شعار سال: خانم ملکرئيسي،
دهيار روستاي گزمنزل، توانست صداي دختران را به گوش خير حامي برساند و امروز دختران
اين روستا خيالشان از داشتن دبيرستان آسوده است.
محمد فتوت درباره ساخت مدرسه در چابهار و
همچنين افتتاح حامي کانادا ميگويد. اين مرد مهربان با موهاي سپيد که صاحب يکي از بزرگترين
کارخانههاي توليد صنايع غذايي در کاناداست، ميگويد: حدود 18 سال بود که با کانون کارآفرينان مهر به
دانشجويان و دانشآموزاني که مستعد و نيازمند بودند، خدمات ميداديم و هزينه تحصيل
آنها را تقبل ميکرديم. اين کاري بود که با همسرم تصميم به انجامش گرفته بوديم. در
اين سالها، افراد زيادي فارغالتحصيل و جذب
بازار کار شدند و از اين بابت شاکر خداوند هستم. 12 سال پيش نیز به پيشنهاد مؤسسه
کهريزک، مسئوليت بنياد کهريزک کانادا را بر عهده گرفتم. اين مؤسسه در سال 2000
ميلادي در کانادا بهعنوان يک مؤسسه غيرانتفاعي و شعبهاي از کهريزک ايران تأسيس
شد و من از سال 2006 عهدهدار مسئوليت آنجا بودم. با کهريزک کارهاي زيادي را پيش
برديم و بههرحال بازوي مالي بوديم و هنوز هم هستيم؛ اما آشنايي من با حامي، به سه
سال پيش بازميگردد. سه سال گذشته که در ايران بودم، يکي از اقواممان که با يکي از
افراد مؤسسه حامي همدوره بودند، به من توصيه کرد به اين انجمن سر بزنم. اين به دل
من نشست و به مؤسسه آمدم و اولين جلسه را با اين گروه برگزار کردم و بعد که ديدم
همه صداقت عمل دارند، دو جلسه ديگر نیز گذاشتيم و در سفري با آنها به منطقه سيستانوبلوچستان
رفتيم.
فتوت ادامه ميدهد: اين سفر بسيار مفصل بود و مسئولان مدرسهساز حامي، مناطق
مهمي از استان را به من نشان دادند؛ از چابهار تا قصرقند و ايرانشهر و سرباز را
ديديم و هرجا که رفتيم، معناي واقعي نياز را فهميدم و پيش خودم گفتم اگر کاري ميشود
کرد، بايد در اين مناطق کرد. بالطبع وقتي اين سفر تمام شد، تصميم گرفتم کاري انجام
دهم. با انجمن تصميم گرفتیم مدرسهاي را بسازيم و مسئولان انجمن به من پيشنهاد
ساخت مدرسه چهارکلاسه کوفيزا را دادند. به من اعلام شد که 70 درصد هزينه ساخت اين
مدرسه را آموزشوپرورش تقبل ميکند و 30 درصد را شما تقبل کنید. پس از مشورت با
همسرم، تصميم گرفتم 30 درصد سهم خير را خودم به صورت کامل پرداخت کنم. بعد از کلنگزني،
توانستيم بعد از يک سال، مهر سال گذشته براي بهرهبرداري از اين مدرسه به کوفيزا
برويم و از اینکه کار مثبتی انجام شد که ميتوانم آن را ببينم، خيلي خوشحال بودم.
فتوت ميگويد چيزي که مهم است خدمات تحصيلي است؛ چراکه ساخت مدرسه نميتواند
ضريب اطمينان قطعي براي ادامه تحصيل کودکان مناطق محروم باشد. او ادامه ميدهد: از
همه مهمتر، ميديدم که اين انجمن در قسمتهاي آموزشي هم فعاليت ميکند و تنها
آجرها نيستند که برايشان مهم باشد و سرويسهاي بعدي نیز برايشان اهميت ويژهاي
دارد. حامي براي آموزش معلمان اين مناطق نفر ميفرستد و کتابخانه ميسازد، بههرحال
براي من جالب بود که کار را با آنها ادامه بدهيم.
در همان سفر اتفاقي ميافتد که حال محمد فتوت را دگرگون ميکند. او ميگويد:
در همان سفر به روستاي گزمنزل هم سر زديم و شرايط زندگي آنها بسيار منقلبم کرد.
شرايط سرويسهاي بهداشتي و آبخوري کودکان برايم سنگين بود. از همه مهمتر دختران
روستا دور ما جمع شدند و اشک ميريختند و التماس ميکردند و ميگفتند آنها خيلي
دلشان ميخواهد به دبيرستان بروند و دبيرستان ندارند و بعد از اتمام کلاس ششم،
عاطل و باطل ميشوند و بالطبع ازدواج ميکنند. بنابراين مادري هستند که تنها شش
کلاس درس خوانده و با مادري که حداقل ديپلمش را گرفته باشد، متفاوت هستند. از نظر
من آن فرزندي که زير دست مادري که حداقل ديپلمش را گرفته بزرگ شود، شايد شرايط
بهتري داشته باشد. خانم نسرين ملکرئيسي دهيار اين روستا بود و دانشگاه نیز رفته بود.
براي من خيلي جالب بود که در اينجا يک خانم با مدرک دانشگاهي دهيار شده است. براي
خودم اين فرضيه پيش آمد که اگر اين زن در اين شرايط توانسته ليسانس بگيرد، دختران
ديگر روستا هم ميتوانند درسشان را بخوانند. بنابراین تصميم گرفتيم اين دبيرستان
دخترانه را در اينجا احداث کنيم.
در سفر ديگري که هفته بعد از اين بازديد به منطقه داشتيم مراسم کلنگزني
مدرسه دخترانه گزمنزل آغاز شد. آموزشوپرورش براي ساخت مدرسه شرايط کمککردن به ما
را نداشت و ما تصميم گرفتيم خودمان شروع به ساختن بکنيم. برآورد هزينه ساخت اين مدرسه 550 ميليون بود. در
ابتداي کار گفتم خودم تقبل ميکنم و جلو ميروم تا ببينيم در ادامه چه خواهد شد.
هزينه ساخت مدرسه را به پنج قسط
110 ميليوني تقسيم کرديم. 110 ميليون تومان اول را خودم پرداخت
کردم. بعد چون از همان اول که با حامي آشنا شدم، به آنها توصيه کرده بودم که بايد خودتان
را باز کنيد و در کشورهاي مختلف حامي داشته باشيد، تصميم به تأسيس حامي کانادا
گرفتم. چون همه در کانادا دوست داشتند براي ساخت مدرسه کمک کنند، اما من چيزي براي
ارائه نداشتم و تصميم گرفتم که مؤسسهاي را به نام حامي کانادا به عنوان يک مؤسسه
کانادايي به ثبت برسانم؛ پس از آن با چند نفري که آنجا در کار مدرسهسازي بودند،
يکهيئت امنا تشکيل داديم و از دل هيئت امنا هيئتمديره تشکيل شد و شرکت را به ثبت
رسانديم که حالا 14 ماه از ثبتش ميگذرد. حامي کانادا يک مؤسسه غيرانتفاعي است و
هيچ سودي از آن برداشت نميشود و در شرکتنامه آن قيد شده است که هرگونه آورده
مالي بايد به حامي ايران برسد؛ بنابراين ما پول را کاري نميکنيم؛ ما نه دفتري
داريم و نه چيز ديگر، فقط يک صندوق پستي و يک شماره تلفن داريم. هزينه صندوق پستي را
من پرداخت ميکنم و بنابراين هيچ هزينهاي به حامي کانادا تحميل نميشود. دفتر
شرکت در منزل من است و همه اجتماعات در شرکت انجام ميشود و هيئتمديره و جلسات در
منزل ماست و همه اين کارها در منزل ماست و در واقع همان سيستمي را پيش برديم که در
کهريزک کانادا داشتیم. ما در افتتاحيه حامي کانادا که اسفند 96 برگزار شد، تصاوير
مدرسه کوفيزا را به ايرانيان ساکن کانادا نشان داديم و از آنها خواستيم تا در ساخت
مدارس مناطق محروم به ما کمک کنند. اين در حقيقت سرگذشت کوتاهي از حامي جوان
کاناداست که يک سال و دو ماه از تأسيس آن ميگذرد.
از اين خيّر مدرسهساز درباره روز افتتاح مدرسه ميپرسيم، او ميگويد: برايم خاطرهاي جالب و زيبا بود؛
من که دائم با حامي و منطقه در تماس بودم و واقعا ميدانستم چقدر زحمت ميکشند و
پيگير مراحل ساخت بودم. فکر ميکرديم مدرسه کامل ساخته شده باشد، اما بهدليل
مشکلات اقتصادي، مدرسه فقط در حدي بود که آن را افتتاح کنيم. مصالح دير به منطقه
ميرسيد، اما با همه اينها خوب کار کرده بود و نهايتا دو هفته ديگر آماده بهرهبرداري
خواهد بود و حالا براي ساخت مدرسه ديگري در تلاشيم که سال ديگر آن را به بهرهبرداري
برسانيم. افتتاحيه بسيار زيبا بود و از نظر معنوي ما را شارژ کرد. وقتي پیش اين
بچهها میروم، دگرگون ميشوم؛ چراکه عشق بدون توقع از آنها ميگيرم و واقعا يکي
از زيباترين لحظههايي است که در زندگي امتحان کردم. اگر کاري ميتوانيم براي اين
بچهها بکنيم، وقتش حالاست؛ چون تنها سلاحي که در دنيا ميتواند دنيا را متحول کند
آموزش و دانش است. اگر بچهها در محيط آرامي رشد بکنند، ميتوانند براي کشورمان
مفيد باشند.
امسال بخش عمدهاي از رتبههاي برتر پزشکي از اين مناطق محروم بودند، آنقدر
از این اتفاق خوشحالم که ميبينم در اين شرايط سخت چطور خود را با چنگ و دندان
بالا ميکشند. اينها براي من معناي زندگي هستند، اينها را نبايد نديد گرفت. آنجا
خاک حاصلخيزي است که نيازمند رسيدگي است.
مسئله اصلي اما براي حامي کانادا، ترانسفر پول به ايران است، اين خير مدرسهساز
دراينباره ميگويد: مسلما هستند افرادي که دوست دارند در اين ساختوسازها مشارکت
کنند و ما توانستيم 500 نفر دنبالکننده داشته باشيم و همينطور اين تعداد در
کانادا گسترش خواهند يافت. ما در کانادا فعاليت فوقالعاده داريم تا بتوانيم
نگذاريم پروژههاي ايران بهدليل مسائل بخوابند، من توصيهام به حامي اين بود كه
حتي در کشورهاي ديگر ايرانيها را به کمک دعوت کنيم. هر چقدر تعداد اينها بيشتر ميشود،
ارز را تبديل ميکنيم و ميتوانيم اين معضل اقتصادي را حل کنيم. اما مشکل بسيار
عمده ما انتقال پول به ايران است؛ ما نميتوانيم پول را نقدا از بانک بگيريم و به صراف
بدهيم تا دست حامي برساند؛ چراکه زير ذرهبين اداره دارايي کانادا هستيم، ما بايد
به عنوان يک مؤسسه غيرانتفاعي حساب و کتاب درست داشته باشيم و بايد مؤسسهاي مقابل
ما وجود داشته باشد و پول از طرف بانک به ايران ترانسفر شود که البته متأسفانه
ديگر بانکي هم وجود ندارد. ما مجبوريم به هر شکلي پولمان را بفرستيم و مشکل زيادي
داريم، اما فعلا تا حالا جلو رفتهايم.
از فتوت به عنوان آخرين سؤال پرسيديم، مهمترين دغدغهاي که در سيستانوپلوچستان
ذهنتان را به خودش مشغول کرده چيست؟ او دراينباره ميگويد: آب! آب... من همهاش
فکر ميکنم چطور ميتوانم آب را به اينجا، به اين مناطقي برسانم که کودکان تشنهاش
بااستعداد و عجيب هستند. من زمينشناس نيستم، مدام فکر ميکنم چطور ميشود که در
اين روستاها آبي وجود داشته باشد تا از نظر بهداشت و پختوپز رفاه حداقل امکاناتي
داشته باشند؟ مطمئنا آبشيرينکن ميتواند به علت نزديکي اين روستاها به دريا مؤثر
باشد...! من وسعم در حد ساخت مدرسه است و حامي کانادا هم نهايتا بتواند مدرسه بسازد،
اما فکر ميکنم بايد راهي براي رساندن آب به سيستانوبلوچستان پيدا کنم.
شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از روزنامه شرق، تاریخ انتشار 24 آبان 97، شماره: 3292