قهرمانانه دهههای 1970 و 1980 وی را مقابل او قرار داده است. در انتخابات 2006 کم نبودند کسانی که پیروزی اورتگا را محصول تقلب در شمارش آرا میدانستند و در انتخابات 2011 نیز اتحادیه اروپا (EU) مدعی شد که آرا هدایت شده و کاملاً فرمایشی است و پیش از انتخابات 2016 نیز از قانونگذاران خواسته شد قواعد انتخاباتی را طوری بنویسند که همسو با منافع ساندینیستها باشد. تظاهرات و مخالفتهایی که در ماه آوریل امسال اوج گرفت، بیشتر از آن رو تعجبآور بود که نکات مورد اعتراضی مردم سالها در سیستمهای اجرایی و اداری نیکاراگوئه جریان داشت ولی هر چه بود اعتراضها بسیار زود شدت گرفت و برای دفع آن به برخورد تند نیروهای امنیتی نیاز پیش آمد. اورتگا هنوز این گونه مخالفان را مأموران خود فروختهای میداند که قصد برچیدن حکومتهای مردمی را درمنطقه دارند ولی چون در ردههای بالای حزب او نیز تفرقهای آشکاری پدید آمده است دیگر نمیتوان فقط عوامل بیرونی را معتبر دانست.
هر چه هست اورتگا دیگر آن چریک محبوبی نیست که نیکاراگوئه را به یک کوبای ثانوی برای امریکا تبدیل کرد. وی شاید هنوز رهبر بالقوه و اجرایی کشور باشد اما به لحاظ اصول استراتژیک و مرامهای سیاسی شکست خوردهای بیش نیست. بازندهای که البته هنوز ضدامپریالیستیترین مرد منطقه است و یک عمر را با عزت برخاسته از پیکار با «سرمایهداران فاسد مدل غربی» سپری کرده است.
سایت شعارسال، با اندکی اضافات و تلخیص برگرفته از روزنامه ایران، تاریخ انتشار: - ، کدخبر: 480023: www.iran-newspaper.com