شعار سال : این روزها که شایعه تغییر جنسیت محمدرضا فروتن، بازیگر مشهور سینمای ایران سر زبانها افتاده و حتی تکذیبیه او نیز از شدت بحث نکاسته است، بی مناسبت نیست به سه موضوع بپردازیم: تراجنسیتیها، اولین کسی که توانست فتوای تغییر جنسیت بگیرد و بازیگری که سالها پیش تغییر جنیست داد و از یک زن، تبدیل شد به مرد.
تراجنسیتی چیست؟
تراجنسیتی (Transgender) به افرادی گفته میشود که جنسیت واقعی آنها با جنسیت ظاهری شان متفاوت است. مثلا ممکن است فرد از نظر اندامی، مرد باشد، ولی تمایلات شدید جنسی و روانی زنانه داشته باشد و از نظر جنسی خود را در درون زن بداند و برعکس؛ حتی ممکن است رفتارهایی مانند زنانه یا مردانه پوشی مفرط، تمایل به رفتارهای جنس دیگر و ... در فرد بروز کند این تمایلات ذاتی اند و از بدو تولد در چنین افرادی وجود دارد و اکتسابی نیست.
البته باید تاکید کنیم که هر تمایلی به رفتارهای جنس دیگر، به معنای تراجنسیتی بودن نیست و به عنوان مثال کارها و رفتارهایی که کودکان در تقلید از بزرگ ترهای جنس مخالف انجام میدهند، اساساً ربطی به این موضوع ندارد و هرگونه عارضه یابی باید با نظر متخصصان صورت گیرد. بسیاری از مشکلات صرفاً روحی یا هورمونی اند و نشانگر تراجنسی بودن افراد نیستند.
نهایتاً برخی از افراد تراجنسیتی تصمیم میگیرند به جنسیت درونی شان رسمیت ببخشند و با هورمون تراپی و عملهای جراحی خاصی، به جنسیت مطلوب برسند و از زندگی در کالبد جنس مخالف رهایی یابند.
این افراد که اصطلاحاً "ترنس" نامیده میشوند، در اقلیت اند و از این رو، به درستی درک نمیشوند.ای بسا مورد تمسخر قرار گیرند، به آنها انگهای غیراخلاقی زده شود، از گروه همسالان طرد یا از نظر شغلی هم دچار مشکل شوند. این در حالی است که آنها نیز همانند همه انسان ها، دغدغه جنسیتی دارند و تنها، در اقلیت هستند.
در اسلام نیز این مشکل به رسمیت شناخته شده و به ترنسها اجازه داده شده است با تغییر جنسیت به وضعیت دلخواه خود برسند و زندگی جدیدی را با جنسیت جدیدشان آغاز کنند.
در ایران هم مراکزی برای تغییر جنسیت در شهرهایی مانند تهران، مشهد، اردبیل، قم و ... وجود دارد و پزشکان متخصصی عملهای جراحی مربوطه را انجام میدهند.
قصه عجیب مردی که از امام خمینی فتوا گرفت و زن شد
فریدون مُلک آرا، در سال ۱۳۲۹ در بندر انزلی متولد شد و دیری نپایید که دریافت یک ترنس است و تمایلات جنسی زنانه دارد.
زمانی که او در صدد تغییر جنسیت بود، فتوای قابل اعتنایی برای این کار وجود نداشت؛ بنابراین کوشید امام خمینی (ره) را در نجف و پاریس ملاقات کند، ولی موفق نشد تا آن که بعد از پیروزی انقلاب، کوشید شانس خود را یک بار دیگر امتحان کند.

آن طور که سایت تخصصی حمایت از تراجنسیهای ایران (محتا) نوشته، او سعی کرد امام خمینی را در جماران ملاقات کند. ولی این کار سادهای نبود، زیرا جماران تحت تدابیر امنیتی شدید بود. ملکآرا کت و شلواری پوشید راهی جماران شد. مأموران امنیتی جلو وی را گرفتند و با وی برخورد کردند، ولی آیتالله حسن پسندیده (برادر بزرگتر امام خمینی) پس از دیدن ملکآرا، اجازهٔ ورود وی را داد.
پس از ورود، ملکآرا سعی کرد وضعیت خود را توضیح دهد، ولی مأموران امنیتی به پارچهای که به دور سینهٔ وی پیچیده شده بود شک کرده و تصور کردند وی مواد منفجره حمل میکند بعد از باز کردن پارچه متوجه میشوند سینهبند است، زنان حاضر در خانه به ملکآرا چادری میدهند تا وی خود را بپوشاند. در همین حال پسر امام خمینی، سید احمد خمینی وارد شد و تحت تأثیر داستان ملکآرا قرار گرفت و قول کمک به ملکآرا داد. ملکآرا تحت فشار عصبی بیهوش شد.

ملک آرا می گوید : «آنجا بهشت بود، فضا، لحظه و همه چیز برای من بهشت بود. در راهروی بودم و میشنیدم که امام خمینی از اطرافیان خود عصبانی هستند و فریاد میزنند که چرا با کسی که به ما پناه آورده اینگونه برخورد میکنید و باعث آزار این فرد شدهاید. امام خمینی میگفت این بنده خداست.
امام با ۳ تن از پزشکان مورد اعتماد خود مشورت کرد و درباره تفاوت تراجنسی و دوجنسه و خنثی مشکل از ایشان پرسید. بعد از این همه چیز برای من فرق کرد.»
او خانهٔ آیتالله خمینی را ترک کرد و نامهای در دستان وی بود که اجازه میداد ملک آرا و تمام تراجنسیها در ایران تغییر جنسیت دهند. آن نامه فتوای آیتالله خمینی بود. همان چیزی بود که ملکآرا برایش آمده بود.
فریدون قصه ما، بعد از آن شد:مریم خاتون پور مُلکآرا و برای این که از رنج دیگر ترنسهای ایران بکاهد، انجمن حمایت از بیماران مبتلا به اختلالات هویت جنسی ایران را در سال ۱۳۸۶ بنیان گذاشت و سرانجام در ششم فروردین ۱۳۹۱ درگذشت و در آبکنار بندر انزلی آرام گرفت.

سامان ارسطو؛ هنرمند زنی که مرد شد
سامان ارسطو (زادهٔ ۱۵ خرداد ۱۳۴۶-شاهرود) بازیگر، کارگردان، نمایشنامه و فیلمنامهنویس، و مدرس تئاتر اهل ایران است. او یک ترنس بود که در سال ۱۳۸۷، در سن ۴۱ سالگی، تطبیق جنسیت داد و از آن پس نام خود را از "فرزانه" به سامان تغییر داد. وی در همان سال ازدواج کرد و در سال ۱۳۹۰ جدا شدند. سامان ارسطو در سال ۱۳۹۴ مجدداً ازدواج کرد.
مرکز حمایت از تراجنسیهای ایران در سال ۹۲ گفت و گویی با او انجام داده است که، چون میتواند ابعادی از زندگی این افراد را روشنتر کند، بخشهایی از آن را میخوانیم:
شما در چه سالی و پیش چه کسی جراحی کردید؟
جراحی من از اسفند ۸۷ تا خرداد ۸۸ طول کشید و پیش دکتر مهدی زاده، دکتر حسینی و در نهایت نزد دکتر کهن زاد جراحی خودم را تکمیل کردم.
از جراحی خودتان راضی هستید؟
بله صد در صد راضی هستم.
اگه باز هم به عقب برگردید، دوباره جراحی میکنید؟
من اصلا این سوال را قبول ندارم! هیچوقت این سوال را نپرسید. این سوال وقتی کاربرد دارد که شما از من بپرسید آیا اگر به عقب برگردید باز هم بازیگری را انتخاب میکنید یا نه، چون این انتخاب از روی علاقه بوده، ولی قضیه ترنسکشوال یک موضوع دوست داشتن یا علاقه نیست.
این طور نیست که من دوست داشته باشم عمل کنم یا نه، این نگرش غلط هست. من باید عمل میکردم. این که من دوست داشته باشم کاری را انجام بدهم یا اینکه باید کاری رو انجام بدهم دو موضوع متفاوت است. مثل اینکه یک نفر بیماری قلبی داشته باشد و از او بپرسیم آیا دوست داری قلب تو سالم باشد یا نه؟
معمولا افراد بعد از تغییر جنسیت از گذشته خود فرار میکنند و دوست ندارند دیگر گذشته خودشان را به یاد بیاورند. شما چطور فکر میکنید؟
اتفاقا این مشکلی هست که من بارها درباره آن در تمام جلساتی که دعوت شدم بحث کردم. ما آدم خوب یا بد نداریم، کار خوب یا بد داریم، ولی آدم خوب یا بد وجود ندارد. مهم این هست که تو انسان باشی، این که تو زن هستی یا مرد، ترنس هستی یا غیر ترنس مهم نیست. اگر پذیرش و باور این موضوع که به فرض ما در زمان جنینی و بارداری مادرمان دچار مشکلاتی شدیم اتفاق بیافتد، بچههای ما بعد از عمل دچار افسردگی نمیشوند، دچار فرار از گذشته نمیشوند.
چرا باید از گذشته فرار کرد؟ من تمام آلبومهای قدیمی خودم را نگه داشتم. همه ما گذشتهای داشتیم، ما نمیتوانیم گذشته را پاک کنیم، چون گذشته همیشه هست و ما اگر اصرار بیجا برای حذف گذشته کنیم بیشتر دچار انزوا و افسردگی خواهیم شد و برای همین عدهای از بچهها به مسیرهایی میروند که مناسب نیست و بیراهه است.

یعنی به نظر شما این مشکلات به خاطر فرار از گذشته هست؟
بچهها بعد از عمل تلاش میکنند تا پذیرش جامعه را برای خود به عنوان مرد یا زن به دست آورند. پیش از عمل هم سعی میکنند تا به جامعه ثابت کنند زن یا مرد هستند. اما اگر جراحی کردی و اکنون به چیزی که میخواستی رسیدی از این به بعد تنها به زندگی خودت فکر کن و سعی نکن برای پذیرش جامعه تلاش کنی، زیرا اگر تو در مسیر خودت قرار بگیری جامعه ناخودآگاه تو را میپذیرد. شما با جراحی نشان دادید که شهامت دارید و این شهامت شما را به جامعه اثبات کرده و ثابت کرده شما زن یا مردی که میخواستید هستید.
اگر قرار باشد قبل از عمل از مردم فرار کنیم و بعد از عمل هم از مردم فرار کنیم فقط زندگی خود ما هدر رفته است. قبل از عمل در فرار باشیم که من دختر/پسر نیستم و بعد از عمل هم فرار کنیم که من ترنس نبودم. این کار اشتباه هست و تنها عمر خودمان را هدر دادیم.
گاهی دوستانم به من ایراد میگیرند که چرا وقت میگذاری و به ترنسهای دیگر کمک میکنی، در صورتی که قرار نیست زمانی که مشکل من حل شد دیگران را فراموش کنم. کسانی هستند که هنوز مشکل دارند و نیاز به کمک دارند. وقتی جوانی که با خانواده خودش مشکل دارد و طرد شده، چرا من که موقعیت و فرصت کمک به او را دارم نباید این کار را انجام دهم؟ در تمام سیستمها زمانی به اقلیتها کمک میکنن که افراد آن اقلیت به خودشان کمک کنند.
حالا که تقریبا همه مردم از طریق رسانهها میدانند شما یک ترنسکشوال بودید و جراحی کردید، برخورد مردم با شما چطور است؟
من خدا را واقعا شکر میکنم، چون هیچوقت دیدن و شنیدن و یاد گرفتن را ترک نمیکنم و دائم در حال پویایی و جلو رفتن هستم، حالا به جایی رسیدم که اگر کسی هم بداند به خودش این جسارت را نمیدهد که بخواهد چیزی درباره گذشته من بگوید. زمانی که طرف مقابلم میبیند که من اینقدر اعتماد به نفس دارم و اینقدر به خودم باور دارم، خودش متوجه میشود که اگر بخواهد چیزی بگوید حتما از من جوابی خواهد شنید البته نه با واکنش بد بلکه با واکنش خوب. اما وقتی میبینند من توجهی به نگاهها و رفتارهای آنها ندارم دیگر جسارتی برای توهین نخواهند داشت.
از کی متوجه ترنسکشوال بودن خودتان شدید؟
من از پنج سالگی فهمیدم که با دیگران فرق دارم.
کی متوجه شدید که در ایران هم میتوان چنین کاری را انجام داد؟
من تقریبا سالهای ۶۷ و ۶۸ بود که متوجه شدم در ایران هم امکان چنین کاری هست. اما مساله این بود که من آمادگی برای انجام آن داشته باشم یا نه.
یکی از مشکلات بچهها این است که هنوز به اطمینان نرسیده اند و برای جراحی عجله میکنند. هنوز اطمینانی ندارند که آیا ترنسکشوال هستند یا شاید فقط یک مشکل روحی و هورمونی داشته باشند. اگر پروسه خودشناسی کمی بیشتر طول بکشد و بچهها به اطمینان بیشتری نسبت به خودشان برسند مطمئنا دیگر دچار مشکلات و درگیریهای بعد از جراحی نمیشوند و بعد از جراحی اگر پویایی را ادامه بدهند مطمئنا خیلی بهتر از این زندگی خواهند کرد.
من سال ۶۷ پیش دکتر محرابی مراجعه کردم و دکتر در همان جلسه اول من را تایید کرد. من بین سالهای ۶۷ تا ۷۲ به کارهای تدریسم رسیدگی میکردم، بازیگری میکردم، روانپزشکم را ادامه دادم و در عین حال به این فکر میکردم که اگر من هر حرکتی را انجام دهم ممکن هست در آینده باعث انزوا و تنهایی من بشود یا نه؟
آقای ارسطو آیا خانواده از این مساله آگاه بودند و شما را حمایت کردند؟
من خوشبختانه در یک خانواده روشنفکر بودم و همه میدانستیم دموکراسی یعنی چه و به حریم خصوصی هم احترام میگذاشتیم. پدرم خودش یک جراح بود و همیشه به من میگفت تو باید پرویز (برادر آقای ارسطو) میشدی و پرویز تو! چون همیشه کارهای پسرانه خانه را انجام میدادم.
ولی هیچوقت به پدر و مادرم حرفی نزدم، چون سن ایشان بالا بود، ولی خواهرم در جریان بود. من سال ۷۵ به خانواده اعلام کردم. زمانی هست که شما درباره موضوعی مشورت میکنید، اما من نیازی به مشورت نداشتم، چون تصمیمم را گرفته بودم و تنها تصمیمم را اعلام کردم.
خواهر زادههای من به راحتی قبول کردند، چون از ابتدا هم من بیشتر برای آنها دایی بودم و همیشه من را با نام واقعی ام صدا میکردند.
وقتی میدیدند یک آدم مطمئن و با ثبات دارد با آنها حرف میزند خیالشان راحت بود. من همیشه به بچهها گفتم که به جای جنگ با خانوادهها به آنها آگاهی بدیم. وقتی یک ترنس اغراق در پسر بودن یا دختر بودنش میکند حتی من هم او را نمیپذیرم. با آرایشهای آنچنانی یا لباسهای آنچنانی چیزی درست نمیشود. معمولی بودن بهترین چیز است مثل اکثر زنان یا مردانی که در جامعه هستند.
سعی کنند خوب بودنشان را کمی بیشتر در خانواده نمایش دهند. مهربانی شان را بیشتر در خانه تراوش کنند. خود من زمانی پرخاشگر بودم، ولی حداقل ظاهری سعی میکردم مهربان باشم که همه بدانند من اگر عصبی هم میشوم چیزی در دلم نیست.
اینکه خانواده یا اطرافیان را مقصر بدانیم و به دنبال مقصر باشیم بی فایده هست. به جای این کار باید به دنبال راه حل بود. نباید به خاطر مقصر جنگید بلکه باید برای راه حل تلاش کرد.
وقتی هنوز مشخص نیست که دلیل ترنسکشوال بودن یک فرد چیست، چه اتفاقی برای جنین رخ میدهد که یک فرد ترنسکشوال میشود نباید دنبال مقصر بود. این مساله من را یاد لورکا میاندازد که در نمایشنامه نابارور خود پیرزنی به یرما میگوید: «تو زمانی بارور میشوی که عشقت را محکم در آغوش بگیری، ولی تو کس دیگری را دوست داری» من زمانی که درباره این موضوع فکر میکنم یاد این نمایشنامه و جمله زیبای لورکا میافتم:وقتی قرار هست یک حرکت بزرگ کنیم باید راه خودمان را هم بزرگتر انتخاب کنیم.
آیا تا به حال در حوزه خودتان فعالیت یا کمکی برای ترنسکشوالها انجام دادید؟
من تا به حال یک فیلم کوتاه ساختم و در حال پیگیری برای ساخت یک فیلم بلند سینمایی نیز هستم که اگر فیلم نامه آن تصویب شود خود من در آن ایفای نقش میکنم. البته در این بین مشاورههایی هم به برخی کارگردانها مثل خانم طائر پور دادم.
واکنش اهالی رسانه و سینما و تئاتر به موضوع تغییر جنسیت شما چطور بود؟
خوب بود. اتفاقا در زمان تغییر من بازرس انجمن سینما بودم و من اصلا یاد ندارم که کسی جز سامان به من گفته باشد.
یعنی هیچ واکنش بد یا کنجکاوی نسبت به این موضوع نبود؟
نه کسی برخورد بدی نداشت، اما کنجکاو بودند که البته طبیعی هست و من سعی کردم همه چیز را به صورت علمی برایشان توضیح بدهم و هیچ ابایی هم از توضیح نداشتم. این همان آگاه سازی هست. اشکالی ندارد.
در مصاحبههای قبلی تان گفته بودید که یکی از دلایل دیر جراحی کردنتان ترس از تنهایی بعد از عمل بود؟ حالا نظرتان چیست؟ آیا تنها شدید؟
من به شدت معاشرتی هستم. ولی بعد از عمل اصلا تنها نشدم. شاید در اوایل عدهای تنهام گذاشتند، اما به مرور زمان پذیرفتند و دوباره در کنارم بودند.
یعنی ترس از تنهایی یک خیال کاذب یود؟
درسته. چون من باید جایگاهم رو محکمتر میکردم. من به عنوان یک فرد هنری و کسی که جایگاه اجتماعیم برایم مهم است باید موقعیت خودم را تثبیت میکردم.
به نظر شما بزرگترین مشکل جامعه ترنسکشوال چی هست؟
به نظر من مشکل ما مردم نیستند. مشکل ما آگاهی سازی هست. اگر رسانهها اطلاع رسانی کنند و آموزش دهند مردم یاد میگیرند و مثلا اگر بچهای در مهد کودک مشکوک به ترنسکشوال بودن باشد خانواده به سرعت متوجه میشوند و کمک میکنند.
بچههای ما مثل کاسپرهاوزر میمانند. استعداد دارند، اما آموزش ندیدند. مردم ما به تنهایی مقصر نیستند.
از نظر قانون و حمایتهای دولتی چطور؟
اتفاقا روند اداری و سیستمی مشکل دارد. زمانی که وزارت بهداشت باید مسئول بچههای ترنس باشد، اما این مساله به بهزیستی منتقل میشود خودش یک ایراد است. زمانی که ترنسکشوال به عنوان یک آسیب اجتماعی طبقه بندی میشود خودش اولین گام اشتباه است.
برای همین هم هست که خانوده به فرزندشان نیز به چشم آسیب نگاه میکنند و با او برخورد میکنند. خیلی از روانپزشکهای ما این مساله را یک توهم زودگذر میدانند با اینکه درباره این موضوع مطالعه دارند، اما نمیخواهند این مساله را قبول کنند.
ما یک جراح تخصصی برای این کار نداریم و این کار را جراحهای زیبایی انجام میدهند. جراحی ما ترنسها پیکر تراشی هست و نیاز به ظرافت و تخصص دارد. هیچ آمار جامعی وجود ندارد.
فست فودی که من شش سال هست همیشه به آن سر میزنم شاید درباره گذشته من بداند، اما من همیشه براش آقای ارسطویی هستم که بازیگر هست و قابل احترام و همیشه با هم دوست هستیم، چون یاد گرفته. اگر رسانهها هم درباره این مساله آگاهی بدهند دیگر این علامت سوال برای مردم حل میشود و زمانی که یک ترنس را ببینند تعجب نمیکنند.
معرفی سایت تخصصی تراجنسیهای ایران
سایت "محتا" (مرکز حمایت از تراجنسیهای ایران) به طور تخصصی به این موضوع میپردازد و اخبار و آموزشهای مرتبط با منتشر میکند. محتا، مرجع مناسبی برای اطلاع رسانی و فرهنگ سازی درباره تراجنسی هاست، به عنوان مثال، در این صفحه (لینک) میتوانید اطلاعات عمومی تان درباره تراجنسیها را افزایش دهید.

نگاه مان به همه انسان ها، انسانی باشد؛ به افراد تراجنسی، انگ نزنیم؛ آنها انسانهایی دقیقاً مثل بقیه هستند با تمایلات و مشکلات خاص خودشان. اگر کمک شان نمیکنیم لااقل رنج شان را افزون نکنیم.
شعار سال، با اندکی تلخیص واضافات برگرفته از عصرایران، تاریخ انتشار: ۱۷ شهریور ۱۳۹۹، کد خبر: asriran.com/۷۴۵۶۲۷